خراسان

خراسان (یا خراسان باستانی یا خراسان تاریخی یا خراسان بزرگ) سرزمینی بزرگ‌تر از استان خراسان، بخشی از ایران بزرگ و از دوران ایران ساسانی نامی سنتی و همگانی برای اشاره به نواحی شرقی ایران است. ساسانیان سرزمین ایران را چهار بخش کرده بودند که یکی از آن بخش‌ها خراسان به معنای «سرزمین خورشید» بود.[3][4] گسترهٔ تاریخی خراسان استان خراسان در ایران کنونی و بخش‌های شمالی و باختری افغانستان و ترکمنستان امروزی را در بر می‌گرفت. در مفهوم گسترده‌تر ازبکستان و تاجیکستان و بخش‌هایی از قرقیزستان و قزاقستان را هم می‌توان در خراسان تاریخی برشمرد.[5]

خراسان
مختصات:
کشوربخش‌هایی از ایران، ترکمنستان و افغانستان[1] (در منابع مختلف محدوده‌های متفاوتی شامل بخش‌هایی از فرارود هم ذکر شده که می‌تواند مناطقی از تاجیکستان، ازبکستان، قرقیزستان و قزاقستان را هم دربربگیرد).[2]
قومیت‌ها
  اکثریتمردمان ایرانی‌تبار و مردم خراسانی شامل پارس‌ها ، هزاره‌ها، بلوچ‌ها، پشتون‌ها ، ترک ها ، کردها
  سایرعرب‌ها، ترکمن‌ها، ازبک‌ها
زبان‌هازبان پارسی با لهجه خراسانی، زبان تاتی، زبان عربی، زبان ترکمنی ، زبان ترکی خراسانی ، زبان کردی کرمانجی و زبان های دیگر
نام سرزمین‌های خلافت در سال ۷۵۰ میلادی
خراسان در کنار فرارود و خوارزم نشان داده شده است.
موقعیت خراسان در نقشه ایران در عصر خلفای عباسی برگرفته از کتاب جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی
نقشه خراسان و محیط پیرامون آن در سده‌های هفتم و هشتم میلادی
نقشه ای از خاور نزدیک در سده دهم میلادی
خراسان در شرق استان جبال نشان داده شده‌است.
نقشه ای از ایران از امانوئل بوئن که نام سرزمین‌های دوران سلسله صفوی و امپراتوری مغول هند را نشان می‌دهد. (در حدود ۱۵۰۰ تا ۱۷۴۷ میلادی)

خراسان سرزمینی است که در غرب از دامغان و سبزوار آغاز می‌شود، و در شرق تا بلخ و رود جیحون کشیده شده‌است. از جنوب، تا شمال کرمان و غزنی و از شمال، به سمرقند و بخارا می‌رسد.

خراسان شامل چهار بخش بوده‌است[6] و هر بخش به نام فرمانروای آنجا مشهور بوده‌است. هر کدام از این چهار بخش را یک رب یا ربع می‌نامیده‌اند و دربردارنده ربع‌های زیر بوده‌است:

  1. ربع نیشابور یا ابرشهر[7] با مرکزیت نیشابور (دربرگیرندهٔ بیهق، جوین، اسفراین، خبوشان، ارغیان، پشت، رخ، زوزن، خواف، ازغند، جام، باخرز و جاجرم بود.[8] نسا و توس و ابیورد را نیز در شمار توابع این ربع آورده‌اند.[9]
  2. ربع مرو
  3. ربع هرات با مرکزیت هرات (دربرگیرندهٔ بادغیس و غور و فراهابر شهر بلخ (به‌شمول شبرغان (شاپورگان)، جوزجان و اندخوی و فاریاب و و بامیان).
  4. ربع بلخ که شامل کهندژ (قندوزسمنگان، بغلان (بغولانگوتخارستان و بدخشان می‌شده‌است.

نام

در واژه‌نامه دهخدا آمده‌است که واژه «خراسان» واژه‌ای پهلوی است که در متون کهن به معنی مشرق (خاور) در روبروی مغرب (باختر) به کار رفته‌است.[10] و در منابع دیگر نیز خراسان در زبان کهن فارسی به معنی خاورزمین مورد استفاده قرار گرفته‌است.[11]

فخرالدین اسعد گرگانی در داستان ویس و رامین چنین می‌گوید:

زبان پهلوی هر کو شناسدخراسان یعنی آنجا کو «خور آسد»
خراسان را بود معنی خور آیانکجا از وی خور آید سوی ایران

یاقوت حموی جغرافیدان بزرگ عربی-یونانی چنین نوشته‌است:

خُر به فارسی دری، نام خورشید و آسان گویا اصل و جای شیء است

و سپس در گزارشی دلیل نام‌گذاری خراسان به گفتهٔ دغفل النسابه چنین می‌نویسد:

