رنه دکارت
رِنه دِکارْت (به فرانسوی: René Descartes) (زادهٔ ۳۱ مارس ۱۵۹۶ در دکارت، اندره-لوار فرانسه – درگذشتهٔ ۱۱ فوریهٔ ۱۶۵۰ در استکهلم سوئد) ریاضیدان و فیلسوف فرانسوی معروف عصر روشنگری بود.
رِنه دِکارْت | |
---|---|
زادهٔ | ۳۱ مارس ۱۵۹۶ دکارت، اندره-لوار، ایالت تورن، پادشاهی فرانسه |
درگذشت | ۱۱ فوریهٔ ۱۶۵۰ (۵۳ سال) استکهلم، امپراتوری سوئد |
ملیت | فرانسوی |
دوره | فلسفه قرن هفدهم عصر روشنگری |
حیطه | فلسفه غرب |
مکتب | خردگرایی بنیانگذار کارتسیانیسم مکانیکگرایی نظریه فطرت مبناگرایی مفهومگرایی آگوستینیسم بازنماییگرایی تئوری مطابقت حقیقت جسمگرایی ارادهگرایی |
علایق اصلی | متافیزیک، معرفتشناسی، ریاضیات، فیزیک، کیهانشناسی |
ایدههای چشمگیر | میاندیشم پس هستم شک دکارتی سوبژه هندسه تحلیلی دستگاه مختصات دکارتی دوگانگی بدن و ذهن مبناگرایی برگ دکارتی شیطان فریبکار تکانه نظریه بالونی استدلال موم |
تأثیرگرفته از
| |
امضاء | |
زندگی
رنه دکارت، فیلسوف، ریاضیدان و فیزیکدان بزرگ عصر رنسانس در روز ۳۱ مارس ۱۵۹۶ میلادی در روستایی از توابع شهرستان اندر-ا-لوار فرانسه زاده شد.[2] مادرش در سیزدهماهگی وی درگذشت و پدرش قاضی و نماینده پارلمان در رن در ناحیه برتاین بود.[2]
دکارت در سال ۱۶۰۶ میلادی، هنگامی که پسر دهسالهای بود، وارد مدرسهٔ لافلش شد.[2] این مدرسه را فرقهٔ یسوعیان تأسیس کرده بودند و در آن علوم جدید را همراه با تعالیم مسیحیت تدریس میکردند. دکارت طی هشت سال تحصیل در این مدرسه، ادبیات، منطق، اخلاق، ریاضیات و مابعدالطبیعه را فرا گرفت. در سال ۱۶۱۱ میلادی، دکارت در یک جلسه سخنرانی تحت عنوان اکتشاف چند سیارهٔ سرگردان در اطراف مشتری، از اکتشافات گالیله اطلاع حاصل کرد. این سخنرانی در روح او تأثیر فراوان گذاشت.[3]
دکارت در سال 1614 لافلش را ترک کرد و در 1615 به دانشگاه پواتیه رفت تا حقوق بخواند.[4] در سال 1618، تصمیم گرفت به جهانگردی بپردازد و آنگونه دانشی را که برای زندگی سودمند باشد فراگیرد. به همین منظور، مدتی به عنوان سرباز بدون مزد به خدمت ارتش هلند درآمد، چرا که فرماندهی آن را شاهزادهای به نام موریس بر عهده داشت که در فنون جنگ و نیز فلسفه و علوم مهارتی بهسزا داشت و بسیاری از اشراف فرانسه دوست داشتند تحت فرمان او فنون رزمی را فرابگیرند.[2] دکارت در مدتی که در قشون ارتش هلند بود به علم موردعلاقهٔ خود، یعنی ریاضیات میپرداخت.[2]وقتی که ارتش در بردا استقرار داشت، در 10 نوامبر 1618 با ایساک بکمان ملاقات کرد.[4]تا ژانویه 1619 مشترکا روی برنامه ای در زمینه اجسام در حال سقوط و ایستاب شناسی کار کردند.[4]در ژانویه 1619 دستنویس کومپندیوم موسیکای را به بکمان تقدیم کرد.[4]
در مارس سال ۱۶۱۹ میلادی از هلند به دانمارک و آلمان رفت و به خدمت سرداری به نام ماکسیمیلیان درآمد؛ اما زمستان فرا رسید و در دهکده نویبورگ در حوالی رود دانوب، بی دغدغه خاطر و با فراغت تمام به تحقیق در ریاضیات پرداخت و براهین تازهای کشف کرد که بسیار مهم و بدیع بود و در پیشرفت ریاضیات تأثیر به سزایی گذاشت.
