شاپور دوم
شاپور دوم یا شاپور بزرگ یا شاپور ذوالاکتاف از سال ۳۰۹ تا ۳۷۹ میلادی، دهمین پادشاه ساسانی بود. شاپور پس از برادرش آذرنرسی برتخت نشست، او پسر هرمز دوم بود و به مدت هفتاد سال سلطنت کرد. وی پس از قدرت گرفتن، اعرابی را که به بخشهای جنوبی شاهنشاهی ساسانی تاخت آورده بودند، به شدت تنبیه کرد و امنیت را به مرزهای جنوبی بازگرداند. در دوران او، ایران در جنگ با روم موفقیتهای بزرگی به دست آورد. شاهنشاهی او همزمان بود با پذیرش مسیحیت به عنوان دین رسمی در امپراتوری روم. به همین دلیل شاپور بر مسیحیان مقیم ایران سختگیری میکرد. او پادشاهی مقتدر بود و در دوران سلطنت او شاهنشاهی ساسانی یک دوره پر رونق و شکوه را تجربه کرد. او از جمله آخرین شاهان ساسانی است که خودشان را از نژاد خدایان میانگاشتند و کتیبههایی از او در طاق بستان به یادگار ماندهاست.
شاپور دوم | |||||
---|---|---|---|---|---|
شاهنشاه ایران و انیران | |||||
دهمین شاهنشاه ساسانی | |||||
سلطنت | ۳۰۹ تا ۳۷۹ | ||||
پیشین | آذرنرسه | ||||
جانشین | اردشیر دوم | ||||
نایب السلطنه | ملکه ایفرا هرمز، و چند تن از بزرگان | ||||
زاده | ۳۰۹ میلادی گور | ||||
درگذشته | ۳۷۹ میلادی (۷۰ سال) بیشاپور | ||||
همسر(ان) | سیثیل هورا | ||||
فرزند(ان) | شاپور سوم بهرام چهارم زرواندخت نرسه | ||||
| |||||
خاندان | خاندان ساسان | ||||
پدر | هرمز دوم | ||||
مادر | ملکه ایفرا هرمز | ||||
دین و مذهب | مزدیسنا |
ریشهشناسی نام
سه تن از پادشاهان ساسانی و شخصیتهای مهم ساسانی و دورههای بعدی شاپور نام گرفتند. شاپور برگرفته از ایرانی باستان xšāyaθiyahyā-puθra- به معنی «پسر پادشاه» و در اصل باید عنوان باشد که از دهههای پایانی قرن ۲ میلادی به عنوان اسم شخصی به کار رفته، گرچه در لیست اسامی پادشاههای پارتی در تاریخنگاری عرب-پارسی نابههمگام دیده میشود. صورتهای دیگر این نام شامل پارتی šhypwhr، ساسانی:šhpwr-y، پهلوی مانوی: š’bwhr، پهلوی کتابنویس šhpwhl، ارمنی šapowh، سریانی šbwhr، سغدی š’p(‘)wr، یونانی Sapur, Sabour ,Sapuris، لاتین Sapores ,Sapor، عربی سابور و شابور، فارسی نو شاپور، شاهپور و شاهفور است.[1]
لقب ذوالاکتاف
واژۀ ذوالاکتاف در عربی به معنای «دارای شانهها» میباشد. نلدکه بر این عقیده است که اصل این لفظ لقبی است به معنی چهارشانه یعنی کسی که بارهای بسیارِ دولت را میکشد، با این حال، حمزه ٔ اصفهانی و مصنّفان دیگر که پیرو او هستند لفظ فارسی این لغت را «هوبه سنبا» نوشتهاند که به معنی «سوراخکننده ٔشانهها» است. نلدکه گمان میکند که این لفظ مجعول است و از روی کلمه ٔ عربی ذوالاکتاف ساخته شده است .[2]
منبعشناسی زندگانی شاپور
منابع رومی
منابع رومی میگویند که شاپور دوم خود را «برادر خورشید و ماه» میپنداشتهاست. همچنین منابع ارمنی و کلاسیک میگویند که شاهان ساسانی خورشید و ماه را میپرستیدند؛ ولی چنین چیزی را در منابع ساسانی نمییابیم.[3] اما میتوان ۲ احتمال را در نظر گرفت:
شاپور در منابع اسلامی
علاوه بر داستان افسانهای گذاشتن تاج شاهی بر شکم مادر شاپور دوم، داستانهای دیگری هم دربارهٔ او در منابع فارسی و عربی آمدهاست. گفتهاند که در جوانی چنان هوشمندانه رفتار میکرد که مایه تسلی مقامات و موبدان بود. آمدهاست شبی در تیسفون با شنیدن همهمه مردم از خواب پرید و جوای علت آن شد. به او گفتند علت آن انبوه جمعیتی است که قصد گذشتن از پل رودخانه دجله را دارند. پس فرمود پل دیگری بزنند تا یکی برای گذر از شرق به غرب و دیگری برای گذر از غرب به شرق آن باشد. سرگذشت شاپور دوم در شاهنامه تا حدودی با زندگی شاپور اول درآمیخته و عمدتاً جنگهای او با اعراب، عشقش به مالکه و سفرش به روم را بیان میکند. حمله اعراب به شاهنشاهی ساسانی در شاهنامه با نام طایر، ملقب به شیردل همراه است. طایر رئیس غسانیها است که سرانجام شاپور دوم او را تا قلعهای در یمن تعقیب میکند و برای تنبیه او و بسیاری دیگر از اعراب، کتف آنها را سوراخ میکند. شاپور دوم به کمک مالکه، دختر طایر، که مادرش نوشا، عمه شاپور بود، به درون قلعه راه مییابد. مالکه زیبا به پادشاه دل بسته و با فرستادن پیامی با یادآوری پیوند خونی اش، به شاپور دوم میگوید که چنانچه پادشاه از وی خواستگاری کند، راه ورود به قلعه را به وی نشان میدهد. شاپور دوم شرط را میپذیرد و به قلعه راه مییابد، اما ماجرا با کشته شدن مالکه، به علیت خیانت به خاندانش به پایان میرسد.[6]
یکی دیگر از داستانهای افسانه گونه دربارهٔ شاپور، ماجرای سفر او، در لباس مبدل، به امپراتوری روم، به قصد پی بردن به توان دشمن است. اما در روم او را شناسایی و دستگیر میکند و پوست خری به تنش میدوزند و به سیاهچال میاندازند. کلید سیاهچال در دست همسر قیصر روم است. ندیمه ملکه، که تبار ایرانی دارد، پوست را با شیر میخیساند و شاپور را از آن خارج میکند و همراه با او به ایران میگریزد. در همین زمان قیصر روم تیسفون را محاصره کرده و شاپور با ۶ هزار سرباز شبانه به قیصر مست و سربازانش حمله میبرد. قیصر اسیر میشود، گوش و بینی اش را میبرند و در زندان جان میدهد.[7] این دو افسانه چند شباهت دارند:
- شاپور خوش بروبالا است و ندیمههای زیبای ساکن در قلمرو دشمن اسباب فرار او را فراهم میآورند.[8]