خراسان و هیطل دو پسر عالم بن سام بن نوح، هر یک در شهری که منسوب به آنها شد وارد شدند، هیطل در شهری معروف به هیاطله در بالای رود جیحون و خراسان در شهرهایی که در زیر رود جیحون بود فرود آمدند و هر قطعه‌ای به نام کسی که در آن فرود آمد نامگذاری شد…[12]

حافظ ابرو جغرافیدان سرآمد، تعبیر دیگری به کار برده و خوراسان را «آفتاب مانند» معنی نموده و گفته‌است که:

بعضی گفته‌اند خورآسان، یعنی به آسانی بخور.[13]

و برخی نیز خراسان را سرزمین نورانی یا طالع نوشته‌اند و آن را واژه‌ای آمیخته‌شده از لفظ «خور» به معنی خورشید و «آسان» به معنی شرق دانسته‌اند.[14]

از بررسی دیدگاه‌های ارائه شده چنین برداشت می‌شود که صورت درست واژه «خراسان»، "خورستان (خور+ستان = سرزمین مطلع خورشید)" بوده‌است که بر اثر دگرگونیِ زمان و شاید از باب برابریِ نگارش به خراسان تبدیل شده‌است.[15][16] خراسان بمعنای خور+ایستان است یعنی جایی که درآن خورشید ایستاده وبلند می‌شود یعنی شرق ایران زمین.

خراسان یکی از چهار استان ایرانشهر

نسک (کتاب) «شهرستان‌های ایرانشهر» نسک ارزشمندی از که در سده هشتم میلادی به پارسیگ (پارسیِ پهلوی) نگاشته شده. این نوشته دانستی‌های مهمی دربارهٔ ایران و تقسیم‌بندی‌های آن به ما می‌دهد.

در بخشی از این نسخ آمده‌است که ایران در دوران خسروی یکم (انوشیروان) به چهار استان بخش شده‌است. در هر استان چند شهرپانی (ساتراپی) وجود داشته‌است. Xwarāsān (یا به نوشتار امروزی اش، خراسان) نیز نام یکی از این استان‌ها بوده‌است که در شمال شرقی بوده‌است. دیگر استان‌ها Xwarwarān (جنوب غربی)، Nēmrōz (جنوب شرقی) و Ādurbādagān (شمال غربی) نام داشتند.[17]

پیرامون مرزهای خراسان

شواهد تاریخی بیانگر آن است که سرزمین خراسان در طول تاریخ، هیچ‌گاه دارای مرز ثابت جغرافیایی نبوده و تحت تأثیر عوامل مختلف، محدوده‌اش همواره کاهش یا گسترش یافته‌است.

دهستان میامی.

به‌طور سنتی سرزمین‌های شرق کویر نمک را خراسان خوانده‌اند لیکن حدود شرقی آن در طول تاریخ دستخوش تغییر بوده‌است. معمولاً گفته می‌شود که خراسان از شرق به ترکستان و هندوستان محدود بوده‌است. خراسان را از شمال محدود به ماوراءالنهر می‌دانند لیکن گاه ماوراءالنهر هم بخشی از خراسان به‌شمار آمده‌است. خراسان در زمان ساسانیان یکی از چهار ناحیهٔ اصلی کشور بود و یک مرزبان داشت.

در مورد حدود و موقعیت خراسان در دورهٔ ساسانیان، کریستن‌سن بر پایه کاوشهای هرتسفلد چنین می‌نویسد:

دروازه‌های کاسپین نزدیک ری، کوه‌های البرز، گوشه جنوب شرقی بحر خزر، دره اترک. خطی که از صحرای تجن گذشته و در زیر قرقی به جیحون می‌رسد موافق مسکوکات سکایی ساسانی که به دست آمده این خط سرحدی از قلل سلسله جبال حصار گذشته و به پامیر می‌رسد و از آنجا به سمت جنوب مایل گشته‌است و به امتداد قطعه‌ای از جیحون که بدخشان را در میان گرفته سیر کرده به قطعه هندوکش می‌رسیده‌است از آن نقطه سرحدی به سمت مغرب برگشته و در امتداد سلسله هندوکش و ملحقات آن به جنوب هرات رسیده و در ناحیه جنوب ترشیز و خاف و قهستان (کوهستان) را قطع کرده، باز به دروازه‌های کاسپین می‌پیوسته‌است.

