بهمن (شاهنامه)

بهمن پسر اسفندیار، از پادشاهان کیانی بود. او پس از گشتاسپ شاه ایران شد. در تواریخ سنتی او را به اردشیر یکم پادشاه هخامنشی نسبت داده‌اند. بهمن با اینکه پسر اسفندیار بود امّا آیین متفاوتی با پدر و نیاکانش داشت دلیل این تغییر عقیده هم این بود که بهمن توسط رستم پرورش یافت و دین رستم با دین خاندان لهراسپ، متفاوت بود. آنچه در شاهنامه بخش پادشاهی لهراسپ مشهود است دو شخصیت حقیقی از بهمن حضور دارد همچنین از دو شخصیت حقیقی از اردشیر یاد می‌شود. برای درک تاریخ این دوره و ابهام در دودمان ایشان اشراف به این مسئله اهمیت دارد. شاهنامه به موضوع یکسانی بهمن و اردشیر تلویحاً اشاره دارد.[1]

ورا یافت روشن دل و یادگیرازان پس همی خواندش اردشیر
بهمن (شاهنامه)
بهمن، نگاره‌ای از کاشی کاری‌های تکیه معاون الملک، کرمانشاه
اطلاعات کلی
نامبهمن
نام‌های دیگروهمن، دارا
لقباردشیر
دودمانکیانیان
ملیتایرانی
سایر اطلاعات
شناخته شدههویت مبهم شبیه بردیای دروغین
وصلت با دختر خویش همای
پیش ازهمای
پس ازگشتاسپ
خانواده
نام نیاگشتاسپ
نام پدراسفندیار
همسرانهمای
فرزندانساسان - همای
برادرانساسان
حمله بهمن به سیستان و شکست فرامرز از کتاب مجمع التواریخ نوشته حافظ ابرو - حدود ۱۴۲۵ میلادی
محل نگهداری موزه متروپولیتن نیویورک

بهمن در شاهنامه

بار نخست از بهمن در دوران کودکی از زبان مادر بزرگش کتایون ذکری به میان آورده می‌شود، ولی از بدو تولد اسفندیار تا پایان فتح رویین‌دژ سخنی از ازدواج اسفندیار در میان نیست بنابراین او قانوناً همسر یا ملکه‌ای نداشته‌است. چون اسفندیار قول تاج و تخت را پس از فتح رویین‌دژ از گشتاسپ گرفته بود احساس می‌کرد پدرش خلف وعده کرده‌است بنابراین صریح موضوع را با پدر در میان گذاشت و گشتاسپ شرطی دیگر آورد و گفت کسب تاج و تخت منوط به آوردن رستم شاه سیستان است چه به میل خود چه کتف بسته. اسفندیار با خانواده که ذکری از نام همسر او نشده با بهمن خردسال یا نوجوان و تنی چند از بزرگان راهی مرز سیستان گشت و بر رود مرزی سراپرده زده.

اینک زمان رساندن پیغام گشتاسپ به رستم است، اسفندیار بهمن جوان را احضار کرده می‌گوید: اکنون ملبس به لباس شاهزادگان شو، شبدیز را زین کن و همچون شاهزادگان نزد رستم درآ و پیغام مرا را مبنی بر بیعت‌ش با گشتاسپ را ابلاغ نما. بدین ترتیب نقش بهمن از همان دوران نوجوانی در عرصه سیاسی آن دوران اینچنین آغاز می‌شود ولی چنانچه مذکور افتاد هیچ سندی دال بر ازدواج اسفندیار یا تولد بهمن در شاهنامه هیچ بحثی در میان نیست. تصاویر مینیاتوری از شاهنامه بهمن را با اسب سیاه نشان می‌دهند که در دوران ساسانیان اسب خسرو پرویز بود:

بفرمود تا بهمن آمدش پیشورا پندها داد ز اندازه بیش
بدو گفت اسپ سیه بر نشینبیارای تن را به دیبای چین
بنه بر سرت افسر خسروینگارش همه گوهر پهلوی
بر آنسان که هر کس که بیند تراز گردنکشان برگزیند ترا

بهمن در نبرد رستم و اسفندیار

اسفندیار در نبرد تن به تن با رستم از پا درآمد ولی پیش‌ از مرگ بهمن را به رستم سپرد و رستم او را به زابل برد تا آیین پهلوانی را به او بیاموزد. اما بهمن پس از رسیدن به سلطنت به خونخواهی اسفندیار از استخر به زابل لشکری کرد. فرامرز از نقشه بهمن آگاه گشت او هم با لشکری بسوی بهمن که از فارس می‌آمد، شتافت. دو لشکر با یکدیگر تلاقی کرده در این پیکار بهمن پیروز شد. آنگاه بهمن، فرامرز را به دار آویخت و سپس او را تیر باران کرد و زال را زندانی کرد سپس با میانجی‌گری پشوتن عمویش، او را از زندان آزاد کرد.[2]