- ندیمهها ایرانی تبارند و وفاداری آنها به شاپور، وفاداری به وطنشان است.[9]
- شاپور در آستانه شکست ورق را برمیگرداند و با هوشمندی و شجاعت دشمن را شکست میدهد.[10]
حمزه اصفهانی میگوید نزد موبدان زرتشتی کتابی دربارهٔ تاریخ پادشاهان ایران باستان دیده که حاوی تصویری از شاپور دوم بودهاست. در این تصویر، شاپور با پیراهن و شلوار قرمز و تبرزینی در دست، بر سریر نشسته، تاج آبی آسمانگون با حاشیه زرنگار که در میانه دو رده طلا قرار داشته با هلالی زرین در وسط آن بر سر دارد.[11]
حوادث بعد از مرگ هرمز دوم
پس از درگذشت هرمز دوم، پسر او آذرنرسی به عنوان جانشین برگزیده شد، اما دوره او کوتاه بود و توسط اشراف و روحانیون برکنار شد.[12] دلیل این کار، قساوت و بیرحمی آذرنرسی بود. آنها یک برادر او را هم که لایق سلطنت نمیدانستند، کور کردند و برادر دیگرش را که مثل پدر، هرمز نام داشت، به زندان افکندند که چندی بعد فرار کرد و به روم پناه برد.[13] آنها نوزاد او را که شاپور دوم نام گرفت، بر تخت پادشاهی نشاندند. بنابر یک روایت سنتی، درباریان و روحانیون، تاج ساسانی را روی زِهدان مادر وی (به هنگام بارداری) قرار دادند. میتوان فرض کرد که در سالهای آغازین پادشاهی وی، درباریان و روحانیون و مخصوصاً مادر شاهپور ملکه مادر زمام امور را در دست داشتند و نظام امپراتوری از دید ساختاری و اداری، بدون حضور یک شاه تأثیرگذار، محفوظ ماندهاست. این موضوع به درباریان و روحانیون فهماند که کشور را میتوان بدون یک شاه توانا نیز چرخاند؛ که البته این به نفع آنها بود حداقل مادر شاه که ملکه بود زمانی که وی باردار بود و تاج شاهی بروی زهدای وی قرار گرفت فرمانروایی کرد.[14]
جنگ با اعراب
به استناد منابع دوره ساسانی، چون شاپور دوم شانزده ساله شد (۳۲۵ م)، فتنهٔ قبایل عرب را فرونشاند و امنیت را در مرزهای شاهنشاهی برقرار کرد. در آغاز به قبیله ایادِ ساکن شواد تاخت و سپس از خلیج فارس گذشت و به الخط، ناحیهٔ ساحلی بحرین و قطر رسید. پس از آن به هجر حمله کرد که مسکن قبایل بنی تمیم ،بکر بن وائل و عبدالقیس بود. از این قبایل بسیاری را کشت و برای تنبیه بیشتر آنها چاههای آب را ویران کرد تا مانع دستیابی آنها به آب شود. سپس به شرق عربستان، سوریه و شهرهای یمامه، بکر و تغلب تاخت.[15] در متن بندهش (دانشنامهٔ زرتشتی) نیز به جنگ شاپور اشاره شدهاست:
در دوران شاهی شاهپور، پسر هرمز تازیان آمدند و اول خُرِگرودبار را گرفتند و طی سالها اهانت، به تازش روی آوردند، تا شاپور به پادشاهی رسید؛ آن تازیان را تارومار کرد، شهر از ایشان پس گرفت، تازیان بسیاری را نابود کرد و شانههایشان را درآورد.[16]
شاپور دوم را ذوالاکتاف (صاحب شانهها) لقب دادند، زیرا کتفهای اعراب را سوراخ کرد. ذوالاکتاف معادل «هویه سنبا» (هوبه سُنبا= شانه سوراخکن) فارسی است که خود برگردان «شانگ آهَنج» فارسی میانه است. بر اثر حملات شاپور دوم، عدهای از اعراب به نواحی مرکزی عربستان رانده شدند و ناحیهٔ خلیج فارس در تسلط شاهنشاهی ساسانی باقی ماند. این بخش از سیاست کلی ساسانیان برای حفظ خلیج فارس بود.[17]
شاپور دوم بعضی از قبایل عرب را کوچاند و در قلمرو شاهنشاهی اسکان داد. قبیلهٔ تغلب در دارین (بندری در بحرین) و الخط، قبیلهٔ عبدالقیس و بنی تمیم در هجر، قبیلهٔ بکر بن وائل در کرمان و بنی حنظله در رَمیله (در نزدیکی اهواز) ساکن شدند. شاپور دوم، برای جلوگیری از یورش اعراب، سیستم دفاعی تشکیل داد که «دیوار تازیان» نام گرفت. این دیوار ظاهراً در نزدیکی شهر حیره واقع و به خندق شاپور معروف بود.[18]
اضافه کردن کوشان به ایران
بعد از حل مسایل داخلی و تنبیه اعراب، شاپور ناچار بود به مسئلهٔ روم و ارمنستان و دشواریهای ناشی از عهدنامه نصیبین که بین جدش نرسی با امپراتور دیوکلتیان امضاء شده بود و طی سالها یک دغدغهٔ بزرگ و یک لکهٔ ننگ خاندان او شده بود، توجه کند. اما پیش از آنکه به این مسایل بپردازد، لازم دید که از جانب حدود شرقی کشور نیز تکلیف خود را با کوشانیان که مداخلات آنها ممکن بود مانع از توفیق در کار روم باشد، روشن کند. در اینجا نیز کوشش او ثمر داد، چرا که ضعف کوشانیان، سرزمین آنها را که یک بار نیز در مقابل پدرش هرمز دوم، تسلیم شده بود، ۳۷۵ میلادی به کلی به قلمرو شاپور درآورد و کوشان از آن پس تا دوران بهرام که هیاطله (هفتالیان) در آن حدود غلبه یافتند یک ایالت ایران گشت. این کامیابی شاپور را در توجه عاجل به حل مسئله روم کمک کرد.[19]
سیاستهای دینی
در دوران پادشاهی شاپور دوم، در سال ۳۳۷ م، آزار و تعقیب مسیحیان افزایش یافت. یکی از علتهای این امر گرویدن امپراتور روم به مسیحیت بود. شاپور مسیحیان را همدستان دشمن تلقی میکرد. شاپور دوم، پس از نبرد با رومیان در سوریه، گروهی از مسیحیان را به شاهنشاهی ایران کوچاند که موجب پیشرفت مسیحیت در ایران شد. مالیات مسیحیان در زمان جنگ با رومیان دو برابر شد. این همه حاکی از تردید شاه نسبت به وفاداری آنها ست. در اعمال شمعون آمده که چون رهبر مسیحیان از این فرمان سرپیچی کرد، شاپور دوم گفت: «شمعون در پی آن است که پیروانش را به شورش علیه پادشاهای من وادارد و آنها را بنده همکیش خود، قیصر کند». گرچه همه، موبدان زرتشتی را مسبب آزار و اذیت مسیحیان میدانند، تعداد تذکرههای شهدای دین مسیح از دوران شاپور دوم افزایش یافتهاست. منابع ارمنی نیز آزار مسیحیان ساکن شاهنشاهی ایران را در روزگار پادشاهی شاپور دوم ثبت کردهاند.[20]
