سامانیان

سامانیان (۲۶۱–۳۹۵ ق / ۸۷۴–۱۰۰۴ م) یک حکومت ایرانی[1] و سنی مذهب بود که حدود دو قرن بر بخش‌های بزرگی از ماوراالنهر حکومت کرد . مرکز این حکومت در خراسان و فرارود بود و در بزرگترین گستره خود، بر تمام افغانستان کنونی و بخش‌های بزرگی از کشورهای امروزی تاجیکستان، ایران، ترکمنستان، ازبکستان، قرقیزستان، قزاقستان و پاکستان فرمان راند.[2]

سامانیان

۸۱۹–۱۰۰۴
گسترهٔ فرمانروایی سامانیان
پایتختسمرقند
بخارا
زبان(های) رایجفارسی (رسمی)
دین(ها)
اسلام، سنی
زرتشتی
امیر 
تاریخ 
 بنیان‌گذاری
۸۱۹
 فروپاشی
۱۰۰۴
مساحت
۹۲۸ م.۲٬۸۵۰٬۰۰۰ کیلومترمربع (۱۱۰۰۰۰۰مایل‌مربع)
پیشین
پسین
صفاریان
غزنویان
قراخانیان
آل فریغون

حکومت سامانی توسط چهار برادر، نوح، احمد، یحیی و الیاس بنیان گذاشته شد. هر کدام از آن‌ها بخشی از سرزمین‌های سامانی را زیر کنترل خود داشتند و به عنوان دست‌نشاندگان عباسیان حکومت می‌کردند. سرانجام در سال ۸۹۲ میلادی، اسماعیل سامانی تمام قلمروی سامانی را زیر یک پرچم واحد درآورد؛ در همین دوران، تحولات خراسان شرایط را به گونه‌ای رقم زد که این منطقه تحت فرمان اسماعیل درآمد؛ بدین ترتیب، گرچه سامانیان به طور قانونی حاکمیت خلیفه را به رسمیت می‌شناختند، اما عملا به یک دولت مستقل تبدیل شدند.

دولت سامانی بخشی از میان‌دوره ایرانی بود که منجر به ظهور مجدد فرهنگ ایرانی و زبان پارسی شد.[3] در این دوران، هویت ایرانی بازسازی شد و با هویت اسلامی سازگار گردید. سامانیان به دانش و هنر علاقه زیادی نشان دادند که این مسئله در نهایت منجر به برآمدن اندیشمندانی مانند رودکی، فردوسی و ابن سینا شد.[4] در همین دوران، بخارا به شکل رقیبی برای بغداد درآمد و از نظر شکوه تنه به تنه پایتخت عباسیان می‌زد.

امیران سامانی خود را وارثان شاهنشاهان ساسانی می‌دانستند.[5][6] با این حال سن مارتن آنها را از اعقاب اشکانیان دانسته [7]، از آنجایی که آن‌ها مدعی بودند که نسلشان به بهرام چوبین می‌رسد، ارتباط آنان با خاندان مهران، یکی از هفت خاندان پهلوی (پارتی) در دوران ساسانی، محتمل‌تر است.

مولف جغرافیای حدود العالم من المشرق الی المغرب که خود در میان خراسان و معاصر دولت سامانی بود، وضع اداری آن را چنین توصیف می کند:

«پادشاهی خراسان در قدیم جدا بودی، و پادشاهی ماورالنهر جدا. اکنون هر دو یکی است، و امیر خراسان در بخارا نشیند و از آن سامان است، از فرزندان بهرام است، و ایشان را ملک مشرق خوانند، و اندر همه خراسان عمال او باشند، و اندر حدهای خراسان پادشاهان‌اند، و ایشان را ملوک اطراف خوانند.»[8]

تاریخ

پیدایش

یکی مرد بُد بخرد و نامور — ز بهرام چوبینه بودش کمر
که سامان بُدش نام و فرزانه بود — ز مردی در آن دور افسانه بود