پس از مدتی، دکارت به فکر یکی ساختن همه علوم افتاد. در شب دهم نوامبر ۱۶۱۹ وی سه رؤیای امیدبخش دید و آنها را چنین تعبیر کرد که «روح حقیقت او را برگزیده و از او خواسته تا همه دانشها را به صورت علم واحدی درآورد».
این رؤیاها بهقدری او را مشعوف ساخت که نذر کرد تا مقبرهٔ حضرت مریم را در ایتالیا زیارت نماید. وی چهار سال بعد به نذر خود وفا کرد.
در اثنای سال 1620، دکارت کار نوشتن قواعد بازی برای هدایت ذهن را جدی تر دنبال کرد.[4] در 1621 دکارت جنگ را رها کرد و پس از سفری به ایتالیا در سال 1625 در پاریس مسکن گزید.[5]؛ اما زندگی در آنجا را که مزاحم فراغت خاطر خود میدید، نپسندید و در سال ۱۶۲۸ میلادی بار دیگر به هلند بازگشت و در آن دیار تا سال ۱۶۴۹ میلادی مجرد ماند و تنها و دور از هرگونه غوغای سیاسی و اجتماعی، تمام اوقات خود را صرف پژوهشهای علمی و فلسفی نمود. تحقیقات وی بیشتر تجربه و تفکر شخصی بود و کمتر از کتاب استفاده میکرد.
دکارت هرگز ازدواج نکرد، اما یک دختر نامشروع داشت که در 5 سالگی مرد.[5] دکارت گفته است که مرگ این دختر "بزرگترین غصه همه عمرش بوده است."[4]
در سپتامبر ۱۶۴۹ به دعوت کریستین- ملکه سوئد- برای تعلیم فلسفه به دربار وی در استکهلم رفت؛ اما زمستان سرد کشور اسکاندیناوی از یکسو و ضرورت سحرخیزی در ساعت پنج بامداد برای تعلیم ملکه از سوی دیگر، دکارت را که به این نوع آبوهوا و سحرخیزی عادت نداشت، به بیماری ذاتالریه مبتلا ساخت و در پنجاه و سه سالگی از پا درآورد.
دکارت از دانشمندان و فیلسوفان بزرگ تاریخ بهحساب میآید. او قانون شکست نور را در علم فیزیک کشف کرد و هندسهٔ تحلیلی را در ریاضیات و هندسه بنا نهاد. با نوشتن «گفتار در روش» آوازه دکارت بلند گردید. پس از آن «اصول فلسفه» و «تأملات در فلسفه اولی» را نوشت. انتشار این آثار موجب شد که گروهی از اهل ذوق به او ارادت بورزند. و گروهی دیگر به تکفیر او بپردازند. با آن که درک مسائل فلسفی دکارت دشوار است از آن جا که با کمال روشنی مطالبش را بیان می کرد موجب شد که افراد بیشتری با خواندن آثار او شیفته ی علم گردند.
مسائل اصلی دکارت
دکارت در آغاز با دو مسئلهٔ اساسی روبرو بود:
معرفت یقینی
دکارت در آغاز جوانی بسیار دلبسته ریاضیات بود. این به آن خاطر بود که میدید ریاضیات دارای نظامی کاملاً یقینی است. در حالی که سایر رشتههای علمی و مخصوصاً فلسفه اینگونه نیست. فکر او بیشتر از هر چیزی متوجه فلسفه بود، زیرا فلسفه را بنیاد معرفت بشری میدانست و اگر فلسفه به یقین نمیرسید، به هیچ دانشی نمیشد اعتماد کرد.