جنگ با ارمنیها و گرجیها
تیرداد سوم، پادشاه ارمنستان (حکومت: ۲۸۷–۳۳۰ میلادی)، مقارن با نخستین سالهای زندگی شاپور دوم، مسیحیت را دین رسمی این کشور اعلام کرد (۳۱۳ میلادی). برخی از ناخارارهای ارمنی نیز در پی آن، به مسیحیت گرویدند و به حمایت از تیرداد سوم برخاستند. این حمایت در مقابل ناخارارهای طرفدار ساسانیان مهمتر از آن ارمنیان پای بند به دین کهن زرتشتی بود که همچنان اهورامزدا و آناهید و واهاگن را میپرستیدند.[21]
درگیری شدید خانگی و خواستههای متضاد ناخارارها، شاه و روحانیون، موجب بروز دوره پراغتشاشی در تاریخ ارمنستان شد. منابع این دوران نیز آشفته و مغشوش است. چنانکه از سنگ نبشتهای به زبان فارسی میانه در مشکین شهر بر میآید، شاپور دوم، برای مهار قدرت ناخارارها، پیشاپیش در ناحیه مرزی ایران و ارمنستان استحکاماتی احداث کرده بود.[22]
تیگران شاه، که در قبال ایران و روم چنان رفتار میکرد که بتواند استقلال ارمنستان را حفظ کند، در دوران پادشاهی شاپور دوم درگذشت و آرشاک[Latin 1] (۳۵۰–۳۶۷ م)، پسرش، بر جای او نشست. آرشاک در آغاز میکوشید که هم رومیان و هم ایرانیان را راضی نگه دارد، اما سرانجام به لشکرکشی پولیانوس علیه ساسانیان پیوست. طبق مفاد پیمان صلح شاپور دوم و یوویانوس، ارمنستان تحت نفوذ دولت ساسانی قرار گرفته بود و رومیان دیگر نمیتوانستند در امور ارمنستان دخالت کنند. ایرانیان پادشاه ارمنستان را اسیر و در دژ فراموشی (در منابع ارمنی و پارسی میانه، قلعه اندیمش یا انیوش در خوزستان) زندانی کردند. آرشاک دوم در حضور غلامش، دراستامات،[Latin 2] خودکشی کرد (یا به روایتی دیگر، شاپور، آرشاک و سردار ارمنی واساک مامیکونیان را به تله انداخت بدین معنی که پادشاه ارمنستان را به بهانه مذاکرات صلح به نزد خود دعوت کرد، و او وقتی آمد شاپور به زندانش انداخت در دژ فراموشی (در منابع ارمنی، دژ انوش در خوزستان) دو چشمش را کور کرد و واساک را به قتل رساند.[23][24][25]). ایرانیان شهرهای آرتاشات، واقارشاپات،[Latin 3] اروانداشات،[Latin 4] زارهوان،[Latin 5] زاریشات، وان و نخجوان را تصرف کردند و اهالی آنها، از جمله بسیاری از خانوادههای یهودی را کوچاندند. ناخارارهای طرفدار ایرانیان، یعنی خاندانهای واهان مامیکونیان و مروژان آدرزورنی، با شاپور دوم همراهی کردند و پاداش خود را گرفتند. شاپور دوم دو ایرانی به نامهای زیک و کارن را با سپاهیانی انبوه به اداره امور ارمنستان گماشت. گرجستان نیز زیر نفوذ ایران درآمد و شاپور دوم آسپاکورس را به اداره گرجستان شرقی گماشت. اما سرانجام والنس، امپراتور روم توانست سوروماکس را به حکمرانی گرجستان غربی منصوب کند.[26]
پاپ (۳۶۷–۳۷۴ م)، فرزند آرشاک پادشاه ارمنستان که به روم پناهنده شده بود، در سال ۳۶۷ م، با پشتیبانی رومیان به جای پدر بر سریر پادشاهی نشست. ارمنیان در سال ۳۷۱ م، در برابر حمله شاپور در حوالی باقاوان[Latin 6] مقاومت کردند. بیشتر ناخارارها، یا مقامات کلیسای ارمنی، به علت هواداری پاپ از آئین آریانیسم، با او مخالف بودند. عقاید او باعث شد که در منابع ارمنی، به علت اعتقادات دینی مادرش، ملکه پارانجم سوینیک،[Latin 7] به او تهمت دیوپرستی زده شود. پاپ قربانی اختلافهای داخلی و جنگ میان ناخارارها و اسپارپِت (فارسی میانه: سپاهبذ) موشق مامیکونیان[Latin 8] بود و سرانجام به تحریک قیصر والنس، کشته شد.[27] او اگرچه با کمک رومیان بر تخت نشسته بود، اما میدانست که بدون خشنودی شاه ایران حکومت وی پایدار نخواهد بود. پس کوشید تا با شاپور گفتگو و پشتیبانی وی را جلب کند. این روش پادشاه ارمنستان و سیاست مستقلی که در پیش گرفته بود به نارضایتی رومیان انجامید.[28] پس قیصر والنس به سردارانش که در ارمنستان بودند فرمان داد تا پاپ را در نهان بکشند. آنها نیز با فریب و نیرنگ پادشاه جوان را به جشنی فراخواندند و او را کشتند.[29]
جنگ اول با روم
پس از مرگ تیرداد سوم به سبب بیکفایتی برخی از فرمانروایانش و هم به دلیل اختلافات داخلی بین ناخارارهای ارمنستان و از جمله اختلافاتی بین قدرت سلطنت و کلیسای ارمنی؛ از آنجا که مقام سراسقفی هم موروثی بود و از پدر به پسر منتقل میشد، و نیز چون کلیسا از املاک و ثروت سرشاری برخوردار بود بنابراین کلیسا تنها یک قدرت روحانی بهشمار نمیآمد بلکه یک قدرت مادی، دنیوی نیز بود که در برابر قدرت سلطنتی به صورتی تقریباً مستقل قد برافراشته بود و گاه نیز با آن به مخالفت برمیخاست؛ و بیش از همه عوامل خارجی مانند افزایش یافتن قدرت ساسانیان و سستی امپراتوری روم، ارمنستان که همیشه بخشی از ایران بود، وارد یک دوره بسیار دشوار و ناگوار از تاریخ خود شد. در سده چهارم چند پادشاهی بر ارمنستان حکومت کردند که همگی عاری از عزم و شجاعت و فاقد قدرت و سیاست لازم بودند.[30][31]
کنستانتین امپراتور روم که شخصی جدی و فعال و بهترین سردار زمان خود بود در سال ۳۳۷ فوت کرد و کنستانتین دوم جایگزین او شد.