سامانیان نسب خود را به سامان خدا می‌رساندند؛ یک دهقان (اشراف زمین‌دار) ایرانی که در ایران شرقی زندگی می‌کرد. خاستگاه دقیق سامانیان مشخص نیست، با این حال تواریخ نوشته شده به فارسی و عربی در قرون میانه روستایی در نزدیکی سمرقند یا بلخ را به‌عنوان محل زندگی سامان خدا نام می‌برند که باتوجه به اینکه در نخستین نوشته‌هایی که به سامانیان اشاره دارند آنان را از اهالی خراسان معرفی می‌کنند، بلخ می‌تواند محتمل‌تر باشد.[9] در برخی منابع، از ادعای سامانیان مبنی بر اینکه نسب آنان به خاندان مهران می‌رسد، سخن به میان آمده‌است.[9] به هر صورت، می‌دانیم که سامان خدا – که برخی پیشنهاد کرده‌اند این یک لقب (مانند بخار خدا) است و نه یک اسم شخصی[10] – در زمان امارت اسد بن عبدالله القصری در خراسان زندگی می‌کرد. او ابتدا یک زرتشتی بود که بعدها اسلام آورد و به افتخار اسد بن عبدالله، نام فرزند خود را اسد گذاشت.[11] برخی از افسانه‌های قرون وسطی از این می‌گویند که سامان خدا، کسی که نسلش به اسپهبدان باستان خراسان می‌رسید و در زمان پدرش حکومت خاندانشان از دست رفته‌است، در جوانی یک شتربان بوده‌است و با شنیدن بیت «مهتری گر به کار شیر دَرَست – رو خطر کن ز کام شیر بجوی»، «رجولیت در او به حرکت افتاد و به عیاری مشغول شد و بعد از اندک مدتی بر شهر اشناس مستولی گشت.» در برخی از منابع، از نقش سامان خدا در قیام ابومسلم خراسانی نیز سخن به میان آمده‌است.[12]

دربارهٔ اسد بن سامان نیز چیز زیادی نمی‌دانیم؛ اما با توجه به رابطه نزدیک او با امیران خراسان، به ویژه علی بن عیسی بن ماهان، چنین برداشت می‌شود که در قیام ابومسلم شرکت جسته باشد.[13] نرشخی، تاریخ‌نگار ایرانی، او را هم‌دوره هارون الرشید می‌داند و همچنین می‌نویسد که مأمون شخصاً نامه‌ای برای اسد نوشت و از او برای سرکوب شورش رافع بن لیث یاری طلبید.[14] بعدها، مأمون وی را به مرو دعوت کرد و اسد بن سامان نیز به درگاه خلیفه رفت. اسد اندکی بعد همان‌جا درگذشت.[14]

فرزندان اسد

پسر داشت آن نامور چار تن— همه سرور و مهتر انجمن
چو نوح و چو یحیی و الیاس بود — دگر احمد آن میر باداد بود

در دوران امارت علی بن عیسی بن ماهان، شرایط خراسان آشفته شد و مردم بر او شوریدند. وضعیت ایران شرقی، هارون الرشید را نگران ساخت و او شخصاً راه خراسان درپیش گرفت و هرثمه بن اعین را مأمور رسیدگی به اوضاع کرد. هرثمه که ابن ماهان را مقصر نابسامانی به وجود آمده می‌دانست، وی را برکنار و دستگیر کرد. با این حال، در دفع شورش رافع که بر سمرقند چیره شده بود، ناکام ماند. طبری می‌نویسد که مأمون به اسد نامه‌ای نوشت و از او خواست که به هرثمه یاری کنند و فرزندان امیر سامانی نیز رافع را راضی به صلح کردند و اوضاع آرام گردید.[15] هارون نیز پیش از رسیدن به منطقه، در طوس درگذشت. به گفته ابن اثیر، مأمون که در این سفر همراه پدرش بود، پس از رسیدن به خراسان، به فرزندان اسد را امارت شهرهای مختلف بخشید و آنان را در درگاه خود گرامی داشت.[16] نوح حاکم سمرقند شد، فرمانروایی فرغانه به احمد رسید، الیاس به حکومت هرات برگزیده شد و چاچ به یحیی رسید؛[11] اینگونه تاریخ امارت سامانی آغاز گردید.

