خلافت اموی
خلافت اموی یا خلافت بنی امیه (عربی: ٱلْأُمَوِیُّون یا بَنُو أُمَیَّة) دومین خلافت اصلی از مجموع چهار خلافت بنیان نهاده شده بعد از درگذشت محمد بود. خلفای اموی همگی از خاندان بنی امیه (فرزندان امیه) بودند. عثمان بن عفان سومین خلیفه از خلفای راشدین نیز از بنی امیه بود. معاویه بن ابوسفیان (که برای مدتی طولانی در زمان خلفای راشدین فرماندار شام بود) پس از پایان فتنه اول (۶۶۱ میلادی) به عنوان بنیانگذار سلسله امویان، برای نخستین بار در تاریخ اسلام، انتخاب خلیفه را موروثی نمود. در تاریخ اسلام بعد از مرگ معاویه، فتنه دوم آغاز شد و به مدت ۱۲ سال بین مسلمانان بر سر تعیین خلیفه نزاع، کشمکش و درگیری بود. مروان اول (مروان بن حکم) از شاخهای دیگر از قبیله بنی امیه، پس از خلافت معاویه دوم، نهایتاً قدرت بنی امیه را تثبیت کرد و عبدالملک مروان (خلیفه بعد از مروان) نیز با کشتن عبداله بن زبیر در (محاصره مکه در سال ۶۹۲) به فتنه دوم پایان داد. بنی امیه فتوحات مسلمانان را ادامه دادند و فرارود، سند، مغرب عربی و اندلس (شبهجزیره ایبری) را به خلافت مسلمین افزودند. سرزمین شام (سوریه و اردن امروزی) مرکز اصلی خلافت امویان و شهر دمشق پایتخت امویان بود. امپراتوری بنی امیه ۱۱٫۱۰۰٫۰۰۰ کیلومتر مربع وسعت داشت، این پهنه کشورداری خلافت بنی امیه را در زمره یکی از پهناورترین امپراتوریها قرار دادهاست. خلافت بنی امیه در سال ۷۵۰ میلادی توسط خلافت عباسی سرنگون گردید. پس از واژگونی خلافت اموی، بازماندگان خلافت اموی در کوردوبا (قرطبه) در آغاز امارت قرطبه و بعدها خلافت قرطبه را بنیان نهادند. در دوره این خلافت (قرطبه)، سرزمین قرطبه به یک مرکز علمی، فلسفی و پزشکی در جهان تبدیل گشت که نهایتاً به دوران طلایی اسلام انجامید. سرزمینهای تحت حکومت بنی امیه حدود ۶۹ میلیون نفر جمعیت را در خود جای داده بودند که حدود ۳۰ درصد جمعیت جهان در آن دوران محسوب میشد.[7] امپراتوری بنی امیه از معدود حکومتهایی بود که در سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا فرمان میراند. هنر اسلامی در دوران خلافت اموی شکل گرفت.[8]
خلافت اموی الدَّوْلَةُ الأُمَوِیَّةُ | |||||||||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
۶۶۱–۷۵۰ | |||||||||||||||
پرچم | |||||||||||||||
خلافت امویان در اوج گستردگی | |||||||||||||||
وضعیت | خلافت وِراثتی | ||||||||||||||
پایتخت | دمشق (۷۴۴م–۶۶۱) حران (۷۵۰م–۷۴۴) | ||||||||||||||
زبان(های) رایج | عربی (زبان رسمی) زبانهای دیگر: آرامی، ارمنی، آمازیغی، گرجی، یونانی، قبطی، عبری باستانی، ترکیتبار، پارسی میانه، کردی، مستعربی | ||||||||||||||