از نظر شاپوربزرگ، شرایط لازم برای شروع جنگ مساعد بود و او جنگ را با روم در سال ۳۳۸ آغاز کرد.[30] در این سال شاپور بزرگ نصیبین را که دژ استوار رومیان در بینالنهرین بود، محاصره کرد ولیکن موفق نشد که آن را تسخیر کند این بود که به تاخت و تاز، سواره نظام ایرانی در بینالنهرین پرداخت که گاهی با پیروزی همراه بود ولی موفق نشد قلعههای آنها را بگیرد. محاصرهٔ مجدد نصیبین در سال ۳۵۰ هم بعد از دادن تلفات سنگین نیروهای ایرانی به شکست انجامید.[32]
جنگ با هونها یا خیونان
شاپور بزرگ در سال ۳۵۹ م. با کمک گرومباتس، شاه خیونها به سوریه حمله کرد، آمِد را محاصره و پس از ۷۳ روز تسخیر کرد و اهالی آن را به خوزستان کوچاند. علت غارت و تبعید مردم شهر آمِد قتل پسر شاه خیونها بود. در سال ۳۶۱ میلادی، یولیان، امپراتور جدید روم، برای تلافی به ایران تاخت و در سال ۳۶۳ م. به پیروزیهایی رسید و حتی تیسفون را محاصره کرد، اما به علت هرج و مرج سربازان رومی و سرگرمی آنان به چپاول، پایتخت ایران تسخیر نشد. یولیانوس به امید پیروزی بر ایرانیان سنگ نبشتهای در دره اردن علیا بر جای گذاشت و احتمالاً به علت نخستین پیروزی اش در انطاکیه، در مارس ۳۶۳ م. خود را «نابودکننده بربرها»[Latin 9] لقب داد. گفتهاند ایرانی خائنی به نام هرمز فرمانده سواره نظام را در میان سرداران رومی، بر عهده داشت. یولیانوس کشتیهای جنگی خود را نابود کرده بود تا سربازانش خیال عقبنشینی در سر نپرورند.[33]
شاپور بزرگ نیز در بینالنهرین با ترفند زمین سوخته، سپاه روم را گرفتار قحطی کرد. سپاهیان ایران که فیل جنگی به همراه داشتند در ژوئن ۳۶۳ م. رومیان را شکست دادند. یولیانوس هم احتمالاً به نیزه یک «کونتوفورس»[Latin 10] (سوار نیزهدار) جراحت شدیدی برداشت و در خیمه اش جان سپرد. اثوتروپیوس[Latin 11] که از شاهدان عینی این جنگ بوده، کشته شدن یولیانوس به دست دشمن را تأیید کردهاست.[34]
یوویانوس Jovian به عنوان امپراتور روم انتخاب شد و ناگزیر پیمان صلحی را پذیرفت که رومیان آن را صلح ننگین خواندند. به موجب آن، بینالنهرین شرقی، ارمنستان و نواحی مربوط به آن، پانزده دژ و نصیبین به ایرانیان واگذار شد. سورنا (سورن) خواستها و شروط ایرانیان را اعلام کرد و در حالی که درفش ایران در نصیبین برافراشته بود، پذیرفت که اهالی مسیحی آن شهر را به قلمرو روم کوچ کنند. یوویانوس بینالنهرین را ترک کرد و رومیان پیکار با ساسانیان را کنار گذاشتند، زیرا والنس،[Latin 12] امپراتور روم ناچار درگیر نبرد با قبایل ژرمن بالکان شد.[35]
جنگ دوم شاپور با روم
همچنین وی در سال ۳۵۹ به جنگ با رومیان پرداخت و شهر آمِد، (دیاربکر کنونی) را گشود. یولیانوس (یولیانوس مرتد) پس از مرگ کنستانتین اول، امپراتور تمام رومیان شد و لشکرهای روم را به جنگ ایران برد. یکی از سرداران او هرمز شاهزادهٔ ایرانی و برادر پادشاه بود که به روم گریخته بود و حال امید داشت که به یاری روم به تخت سلطنت ایران جلوس کند متحد دیگر آرشاک دوم پادشاه ارمنستان بود.[36] قوای روم و متحدین آنان به جانب تیسفون پیش رفتند و همه جا با خشونت بدوی گونه اهالی شهرها را با تمام حیواناتشان هلاک کردند. شاپور ظاهراً به عمد و با تمهید قبلی سپاه روم را به داخل خاک ایران، کشانده بود و ارتباطشان را با روم قطع کرده بود.[37] راه پیشرفت آنها را یک لشکر نیرومند ایرانی به فرماندهی سرداری از خاندان مهران، فروبست و در خلال جنگهایی که رخ داد، یولیانوس در سال ۳۶۳ کشته شد و سپاهش نیز به روم بازگردانده شدند. به زودی صلحی به مدت سی سال بین طرفین منعقد گشت. به موجب این معاهده:
- ایرانیان نصیبین و سنجار و ولایات ارمنستان کوچک (روم) را که مورد اختلاف بود پس گرفتند.
- ممالک قفقاز مثل ایبری (گرجستان) و آلبانی به موجب شرائط صلح از تصرف روم خارج شد و به قیمومت ایران درآمد.