در فرارود

با انتصاب طاهر به عنوان امیر خراسان، در وضعیت سامانیان تغییر چندانی ایجاد نشد و وی آنان را گرامی داشت و در سمت‌های گذشته ابقا نمود.[17] نوح، حاکم سمرقند، از سال ۸۱۹ تا پایان عمر خود در ۸۴۱ یا ۸۴۲، بر این شهر حکومت کرد. دربارهٔ دوران او، می‌دانیم که دو سال پیش از مرگش شهر اسپیجاب را که پیمان خود با مسلمانان را شکسته بودند، مجدداً فتح کرد و دور آن شهر نیز دیواری کشید. از او به عنوان فاتح کاسان و اورشت، در آسیای میانه، نیز در منابع تاریخی یاد شده‌است.[17] چیزی که هویداست، روابط نزدیک نوح با طاهریان است. روایت شده زمانی که معتصم به عبدالله بن طاهر دستور داد تا حسین بن افشین را دستگیر کند، عبدالله به نوح نامه نوشت که سپاهیانش را آماده کرده و به محض دیدن حسین، او را دستگیر کرده و ولایت او را به سرزمین‌های خود ضمیمه نماید. عبدالله سپس به حسین نامه نوشت و به او گفت که نوح از امارت سمرقند عزل شده و زین پس تو، حاکم آنجایی. حسین بن افشین نیز با تعداد کمی سرباز به آنجا رفت و به سادگی توسط نوح دستگیر گردید و به درگاه عبدالله بن طاهر فرستاده شد. با مرگ نوح بن اسد، امارت او بین برادرانش، احمد و یحیی، تقسیم شد.[18]

یحیی بن اسد، امیر چاچ (چاچکند/تاشکند امروزی) و اسروشنه، تصویر روشنی از خود در تاریخ به یادگار نگذاشته‌است. دربارهٔ او آورده‌اند که بسیار ضابط بود و در دربار خود اقدامات بسیاری صورت داده بود. وی از ۸۱۹ تا ۸۵۵ بر امارت خود حکومت کرد و همچنین در سه یا چهار سال آخر عمر، در کنار برادرش احمد، امیر سمرقند نیز بود.[19] با این حال به نظر می‌رسد که پس از مرگ نوح، احمد به حاکم اصلی سمرقند تبدیل گشته‌است و یحیی از قدرت چندانی در آنجا برخوردار نبوده. با مرگ وی در سال ۸۵۵، احمد امارت او را ضمیمه قلمروی خود کرد.

احمد بن اسد، که در تاریخ با نام احمد یکم نیز مشهور است، بیش از سایر برادران عمر کرد. دربارهٔ او نسبت به سایر فرزندان اسد، اطلاعات بیشتری در دست است و او را زمینه‌ساز حکومت سامانیان بر خراسان می‌دانند.[20] دربارهٔ احمد آمده که شریف و خوش‌رفتار بود و چنین پیداست که صلح و ثبات را در منطقه برقرار کرده‌است.[20] او ابتدا حاکم فرغانه بود و در زمان مرگ و با توجه به ضمیمه کردن قلمروی برادران درگذشته‌اش، سمرقند، اسروشه و چاچ را نیز در اختیار داشت و بدین ترتیب، تقریباً تمام فرارود زیر یک پرچم واحد یکپارچه گردید.[21] احمد در سال ۸۶۵ درگذشت و حکومت را بین فرزندانش، نصر و یعقوب تقسیم نمود که چاچ به یعقوب و سمرقند و فرغانه به نصر رسید. در همین زمان، تحرکات یعقوب لیث در سیستان و درگیری او با طاهریان، امارت طاهری را رو به زوال گذاشت و این مسئله، عملا سامانیان را مستقل کرد. نصر این فرصت را غنیمت شمرد و برادرش، اسماعیل، را به بخارا فرستاد. بخارا که به دلیل نبردهای میان آفریغیان خوارزم و بخار خدایان در وضعیت نابسامانی قرار داشت، اسماعیل را به گرمی پذیرفت و او نیز ثبات را به شهر بازگرداند؛[22] گرچه اسماعیل حکومت بخار خدایان را منحل نکرد و آنان تا چند دهه بعد تحت لوای سامانیان به بخارا حکومت کردند.

در هرات

از میان فرزندان اسد، تنها کسی که در این سوی جیحون به حکومت رسید، الیاس بود.[23] به مانند سایر امرای نخستین سامانی، از او نیز اطلاعات زیادی در دست نیست. تنها آمده‌است که او از خود آبادی‌ها و آثار بسیاری در هرات باقی گذاشت.[19] الیاس در ۸۵۶ میلادی درگذشت و فرزندش ابراهیم، به جای او به حاکمیت هرات رسید. ابراهیم همچنین توسط امیر خراسان، محمد بن طاهر، به فرماندهی سپاه خراسان منصوب شد و به فرمان او، با سپاهی به سمت سیستان و یعقوب لیث حرکت کرد. با این حال، وی در سال ۸۵۷ در نبرد پوشنگ برابر امیر صفاری شکست خورد و به نیشابور گریخت؛ هرچند این تلاش وی ناموفق بود و یعقوب وی را دستگیر کرد و به عنوان گروگان به سیستان فرستاد. پس از دستگیری ابراهیم، حکومت امرای سامانی بر هرات پایان یافت و از آن پس این شهر تحت کنترل مستقیم طاهریان قرار گرفت.[24][22]