دین(ها) | اسلام (دین رسمی). اقلیتهای دینی کوچک و بزرگ: مسیحیت، یهودیت، مندائیان ومزدیسنا | ||||||||||||||
حکومت | خلافت وِراثتی | ||||||||||||||
پادشاه | |||||||||||||||
معاویة ابن ابیسفیان | |||||||||||||||
مروان دوم | |||||||||||||||
تاریخ | |||||||||||||||
• بنیانگذاری | ۶۶۱ | ||||||||||||||
• فروپاشی | ۷۵۰ | ||||||||||||||
مساحت | |||||||||||||||
۷۵۰م (۱۳۲هـ) | ۱۱٬۱۰۰٬۰۰۰ کیلومترمربع (۴۳۰۰۰۰۰مایلمربع) | ||||||||||||||
جمعیت | |||||||||||||||
• ۷۵۰م (۱۳۲هـ) | ۳۳۰۰۰۰۰۰ | ||||||||||||||
واحد پول | دینار طلا و درهم | ||||||||||||||
| |||||||||||||||
امروز بخشی از | ۴۵ کشور
|
تاریخچه حکومت امویان
امویان از سال ۶۶۱ تا ۷۵۰ میلادی به عنوان خلفای امپراتوری تازه تأسیس اسلامی در دمشق حکومت کردند و اولین سلسله موروثی را در تاریخ اسلام پدیدآورند. قلمرو تحت حکومت آنها از مشرق تا هند و از مغرب تا شبه جزیره ایبریا گسترده بود. بعد از سقوط حکومت امویان در شرق به وسیله عباسیان آنان در اندلس (اسپانیا) امارت قرطبه (کوردوبا) را بنا نهادند که از سال ۷۵۶ تا ۱۰۳۱ حکومت کرد و این حکومت از سال ۹۲۹ میلادی به نام خلافت بود.
در باب ریشه این قوم باید گفت که آنها همچون پیامبر اسلام از مردی به نام عبدالمناف از طایفه قریش نشأت میگیرند. از دو پسر این شخص یکی به نام هاشم جد خاندان هاشمی و پیامبر اسلام بود و دیگر عبدالشمس پدر امیه که جد خاندان بنی امیه بود.
در ابتدای قرن هفتم میلادی اعقاب امیه یکی از خانوادههای پرنفوذ اعراب مکه بودند. در این زمان بود که محمد بن عبدالله از خاندان هاشم اعلام پیامبری کرد. هنگامی که محمد در سال۶۲۲ میلادی به مدینه مهاجرت کرد و در پی آن نبردهایی با مکیان داشت با اعضای خانواده امویان که در سمت سپاه مکه بودند، جنگید. از این میان ابوسفیان بن حرب پدر معاویه اولین حاکم امویان رهبری سپاه مکه را بر عهده داشت. مدینه بر سر راه شام قرار داشت و تجارت با شام مهمترین منبع درآمد خانواده بنی امیه بود. محمد با بستن این مسیر توانست سرانجام ابوسفیان را ناتوان کرده و منجر به سقوط مکه شود. ابوسفیان کمی قبل از فتح مکه توسط مسلمانان ناگزیر به دین اسلام درآمد. در نهایت با این تغییر جهت، ضمن بازگشت صلح به دو خانواده رقیب اموی و هاشمی در قریش، باعث شد که امویان بتوانند در سیاست آینده حکومت اسلامی- عربی نوپا نقش مهمی بازی کنند. معاویه پسر ابوسفیان کمی بعد به عنوان کاتب وحی درآمد. بعد از مرگ محمد، معاویه در نبردهای سپاه اسلام علیه امپراتوری روم شرقی در آسیای صغیر (سوریه یا شام) شرکت کرد و موفق به فتح دمشق شد.