۳. به علاوه امپراتور روم متعهد شد که از آرشاک دوم حمایت نکند.[36]
بدین وسیله شاپور دوم توانست انتقام شکست جدش نرسی را از رومیان بگیرد.[37]
برای تفضیل جنگهای شاپور دوم با رومیان منبع عمدهٔ تاریخ آمیانوس مارسلینوس است چون آمیانوس شخصاً در لشکرکشیهای روم به آسیا در سال ۳۶۳ میلادی حاضر بودهاست. آمیانوس، مورخ رومی، با اینکه بهطور طبیعی از این دشمن خطرناک دولت روم، متنفر بوده، در روایت خود نتوانستهاست که از ذکر جلال و شکوه و دلیری شخص شاپور خودداری کند. «شاه قدی بلند داشت و از ملتزمین خود یک سر و گردن بلندتر بود. در لشکر شاپور انتظام کامل حکمفرما بود و معمولاً در موقع فتح شهرهای دشمن، بیهوده قتلعام نمیکرد.» از روایات وی بر میآید که شاپور دارای صفات جوانمردانه و مروت و انصاف بودهاست. آمیانوس این رحم و انصاف را به مکر و حیلهٔ پادشاه نسبت دادهاست.[38] از خلال گزارش های تاریخی چنین بر می آید که سربازان از مردمان هون نیز در این نبردها به خدمت گرفته شده و حاضر بوده اند.[39]
جانشین شاپور دوم
شاپور دوم در سال ۳۷۹ میلادی، پس از هفتاد سال حکومت بر ایران درگذشت.
شاپور سوم از ۳۸۳ تا سال۳۸۸میلادی، شاه ساسانی و پسر شاپور دوم بود. در زمان پادشاهی او اعیان قدرت را در اختیار داشتند و اردشیر در واقع دست نشاندهٔ همین نجبا بود و چون بررغم تمایلات تعصب آمیز و ضد مسیحی موبدان کوشید تا مگر با امپراتور روم روابط دوستانه برقرار کند ناخرسندی نجبا را برانگیخت و به تحریک آنها کشته شد. جانشینان شاپور دوم یعنی برادرش اردشیردوم و دو پسرش شاپور سوم و بهرام چهارم شاهزادگان ضعیفالنفسی بودند و در زمان آنها اعیان دولت به آسانی اقتداری را که در عهد شاپور از دست داده بودند، به چنگ آوردند. پادشاه نخستین یعنی اردشیر دوم را اعیان خلع کردند و آن دو نفر دیگر هم به مرگی ناگهانی وفات یافتند.[40]
شخصیت شاپور
تردیدی نیست که وی یکی از بزرگترین پادشاهانی بود که بر سریر پادشاهی نشسته بود. به حدی که حتی شاهد معاندی همچون آمیانوس مارسلینوس نمیتواند از تحسین وی خودداری کند. جانشینان بلافصل او نتوانستند به این میزان عظمت و قابلیت دست یابند، حال دیگر به خصوص میبایست تیولداران بزرگ ساسانی باز به قدرت برسند.[41]
شاپور در تلمود
تلمود فرقی بین شاپور اول و دوم نمیگذارد و هر کجا اسمی از شاپور میآید، باید از جمله قیاسی، مقصود تلمود را درک کرد. شاپور اول در سالهای ۲۴۰–۲۷۲ پادشاهی میکرده و این دوره اول و اوائل دوره دوم امورائی تنظیم کنندگان تلمود است؛ بنابراین هر کجا نامی از امورائی نسل سوم همزمان با شاپور برده میشود، مقصود تلمود شاپور دوم است. چون شاپور دوم بیش از نیم قرن پادشاهی کرد، لذا نام امورائیهای متاخر نیز با وی آمدهاست.[42]
قسمت مهمی از مطالب تلمود که مربوط به شاپور دوم است از مادر این پادشاه، ایفراهرمز، نام میبرد. تلمود ایفرا را به عنوان ملکهای که علاقه زیاد به یهودیت دارد، نشان میدهد. همانطور که نام شاپور اول با شموئیل همبستگی دارد، بهمان گونه نام ایفرا گاهی با نام «رَبا» مربوط است. مذکور است که ایفرا چند راس بهائم برای قربانی به ربا میفرستد. طبق رسوم یهودیت قربانی کردن بهائم خارج از اورشلیم حرام است، ربا برای قربانی کردن این بهائم از دو نفر غیر یهودی کمک میطلبد.[43]
در فرصت دیگر ایفرا چند نمونه خون برای ربا میفرستند که وی ترکیب بیولوژی آنها را نشان بدهد. راشی معتقد است که ربا تخصصی در شناختن خون که متعلق به عادت ماهانه زنان است نداشت و اغلب از روی حدس جواب میداد. مفسران دیگر را عقیده بر آنست که ربا در این رشته تخصص کافی داشت. وقی ربا به پرسش ایفرا پساخ داد، ایفرا رو به شاپور کرده گفت: میبینی یهودیان تا چه حد بافکرند. شاپور که روی خوشی با یهودیان نداشت در جواب میگوید که بخت با ربا یاری کرده و حدسش صائب آمدهاست. ایفرا پس از آن شصت نمونه مختلف خون برای آزمایش و درک ماهیت آنها به ربا میفرستد. تلمود میگوید که ربا پنجاه و نه نمونه خون را آزمایش کرده و جواب درست میفرستند به جز یک نمونه که خون شپش بودهاست. در اینجا ربا به جای یک جواب، یک عدد شانه برای ایفرا میفرستد. ایفرا سپس رو به شاپور کرده میگوید دانشمندان یهود از رموز دل آگاهند.[44]
در باب کتاب baba bathra که از کتب تلمود است، میخوانیم که ایفرا یک صد دینار برای ربی یوسف میفرستد، که آن را برای صوابترین کار بکارببرند. ربی اباثی تلمیذ ربی یوسف معتقد است که صوابترین کار خریدن و آزاد کردن اسرای جنگی است که از همه گونه مجازات و بلیات دنیایی رنج میبرند و کسی به فکر آنها نیست.[45]
وقتی دیگر ایفرا مبلغی پول (چهارصد دینار) برای روحانیون یهود میفرستد که آن را میان فقرای یهود تقسیم کنند. ربی امی از پذیرفتن پول ابا میکند و آن را به وسیله فرستادهای به ایفرا بازمیگرداند. ایفرا بار دیگر همان مبلغ را به ربا میفرستد و وی پول را قبول میکند. تلمود این مسئله را مورد بحث و مشاجره قرار میدهد. از طرفی برگرداندن پول اسائه ادب به خاندان پادشاهی است و از طرفی دیگر طبق سنن یهود نباید از غیر یهودی برای فقرای یهودی اعانه جمعآوری کرد. این مسئله اینطور حل میشود که پول را میان فقرای غیر یهودی تقسیم میکنند. راشی میگوید اگر دینارهای ایفرا برای آزاد ساختن اسرای یهودی مناسب هستند، به چه علت تفسیم آنها بین فقرای یهودی مناسب نیست؟ راشی جواب میدهد که در وهله اول ایفرا تأکید کرد که این پول را در راه نیکوترین امر خیریه به کار رود. مفسران دیگر معتقدند که این پول در راه آزاد ساختن ایرانیهایی که در اسارت رومیها به سر میبردند به کار رفت.[46]