در آن زمان بسیاری از اندیشمندان به شکاکیت مطلق فلسفی گرویدهبودند و میگفتند: در هیچ موضوعی نمیتوان به یقین رسید. دکارت این امر را قبول نداشت و میخواست به هر صورتی که شده، یقین را در فلسفه و دانش داخل کند.
به همین خاطر به این فکر افتاد تا فلسفه و تمام دانشهای انسانی را به روشی ویژه با هم درآمیزد و طوری آن را بنا کند که مانند ریاضیات کاملاً یقینی باشد.
رابطهٔ جسم و روح
در سده ۱۷ (میلادی) فیزیک و بهدنبال آن مکانیک بسیار پیشرفت کرده بود. یکی از مسائل عمدهٔ فیزیک جدید، آن بود که ماهیت ماده چیست؟ چه چیزی باعث فرایندهای مادی و طبیعی میشود؟ چه چیزی موجب میشود حرکات و حوادث مختلف طبیعی (مثل باریدن باران، گردش سیارات، روییدن گیاهان، زلزله و غیره) اتفاق بیفتند؟
در آن زمان نگرش مکانیکی و مادی به طبیعت میان مردم و دانشمندان بسیار رایج بود. نگرشی که دلیل همه حرکات و حوادث جهان را در خود جهان و ماده آن میدانست، نه امور غیرمادی و ماوراء طبیعت؛ یعنی میگفت: همه چیز در عالم، بهطور خودکار و طبق قوانین فیزیکی کار میکند.
اما در اینجا پرسشی اساسی وجود داشت که با تبیین مادی از طبیعت جور درنمیآمد: علت اعمال و حرکات ما انسانها چیست؟ این علت از دو حال خارج نیست: یا جسم و بدنمان است یا چیز دیگری غیر از آن. ما بهطور واضح درک میکنیم که جسم ما که مادهٔ ما است تحت فرمان ما قرار دارد و ما خودمان علت اعمال و رفتارمان هستیم؛ اما این خود چه چیزی است؟ آیا منظور از این خود، روح ما است؟ اما روح انسانی چیست؟ چه رابطهای میان روح و جسم انسان وجود دارد؟ روح انسان بهطور مسلم امری مادی نیست؛ بنابراین آیا امری غیر مادی در ماده اثر میگذارد؟ این امر چگونه ممکن است؟
این پرسشها فکر دکارت را به خود مشغول کرده بود. بدین ترتیب او دوگانهانگاری را مطرح نمود یعنی روح و جسم را مانند بعضی از فلاسفه یونان جدا گرفت. بعدها باروخ اسپینوزا یکی از بزرگترین فلاسفه تاریخ غرب و بشر این را اشتباه یافت و یگانهانگاری را پایه گذاشت (امروزه به نظر میرسد یگانهانگاری درستتر باشد).
روش شک دکارت
یقین |
---|
|
شک دکارتی شکی است که بنای فلسفه دکارت بر آن نهاده شده و تأثیرات زیادی در تاریخ و اندیشه غرب ایفا نموده و به ویژه در نوع نگرش فلاسفه و نیز تحول در رنسانس مؤثر بودهاست.
از مهمترین مطالبی که دکارت تلاش کردهاست با استفاده از روش شک خود اثبات برساند میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- وجود خود یا خودآگاهی
- وجود جهان خارج
- وجود صانع یا خداوند
وجود خود یا خودآگاهی
دکارت در ابتدا برای دستیابی به معرفت یقینی، از خود پرسید: آیا اصل بنیادینی وجود دارد تا بتوانیم تمام دانش و فلسفه را بر آن بنا کنیم و نتوان در آن شک کرد؟
راهی که برای این مقصود به نظر دکارت میرسید، این بود که به همه چیز شک کند. او میخواست همه چیز را از اول شروع کند و به همین خاطر لازم میدانست که در همه دانستههای خود (اعم از محسوسات و معقولات و شنیدهها) تجدیدنظر نماید.