یاقوت حموی جغرافیدان بزرگ عرب زبان (یونانی‌تبار) در کتاب مراصدالاطلاع بر پایه برخی از پژوهش‌های خویش می‌نویسد:

خراسان سرزمین وسیع است که یک طرف آن از جوین و بیهق به عراق می‌رسد و طرف دیگرش از طغارستان (طخارستان) و غزنه و سجستان (سیستان) به هند منتهی می‌گردد. از شهرهای آن نیشابور و هرات و مرو که قسمتی از بلخ است و طالقان و نسا و ابیورد و سرخس می‌باشد. جیحون و خوارزم را هم بعضی تابع آن شمرده‌اند و گفته شده خراسان دارای چهار کرسی بوده:

کرسی اول: ایرانشهر که عبارت باشد از نیشابور، قهستان و طبین{طبسین؟} و حوادث و پوشنج (از نواحی هرات) و بادغیس (از توابع هرات که در قدیم شهری بزرگ و با صفا بوده‌است) و طوس که به طابران تصریح شده

کرسی دوم: مرو شاه جهان و سرخس و نساء و ابیورد و مرو رود و طالقان و خوارزم

کرسی سوم: طرف غربی رود جیحون و جرجان و خوارزم و طخارستان علیا و اندرانه (شهری نزدیک هندوکش) و ساسان و بغلدن (شهری از نواحی بلخ) و والج (نام شهری در طخارستان)

کرسی چهارم: ماوراءالنهر، بخارا و شاش (چاچ) (که در آنجا کمان‌های خوب می‌ساختند) و سغد (نزدیک سمرقند که آن را به سبب خوشی آب و هوا از بهشت‌های چهارگانه به‌شمار آورده‌اند و بین جیحون و سمرقند).[18]

التون ال. دانیل در کتاب تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان می‌نویسد:

به‌طور کلی می‌توان خراسان خاص را سرزمینی طولانی دانست، گسترده از نزدیک کرانه‌های جنوب شرقی دریای خزر تا بلندیهای حصار مانند پامیر و هندوکش، که در نظریه‌ای دیگر و در مقطعی از تاریخ، مرزهای آن از حلوان یاری تا شرق (آنجا که خور برآید) گسترده بوده‌است.

در واقع خراسان گاهی شامل سرزمین پرنعمت جنوب دریای آرال (خوارزم) و نواحی آن سوی جیحون (ماوراءالنهر) و بسیاری از فلات ایران می‌شده‌است که حدود شرقی آن تا چین می‌رسید ولی عملاً این مرز از بلخ و بخش معروف به طخارستان (باختر باستانی) آن سو تر می‌رفت، و در مغرب به همین گونه حدود خراسان کمتر به مرزهای زاگرس می‌رسید اما گاهی شامل قومس، جرجان، ری و بخشهایی از طبرستان می‌گشت و با آن که ماوراءالنهر غالباً با خراسان یکی گرفته می‌شد ولی عملاً آمودریا همان مرز شمالی خراسان شناخته می‌شد و گاهی عملاً تا این حدود هم نمی‌رسید.[19]

در دورهٔ اسلامی شهرهای بلخ، هرات، مرو و نیشابور چهار شهر اصلی خراسان بودند. از شهرهای مهم دیگر خراسان می‌توان طوس،صددروازه(دامغانسرخس، تون، ترشیز(کاشمربادغیس و بیهق (سبزوار امروزی) را نام برد.

  • خراسان تاریخی

از نگاه تاریخی و فرهنگی؛ منظور از خراسان، عموماً خراسان است که حوزه‌ای بسیار گسترده‌تر از خراسان ایران معاصر را در بر می‌گیرد. قلمرو تاریخی خراسان؛ شامل استان‌های خراسان ایران کنونی و بخش عمده‌ای از افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان و بخش‌هایی از قرقیزستان امروزی بوده‌است.[20]

  • استان خراسان
استان خراسان ایران پیش از تقسیم

استان خراسان به مرکزیت شهر مشهد، تا سال ۱۳۸۳ با مساحتی معادل ۳۱۳٬۳۳۵ کیلومتر مربع، وسیع‌ترین استان ایران بود که حدود یک پنجم مساحت ایران را تشکیل می‌داد.[21]

این استان از شمال و شمال شرق به جمهوری ترکمنستان، از شرق به کشور افغانستان، از جنوب به استان سیستان و بلوچستان، از غرب به استان سمنان و استان اصفهان، از شمال غرب به استان گلستان، از جنوب غرب به استان کرمان و استان یزد محدود بود.

این استان پس از سال ۱۳۸۳، به سه استان خراسان جنوبی به مرکزیت بیرجند، خراسان رضوی به مرکزیت مشهد و خراسان شمالی به مرکزیت بجنورد تقسیم گردید.

