در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی

غزلی با مطلع «در همه دیر مغان نیست چو من شیدائی»، غزل شمارهٔ ۴۹۰ از دیوانِ حافظ در تصحیحِ محمد قزوینی و قاسم غنی است.

در همه دیر مغان
زبانفارسی
شاعرحافظ[1]
شمار ابیات۱۰
بحررَمَل مُثَمَّن مَخبون محذوف
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
متن

در همه دیر مغان نیست چو من شیدائی
خرقه جائی گرو باده و دفتر جائی
دل که آیینهٔ شاهیست غباری دارد
از خدا می‌طلبم صحبت روشن‌رائی
کرده‌ام توبه بدست صنم باده‌فروش
که دگر می نخورم بی رخ بزم‌آرائی
نرگس ار لاف زد از شیوهٔ چشم تو مرنج
نروند اهل نظر از پی نابینائی
شرح این قصّه مگر شمع برآرد بزبان
ورنه پروانه ندارد بسخن پروائی
جویها بسته‌ام از دیده بدامان که مگر
در کنارم بنشانند سهی‌بالائی
کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست
گشته هر گوشهٔ چشم از غم دل دریائی
سخن غیر مگو با من معشوقه‌پرست
کز وی و جام میم نیست بکس پروائی
این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه میگفت
بر در میکدهٔ با دف و نی ترسائی
گر مسلمانی ازینست که حافظ دارد
آه اگر از پی امروز بود فردائی




۲



۴



۶



۸



۱۰


نسخهٔ مبنا: تصحیحِ محمّد قزوینی و قاسم غنی

در اجراها

محمود محمودی خوانساری در برنامهٔ شمارهٔ ۱۳۲ از مجموعهٔ گل‌های تازه این غزل را در آوازِ ابوعطا[2] و حسین قوامی در برنامهٔ شمارهٔ ۲۰۷ از مجموعهٔ برگ سبز این غزل را در دستگاهِ سه‌گاه اجرا کرده‌اند.[3]

پانویس

منابع

  • حافظ شیرازی، شمس‌الدین محمد بن بهاءالدین محمد. قزوینی، محمد؛ غنی، قاسم، ویراستاران. دیوان حافظ. تهران: سینا.
  • دادجو، درّه (۱۳۹۷). «خوش‌خوانی‌های شعر حافظ». در بهاءالدین خرمشاهی. دانشنامهٔ حافظ و حافظ‌پژوهی. ۲. تهران: نخستان پارسی. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۹۹۷۶۴-۴-۷.
This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.