در سال ۶۴۴ میلادی عثمان بن عفان که از خانواده امویان بود به عنوان خلیفه انتخاب شد. عثمان بر خلاف سایر افراد قبیله خود از همراهان اولیه محمد بود و در هجرت او از مکه به مدینه حضور داشت. هنگامی که او مناصب حکومت را تقسیم میکرد، معاویه را به عنوان حاکم شام منصوب کرد. با قتل عثمان در سال ۶۵۶ میلادی یا ۳۵ هجری قمری در مدینه، علی ابن ابیطالب به خلافت برگزیده شد. درحالی که معاویه قصد داشت با بیعت با علی به عنوان خلیفه مسلمانان ولایت خود بر شام را تحکیم کند، علی ابن ابیطالب به دلیل فساد در دستگاه حاکمیت معاویه وی را عزل کرد اما معاویه از فرمان خلیفه مسلمانان سر پیچی کرد و ادعای خلافت نمود. نتیجه این درگیریهای داخلی در اواسط قرن هفتم میلادی ایجاد آشوب و بیثباتی در نواحی عراق امروزی بود. به این ترتیب معاویه نه تنها با علی بیعت نکرد بلکه خود مدعی خلافت مسلمانان شد و تا علی زنده بود با او بر سر این عنوان جنگید. معاویه پس از مرگ علی در کوفه، به نبرد با حسن بن علی پرداخت و سرانجام خلافت را به چنگ آورد و دمشق را پایتخت خود و خاندانش ساخت. معاویه بر خلاف ابوبکر (خلیفه اول) که عمر ابن خطاب را از طریق شورا و به توصیهٔ شورا بعد از خودش معرفی کرد، پسرش یزید را به عنوان جانشینش انتخاب کرد و سیاست جانشینی پسر به جای پدر را در خلافت به راه انداخت و پس از خود پسرش یزید، خلیفه مسلمانان شد. از کارهای او نبرد با حسین بن علی و رویداد کربلا و حمله به مدینه و مکه بود. پس از وی پسرش معاویهٔ دوم سر کار آمد ولی پس از چهل روز کنارهگیری کرد و اندکی پس از آن درگذشت. با کنارهگیری و مرگ وی در میان خاندان اموی درگیری افتاد و شورشهایی که به پا شده بودند فراگیرتر شدند؛ عبدالله بن زبیر در مکه و مختار ثقفی در کوفه به پا خاستند و گروهی از امویان شام نیز فرمانبردار عبدالله بن زبیر شدند. سرانجام عبدالملک بن مروان به کمک حجاج بن یوسف ثقفی شورشیان را سرکوب کرد و حجاج را به فرمانروایی ایران و عراق گماشت. حجاج برای پایداری امویان کوششهای فراوان نمود و بسیاری از مخالفان را کشت یا به زندان افکند. امویان در زمان خلافتشان سرزمینهای بسیاری را به چنگ آوردند و بارها شورشهای ایرانیان را سرکوب نمودند؛ تا اینکه ابومسلم سردار ایرانی آنان را سرنگون ساخت و عباسیان که شاخهای از خانواده هاشمی (فرزندان عباس عموی علی و فرزند ابو طالب) بودند با نیرنگ خلافت را از آن خود کردند.
دیندارترین خلیفه اموی عمر بن عبدالعزیز بود.
واپسین خلیفه اموی مروان بن محمد بود که به دست یاران ابومسلم خراسانی کشته شد.
امویان فرمانروایانی بیش از اندازه عربگرا بودند. سختگیریهای آنان بر نژادها و اندیشه و آیینهای گوناگون مردم زیر ستم ایشان را به ستوه آورده بود که سرانجام پایههای لرزان فرمانرواییشان را فروریخت. امویان در سیاست داخلی و اداره کشور همان سیستم اداری و روش ایرانیان را پسندیدند و پیش گرفتند.