تاریخ

  • هخامنشیان

در دوران هخامنشیان، ایران به ساتراپی‌ها (ایالات یا استان‌ها) بخش می‌شده و هر ساتراپ نشین (ساتراپی) زیر فرماندهی حاکمی به نام خشترپاون (به زبان پارسی باستان) یا شترپوان (به زبان پهلوی) اداره می‌شده‌است و این نام به یونانی ساتراپ نیز یاد شده‌است که ساتراپی(شهربانی) پرثَوَه، با نام ایالت شانزدهم (شامل پارت‌ها، خوارزمی‌ها، سغدی‌ها و هرَوی‌ها (هراتی‌ها)) با شمال خراسان کهن برابر است و از طرف مغرب در دربند دریای گرگان با ساتراپی ماد همسایه بوده‌است.

مرکز ساتراپی پرثَوَه، شهر توس بوده‌است که ویشتاسب، پدر داریوش؛ ساتراپ آنجا بوده و جایگاهش در این شهر بوده‌است.

به گفته هرودوت:

پارت‌ها و خوارزمیان و سغدی‌ها و آرین‌ها (هروی‌ها) در یک ساتراپی قرار داشته‌اند و در تمام کتیبه‌های میخی در ذکر اسامی ولایات مملکت، پارت جدا نام برده شده و پارسیان در موقع سیاحت و گردش در ممالک خود سعی می‌کردند تا آنجا که شود زودتر از پارت بگذرند؛ زیرا ولایات مزبور به واسطه فقر و بی‌چیزی قادر نبودند آذوقه موکب پرجمعیت‌ شاهان را فراهم سازد.[22]

  • اشکانیان

پس از مرگ اسکندر، دیودوتوس، حاکم یونانی بلخ راه استقلال در پیش گرفت و پارت و گرگان استقلال یافتند.[23] پس از سقوط دولت سلوکی و قدرت گرفتن اشکانیان، پارت‌ها در سرزمین کوهستانی کهن جنوب شرقی دریای خزر ساکن شدند. این منطقه محدود می‌شد از شمال به دشت استرآباد و صحرای ترکستان و از جنوب به کویر نمک و از جنوب از سلسله‌های البرز به طرف مشرق تا هرات ادامه داشت.

مرکز خراسان باستان یا ایالت پارت در آغاز شهر نیسایه (نسا) بوده‌است که یونانیان آن را نیسا می‌خواندند.

  • ساسانیان

لتون. ل. نیل دربارهٔ تشکیلات سیاسی ساسانیان و وضعیت خراسان در دوره ساسانی می‌نویسد:

ساسانیان خراسان را یکی از چهار استان کشور می‌دانستند و آن را سرزمین شرق می‌گفتند و این استان به چهار بخش تقسیم می‌شد. بنا به روایت این بخشها عبارت بودند از مرو، نیشابور، هرات و بلخ[24]

  • دوران اسلامی
شعمدانی، قرن ۱۱–۱۲ میلادی، یافت شده در خراسان، ایران

خراسان در دوران اسلامی به چهار بخشِ نیشابور، مرو، هرات و بلخ تقسیم شده بود. در سال ۳۱ هجری قمری، اعراب روانه خراسان شدند و تخارستان را تصرف نمودند و در همین زمان ساکنین خراسان به دین اسلام گرویدند.

در دوره خلفا استان خراسان مهمترینِ استانهای ایران به‌شمار می‌رفت و شامل همه شمال شرقی ایران تا مرز چین بود.[25]

خراسان نزدیکِ به مدت ۲۰۰ سال زیر نظر حکومت‌های عرب بنی امیه و عباسیان اداره می‌شد تا اینکه در سال ۲۰۵ هجری قمری به دست سلسله طاهریان استقلال یافت.

در سال ۲۸۳ هجری قمری جزو متصرفات دولت صفاریان شد.

۴ سال بعد، (سال ۲۸۷ هجری قمری) امیراسماعیل سامانی بر عمرو لیث غلبه کرد و خراسان جزو قلمرو سامانیان گردید.

سلطان محمود غزنوی در سال ۳۸۴ هجری قمری خراسان را به تصرف خود درآورد و ۴۵ سال بر این سرزمین حکومت کرد.

در سال ۴۲۹ هجری قمری، طغرل اول، نیشابور را تصرف کرد و آنجا را مرکز حکومت خود قرار داد. خراسان تا سال ۵۵۲ هجری قمری در گسترهٔ سلجوقیان قرار داشت و پس از مرگ سلطان سنجر سلجوقی، این سرزمین به دست خوارزمشاهیان افتاد.

با حمله مغولها در سدهٔ هفتم هجری قمری، بسیاری از شهرها و آبادی‌های خراسان ویران شدند.