بدین ترتیب شک معروف خود را که بعدها به روش شک دکارتی معروف شد آغاز کرد. او این شک را به همه چیز تسری داد؛ تا جایی که در وجود جهان خارج نیز شک کرد و گفت: از کجا معلوم که من در خواب نباشم؟ شاید اینطور که من حس میکنم یا فکر مینمایم یا به من گفتهاند، نباشد و همه اینها مانند آنچه در عالم خواب بر من حاضر میشود، خیالات محض باشد. اصلاً شاید شیطانِ پلیدی در حال فریب دادن من است و جهان را به این صورت برای من نمایش میدهد؟
دکارت به این صورت به همه چیز شک کرد و هیچ پایه مطمئنی را باقی نگذاشت؛ اما سرانجام به اصل تردید ناپذیری که به دنبالش بود، رسید. این اصل این بود که:
من میتوانم در همه چیز شک کنم، اما در این واقعیت که شک میکنم، نمیتوانم تردیدی داشته باشم؛ بنابراین شک کردن من امری است یقینی؛ و از آنجا که شک، یک نحوه از حالات اندیشه و فکر است، پس واقعیت این است که من میاندیشم. چون شک میکنم، پس فکر دارم و چون میاندیشم، پس کسی هستم که میاندیشم.
بدین ترتیب یک اصل تردید ناپذیر کشف شد که به هیچ وجه نمیشد در آن تردید کرد. دکارت این اصل را به این صورت بیان کرد:
میاندیشم، پس هستم. (اصل کوگیتو) دکارت به هدف خود رسیده بود و فلسفهاش را بر اساس همین اصل بنیادین بنا کرد. وی پس از ۱۳ سال تفکر بر روی این موضوع آن را فهمید.
وجود جهان خارج
دکارت بقیه فلسفهاش را بر پایهٔ این اصل، یعنی وجود خود بنا کرد. او گفت:
من در عالم خارج اموری را ادراک میکنم که مادی نیستند و بنا بر این با عقل ادراک شدهاند نه با حس؛ مانند امتداد (عرض، طول و عمق). هر شیء مادی امتداد دارد. چنین صفاتی که با عقل ادراک میشوند، به اندازه این واقعیت که من وجود دارم، روشن و بدیهی هستند. پس این امور هم یقینی هستند.
در ادامه دکارت در اثبات اینکه جهان خارج وجود دارد و خواب و خیال نیست، از تصور موجود کامل یعنی خدا کمک میگیرد. به این صورت که:
وقتی عقل چیزی را بهطور واضح و متمایز شناخت، این شناخت باید ضرورتاً درست باشد؛ چرا که خداوند نه مرا فریب میدهد و نیز روا نمیدارد که من دربارهٔ جهان و چیستی آن فریب بخورم. فریبکاری از عجز و نقص سرچشمه میگیرد.
بنا بر این هرچه را با عقل خود درک کنیم، حتماً صحیح است و یکی از اموری را که با عقل مییابیم، وجود واقعی جهان خارج میباشد.
بهطور خلاصه تمام تصورات در انسان باید معلول چیزی در خارج باشد. پس جهان خارج به عنوان علت تصورات، اثبات میشود.
فلسفهٔ دکارت
همگان دکارت را از جملهٔ بنیانگذاران فلسفهٔ جدید (فلسفهٔ پس از روزگار نوزایش) میدانند. او نخستین فیلسوف بزرگ پس از سدههای میانه است و به همراه فیلسوفانی چون اسپینوزا و گوتفرید لایبنیتز به مکتب خردگرایی تعلق دارند؛ مکتبی که بر این بود که: «به آنچه حواس انسان ارائه میدهند نمیتوان اطمینان کامل داشت، بلکه تنها از راه عقل است که شناخت حقیقی و یقینآور صورت میگیرد.»
