چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست

غزلی با مطلع «چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست»، غزل شمارهٔ ۲۲ از دیوانِ حافظ در تصحیحِ محمد قزوینی و قاسم غنی است.

چو بشنوی سخن اهل دل
زبانفارسی
شاعرحافظ[1]
شمار ابیات۱۰
بحرمُجتَثّ مثمن مخبون محذوف
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
متن

چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نَه‌ٔ جان من خطا اینجاست
سرم بدنیی و عقبی فرو نمی‌آید
تبارک الّله ازین فتنها که در سر ماست
در اندرون من خسته‌دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
دلم ز پرده برون شد کجائی ای مطرب
بنال هان که ازین پرده کار ما بنواست
مرا بکار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست
نخفته‌ام ز خیالی که میپزد دل من
خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست
چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم
گرم بباده بشوئید حق بدست شماست
از آن بدیر مغانم عزیز میدارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
چه ساز بود که در پرده میزد آن مطرب
که رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواست
ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند
فضای سینهٔ حافظ هنوز پر ز صداست




۲



۴



۶



۸



۱۰


نسخهٔ مبنا: تصحیحِ محمّد قزوینی و قاسم غنی

در اجراها

محمود محمودی خوانساری در برنامهٔ شمارهٔ ۱۷۸ از مجموعهٔ گل‌های تازه این غزل را در دستگاهِ سه‌گاه اجرا کرده است.[2]

پانویس

منابع

  • حافظ شیرازی، شمس‌الدین محمد بن بهاءالدین محمد. قزوینی، محمد؛ غنی، قاسم، ویراستاران. دیوان حافظ. تهران: سینا.
  • دادجو، درّه (۱۳۹۷). «خوش‌خوانی‌های شعر حافظ». در بهاءالدین خرمشاهی. دانشنامهٔ حافظ و حافظ‌پژوهی. ۲. تهران: نخستان پارسی. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۹۹۷۶۴-۴-۷.
This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.