یاری اندر کس نمی‌بینم یاران را چه شد

غزلی با مطلع «یاری اندر کس نمی‌بینم یاران را چه شد»، غزل شمارهٔ ۱۶۹ از دیوانِ حافظ در تصحیحِ محمد قزوینی و قاسم غنی است.

یاری اندر کس نمی‌بینم
زبانفارسی
شاعرحافظ[1]
شمار ابیات۹
بحررَمَل مُثَمَّن محذوف
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
متن

یاری اندر کس نمی‌بینیم یارانرا چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستدارانرا چه شد
آب حیوان تیره‌گون شد خضر فرّخ‌پی کجاست
خون چکید از شاخ گل باد بهارانرا چه شد
کس نمی‌گوید که یاری داشت حقّ دوستی
حق شناسانرا چه حال افتاد یارانرا چه شد
لعلی از کان مروّت برنیامد سالهاست
تابش خورشید و سعی باد و بارانرا چه شد
شهریاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سر آمد شهریارانرا چه شد
گوی توفیق و کرامت در میان افکنده‌اند
کس بمیدان در نمی‌آید سوارانرا چه شد
صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست
عندلیبانرا چه پیش آمد هزارانرا چه شد
زهره سازی خوش نمی‌سازد مگر عودش بسوخت
کس ندارد ذوق مستی می‌گسارانرا چه شد
حافظ اسرار الهی کس نمی‌داند خموش
از که می‌پرسی که دور روزگارانرا چه شد




۲



۴



۶



۸


نسخهٔ مبنا: تصحیحِ محمّد قزوینی و قاسم غنی

در اجراها

عبدالوهاب شهیدی در برنامهٔ شمارهٔ ۱۵ از مجموعهٔ گل‌های تازه این غزل را در آوازِ دشتی اجرا کرده‌است. هم‌چنین محمدرضا شجریان نیز در سال‌های اولیهٔ پس از انقلاب این غزل را خوانده است.[2]

پانویس

منابع

  • دادجو، درّه (۱۳۹۷). «خوشخوانی‌های دیوان حافظ». در بهاءالدین خرمشاهی. دانشنامهٔ حافظ و حافظ‌پژوهی. ۲. تهران: نخستان پارسی. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۹۹۷۶۴-۴-۷.
This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.