این سرزمین در سال ۸۷۳ هجری قمری خراسان به تصرف پادشاهان گورکانی درآمد و ۴۰ سال پس از آن (سال ۹۱۳ هجری قمری) ازبکها به رهبری شیبک خان، خراسان را مورد تهاجم قرار دادند. شاه اسماعیل صفوی به دفاع از این سرزمین پرداخت و سرانجام از ازبک‌ها شکست خورد. پس از آن خراسان دوباره مورد هجوم و تاخت و تاز ازبک‌ها قرار گرفت که سرانجام شاه عباس صفوی توانست آنان را تا فرارود عقب براند. در زمان اواخر حکومت صفویه خراسان مورد حمله محمود افغان و اشرف افغان قرار گرفت ولی نادر قلی یکی از افسران دلاور شاه تهماسب دوم که خود متولد خراسان بود وارد جنگ با اشرف و او را که تا پایتخت حکومت یعنی اصفهان پیش رفته بود شکست داد.

معدن فیروزه در خراسان، ۱۹۰۹ میلادی

پس از مرگ نادر شاه افشار به سال ۱۱۶۰ هجری قمری، بخش‌های شرقی این سرزمین (هرات و بلخ) به تصرف احمد شاه درانی درآمد و در دوران قاجاریه با دخالت انگلستان و حمایت ان از احمد شاه درانی با بستن عهدنامه پاریس در سال ۱۲۷۳ هجری قمری، ایران متعهد شد که در امور افغانستان دخالت نداشته باشد و از کلیه دعاوی خود نسبت به هرات صرف نظر کند و قسمت شرقی خراسان به افغانستان که تحت نفوذ انگلستان بود، واگذار گردید.[26]

بخش شمالی خراسان (مرو، سمرقند، بخارا و خوارزم) نیز در دوران قاجاریه مورد تهاجم روسها و ترکمنها قرار گرفته و در سال ۱۲۹۹ هجری قمری، به وسیلهٔ عهدنامه آخال میان ایران و روسیه، که رود اترک را مرز ایران قرار می‌داد، از بدنه فلات ایران جدا گردید.[27]

خراسان در آثار پیشینیان

خوشا جای ابر و بوم خراساندرو باش و جهان را می خور آسان
زبان پهلوی هر کاو شناسدخراسان آن بود کز وی خور آسد
خور آسد پهلوی باشد خورآیدعراق و پارس را خور زو بر آید
خور آسان را بود یعنی خور آیانکجا از وی خور آید سوی ایران
چو خوش نامست و چه خوش آب و خاک استزمین وآب وخاکش هر سه پاک است
مرا مکان به خراسان زمین به یمگان استکسی چرا طلبد در سفر خراسان را
هرجا که رفت زورق حافظ به بحر شعرجامی سفینه تو به دنباله می‌رود
نظم تو می‌رود ز خراسان به شاه فارسگر شعر او ز فارس به بنگاله می‌رود

«هندوستانی غیر هندوستانی را خراسانی گوید. چنانچه عرب، غیر عرب را عجم گوید، و در میان خراسان و هندوستان دو بندر است یکی کابل و دیگر قندهار…»

«همه خارجیان را در هندوستان خراسانی می‌خواندند».

نام خراسان در اشعار ادبای پارسی گو

شمارش واژه‌های مهم هویت زبانی و فرهنگی در ادبیات شاعران ایران‌زمین این فهرست قابل گسترش می‌باشد.

منابع[28][29]

نام شاعرقرن میلادیایرانتورانپارسیفارسی معربدریخراسان پهلوی یا پارسی میانه
رودکی۹ام و ۱۰ام۱۶
فرخی سیستانی۹ام ۱۰ام۱۶۱۱۵۱۰۱
ابوسعید ابوالخیر۱۰ام۱۲
فردوسی۱۰ام و ۱۱ام۸۰۰ +۱۵۰ +۱۰۰+۲۲۵۲۹
اسدی طوسی۱۱ام۵۱۵۱۱ لغت فُرس
مسعود سعد سلمان۱۱ام۲۳۲۱۹نظم و نثر دری۱۳
منوچهری دامغانی۱۱ام۵۳۴
فخرالدین اسعد گرگانی۱۱ام151012 Parsa’i2۱۲۸۳
ناصرخسرو۱۱ ام۱۱۱۹۲۷۹۲
سنایی۱۱ام و ۱۲ام۱۱۱۱۴۱۳
مهستی گنجوی۱۱ام و ۱۲ام۱۱
انوری۱۲ام۱۳۳۲۱۲۰
خاقانی۱۲ام۲۱۴۱۱+ ۱دری نظم۴۰۱۸۰
نظامی گنجوی۱۲ ام۳۷۲۱۲۲+ ۱ نظم و نثر دری۲۵۶
امیرخسرو دهلوی۱۳ ام ۱۴ام۲۷۶۱۳
سعدی۱۳ام۱۱۶+۷
مولوی۱۳ ام ۱۴ام۱۱۲۹۶
حافظ۱۴ام۶۹۱+ ۱ نظم دری
عبید زاکانی۱۴ام۱۱۴۱
محتشم کاشانی۱۶ام۱۲۹۳۴
صائب تبریزی۱۷ام۱۰۷۳۵
اقبال لاهوری۱۹ام-درگذشته ۱۹۳۸۱۹۴۳۱ طرز دری۱
پروین اعتصامی۱۹ام/درگذشته ۱۹۴۱۲پارسا و پارسایی