خلافت بنیامیه در ایران
فتنه دوم
آشوبی که در عراق در اواخر خلافت یزید در نتیجه اختلافات قبایل و بیزاری از خلفای اموی و کشتن حسین بن علی (۶۱ ه.ق) و تاراج مدینه (۶۳ ه.ق) و سوزاندن کعبه روی داد، پس از مرگ یزید دایره آن وسیع تر شد. ایرانیان که در عراق اکثریت داشتند، البته نمیتوانستند از عملی که با ایشان میشد، خرسند باشند و کسانی که به مخالفت با دولت اموی برمیخاستند، از ایشان کمک میطلبیدند. بیست هزار سپاهیان مختار بن ابی عبید که در سال ۶۶ لشکر شامی عبدالملک بن مروان را شکست دادند و عراق را به تصرف درآوردند، بیشتر ایرانی بودند. عُمیر، یکی از سرداران عبدالملک که برای گفتگو به لشکر ابراهیم بن الاشتر، سردار مختار آمده بود، به او گفت: «از هنگامی که داخل لشکر تو شدم غم من فزونی یافت، چون کلمهای عربی تا پیش تو رسیدم نشنیدم، چهل هزار تن از بزرگان اهل شام و پهلوانان ایشان به جنگ تو آمدهاند، با این ایرانیان که با تو هستند، چگونه میخواهی با ایشان نبرد کنی.» ابراهیم گفت: «بهخدا اگر جز مور نمییافتم، با ایشان میجنگیدم، پس چطور، هیچ قومی در جنگ با مردم شام از ایشان که من میبینم ، بصیرتر نیستند، ایشان فرزندان سواران و مرزبانان ایران هستند.»[9]
تحقیر ایرانیان
در خلافت معاویه، کارگزاران عرب به تخطی و تعدی به پیروان سایر ادیان پرداختند، چنانکه جاحظ در باب کشتن هیربدان فارس و خاموش کردن آتش آتشکده مهم کاریان و آتشهای دیگر در زمان ولایت زیاد بن ابیه به دست عبیدالله بن ابی بکره گوید. همچنین خراب کردن نوبهار بلخ در زمان خلافت همین خلیفه در نتیجه عهدشکنی مردم این شهر بدست قیس بن الهثیم السلمی والی خراسان (۴۲ هجری) موید نظر مزبور است. همچنین کشتن به طریقان اران در سال ۴۲ هجری و نیز آنچه مؤلف تاریخ سیستان در زمان ولایت ربیع الحارثی به سیستان در سال ۴۶ گوید: «ربیع بیامد به سیستان و سیرتهای نیکو نهاد و مردمان را اجیر کردند تا علم و قرآن و تفسیر آموختند و عدل فرو نهاد و بسیار گبرکان مسلمان گشتند از نیکوئی سیرت او …». مؤلف میگوید که از نیک سیرتی والی جمعی از ایرانیان مسلمان شدند.[10]
در دوران بنیامیه، حجاج یوسف ثقفی، عراق را، و قتیبه بن مسلم، خراسان را ویران کرد. یزید بن مهلب، که پس از قتیبة بن مسلم به حکومت خراسان رسیده بود و گرگان را فتح کرده بود، هنگام برگشت از مازندران، با طغیان مرزبانان گرگان روبرو گشت. او بسیاری از مردم آنها را کشت، از آنرو که سوگند خورده بود بتواند از خون آنها، آسیابی بسازد.[11]
کلمهٔ مولی، در عربی معانی متعدد و گاه متضاد همچون «ارباب، آقابرده، بنده، آزادکننده، همپیمان، پناهنده» دارد، اما پس از فتوحات اعراب، این اصطلاح بیشتر به نو مسلمانان غیرعرب اطلاق میشد که از راه مسلمان شدن، از قید بردگی آزاد میگشتند و درعینحال با نام «مولی»، تحت حمایت صاحبان اولیهٔ خود باقی میماندند. با توجه به قوانین اسلام که مسلمان برده نمیشود، بندگان آزادشده وضعیتی بین بندگی و آزادگی پیدا میکردند و شرایط و مقررات ویژهای برای آنها فراهم میشد.[12]
به نوشتهٔ جرجی زیدان، موالی، درحقیقت شهروندان درجهدوم جامعهٔ اسلامی آن روز بودند. اگرچه تحقیر آنها و مردم غیرعرب از دوران پیش از بنی امیه آغاز شد، در زمان حکومت آنان شدت یافت. زیرا اعراب خود را بالاتر از دیگران میپنداشتند و میگفتند: «ما نه تنها شما را از بردگی و اسارت آزاد ساختیم، بلکه از پلیدی و کفر و شرک نجات داده، و همین کافی است که از شما برتر باشیم».[13]
