زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم

غزلی با مطلع «زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم»، غزل شمارهٔ ۳۱۶ از دیوانِ حافظ در تصحیحِ محمد قزوینی و قاسم غنی است.

زلف بر باد مده
زبانفارسی
شاعرحافظ[1]
شمار ابیات۹
بحررَمَل مُثَمَّن مَخبون محذوف
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
متن

زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر بفلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
طرّه را تاب مده تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گُلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و بفریادم رس
تا بخاک در آصف نرسد فریادم
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که دربند توام آزادم




۲



۴



۶



۸


نسخهٔ مبنا: تصحیحِ محمّد قزوینی و قاسم غنی

تضمین

این شعر تضمینی از غزل شماره 371 غزلیات شیخ سعدی شیرازی می باشد:

من از آن روز که در بند توام آزادمپادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکنددر من از بس که به دیدار عزیزت شادم
خرم آن روز که جان می‌رود اندر طلبتتا بیایند عزیزان به مبارک بادم
من که در هیچ مقامی نزدم خیمه انسپیش تو رخت بیفکندم و دل بنهادم
دانی از دولت وصلت چه طلب دارم هیچیاد تو مصلحت خویش ببرد از یادم
به وفای تو کز آن روز که دلبند منیدل نبستم به وفای کس و در نگشادم
تا خیال قد و بالای تو در فکر من استگر خلایق همه سروند چو سرو آزادم
به سخن راست نیاید که چه شیرین سخنیوین عجبتر که تو شیرینی و من فرهادم
دستگاهی نه که در پای تو ریزم چون خاکحاصل آن است که چون طبل تهی پربادم
می‌نماید که جفای فلک از دامن مندست کوته نکند تا نکند بنیادم
ظاهر آن است که با سابقه حکم ازلجهد سودی نکند تن به قضا در دادم
ور تحمل نکنم جور زمان را چه کنمداوری نیست که از وی بستاند دادم
دلم از صحبت شیراز به کلی بگرفتوقت آن است که پرسی خبر از بغدادم
هیچ شک نیست که فریاد من آنجا برسدعجب ار صاحب دیوان نرسد فریادم
سعدیا حب وطن گر چه حدیثیست صحیحنتوان مرد به سختی که من این جا زادم

وزن

این شعر بر وزن (فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن) و در بحر رمل مثمن مخبون محذوف سروده شده است.

در اجراها

قوامی در برنامهٔ شمارهٔ ۳۴۶ از مجموعهٔ گل‌های رنگارنگ این غزل را در آوازِ ابوعطا اجرا کرده‌است.[2]

در دیگر آثار هنری

بر پرّه‌های بادبزنی روغنی، اثر «آقا سید محمد» و متعلق به سال ۱۲۸۶ ه‍.ق/۱۸۶۹ م که در مجموعهٔ خلیلی (LAQ 461) نگهداری می‌شود، بیت اول این غزل نقش بسته‌است.[3]

محسن نامجو، ترانه زلف را در آلبوم‌های ترنج، الکی و آوازهایی از شرق براساس این شعر حافظ خوانده است.

پانویس

منابع

  • آذرنوش، آذرتاش؛ اینجنیتو، دومینیکو؛ باقری، بهادر؛ بلوکباشی، علی؛ بیات، علی؛ پاکتچی، احمد؛ خرمشاهی، بهاءالدین؛ دادبه، اصغر؛ ساجدی، طهمورث؛ سجادی، صادق؛ سمسار، محمدحسن؛ شمس، اسماعیل؛ عبدالله، صفر؛ کردمافی، سعید؛ کیوانی، مجدالدین؛ مسعودی آرانی، عبدالله؛ میثمی، حسین؛ میرانصاری، علی؛ نکوروح، حسن؛ هاشم‌پور سبحانی، توفیق؛ بخش هنر و معماری (۱۳۹۰). «حافظ». در سید محمدکاظم موسوی بجنوردی. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ۱۹. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. شابک ۹۷۸۶۰۰۶۳۲۶۰۴۷.
This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.