افراد مشهور خراسان

آرامگاه عطار نیشابوری
  • ابوعلی سینا بلخی
  • جلال الدین محمد بلخی
  • خواجه عبدالله انصاری هروی
  • ابوریحان بیرونی
  • سنایی غزنوی
  • ناصر خسرو قبادیانی بلخی
  • عنصری بلخی

صوفیانی که در دورهٔ کنونی بیشتر شناخته شده‌اند:

از آنجا که مرکز تصوف ایران در خراسان به ویژه نواحی شمال و نیشابور بوده‌است و نام بسیاری از پیشگامان این مکتب انسانیت بجز بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی و ابوسعید ابوالخیر و عطار نیشابوری از یادها رفته، در مجموعه شش جلدی «پیران خراسان» تألیف دکتر جواد نوربخش شرح حال پیران پیشکسوتان طریقت صوفیه آورده شده :[30]

  • ابوالحسین نوری بغوی خراسانی[31] ابوالحسین یا ابوالحسن نوری احمد بن محمد بن احمد بن محمد نوری، از خانواده‌ای ایرانی و اصلش از بغشور (بین سرخس و هرات) بود. وی معاصر جنید بود. در کتاب تاریخ بغداد سال مرگ وی ۲۹۵ و مرآت الجنان یافعی ۲۸۶ هجری ذکر شده‌است. چون خبر مرگ او را به جنید دادند گفت: «نصف این علم از میان رفت.»،[32]

در بزرگداشت وی:

عطار در مصیبت نامه گوید:

ور کمال و صفو نوری بایدتاز زر تاریک دوری بایدت

روزبهان گوید: مسند عارفان و شمشیر شطّاحان و رئیس واجدان و پیشرو مخلصان در زمان خویش ابوالحسین نوری، او را بود زبان حقایق، در همه علوم کامل، و در کرامات و آیات بحر فهم،[33]

جنید گفت: تا نوری برفت هیچ‌کس از حقیقت صدق سخن نگفت، که صدیق زمانه بود،[34]

سخنانی از نوری:

«تصوّف رسوم و علوم نیست ولیکن اخلاق است».[35] «تصوف آزادی است و جوانمردی و ترک تکلّف و سخاوت.»[35] «هرکه چیزها را به خداوند تعالی داند و از آن وی شناسد اندر همه چیزها، رجوعش به وی باشد نه به چیزها.»[35] «نعت درویش آن است که چون بیابد بیارامد و چون بیابد بدهد.»[36]

  • ابوعلی سندی[37] - اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم هجری، اهل سند یا سُد از دهات اطراف بسطام، و از استادان بایزید بسطامی برشمرده می‌شود.

سخنانی در بزرگداشت وی: بایزید گوید: «من از ابوعلی علم فنای در توحید آموختم.»[38] و بازگوید «در صحبت ابوعلی سندی بودم، من به او آنچه را که از واجبات بود تلقین می‌کردم و او مرا علم توحید و حقایق می‌آموخت.»[39]

برخی سخنان ابوعلی سندی: «علم کامل نشود، جز به تهذیت حال و حال مهذب نگردد مگر به یاری پیر و پیروی وی».[40] «دل بد مدار و زبان طعن از دیگران کوتاه کن و خود را مستای و هنر مفروش تا روزگارت به راحت و آسایش بگذرد.»[38]

  • ابوتراب نخشبی[37] - عسکر بن محمد بن حصین نخشبی در بغداد می‌زیست. نخشب شهری میان بخارا و بلخ بوده.[41] پیر هرات وی را از اقران ذوالنون شمرده‌است و جامی در نفحات الانس او را از اقران ابوحاتم عطار بصری نام برده‌است. در طبقات الشافعیه آمده که وی مصاحب حاتم اصم بود تا بمرد.

بزرگداشت:

عطار گوید: آن مبارز صف بلا، آن مرد میدان وفا، آن عارف صدق و صفا، آن فرد ایوان تقوی، آن محقّق حق و نبی، قطب وقت ابوتراب نخشبی - رحمة الله علیه - از عیّارپیشگان طریقت بود و از مجرّدان راه بلا، و از سیّاحان بادیه فقر بود، و از سیّدان این طایفه، در مجاهده و تقوی قدمی راسخ داشت، و در اشارات و کلمات نَفَسی عالی.[42]

ابن جلا گوید: سیصد پیر را خدمت کردم، در میان ایشان بزرگتر از چهار تن نبود: ذوالنون مصری، ابوتراب نخشبی، ابوعبید بسری، ابوالعباس عطاء، اول آن‌ها ابوتراب نخشبی بود.[42]