اعتقادات مذهبی
اعتقادات مذهبی رنه دکارت همواره با حرارت در محافل علمی مورد مناظره قرار گرفتهاست. او از سویی ادعا میکرده که یک کاتولیک مؤمن است و میگفت که یکی از نیاتش از مراقبه محافظتش از ایمان مسیحی اش است، با این حال، حتی در همان دوران خودش هم دکارت متهم بود که عقاید دادارباورانه و بیخدایی را با خود همچون رازی دارد. بلز پاسکال همعصر او دربارهاش گفته: «من نمیتوانم دکارت را ببخشم؛ دکارت در تمام فلسفهٔ خود، هرچه میتوانست کرد تا به روی خدا خطی از بطلان بکشد، اما او نتوانست لزوم وجود خدا را برای آغاز خلقت با سرانگشت اشارهٔ خداییاش انکار کند، اما بعد از آن دیگر خدا از نظرش چیزی بیمصرف بود».[6] شرححال استفان گاکروگر از دکارت گزارش میدهد که «او به عنوان یک کاتولیک ایمان عمیق مذهبی داشت که با خود آن را تا روز مرگ حفظ کرد، در عینحالی که او ثابتقدم و شیفته در راه کشف حقیقت نیز بود.[7] بحثها کماکان ادامه دارد بر سر اینکه آیا او یک کاتولیک استغفار کننده بوده یا بیخدایی مخفیکار، پنهان شده در پشت احساسات زاهدانه نسبت به وجودی که جهان را در چارچوبی مکانیکی قرار داده، که در آن بشر میتواند آزادانه هرکاری دلش خواست فقط به دلیل لطف اراده اعطا شده از سوی خدا بکند.[8]
ترس فراوان دکارت از دینداران همروزگارش
دکارت به چندین دلیل مورد نفرت شدید مسیحیان و فیلسوفان مسیحی زمان خود بود و بسیاری از بقیهٔ مسیحیان به او اکراه شدیدی داشتند زیرا:
جریان فلسفی در تمام کشورها و سرزمینها بسته بود و اصول کاملاً مشخص بود. هدف فلسفه خواه اسلامی، یهودی یا مسیحی اثبات اصول از قبل تعیین شده بود مثل اثبات وجود خدا یا معاد. فقط در تاریخ روشها تغییر میکرد. میتوان این روشهای جدید را نوآورانه دانست، اما به هیچ عنوان این مطالب بدیع و جدید نبودند. بنا بر اصلی نانوشته در تمام فلسفههای دینی که تنها روش فکر محسوب میشدند، تفکر آزاد و شک کردن ممنوع بود یا بهشدت کراهت داشت. گرچه هیچیک از مکتبهای فلسفی این را اقرار نمیکردند، که ما فکر را محدود فرض میکنیم مانند فلسفه مدرسی در مسیحیت[9] یا فلسفه اشراق در اسلام زیرا این فرض آشکارا جزماندیشانه بود و تأثیری منفی بر فیلسوفان بعدی میگذاشت. دکارت برای نخستین بار به همه چیز شک افراطی کرد، از جمله مستقیماً به دانش پیشینیان و مسیحیت و خدا و این نوع فکر برای نخستین بار در جهان مسیحیت اتفاق افتاد (آن موقع اروپا به جامعه اروپایی یا جامعه غربی معروف نبود و به جهان مسیحیت مشهور بود همانطور که چیزی به نام خاورمیانه نداشت و این منطقه جزو بلاد اسلامی بودند). دکارت میدانست اگر جانب احتیاط را رعایت نکند به دردسر شدیدی خواهد افتاد. به همین دلیل اقدامات زیادی انجام داد که میتوان به این موارد اشاره کرد:
دکارت پس از محاکمهٔ گالیله در ۱۶۳۳ بسیار ترسید و چون از غوغای مذهبی پرهیز میکرد کتاب عالم که در آن به فلسفه و از جمله فرضیهٔ زمین مرکزی اشاره کرده بود و تکمیل هم شده یود را منتشر نکرد.[10] او در عوض چهار سال بعد کتاب مشهور گفتار در روش درست بهکاربردن عقل را منتشر کرد که در نهایت محافظهکاری نوشته شد.