در برخی نوشته‌ها ماجرای فوق به گونه‌ای دیگر آمده‌است. بر پایهٔ نوشته‌های طبری و ابن‌اثیر. زال، فرامرز و زواره بدست بهمن کشته شدند. در بندهشن و بسیاری دیگر از نوشته‌های فارسی و عربی دوران سلطنت بهمن را ۱۱۲ سال نوشته‌اند، ولی در منابع دیگر پادشاهی او را ۸۰ تا ۱۲۰ سال هم نوشته‌اند. همه منابع او را شاهی نیکوکار و درست‌کار نوشته و ستوده‌اند. اهمیتی که در نوشته‌های زرتشتی به پادشاهی بهمن داده شده را می‌توان در بهمن‌یشت دید که دوران پادشاهی شاهان را به شاخه‌های درختی که از هفت آهن ساخته شده‌اند تعبیر کرده‌است. در این اسناد، دوران پادشاهی گشتاسپ زرّین، دوران بهمن سیمین، دوران پادشاهی اردشیر بابکان برنجی، دوره پادشاهی بلاش اشکانی مِفرغی، دوره بهرام گور قلعی و دوره خسرو انوشیروان را فولادین برشمرده‌اند.[3]

خاندان بهمن

منایع فارسی و عربی شمار فرزندان بهمن را پنج تن نوشته‌اند. دو پسر به نام‌های دارا و ساسان و سه دختر به نام‌های خُمانی (همای) که دارای عنوان «چهرآزاد» است،[4] بهمن با دخترش همای ازدواج کرد و دارا از او زاده شد. بهمن هنگام در بستر بیماری همای را جانشین خود کرد. در شاهنامه آمده‌است پسر دیگر بهمن ساسان نام داشت، بهمن از اینکه دخترش را جانشین خود کرده بود، سرخورده شده بود، به نیشابور رفت در آنجا زن دیگر گرفت و آن زن برای بهمن پسری زاد که نام او را ساسان گذاشتند. ساسان دوم که نامش رفت، بر طبق نوشته‌ها، پدربزرگ اردشیر بابکان، بنیان‌گذار شاهنشاهی ساسانی است.

در بخش‌های پسین‌تر شاهنامه داستانی دیگر آمده‌است که با داستان بالا ناهمسان است، اما با داستانی که در نوشته پهلوی کارنامه اردشیر بابکان آمده یکسان است. بر پایه داستان دوم، پس از مرگ دارا در جنگ با اسکندر، پسر دارا که ساسان نام داشته به هندوستان گریخت و در آنجا زنی گرفت و نوادگان او تا چهار نسل همگی نام ساسان داشتند که نوه بزرگ بزرگ او پدر اردشیر بابکان است. بر پایه این داستان، تبار اردشیر با میانجی همای به بهمن می‌رسد، نه با میانجی ساسان که در داستان نخست گفته شده‌است. در بندهشن و طبری، تبارنامه دیگری از اردشیر بابکان آمده‌است که تبار او را با میانجی‌های دیگری به بهمن می‌رساند. همچون داستان نخست شاهنامه تبار اردشیر را با میانجی ساسان به بهمن می‌رساند و نه با همای.[5]

بهمن در اوستا

نام بهمن در اوستا نیامده، ولی در دینکرد، بندهشن و بهمن یشت، او را یکی از پادشاهان کیانی نوشته‌اند. در منابع گوناگون فارسی و پهلوی و عربی نام او را به طریق وَهْمَن، بَهْمَن، اردشیر بهمن، کی‌اردشیر، کی‌بهمن نوشته‌اند و او را دراز دست خوانده‌اند و با اردشیر یکم (هخامنشی) یکی دانسته‌اند که در منابع یونانیان باستان نیز با همین لقب از او یاد شده‌است. تاریخ‌دانانی مانند مسعودی و طبری، مادر بهمن را از قوم اسرائیل نوشته‌اند که آسْتوریا نام داشت. بسیاری دیگر از تاریخ‌دانان همچون دینوری و ابن‌بلخی سرنگون کردن بخت النصر و بازگرداندن فرزندان اسرائیل به سرزمین‌شان را از کارهای بهمن نوشته‌اند. همچنین برخی همچون مسعودی و ابن‌بلخی نوشته‌اند که بهمن، (کوروش بزرگ) را برای این مهم گماشته بود. طبق اسناد، بهمن را نه تنها می‌توان با اردشیر یکم هخامنشی، بلکه می‌توان او را با کوروش بزرگ نیز یکی دانست. با آنکه ردپایی از هخامنشیان گاه‌وبیگاه در دوران فرمانروایی شاهان کیانی پیش از بهمن دیده می‌شود، تأثیر آنها در دوران پادشاهی بهمن، داراب و دارا نمایان می‌شود. دینکرد و بهمن‌یشت، بهمن را از بزرگترین پادشاهان مزدیسنا برشمرده‌اند، ولی در اوستا او را از شاهان کیانی برنشمرده‌اند. از این رو بهتر آن است که بهمن را آمیخته‌ای از اردشیر و کوروش برشمرد تا یک شاه کیانی.[6]