چنین بر میآید که یهودیان در امور قضائی نیز استقلال قابل توجهی داشتند و قادر بود متخلفین یهودی را کیفر دهند. در یک مورد ربا دستور داد یک نفر یهودی را که با یک زن غیر یهودی رابطه نامشروع داشت، شلاق بزنند. یهودی متخلق زیر شلاق درمیگذرد و این خبر به گوش شاپور میرسد. شاپور دستور میدهد ربا را سخت مجازات کنند ولی شفاعت ایفرا ربا را از مجازات میرهاند.[47]
مناسبت ربا با دربار (خصوصاً با ایفرا) آنقدر دوستانه بود که سایر روحانیون یهود نسبت به ربا مشکوک شده بودند. ربا متمول بود و او را مؤاخذه میکردند که این همه پول را از کجا آوردهاست. تا اینکه یک روز خانه ربا را از طرف دربار تاراج کرده و اموال او را میبرند و این عمل غیرمنتظره روحانیون یهود را در بی تقسیر بودن ربا قانع میکند.[48]
در کتاب ریگر تلمود مذکور است که ربا را به ربودن اموال خزانه سلطنتی متهم کرده، او را به زندان میاندازند. یهودیان از این واقعه سخت ناراحت شده و به آینده خود بیمناک میشوند. محققین بر این عقیدهاند که شاپور تحت تأثیر کرتیر، رئیس موبدان زرتشتی قرار داشته و اگر مداخلات و شفاعتهای ایفرا نبود، شاپور آزار و شکنجه فراوانی بر یهودیان وارد میآورد.[49]
در کتابی دیگر از کتب تلمود شاپور دوم با چهرهای دیگر نشان داده میشود. دو نفر یهودی بنام مریهودا و باطی در دربار میهمان شاپور بودند. وی ترنجی پوست کند و قسمتی از آن را به باطی داد و آنگاه کارد را چندین بار در زمین فروبرده، پاک کرد و قسمتی دیگر از ترنج را به مریهودا داد. تلمود توضیح میدهد که شاپور میترسید که ترشی ترنج چربی حیوانی را که احتمالاً ممکن بود روی کار مالیده شده باشد آب کند و خوردن آن برای یک یهودی مذهبی حرام بود. باطی که یهودی بودن خود را پنهان کرده بود از این حرکت شاپور ناراحت شد؛ ولی شاپور اظهار کرد که او از یهودی بودن باطی مطلع است و میداند که رسوم و سنن یهودیت را حفظ نمیکند، «به خاطر آنچه در شب گذشته اتفاق افتاد». راشی معتقد است که شب قبل، طبق معمول دربار، دو زن به اتاق مریهودا و باطی میفرستند. مریهودا زن را پس میفرستد ولی باطی شب را با یکی از آن دو زن بسر میبرد.[50]
در یک موقعیت دیگر میبینیم که شاپور در اطلاع یافتن به امور کفن و دفن در یهودیت علاقه نشان میدهد و از ربی حما پرسشهایی میکند. با علم به اینکه زرتشتیان چگونه با اموات خود رفتار میکنند، ترغیب شاپور به دانستن این نکته مذهبی بیدلیل نیست. به نظر میرسد که ربی حما میبایست بگوید: دنیا بدست ابلهان افتادهاست.[51]
ربا نیز مانند شموئیل به شاپور ملقب گردیده بود. مسئله اینجاست که مقصود ربا یا ربا (با تشدید)-، هر دوی اینها کم و بیش در یک زمان میزیستهاند.[52]
روی هم رفته رفتار شاپور اول نسبت به یهودیان بهتر و دوستانه تر از رفتار نبیره او شاپور دوم بود. چون شاپور دوم در طفولیت به تخت شاهی رسید، مادرش ایفرا به رتق و فتق امور میپرداخت و از این راه با یهودیان و رسوم و سنن آنها آشنائی یافته، آنها را محترم میشمرد.[53]
شهرسازی و میراث هنری
شاپور دوم چندین شهر بنا کرد. او به خوزستان توجهی خاص داشت. جایی که اسیران جنگی روم در شهر سلطنتی ایرانشهرشاپور (به عربی: ایرانشهرسابور) اسکان داده شده بودند. بنای شهر نیوشاپور (فارسی امروزین:نیشابور، عربی:نیسابور) را نیز به او نسبت دادهاند. در سال ۳۶۳ م، وقتی نصیبین در حکم غرامت جنگی به ایرانیان تعلق گرفت، شاپور دوم مردمانی را از شهرهای استخر و سپاهان در آنجا اسکان داد. دیگر شهرهایی که بنای آن به او نسبت دادهاند، عبارتند از: بزرگ شاپور در نزدیکی بغداد در ساحل غربی دجله، خورهشاپور (در فارسی میانه:ایرانخوره شاپور) که همان شوش (کرخه) است، در این شهر آتشکدهای به نام سروشآذران (فارسی میانه: سروشآدوان) بنا کرد؛ پیروزشاپور (انبار)؛ شادروانشوشتر در خوزستان، بَوان در سپاهان، جُروان در سپاهان، که در آنجا آتشکدهای بنا کرد؛ و فرَشاپور یا فَرشاپور در سند.[54]
دقیقاً از زمان شاپور دوم خلق یادمانهای ساسانی در پارس متوقف میشود و در شمالغرب ایران ادامه مییابد. احتمالاً با رواج القاب و چهره جدیدی از پادشاه، کاخ سلطنتی جدیدی نیز لازم بودهاست. مکانی که به تیسفون و خوزستان (که شاپور بیشتر اوقاتش را در آنجا میگذراند) نزدیکتر باشد. سبک هنری این آثار با آثار موجود در پارس اساساً متفاوت است. در این زمان، تصویر میترا و اورمزد اهمیت بیشتری یافت. برخی از پژوهشگران بر آن اند که نقش برجسته طاق بسان در واقع شاپور دوم و مهر (میترا) و ارومزد را در دو سوی او نشان میدهد و شاپور این سنگنگاره را به یادبود پیروزیاش بر پولیانوس نقش کردهاست. نقشبرجسته دیگر در سمت چپ، بنابر کتیبهها، قطعاً شاپور دوم و شاپور سوم را نشان میدهد.[55]