نابودی حکومت طاهریان

از میان رفتن حکومت طاهریان و ضعف و ناتوانی تدریجی که از غلبه ترکان در دستگاه خلافت پدید آمد، سرزمین‌های خاوری خلافت را از نفوذ خلیفه و از امکان به کار بستن قدرت عملی او آزاد کرد. در چنین ایمنی و آسودگی که به ویژه دوری از بغداد آن را بی دغدغه می‌ساخت، سرزمین فرارود که از عهد طاهریان یا پیش از آن به آل سامان واگذار شده بود، به رهبری فرماندهان این خاندان، مرکز یک دولت قدرتمند شد و خراسان و ری، و مدتی هم، جرجان، طبرستان، و سیستان، از سوی خلیفه یا به حکم پیروزی و غلبه، به قلمرو آن‌ها پیوست. با آن که پیروزی این خاندان بر جرجان، طبرستان و سیستان همیشگی نبود و چندان دوام نداشت، ولی خراسان و فرارود در بخش عمده دوره فرمانروایی آنها، از مداخله مستقیم کارگزاران خلیفه آزاد ماند و باقی‌مانده دنیای باستانی ایران، در شکل اسلامی خود، در همه این سرزمین‌ها، زندگی تازه‌ای یافت.

سامانیان

قلمرو دولت سامانی در سال ۹۰۰ میلادی

در نخستین نوشته‌هایی که به سامانیان اشاره دارند آنان را از اهالی خراسان معرفی می‌کنند و گمان می‌رود که خاندان سامانی از اهالی سمرقند یا بلخ بودند و نسب خود را به بهرام چوبین ساسانی می‌رساندند[9] و آیین زردشتی داشتند، و از آریایی‌های ساکن آن مناطق بودند، و نیای آن‌ها سامان‌خدا بود که در دهستان سامان اطراف بلخ حکومت داشت.

سامان‌خدا که حاکم دهستان سامان اطراف بلخ بود،با اسد حاکم عرب خراسان روابط خوبی برقرار کرد، تا جایی که سامان دین اسلام را برگزید و نام پسر خود را اسد گذاشت. پسران اسد و در قرن نهم میلادی در زمان مأمون عباسی به حکمرانی محلی فرارود یا ماوَراءُالنَهر و هرات برگزیده شدند. مانند: علی در سمرقند، احمد در فرغانه و الیاس در هرات. ابراهیم پسر الیاس بود که بعدها به سپهسالاری حکومت طاهریان ایران رسید. احمد حاکم فرغانه در ۸۷۴ قمری[تاریخ غلط] فوت، و نصر پسرش در سمرقند جانشین او گردید. اسماعیل برادر نصر حاکم بخارا شد که بعد از مرگ نصر، زمامداری سلسله سامانیان را به دست گرفت و سمرقند را پایتخت خود برگزید.