اعراب دوران بنی امیه، در حفظ نژاد خود میکوشیدند و به غیر عرب و موالی، زن نمیدادند. حتی شدت تعصب امویان به حدی بود که به نوشته مسعودی، امویان خلافت را بر پسر کنیز (غیر عرب) حرام میدانستند. زیرا مایل نبودند کنیز زادگان، عهدهدار خلافت شود. خواری و خفت موالی در عصر امویان تا آنجا بود که به گزارش مطهر بن مقدسی، حاکمی چون حجاج نیز، نتوانست سعید بن جبیر را که از برجستگان تابعین بود، به مسند قضاوت بنشاند، چرا که مردم کوفه بانگ برآوردند که جز عرب کسی برای قضا شایسته نیست. گرفتن جزیه از نو مسلمانان، فرستادن موالی به میدانهای جنگ بدون پرداخت حقوق و مسائلی همانند این، از جمله رفتارهای تحقیرآمیز امویان با موالی بود.[14]
در پاسخ به دیدگاه نژادپرستانهٔ بنیامیه، جریان ادبی-اجتماعی به نام شعوبیه در میان تحصیلکردگان و ادیبان ایرانی پدیدار شد. این گروه که نام خود را از آیهٔ قرآن اخذ کرده بودند، ملاک برتری را تقوا و نه نژاد میدانستند و خواهان برقراری تساوی وعده داده شده در اسلام بودند و از همینرو به «اهل تسویه» نیز معروف گشتند. اما با گذشت زمان، اینها نیز ضمن تفکیک عرب و اسلام، متقابلاً در اشعار خود به تحقیر عرب و تفاخر به نژاد و گذشته باستانی روی آورده، به «اهل تفضیل» مبدل گشتند و نهضتی فرهنگی علیه سلطه و سیادت عرب برپا کردند.[15]
طوایف مردم ایران در زمان خلافت امویان
بار تسلط عرب کمکم بر ایرانیان سنگینتر میشد و منظور دینی عرب با اغراض شخصی و حکومت قوم غالب بر مغلوب و تحقیر مردم غیر عرب و استفاده از نتیجه زحمت تابعان تبدیل میگشت.[16] در این وقت سه دسته مردم موجود بود:
- دستهای که به دلخواه و ایمان کامل تعالیم اسلامی را پذیرفته و به دین اسلام گرویده بودند که غالباً از طرفداران خاندان علی ابن ابی طالب بودند.[17]
- دسته دیگر که به سبب فرار از جزیه و خراج و تحصیل اعتبار و آسایش، خود را مسلمان نشان میدادند و در واقع نه به دین پیشین بودند و نه به دین تازه.[18]
- بخشی دیگر نیز به دین نیاکان خود مانده بودند
- دسته اول از عدم اجرای شرایع و تعالیم دین دلتنگ و ناخشنود بودند.[19]
- دسته دوم، بدان گونه که میخواستند با ایشان معامله نمیشد، عرب با ایشان با سروری و بزرگی رفتاری میکردند و از امتیازات اجتماعی آن طور که خود بهرهمند میشدند، به ایشان نصیب نمیدادند و این امر سبب نارضائی ایشان بودند.[20]
- دسته سوم، پیوسته منتظر فرصت برای خلاصی و رهایی از حکم غالبان بودند.[21]
خوارج
ایران از همین وقت پناهگاه مخالفان حکومت رسمی شده بود و مردم اراضی ایران که مشرف به عراق بود، از جنگ و کشمکش این یاغیان با عمال حکومت رنج و آزار بسیار میکشیدند. در دو شهر بصره و کوفه که به امر خلیفه دوم ساخته بودند، عربهای قبایل بادیهنشین که برای جنگ با لشکر ایران فرستاده شده بودند درین دو شهر قرار گرفته بودند. چون این عربها به رجحان و امتیاز قریش عقیده نداشتند، جمعی از ایشان پس از ظهور فرقه خوارج، عقاید مزبور را پذیرفتند و عده ایشان پیوسته زیاد میشد و اسباب زحمت حکومت او را فراهم میکردند؛ ولی تا وقتی معاویه زنده بود، قوت و تدبیر او تا حدی جلوی تعدی و تقویت این فرقه را میگرفت. پس از مرگ او فرقه مزبور از فرصت مناسب استفاده کرده به شورش پرداختند. جمعی از مردم خوزستان و فارس و کرمان نیز برای اینکه خوارج پیرو اصل مساوات و برابری مسلمانان بودند و هم به علت آسودگی از پرداختن خراج، به ایشان ملحق شدند، به همین دلیل خارجیان در ولایات دوردست ایران تا آخر قرن سوم فراوان بودهاند.[22]