گمان میرود از دوران شاپور، ظروف سیمین به جای سنگنگارهها ابزار تبلیغات پادشاهی شد. به نوشته منابع گرجی قرن هفتم میلادی، شاپور دوم کاسه و جام نقره هدیه میداد. در دوره پادشاهی شاپور دوم، هنر پادشاهی نیز مدون شد و تحت نظارت درآمد. گچبریهای کاخ شماره دو در کیش نیمتنه پادشاهی را نشان میدهد که برخی او را شاپور دوم میدانند و بر یافتههای خارقالعاده آذرنوش از حاجیآباد نیز چند نیمتنه شاپور دوم نقش شدهاست. این مطلب نشان میدهد که از قرن چهارم میلادی گچبریها و ظروف سیمین جانشین سنگ نگارههای یادبود شده بود.[56]
کتیبههای شاپور دوم
- در مشکین شهر، در شرق آذربایجان، در سال ۱۳۴۵ کتیبهای به زبان پهلوی کشف گردید که دارای ۲۱ سطر است. احتمالاً کتیبه در اصل به دستور نرسی به یادبود بنای دژی نگاشته شده بوده که ساختمان آن بعداً در زمان شاپور دوم به پایان رسیدهاست. کتیبه با ذکر تاریخ ماه مهر سال ۲۷ پادشاهی شاپور دوم که معادل ۳۳۵ میلادی است، آغاز میگردد.[57]
- در ایوان (یا مغاره) کوچک طاق بستان در ۵ کیلومتری شمال شرقی شهر کرمانشاه دو نقش برجسته یکی از شاپور دوم در سمت راست و دیگری از شاپور سوم در سمت چپ آن وجود دارد. در کنار هر یک از آن دو، کتیبهای به زبان پهلوی، شکل اسم و نسب هر یک کنده شدهاست. کتیبه شاپور دوم دارای ۹ سطر و کتیبه شاپور سوم دارای ۱۳ سطر است.[58]
چهره شاپور در روایتهای ایرانی و عربی
در کنار افسانهٔ نهادن تاج شاهی بر شکم مادرش، چندین داستان دیگر نیز در منابع ایرانی و عرب در زیستنامهٔ شاپور آمدهاست. اینگونه گزارش شدهاست که او در جوانی باهوش بود و این مایهٔ آرامش و دلخوشی بزرگان و موبدان گردید. او شبی در تیسپون از خواب برخاست و غوغای مردم را شنید و چرایی آن را جویا شد. به او گفته شد که مردمان زیادی روی پلی که بر دجله کشیدهاند دررفتوآمد هستند و از آنجا او دستور داد که یک پل دیگر بسازند تا از یک پل برای رفتن از شرق به به غرب و از دیگری برای رفتن به غرب به شرق استفاده کنند. روایت شاهنامه از شاپور دو تا اندازهای با شاپور یکم آمیخته شدهاست و بیشتر آن دربارهٔ لشکرکشی او در برابر اعراب و داستان دلدادگی او به مالکه و همچنین داستان رفتن او به روم است. تاختن عربها به شاهنشاهی ساسانی را به طایر نسبت دادهاند که لقب شیردل را دارد و او را رهبر قسانیان سوریه دانستهاند و شاپور سرانجام او را تا دژی در یمن دنبال کرده و او و اعراب دیگر را با سفتن شانههایشان کیفر میدهد. شاپور اینچنین به دژ وارد میشود که دختر طایر که مالکه نام داشته و مادر او، عمّهٔ شاپور (نوشه) بوده به او یاری رسانده. مالکهٔ پریچهر که دلداده شاپور شده بود به او پیامی فرستاده و پیوند خونیشان را به او یادآوری کرده و گفتهاست که اگر او را به زنی بگیرد میگذارد که او به دژ وارد شود. شاپور پذیرفته و به دز میآید، اما سرانجام مالکه را برای خیانتی که انجام داده بود میکشد.[59]
افسانهٔ دیگری نیز دربارهٔ رفتن او به روم به ناشناسی برای سنجش میزان نیروی دشمن نیز آمدهاست. او را در آنجا شناخته و به زندان افکنده و در پوست خر میگذارند و کلید زندان را هم بدست زن قیصر میدهند. ندیمه ملکه، که از تبار ایرانی است، پوست خر را با شیر نرم میکند و خود با شاپور به ایران میگریزد. هنگامی که قیصر تیسفون را محاصره کرده، شاپور با شش هزار مرد شبانه به پادشاه مست روم و نیروهایش میتازد. سزار زندانی شده و گوش و بینیاش را میبُرند و سرانجام نیز در زندان میمیرد. این دو داستان همانندیهایی با هم دارند. نخست آنکه شاپور در هر دو آنها زیباروی است و بانویی زیبا که به همراه دشمنان است به او در گریختن یاری میرساند. دوم آنکه آن بانوها خود از تبار ایرانی هستند و از این رو به سرزمین مادری خود وفادار هستند. سوم آنکه شاپور در هر دو داستان در روبهراه کردن کارها توانا است و دشمن را با دلیری و هوش خود شکست میدهد.[59]
لاتین
- دومAršak II
- Drastamat
- Vałaršapat
- Eruandašat
- Zarehawan
- Bagawan
- P‘aranjem of Siwnik‘
- Mušeł Mamikonean
- BARBARORVM EXTINCTORI
- kontophoroi
- Eutropius
- Valens
پانویس
- Shapur Shahbazi، SHAPUR I i. History.
- علی اکبر دهخدا، لعتنامه دهخدا، هوبه سنبا.
- دریایی، امپراتوری ساسانی، 91.
- دریایی، امپراتوری ساسانی، 91.
- دریایی، امپراتوری ساسانی، 91.
- Daryaee، SHAPUR II.
- Daryaee، SHAPUR II.
- Daryaee، SHAPUR II.
- Daryaee، SHAPUR II.
- Daryaee، SHAPUR II.
- Daryaee، SHAPUR II.
- دریایی، امپراتوری ساسانی، 19.
- زرینکوب، تاریخ مردم ایران پیش از اسلام، 448.
- دریایی، امپراتوری ساسانی، 19.
- Daryaee، SHAPUR II.
- Daryaee، SHAPUR II.
- Daryaee، SHAPUR II.
- Daryaee، SHAPUR II.
- زرین کوب، ص ۴۴۹
- Daryaee، SHAPUR II.
- Daryaee، SHAPUR II.
- Daryaee، SHAPUR II.
- هراند پاسدرماجیان. تاریخ ارمنستان، صفحه:۱۲۵
- محمدجواد مشکور، تاریخ سیاسی ساسانیان، صفحه: ۴۰۶
- آرتور کریستنسن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمهٔ رشید یاسمی، صفحه: ۱۸۴
- Daryaee، SHAPUR II.
- Daryaee، SHAPUR II.
- دانشنامه بزرگ ارمنی، جلد:۱۳، صفحه: ۱۰۳
- آراکل باباخانیان، مجموعه آثار (ایروان، ۱۹۶۶)، جلد:اول، صفحه:۴۸۵
- کریستن سن، ص ۲۶۲
- هراند پاسدرماجیان. تاریخ ارمنستان، صفحه:۱۲۲ و ۱۲۳
- پیرنیا، ص ۲۹۸
- Daryaee، SHAPUR II.