  • محمد بن علی ترمذی[37]

ابوعبدالله محمد بن علی حکیم ترمذی. ترمذ نام شهری است مشهور به خراسان از بلاد ماوراءالنهر بر لب جیحون.[41] وی از عرفاً و پیران سده سوم خراسان بود و پیرو مذهب حنفی. ترمذیان به او اقتدا کنند مذهب او بر علم بود که عالم ربّانی بود و مقلد کس نبود که صاحب کشف و اسرار بود. او را حکیم الاولیاء می‌خواندند. تاریخ وفات وی ۲۵۵ هجری و ۲۸۵ هجری ذکر شده که به نظر می‌رسد ۲۵۵ صحیح تر باشد.[37]

آثار منسوب به ترمذی: الفروق، المحاجة و المجادله، المناظرة و المغالبة، الانتصار و الانتقام، و هلم جرا من امور متقاربة المعنی، غرس الموحدین، عودالامور، المناهی، شرح الصلوة.[43]

بزرگداشت: ابن عربی دربارهٔ اقطاب مقام ملک المک گوید: از اقطاب این مقام که پیش از ما بوده‌اند محمد بن علی ترمذی حکیم است و از شیوخ ما ابومدین؛ و این مقام، مقام امام است.[44] عطار نیشابوری گوید: آن سلیم سنت، آن عظیم ملت، آن مجتهد اولیاء، آن منفرد اصفیا، آن محترم حرم ایزدی، شیخ وقت محمد بن علی ترمذی - رحمة الله علیه - از محتشمان شیوخ بود و از محترمان اهل ولایت … او را ریاضات و کرامات بسیار بود. در فنون علم کامل و در شریعت و طریقت مجتهد بود.[34]

ترمذی بر برخی از آیات قرآن تفاسیری بیان داشته که برخی از آن‌ها در تفسیر سلمی (حقایق التفسیر)، کشف الاسرار میبدی و شرح تعرف جلد یک نقل شده‌است.

سخنانی از ترمذی: «از شرایط اهل خدمت فروتنی و فرمانبردار بودن است.» «رستگاری آن سرای به زیادی اعمال نیست. همانا رستگاری آن دنیا به اخلاص اعمال و نیکویی کردن است.»[45] «جوانمردی آن بود که راهگذری و مقیم پیش تو یکسان بود.» «هرکس از چیزی ترسد از او گریزد و هرکه از خدای ترسد در او گریزد،»[46] «نفس خود را مواظب باش! اگر بازداری مردم را از شرّش، بیشتر حق آن را ادا کرده‌ای.»[47]