محافظهکاری دکارت در اثر گفتار در روش درست بهکاربردن عقل
- دکارت بارها سعی کرده عقلانیت را به نفع الهیات معتدل کند یعنی تا جایی که ممکن است در آستانه تحمل مسیحیان از گفتههای عقلانی خود عقبنشینی کند مثل اثبات وجود خدا در فلسفه دکارت.
- لحن دکارت مومنانه و با نهایت ادب به مسیحیت نوشته و هنگام بحث در بارهٔ شک؛ او نسبت به همه چیز سعی کرده این شک را دستوری یا مصلحتی نشان دهد.
- سعی کردهاست حمایت پادشاهی از اروپا را به خود جلب کند، تا در صورت حمله احتمالی از طرف پاپ کسی از او حمایت کند، مثل جردانو برونو که حمایت پادشاه فرانسه او را تا مدتها از مرگ رهایی داد. برای اثبات این مسئله دکارت در آخرین جمله کتابش میگوید:
من این امر را اقرار میکنم هر چند میدانم که در دنیا مایه اعتبار من نمیشود (منظور علم طب بوده که مایه اعتبارش نمیشود) ولیکن من آرزومند اعتبارات نیستم و همواره نسبت به کسانی که از عنایت ایشان بتوانم بدون مزاحمت اشخاص از فرصت و مجال خود استفاده کنم بیشتر سپاسگزار خواهم بود تا آن که محترمترین مشاغل بر روی زمین را به من پیشنهاد کنند.
محمدعلی فروغی در بارهٔ این جمله میگوید: از احتیاطها و التماسهایی که میکند میتوان استنباط نمود که احوال مردم آن زمان چگونه بوده و کسی که میخواستهاست با استقلال فکر سخن گوید چه مشکلاتی در پیش داشتهاست.[11]
او در نهایت تا حدی به هدف خود رسیدهاست. او اول مورد حمایت شاهدخت الیزابت که از پدر به خاندان سلطنتی آلمان و از مادر به پادشاه انگلستان میرسید، بود. دکارت برای این که پشتیبانش را از دست ندهد، به پند گرفتن از او تظاهر میکرد، با او مکاتبه میکرد، او را میستود و کتابی به نام رساله در انفعالات نفسانی را برایش نوشت؛ و بعد دختر ملکه سوئد به نام کریستین که بعدها کریستینا ملکه سوئد میشود که به نظر میرسد به دلیل حسادات با شاهدخت الیزابت دکارت را به سوئد دعوت میکند تا به او فلسفه تدریس کند ولی سرانجام، دکارت خوشحال از این که مقامی بالاتر از او حمایت میکند، به سوئد میرود و به دلیل سرمای سوئد ذاتالریه میگیرد در کشمکش بین دو شاهزاده میمیرد. همه اینها وضعیت بسیار بد اندیشه را حتی در مسیحیت روزگار نوزایش نشان میدهد.[12]
جوهرهای سهگانه
تا اینجا دکارت به سه امر کاملاً یقینی رسیدهاست که به گفته او، به هیچ وجه نمیتوان در آنها شک روا داشت:
- اینکه موجودی اندیشنده است و وجود دارد.
- اینکه خدا وجود دارد.
- و اینکه عالم خارج واقعاً وجود دارد.
به اعتقاد وی، اساس تمام موجودات و آنچه را که در عالم است، میتوان به دو امر بنیادین رساند. همه چیز از این دو جوهر قائم به ذات تشکیل شدهاست؛ به عبارت دیگر، دو گونه هستی کاملاً متفاوت وجود دارد که هر کدام از این دو گونه هستی، صفات مخصوص به خود را دارند:
- جوهر بعد و امتداد که همان ماده است. (هستی خارجی)
- جوهر اندیشه و فکر. (هستی درونی) نفس و اندیشه، آگاهی محض است، جایی در فضا اشغال نمیکند و نمیتوان آن را به اجزای کوچکتر تقسیم کرد؛ ولی ماده بُعد یا امتداد محض است، در مکان جای میگیرد و به همین خاطر میتوان آن را به اجزای کوچکتر تقسیم نمود؛ به علاوه ماده آگاهی ندارد. بدین ترتیب در نظر وی هستی و آفرینش به دو قسمت کاملاً متفاوت و مستقل از هم تقسیم گردید و به همین خاطر، دکارت را دوگانهانگار مینامند؛ یعنی کسی که قائل به شکاف عمیق بین هستی اندیشه و هستی ماده است.