- Daryaee، SHAPUR II.
- Daryaee، SHAPUR II.
- کریستن سن، ص ۲۶۴
- زرین کوب، ص ۴۵۳
- کریستن سن، ص ۲۷۴
- پاتس، ایران ساسانی و مرزهای شمال شرقی آن: جنگ، دفاع و روابط دیپلماتیک، 73.
- شیپمان، مبانی تاریخ ساسانی، 41.
- شیپمان، مبانی تاریخ ساسانی، 41.
- نتصر، شاهان ساسانی در تلمود، 17-18.
- نتصر، شاهان ساسانی در تلمود، 18.
- نتصر، شاهان ساسانی در تلمود، 18-19.
- نتصر، شاهان ساسانی در تلمود، 19.
- نتصر، شاهان ساسانی در تلمود، 19.
- نتصر، شاهان ساسانی در تلمود، 19-20.
- نتصر، شاهان ساسانی در تلمود، 20.
- نتصر، شاهان ساسانی در تلمود، 20.
- نتصر، شاهان ساسانی در تلمود، 20-21.
- نتصر، شاهان ساسانی در تلمود، 21.
- نتصر، شاهان ساسانی در تلمود، 21.
- نتصر، شاهان ساسانی در تلمود، 21.
- Daryaee، SHAPUR II.
- Daryaee، SHAPUR II.
- Daryaee، SHAPUR II.
- تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، 95.
- تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، 95-96.
- Touraj Daryaee. «SHAPUR II». ENCYCLOPÆDIA IRANICA. دریافتشده در ۲۱ آوریل ۲۰۱۶.
منابع
- تفضلی، احمد (۱۳۷۸). تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام. به کوشش ژاله آموزگار. تهران: انتشارات سخن. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۷۲-۴۶۹-۶.
- تفضلی، علی اکبر (۱۳۱۹). لغتنامه دهخدا. به کوشش علی اکبر دهخدا. تهران: انتشارات بانک ملی.
- پاتس، دنیل تی. (۱۳۹۸). ترجمهٔ جهانگیر جعفری و علیرضا خزایی. «ایران ساسانی و مرزهای شمال شرقی آن: جنگ، دفاع و روابط دیپلماتیک». جندی شاپور. اهواز: دانشگاه شهید چمران اهواز. زمستان ۱۳۹۸ (۲۰): ۷۰ تا ۹۱. دریافتشده در ۸ ژانویه ۲۰۲۰.
- دریایی، تورج (۱۳۹۲a). امپراتوری ساسانی. ترجمهٔ خشایار بهاری. تهران: نشر فرزان روز. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۲۱-۳۸۸-۶.
- دریایی، تورج (۱۳۹۲b). ساسانیان. ترجمهٔ شهناز اعتمادی. تهران: انتشارات توس. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۱۵-۷۲۹-۶.
- زرینکوب، عبدالحسین (۱۳۶۴). تاریخ مردم ایران، پیش از اسلام. تهران: انتشارات امیرکبیر.
- زرینکوب، عبدالحسین؛ زرینکوب، روزبه (۱۳۹۰). تاریخ ایران باستان (تاریخ سیاسی ساسانیان). ۳. تهران: سمت. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۵۳۰-۴۴۴-۵.
- شیپمان، کلاوس (۱۳۹۰). مبانی تاریخ ساسانی. ترجمهٔ کیکاووس جهانداری. تهران: فرزان روز. شابک ۹۶۴-۳۲۱-۲۲۸-۹.
- کریستن سن، آرتور (۱۳۶۷). ایران در زمان ساسانیان. ترجمهٔ رشید یاسمی. تهران: مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر.
- فرای، ریچارد نلسون (۱۳۸۸). تاریخ باستانی ایران. ترجمهٔ مسعود رجبنیا. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۴۵-۲۹۲-۵.
- نتصر، امنون (۱۳۵۱). «شاهان ساسانی در تلمود شاپور اول، شاپور دوم و یزدگرد اول». دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران. تهران: دانشگاه تهران. آبان ۱۳۵۱ (۷۸): ۹ تا ۲۴. دریافتشده در ۷ مهٔ ۲۰۱۴.
- نینا ویکتورونا، پیگولوسکایا (۱۳۷۴). ترجمهٔ عنایتالله رضا. «شاپور دوم و رایزن او گهشتازاد». ایران شناخت. تهران: انجمن ایرانشناسان کشورهای مشترکالمنافع و قفقاز. زمستان ۱۳۷۴ (۱): ۲۱ تا ۳۰. دریافتشده در ۷ مهٔ ۲۰۱۴.
- Beer, Moshe (2007). "SHAPUR". ENCYCLOPAEDIA JUDAICA. ۱۸ (2nd ed.). New York: Thomson Gale. p. ۴۰۹–۴۱۰. ISBN 978-0-02-865946-6.
- Brunner, C. J (1985). "ĀDURFRĀZGIRD". Encyclopædia Iranica. I. p. ۴۷۸. Retrieved ۵/۷/۲۰۱۴. Check date values in:
|تاریخ بازبینی=
(help) - Daryaee, Touraj (July 20, 2009). "SHAPUR II". Encyclopædia Iranica. Retrieved ۵/۷/۲۰۱۴. Check date values in:
|بازبینی=
(help) - Neusner, Jacob (2011). "JUDEO-PERSIAN COMMUNITIES iii. PARTHIAN AND SASANIAN PERIODS". Encyclopædia Iranica. XV. p. ۹۶–۱۰۳. Retrieved ۵/۷/۲۰۱۴. Check date values in:
|تاریخ بازبینی=
(help) - Neusner, Jacob (2005). "JEWISH EXILARCHATE". Encyclopædia Iranica. Retrieved ۵/۷/۲۰۱۴. Check date values in:
|تاریخ بازبینی=
(help) - Beer, Moshe (2007). "shapur". ENCYCLOPAEDIA JUDAICA,. ۱۸ (2nd ed.). New York: Thomson Gale. p. ۴۰۹–۴۱۰. ISBN 978-0-02-865946-6.
- Shapur Shahbazi (July 20, 2002). "SHAPUR I i. History". Encyclopædia Iranica. Retrieved ۵/۶/۲۰۱۴. Check date values in:
|بازبینی=
(help)
پیوند به بیرون
}}
شاپور دوم زادهٔ: ۳۰۹ م درگذشتهٔ: ۳۷۹ م | ||
عنوان سلطنتی | ||
---|---|---|
پیشین: آذرنرسه |
شاهنشاه ایرانشهر ۳۰۹ – ۳۷۹ م |
پسین: اردشیر دوم |