نصر یکم بنیانگذار سلسله سامانی

قلمرو دولت‌های اسلامی بعد از ضعف و تجزیه امپراتوری عباسی

بنیانگذار این سلسله، نصر اول و گروهی از فرمانروایان برجسته آن، توانسته بودند دورانی از آرامش نسبی را برای ایرانیان فراهم آورند، ولی البته همه آنان چنین نبودند و همیشه نیز چنین نبود. ثبات این سرزمین با کوششهایی که توسط مرداویج زیاری برای بازگرداندن طرز حکومت پیش از اسلامی صورت گرفت و همچنین با افراط کاریهای دینی پادشاه با شکوه سامانی، نصر دوم در اواخر زندگی خود به مذهب اسماعیلی گروید و از این راه خود را با دستگاه خلافت درگیر کرد، در صورتی که این دستگاه در حقیقت تکیه‌گاه عمده این سلسله به‌شمار می‌رفت. با وجود این، حتی پیش از آن که نشانه سقوط سامانیان در نتیجه کشمکشهای ایشان با خاندانهای زمیندار با نفوذ یعنی «دهقانان» و خاندانهای مأموران رسمی پدیدار شود و نیز در نتیجه جنگ‌های درون خاندان خود ایشان و بالاخره با گسترش قدرت آل بویه در باختر و جنوب باختری ایران آشکار شود، تحولی در نوار باختری منطقه نفوذ ایشان به دست آمد که چهره جهان اسلامی را از سده پنجم هجری / یازدهم میلادی به بعد کاملاً تغییر داد. مدت درازی مجاهدان در راه ایمان، بار جنگ‌های دفاعی را در مرزهای امپراتوری بیزانس بر دوش داشتند و تقریباً همه ساله با هجومهایی که به «حمله‌های تابستانی» معروف شده بود، در سرزمین‌های آل بویه پیشروی می‌کردند، ولی هیچ پیشرفت بزرگی برای مردم ارتدوکس و آیین آناتولی به دست نمی‌آمد. در فرارود و کناره دره فرغانه نیز با همسایگان غیر مسلمان زد و خوردی صورت می‌گرفت؛ که از این میان تنها بهره عمده‌ای که در نبرد سامانیان با همسایگانشان نصیب ایشان شد، گرفتن طراز «تلاس» در ۲۸۰ ق / ۸۹۳ م بود. همسایگان نامبرده شده؛ قرا خانیان یا ایلیک خانیان «هر دو نام عنوانهایی است که داشتند» بودند؛ که بر ترکان قَرلُق فرمانروایی داشتند. کشور ایشان پس از انقراض دومین فرمانروایی گوک تورک‌ها به وجود آمده بود، که خیلی زود پاره‌پاره شد، به صورت دولتهای کوچکی درآمد که روابط آنان با یکدیگر خیلی هم دوستانه نبود.

زبان فارسی در دوره سامانیان

سامانیان در کارهای اداری زبان عربی را به کار می‌بردند و آن را شعار وحدت خلافت می‌شمردند، امکان آن را فراهم آوردند تا شاعران فارسی همچون رودکی «وفات در ۳۲۹ ق / ۹۴۰–۱ م» و دقیقی «حدود ۳۲۵–۷۰ ق / ۹۳۵–۸۰ م» از نخستین کسانی باشند که با گونه‌ای از زبان ملی خود که از تکمیل و آمیختن لهجه‌های محلی گوناگون فراهم آمده بود مطلب بنویسند. این زبان در دربار سامانیان پذیرفته شد و سرانجام به عنوان زبان فارسی نوین گسترش پیدا کرد که با اندکی تغییرات آوایی تا زمان حاضر بر جای مانده‌است. فارسی نوین به خط عربی نوشته شد و رفته رفته هر چه بیشتر واژه‌های عربی به آن راه یافت.[25]

امیران سلسله سامانی

  1. سامان خدا
  2. اسد بن سامان
  3. یحیی بن اسد
  4. نصر بن احمد (۲۷۹–۲۵۰ ه‍.ق)
  5. اسماعیل بن احمد، معروف به امیر ماضی (۲۹۵ – ۲۷۹ ه‍.ق)
  6. احمد بن اسماعیل سامانی، معروف به امیر شهید (۳۰۱ – ۲۵۹ ه‍.ق)
  7. نصر بن احمد، معروف به امیر سعید (۳۳۱ – ۳۰۱ ه‍.ق)
  8. نوح بن نصر، معروف به امیر حمید (۳۴۳ – ۳۳۱ ه‍.ق)
  9. عبدالملک بن نوح، معروف به امیر رشید (۳۵۰ – ۳۴۳ ه‍.ق)
  10. منصور یکم سامانی، معروف به امیر سدید (۳۶۵ – ۳۵۰ ه‍.ق)
  11. نوح بن منصور، معروف به امیر رضی (۳۸۷ – ۳۶۵ ه‍.ق)
  12. منصور دوم سامانی (۳۸۹ – ۳۸۷ ه‍.ق)
  13. عبدالملک دوم سامانی (۳۸۹ – ۳۸۹ ه‍.ق)
  14. منتصر سامانی (۳۸۹ – ۳۹۰ ه‍.ق)

تبارنامه

بهرام چوبینه
شاپورمهراننوش رد
تغماطسیاوش
جتمان
سامان خدا
اسد
الیاسیحییاحمدنوح
نصراسماعیل
احمد
نصر
نوح
عبدالملکمنصور
نوح
منصورعبدالملکاسماعیل المنتصر

جمعیت

در زمان سامانیان، سغدیان در درهٔ زرافشان، ازبکستان، استان قشقه‌دریا و اسروشنه زندگی می‌کردند؛ باختریان در باختر (بلخ)؛ خراسانیان در قسمت جنوبی خراسان؛ خوارزمیان در خوارزم و ساکاها در پامیر.

