فرخ‌هرمز

فرخ‌هرمز یکی از سپهبدان و شاهزادگان ایرانی در دورهٔ ساسانی است که در زمان سلطنت آزرمی‌دخت مدعی تاج و تخت شد و آزرمی‌دخت را به زنی خواست و چون آزرمی‌دخت نمی‌توانست با پیشنهاد او علناً مخالفت کند در نهان وسایل قتل او را فراهم آورد. رستم و فرخزاد پسران این سردارند.[1]و سرانجام با حمله اعراب و شکست معتدد سپاهیان ساسانی و با قتل یزد گرد سوم این سلسله در ۶۵۱میلادی به پایان رسید.

یکسان دانستن هرمز پنجم/ ششم با فرخ‌هرمز

هرمز ششم یا هرمز پنجم نام یکی از آخرین پادشاهان ساسانی است. از او و شاه بعدی خسرو چهارم که بین سال‌های ۶۳۰ تا ۶۳۲ میلادی به سلطنت رسیدند، جز نامی از آنها بجای نمانده‌است. به نظر می‌رسد که آنها فقط در بعضی از قسمت‌های کشور به‌پادشاهی پذیرفته شدند.[2] ملک ایرج مشیری اعتقاد دارد، هرمز پنجم فقط در قسمتی از ایران پادشاهی نکرده‌است و تعداد زیادی از سکه‌های او ضرب تیسفون است همچنین سکه‌های دیگری نیز از وی ضرب ری و استخر پیدا شده‌اند. با وجودیکه هیچ سکه‌ای از سال اول پادشاهی او یافت نشده‌است، سکه‌های سال دوم او بسیار فراوان هستند. ملک ایرج مشیری نوشته‌است، هرمز پنجم به نظر شخصیتی بزرگتر از آنچه در تاریخ شناخته شده بوده‌است و این شخص کسی جز سپاهبد فرخ هرمزد نمی‌تواند باشد. به همین سبب شخصیت هرمزد پنجم قدیم به سپاهبد فرخ هرمزد نسبت داده می‌شود.[3]

در شاهنامه

فردوسی پادشاهی فرخ زاد را چنین گفته‌است:

ز جهرم فرخ زاد را خواندندبران تخت شاهیش بنشاندند

فردوسی در آغاز سخن از شهر پارس سخن می‌گوید که فرخ زاد از پارس (جهرم) به تیسفون می‌آورند و تاج بر سرش می‌گذارد.

چو برتخت بنشست و کرد آفرینز نیکی دهش بر جهان آفرین

هنگامی که فرخ زاد بر تخت می‌نشیند به سبب نیک‌بختی (خود که خداوند نصیب او ساخته بود) بر جهان آفرین، آفرین می‌کند.

منم گفت فرزند شاهنشهاننخواهم جز از ایمنی در جهان

من فرزند شاهان هستم و چیزی جز نیکویی و خوبی و ایمنی (مردم) در این جهان نمی‌خواهم.

ز گیتی هرآنکس که جوید گزندچو من شاه باشم نگردد بلند

هرکسی راه راستی پیشه کند او را ارجمند خواهم داشت. همه یاران را گرامی می‌دارم و همه زیردستان چه دوست باشد و چه دشمن همه در امان خواهند بود.

پس از اینکه یک ماه از سلطنت فرخ هرمز گذشت، او درگذشت
چو یک ماه بگذشت بر تخت اویبخاک اندر آمد سر و بخت اوی
همین بودش از روز و آرام بهریکی بنده در می برآمیخت زهر

(یک ماه) سلطنت فرخ هرمز بدون جنگ و با آرامش در جریان بود که یکی از غلامان وی در جام شراب وی زهر می‌ریزد.

بخورد و یکی هفته زان پس بزیستهرآنکس که بشنید بر وی گریست

پس از آن بود که فرخ هرمز کم‌کم بیمار شد و بیماری اش روز به روز وخیم‌تر شد و پس از یک هفته مرد.

همی پادشاهی به پایان رسیدز هر سو همی دشمن آمد پدید

پس از مرگ فرخ هرمز شورش بار دیگر در همه جا پدید آمد و مدعیان سلطنت بار دیگر به پا خواستند و این چنین است که پادشاهی فرخ هرمز نیز به پایان می‌رسد.

چنین است کردار گردنده دهرنگه کن کزو چند یابی تو بهر
بخور هرچ داری به فردا مپایکه فردا مگر دیگر آیدش رای
ستاند ز تو دیگری را دهدجهان خوانیش بی گمان برجهد
بخور هرچ داری فزونی بدهتو رنجیده‌ای بهر دشمن منه
هرآنگه که روز تو اندر گذشتنهاده همه باد گردد به دشت

تبار

باوی
شاپور
وندویویستهم
فرخ‌هرمزتیرویهویندویه
رستم فرخ‌هرمزفرخزاد
شهرامسهراب یکماسفندیاربهرامفرخان

پانویس

منابع

  • مشیری، ملک ایرج (اسفند ۱۳۵۲). «سکه‌های ساسانی». نشریه انجمن فرهنگ ایران باستان (۱۵).
  • کریستن سن، آرتور (۱۳۶۷). ایران در زمان ساسانیان. ترجمهٔ رشید یاسمی. تهران: مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر.
  • تاریخ پارسی
  • شاهنامه فردوسی
This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.