در سال ۶۵ هجری قدرت خوارج زیادتر شد و از خوزستان به نزدیک بصره آمدند، مُهلب بن ابی صفره مأمور به جنگ با ایشان شد و ایشان را از خوزستان دور کرد. خوارج به کرمان و اصفهان پراکنده شدند ولی در سال ۶۸ دوباره به عراق بازگشتند و داخل مدائن شدند و از اینجا به ایران آمدند و ری را گرفتند و خرابی و کشتار کردند. چون قطری بن الفُجاءة که مدتی در سیستان بود و با مردم سیستان او را دوستی و صحبت بود، رئیس شد (۷۱ ه.ق) به سیستان کسان فرستاد مردمان چه خاص و چه عام با خوارج دست یکی کردند و بر سیستان مسلط شدند. خوارج پیوسته در حال حمله و گریز بودند تا آنکه در سال ۷۷ میان ایشان اختلاف افتاد و دو دسته شدند و به جان یکدیگر افتادند. دسته کوچک تحت ریاست قطری بن الفجاءة به طبرستان رفتند. دسته بزرگتر را که رئیس ایشان عبد ربالکبیر بود، مهلب را دنبال کرد، رئیس ایشان را با جمعی کثیر از همراهانش کشت و دستهای را اسیر نمود. قطری را نیز سپاهیان شامی که حجاج به دفع او فرستاده بود، در طبرستان کشتند.[23]
گرویدن به شیعه
در سال ۶۶ هجری قمری، در شورش مختار که داعی شیعهگری بود، ایرانیان حضور داشتند. مختار، پس از مرگ یزید، شیعیان عراق و موالیهای ایرانی را، با شعار «خونخواهی حسین» به دور خود گردآورد. بنابر گزارش اخبارالطوال، حامیان ایرانی مختار، در ابتدا ۲۰ هزار نفر بودند و حتی تا ۴۰ هزار نفر هم پیش رفتند. به گونهای که، صدای فارسی، در سپاه او شنیده میشد. از جمله ایرادهایی که اشرافزادگان کوفی به مختار میگرفتند، سوار کردن ایرانیان بر گردنهایشان و سهیم کردن آنان از غنائم جنگی بود. اشراف خرده میگرفتند که او با شجاعت عرب، ولی با کینه عجم با ما میجنگد.[24]
مختار اولین کسی بود که به اهمیت روزافزون سیاسی موالی و پتاسیل پذیرندگی آنها به مذهب شیعه، پی برد. با کوشش در رفع نارضایتیها و رنجشهای موالی و از طریق جاذبه اندیشه مهدی موعود، به آسانی توفیق یافت که آنها را برای شرکت در قیام خود، مجهز سازد. اما، مهمتر از این، مختار اینک غیرعربهای ناراضی را به درون نهضت شیعه کشانیده بود و در نتیجه، تشیع حمایت اجتماعی گستردهتری یافت. بر اثر این تحول، که نشانگر نقطه عطف بسیار حساسی در تاریخ مذهب شیعه است، موالی که بهطور سطحی مسلمان شده بودند، افکار و اندیشههای کهن خود (بابلی، یهودی-مسیحی، ایرانی-زرتشتی، حتی عقاید و افکار بازتابنده از دینهای ایرانی چون مانویگری و مزدکیگری) را کنار گذاشته و به تشیع روی آوردند.[25]
قیام بنی عباس و پایان بنیامیه
فهرست نام خلفای اموی
خلیفه | طول عمر | مدت خلافت | |
---|---|---|---|
۱ | معاویه بن ابیسفیان |
۶۰۶–۶۸۰ |
۶۶۲–۶۸۰ |
۲ | یزید بن معاویه |
۶۴۶–۶۸۴ |
۶۸۰–۶۸۴ |
۳ | معاویه بن یزید |
۶۶۴–۶۸۴ |
۶۸۴–۶۸۴ |
۴ | مروان بن الحکم |
.... -۶۸۵ |
۶۸۴–۶۸۵ |
۵ | عبدالملک بن مروان |
۶۴۷–۷۰۵ |
۶۸۵–۷۰۵ |
۶ | ولید بن عبدالملک |
.... -۷۱۵ |
۷۰۵–۷۱۵ |
۷ | سلیمان بن عبد الملک |
.... -۷۱۸ |
۷۱۵–۷۱۸ |
۸ | عمر بن عبدالعزیز |
۶۸۱–۷۲۰ |
۷۱۸–۷۲۰ |
۹ | یزید بن عبدالملک |
۶۹۱–۷۲۴ |
۷۲۰–۷۲۴ |
۱۰ | هشام بن عبدالملک |
۶۹۰–۷۴۳ |
۷۲۴–۷۴۳ |
۱۱ | ولید بن یزید |
۷۰۹–۷۴۴ |
۷۴۳–۷۴۴ |
۱۲ | یزید بن الولید |
.... -۷۴۴ |
۷۴۴–۷۴۴ |
۱۳ | ابراهیم بن الولید |
.... -۷۵۰ |
۷۴۴–۷۴۵ |
۱۴ | مروان بن محمد |
.... -۷۵۰ |
۷۴۵–۷۵۰ |
منابع
- The Peoples, Sekene Mody Cissoko, History of Humanity:From the Seventh to the Sixteenth Century, Vol. IV, ed. M.A. Al-Bakhit, L. Bazin and S.M. Cissoko, (UNESCO, 2008), 1190.