زبان این گروه‌ها عموماً زبان‌های ایرانی و فارسی جدید بود.[26]

دیوان‌سالاری سامانیان

یکی از ارکان اداری دولت سامانیان دیوان‌سالاری بود که به ۱۰ بخش تقسیم می‌شد: دیوان وزارت که در رأس تمامی دیوان‌ها قرار داشت و توسط وزیر اداره می‌شد بر مابقی بخش‌ها نظارت داشت. دیوان خراج امور مالی دولت سامانی را بررسی می‌کرد. دیوان اشراف وظیفه بازرسی در امور دیوانی را به عهده داشت که در هر ولایت هم نایبی داشت تا به کارهای مربوط به این دیوان رسیدگی کند. دیوان رسائل وظیفه داشت فرمان‌های حکومتی و مکاتبات اداری را ثبت کند این دستگاه به دیوان اسرار مشهور بود. دو دیوان به نام شرطه و قضا با یکدیگر همکاری داشتند، شرطیان حافظ نظم و امنیت شهرها بودند و اجرای احکام جنایت در مرحلهٔ ابتدایی، قاضی نیز وظیفهٔ حل و فصل منازعات بین مردم و رساندن حق به صاحب آن را داشت. تعیین این قضات به عهدهٔ قاضی‌القضات مسقر در پایتخت بود. دیوان دیگری به نام برید وظیفه جمع‌آوری و گزارش اطلاعات را داشت و حافظ امنیت دولت بود. دیوان حسبه وظیفه‌ای دینی و اجتماعی و اقتصادی داشت و در زمینهٔ امر به معروف و نهی از منکر بر کار اصناف و بازاریان نظارت داشت. دیوان سپاه مسئول ثبت مشخصات و تعداد افراد هر فرمانده بوده و همچنین وظیفه داشت مواجب آن‌ها را تعیین و سلاح و اسب آن‌ها را تأمین کند. دیوان اوقاف، آّب و مملکه خاصه از دیگر دیوان‌های سامانی بودند.[27]

مجموعه‌ای از گفتاوردهای مربوط به سامانیان در ویکی‌گفتاورد موجود است.

جستارهای وابسته

پانویس

  1. Frye 1975, p. ۱۶۴.
  2. Taagepera, Rein (1997-01-01). "Expansion and Contraction Patterns of Large Polities: Context for Russia". International Studies Quarterly. 41 (3): 475–504. doi:10.1111/0020-8833.00053. JSTOR 2600793.
  3. Canfield L., Robert (2002). Turko-Persia in Historical Perspective. Cambridge University Press. p. 12. ISBN 978-0-521-52291-5.
  4. The History of Iran by Elton L. Daniel, pg. 74
  5. The History of Iran by Elton L. Daniel, pg. 74
  6. Frye 1975, p. ۱۴۵–۱۴۶.
  7. پیرنیا،حسن،تاریخ ایران باستان، جلد 3، صفحه 2614
  8. جغرافیای حدود العالم من المشرق الی المغرب، بخش ۲۳، ناحیه خراسان
  9. Frye, Richard N. (1968). The Cambridge History of Iran. Cambridge University Press. p. 136.
  10. هروی 2003، ص. ۱۲۲.
  11. Frye 1975, p. ۱۳۶.
  12. هروی 2003، ص. ۱۲۴.
  13. هروی 2003، ص. ۱۲۵.
  14. هروی 2003، ص. ۱۲۶.
  15. هروی 2003، ص. ۱۲۷.
  16. هروی 2003، ص. ۱۲۸.
  17. هروی 2003، ص. ۱۳۳.
  18. هروی 2003، ص. ۱۳۴.
  19. هروی 2003، ص. ۱۳۵.
  20. هروی 2003، ص. ۱۳۶.
  21. هروی 2003، ص. ۱۳۷.
  22. Frye 1975, p. ۱۳۷.
  23. هروی 2003، ص. ۱۳۲.
  24. هروی 2003، ص. 136.
  25. دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، جلد : 15 صفحه : 5881.
  26. Litvinsky 1998, ص. 101
  27. ناجی، محمدرضا. سامانیان دوره شکوفایی فرهنگ ایرانی - اسلامی. پژوهش‌های فرهنگی. صص. صص۳۸–۴۲.

منابع

  • هروی, جواد (2003). هروی, جواد, ed. تاریخ سامانیان: عصر طلایی ایران بعد از اسلام. انتشارات امیرکبیر.
This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.