بهمن و بازشناسی او در پادشاهان هخامنشی

حمزه اصفهانی از کوروش یاد می‌کند و او را با بهمن یکی می‌داند و می‌نویسد که یهودیان می‌پندارند که بهمن به زبان ایشان همان کوروش است. مسعودی نیز می‌نویسد که نام کوروش برای یهودیان شناخته شده بود، ولی ایرانیان او را بهمن می‌نامند. دقیقترین تبارنامه هخامنشیان را ابوریحان بیرونی به دست می‌دهد. او نام‌های کیانی را با نام‌های هخامنشیان برابر دانسته‌است. بیرونی در اینجا می‌کوشد که کیانیان را به هخامنشیان پیوند دهد و یک تبارنامه دقیق از هخامنشیان تهیه کند.[7]

ابوریحان بیرونی را عقیده بر این است که کی‌قباد[8] پس از اسرحدون سلطنت کرد و کی‌کاووس همان بخت النصر نسل سوم بعد از کی‌قباد است؛ کورِش همان کی‌خسرو است که جانشین کوروش (شناخته شده به عنوان لهراسب) گشته‌است.[9] به گفته احمدی، بهمن، شخصیت اسطوره‌ای ایرانی، برخی از یادمان‌های تاریخی کوروش را به خود جذب کرده‌است: گویند وی (=بهمن) در دوران پادشاهی خود باقی‌ماندهٔ بنی‌اسرائیل را از بابل به بیت‌المقدس پس فرستاد؛ و فرمان به‌آباد نمودن بیت‌المقدس داد؛ اسرائیلیان چنین پندارند که بهمن در کتاب‌های اخبار آنها به زبان ایشان، همان کوروش است.[10]

بهمن پسر اسفندیار، شاه کیانی اسطوره ایران است. نام این شاه در اوستا نیامده، ولی به عنوان یکی از پادشاهان در دینکرد، بندهشن و بهمن‌یشت آمده‌است. منابع مختلفی عربی، پهلوی و فارسی نو نام او به صورت وهمن (در بندهشن)، بهمن (در شاهنامه فردوسی؛ مروج الذهب مسعودی؛ دینوری)، اردشیر بهمن (در بهمن‌یشت؛ تاریخ طبری؛ تاریخ ابن‌اثیر)، کی‌اردشیر (در حمزه اصفهانی)، کی‌بهمن با لقب درازدست (به عربی: طویل‌الید) آورده‌اند. این لقب (درازدست) برای اردشیر اول هخامنشی (حکومت ۴۶۵ تا ۴۲۵ پیش از میلادی) در منابع یونانی به صورت Macrocheir و در منابع لاتین به صورت Longimanus مشهور شده‌است. در منابع مورخینی چون طبری و مسعودی، آمده‌است که مادرش از بنی اسرائیل با نام کوچک آستوریا (یعنی استر در عهد عتیق) است. طبری و مسعودی و بیشتر دیگر منابع تاریخی (یعنی دینوری و ابن‌بلخی)، به زیر کشیدن بخت‌النصر (نبوکدنضر) و بازگشت فرزندان اسرائیل را به وطنشان را به بهمن نسبت داده‌اند؛ و برخی همچون مسعودی و ابن‌بلخی، اضافه کرده‌اند که بهمن این وظیفه را به کوروش (یعنی کوروش بزرگ) محول کرد تا به سرانجام رساند.[11]

پانویس

  1. شاهنامه نسخه مسکو، جلد ششم، بخش پادشاهی بهمن.
  2. ممکن است بهمن مزبور فرزند اسفندیار نباشد از تبار زابلیان بوده باشد. هیچ دلیلی ندارد رستم که خصم اسفندیار است فقط به صرف مردانگی فرزند او را پرورش دهد. معقول این است که بهمن‌اسفندیار به قتل رسیده و بجای او مانند بردیای دروغین، زابلیان از تبار خود یکی را بر تخت ایران نشانده باشند. عقاید بهمن بیشتر با کیش رستم سازگار است تا عقاید مزدیسنای اسفندیار
  3. iranica
  4. بهمن دختر فرانک. در این منابع فارسی و عربی نوشته‌شده‌است که
  5. در همه این تبارنامه‌ها، چیزی که آشکار است این است که این داستان‌ها در دوران ساسانیان ساخته شده‌اند تا مدرکی برای مشروعیت شاهی اردشیر بابکان بسازند
  6. [«BAHMAN (2) SON OF ESFANDĪĀR». ENCYCLOPÆDIA IRANICA. پارامتر |پیوند= ناموجود یا خالی (کمک); پارامتر |تاریخ بازیابی= نیاز به وارد کردن |پیوند= دارد (کمک) http://www.iranicaonline.org/articles/bahman-son-of-esfandia]
  7. دریایی، تاریخ ملی یا تاریخ کیانی، 66.
  8. (شناخته شده با نام زَو بن تهماسب)
  9. Skjærvø، KAYĀNIĀN xiii.
  10. احمدی، جایگاه آتوسا در تاریخ و اساطیر ایران، 55.
  11. Khaleghi-Motlagh، BAHMAN (2) SON OF ESFANDĪĀR، 489-490.

منابع

پیوند به بیرون

This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.