- Jonathan Miran, Red Sea Citizens: Cosmopolitan Society and Cultural Change in Massawa, (Indiana University Press, 2009), 100.
- Khalid Yahya Blankinship, The End of the Jihad State: The Reign of Hisham Ibn 'Abd al-Malik and the Collapse of the Umayyads, (SUNY Press, 1994), 286.
- Khalid Yahya Blankinship, The End of the Jihad State: The Reign of Hisham Ibn 'Abd al-Malik and the Collapse of the Umayyads, 147.
- Stefan Goodwin, Africas Legacies Of Urbanization: Unfolding Saga of a Continent, (Rowman & Littlefield, 2006), 85.
- Islam in Somali History:Fact and Fiction, Mohamed Haji Muktar, The Invention of Somalia, ed. Ali Jimale Ahmed, (The Red Sea Press, Inc. , 1995), 3.
- Early Islamic World Umayyad Caliphate
- The Art of the Umayyad
- صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی، 42.
- صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی، 39.
- یوسفی، 1368، ص 8
- مفتخری، ۱۳۹۲، ص۸۱
- مفتخری 1392، ص 81
- مفتخری، ۱۳۹۲، ص۸۲
- مفتخری 1392، ص 82
- صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی، 40-41.
- صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی، 41.
- صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی، 41.
- صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی، 41.
- صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی، 41.
- صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی، 41-42.
- صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی، 42-43.
- صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی، 44.
- مفتخری، ص 85-86
- دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، 69-70.
- الخضری، بیک، الشیخ محمد، “ (تاریخ الأمم الإسلامیة) “، «الدولة الأمویة»، چاپ: دارالمعرفة، بیروت. لبنان. ۱۹۸۹ میلادی. . تاریخ اسلام.
- ویکیپدیا آلمانی
کتابها
- دفتری، فرهاد (۱۳۷۵). تاریخ و عقاید اسماعیلیه. ترجمهٔ فریدون بدرهای. تهران: فرزان روز.
- مفتخری، حسین (۱۳۹۲). «تاریخ سیاسی، اجتماعی ایران (از ظهور اسلام تا ظهور طاهریان)». تاریخ ایران، از ورود مسلمانان تا پایان طاهریان. تهران: سمت. شابک ۹۷۸-۹۶۴۴۵۹-۶۱۵-۵.
- چوکسی، جمشید گرشاسب (۱۳۹۱). ستیز و سازش. ترجمهٔ نادر میرسعیدی. تهران: ققنوس. شابک ۹۶۴-۳۱۱-۳۱۲-۴.
- صدیقی، غلامحسین (۱۳۷۲). جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری. ترجمهٔ یحیی مهدوی. تهران: پاژنگ.
- Morony, M (1987). "ARAB ii". Encyclopædia Iranica. ۲ (first ed.). Bibliotheca Persica Press. p. ۲۰۳–۲۱۰. ISBN 0710091079. Retrieved 14 September 2012.