البته باید توجه داشت که بنا به اعتقاد او میان این دو جوهر در بدن انسان، از راه عضو خاصی در سر که آن را غده صنوبری مینامد ارتباط عمیقی برقرار است.
بنابراین در نظر او بهطور کلی سه جوهر وجود دارد: نفس، جسم و خداوند. دکارت، این سه را جوهر مینامد زیرا هر یک قائم به ذات خود بوده و هر کدام یک صفات اساسی دارند که مخصوص به خودشان است. به این صورت که: صفت نفس، فکر، صفت جسم بعد و صفت خداوند کمال است.
برخی آثار
- گفتار در روش درست بهکاربردن عقل، ترجمه محمدعلی فروغی
- تأملات در فلسفهٔ اولی، ترجمه احمد احمدی
- اعتراضات و پاسخها، ترجمه علی افضلی
- قواعد هدایت فکر، ترجمه منوچهر صانعی درهبیدی
- اصول فلسفه، ترجمه منوچهر صانعی درهبیدی
- انفعالات نفسانی، ترجمه منوچهر صانعی درهبیدی
جستارهای وابسته
پانویس
- Marenbon, John (2007). Medieval Philosophy: an historical and philosophical introduction. Routledge. p. 174. ISBN 978-0-415-28113-3.
- Bruno, Leonard C. (2003) [1999]. Math and Mathematicians: The History of Math Discoveries Around the World. Baker, Lawrence W. Detroit, Mich.: U X L. p. 99. ISBN 0-7876-3813-7. OCLC 41497065.
- Porter, Roy (1999) [1997]. "The New Science". The Greatest Benefit to Mankind: A Medical History of Humanity from Antiquity to the Present (paperback edition, 135798642 ed.). Great Britain: Harper Collins. p. 217. ISBN 0-00-637454-9.
- فلسفه دکارت. به کوشش گرت تامسون. ترجمه علی بهروزی.
- تاریخ فلسفه غرب. به کوشش برتراند راسل. ترجمه نجف دریابندری.
- Think Exist on Blaise Pascal بایگانیشده در ۱۲ نوامبر ۲۰۱۷ توسط Wayback Machine. Retrieved 12 February 2009.
- The Religious Affiliation of philosopher and mathematician René Descartes بایگانیشده در ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۳ توسط Wayback Machine. Webpage last modified 5 October 2005.
- Descartes, René. (2009). Encyclopædia Britannica. Encyclopædia Britannica 2009 Deluxe Edition. Chicago: Encyclopædia Britannica.
- آشنایی با اسپینوزا(spinoza in 90 minutes) ترجمه شهرام حمزهای نویسنده: پل استراترن (از استادان ریاضی یکی از دانشگاه بریتانیا)، چاپ علامه حلی، چاپ ۱۳۸۹
- گفتار در روش درست بهکاربردن عقل، ترجمه محمدعلی فروغی، چاپ ۱۳۹۱، ص۱۳ و ۱۴
- گفتار در روش درست بهکاربردن عقل، ترجمه محمدعلی فروغی، چاپ ۱۳۹۱، ص۱۳۴
- گفتار در روش درست بهکاربردن عقل، ترجمه محمدعلی فروغی، چاپ ۱۳۹۱، ص۱۶ و ص۱۷و ص۱۸
منابع
- رنه دکارت، نویسنده: دانیل گاربر، ترجمه: بهنام خداپناه
- آشنایی با دکارت، نویسنده: پل استراترن، ترجمه: هومن اعرابی، نشر مرکز
پیوند به بیرون
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ رنه دکارت موجود است. |
مجموعهای از گفتاوردهای مربوط به رنه دکارت در ویکیگفتاورد موجود است. |