نگاره‌ها

جستارهای وابسته

پی‌نوشت‌ها

  1. کتاب سفرنامه سیستان و خراسان ص 48
  2. The new Central Asia: the creation of nationsVolume 15 of Library of international relations. Olivier Roy. I.B.Tauris, 2000. ISBN 1-86064-278-0 pp.3
  3. "Khorasan". Encyclopaedia Britannica Online. Retrieved ۲۰۱۱–۱۱–۲۱. Khorāsān was first named, however, by the Sāsānians (beginning in the 3rd century BC), who organized their empire into four quarters (named from the cardinal points), Khorāsān being literally the “Land of the Sun. ” Check date values in: |accessdate= (help)
  4. "Khurasan", The Encyclopaedia of Islam, page 55. Brill. In pre-Islamic and early Islamic times, the term “Khurassan” frequently had a much wider denotation, covering also parts of what are now Soviet Central Asia and Afghanistan; early Islamic usage often regarded everywhere east of western Persia, sc. Djibal or what was subsequently termed 'Irak 'Adjami, as being included in a vast and ill-defined region of Khurasan, which might even extend to the Indus Valley and Sind.
  5. The new Central Asia: the creation of nations Volume 15 of Library of international relations. Olivier Roy. I.B.Tauris, 2000. ISBN 1-86064-278-0 pp.3
  6. Farid ad-Din ʻAttār's Memorial of God's friends: lives and sayings of Sufis Classics of Western spirituality. Paul Losensky. Paulist Press, 2009. ISBN 0-8091-4573-1 pp.13
  7. بهزاد نعمتی (سال اول، پاییز و زمستان ١٣٧٧)، «نام‌شناخت؛ ابرشهر، نیشابور»، خراسان‌پژوهی (شماره ۲)، ص. ص۱۹۳ تاریخ وارد شده در |تاریخ= را بررسی کنید (کمک)
  8. ابوعبدالله حاکم نیشابوری (١٣٧٥تاریخ نیشابور، ترجمهٔ محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، با مقدمه و تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: آگه، ص. ص ۱۴، ۲۱۵-۲۱۷
  9. شمس‌الدین ابی عبدالله محمد مقدسی (١٩٠٦ماحسن‌التقاسیم فی معرفة الاقالیم، بیروت: دارصادر، ص. ص۳۱۷-۳۲۱ تاریخ وارد شده در |سال= را بررسی کنید (کمک)
  10. لغت‌نامه دهخدا، ذیل ماده خراسان
  11. لسترنج، گ. جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت‌شرقی، ترجمه محمود عرفان، چاپ دوم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۴، ص۴۰۸.
  12. یاقوت حموی، معجم‌البلدان، انتشارات داراحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۳۹۹ ه‍. ق، ۱۹۷۹ م، ۳۵۰/۲.
  13. حافظ ابرو، جغرافیای تاریخی خراسان، مصحح غلامرضا ورهرام، انتشارات اطلاعات، چاپ اول، ۱۳۷۰، ص۱۰.
  14. مدیرشانه‌چی، کاظم، مقاله «حدود خراسان در طول تاریخ»، مجله دانشکده معقول و منقول (الهیات مشهد)، زمستان۱۳۴۷، ص۱۱۳.
  15. بینش، تقی، «خراسان» نشریه فرهنگ خراسان، سال دوم، ص۳ و ۴، آذر۱۳۲۹.
  16. http://www.cgie.org.ir/fa/article/141841
  17. "Šahrestānīhā ī Ērānšahr". Wikipedia. 2017-12-07.
  18. «تاریخچه مشهد». سرزمین آفتاب، صدا و سیمای جمهوری اسلامی. بایگانی‌شده از اصلی در ۱۸ مارس ۲۰۱۵. دریافت‌شده در ۴ اسفند ۱۳۸۷.
  19. التون. ل. نیل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان، ترجمه مسعود رجب‌نیا، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ص ۸ تا ۱۱
  20. ایران؛ از آغاز تا اسلام، ترجمهٔ محمد معین، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۲، ص. ص۷
  21. «خراسان». فرهنگسرا. بایگانی‌شده از اصلی در ۹ مارس ۲۰۰۹. دریافت‌شده در ۴ اسفند ۱۳۸۷.
  22. بارتولد، تذکره جغرافیای تاریخی ایران، ص۱۱۸–۱۱۹
  23. بارتولد، تذکره جغرافیای تاریخی ایران، ص۲۷.
  24. التون. ل. نیل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان، ترجمه مسعود رجب‌نیا، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ص۱۲.
  25. نفیسی، سعید (۱۳۸۳). تاریخ تمدن ایران ساسانی. تهران: اساطیر، مرکز بین‌المللی گفتگوی تمدن‌ها. صص. ۳۶۳.
  26. «جغرافیایی تاریخی خراسان رضوی». تبیان. ۱۴ مرداد ۱۳۸۶. دریافت‌شده در ۴ اسفند ۱۳۸۷.
  27. «معاهده آخال؛ جدایی آسیای میانه از ایران». روزنامه اعتمادملی. ۳ آبان ۱۳۸۶. دریافت‌شده در ۴ اسفند ۱۳۸۷.
  28. http://www.ganjnama.com/search/
  29. http://ganjoor.net/
  30. به نقل از: پیران خراسان، دفتر دوم، دکتر جواد نوربخش، تهران ۱۳۸۱، پیشگفتار
  31. پیران خراسان، دفتر اول، دکترجواد نوربخش، تهران ۱۳۸۱
  32. تاریخ بغداد، جلد ۵
  33. شرح شطحیات، روزبهان
  34. تذکرة الاولیاء، عطار نیشابوری
  35. کشف المحجوب هجویری
  36. شرح تعرّف لمذهب التصوف، خجه اما محمد مستملی بخاری به تصحیح محمد روشن
  37. پیران خراسان، دکتر جواد نوربخش، دفتر دوم
  38. نامه دانشوران، جلد ۷
  39. اللمع، ابی نصر سراج طوسی،
  40. نامه دانشوران، جلد ۷
  41. لغتنامه دهخدا
  42. تذکرةالاولیا، عطار نیشابوری
  43. طبقات الشافعیه، شبکی، جلد۲
  44. فتوحات مکّیه، جلد ۳
  45. طبقات الصوفیه، سلمی
  46. تذکرة الاولیاء، عطار
  47. کشف الاسرار میبدی

منابع

  • دبیرسیاقی، محمد (تابستان ۱۳۷۵)، «نامهای کسان و جایها و نسبتها و قبیله‌ها و کتابها»، سفرنامه، به کوشش به کوشش محمد دبیرسیاقی. ناصرخسرو، زوار، شابک ۹۶۴-۴۰۱-۰۰۹-۴
  • وبگاه خبرگزاری حیات
  • «ایران؛ از آغاز تا اسلام» رومن گریشمن، ترجمه محمد معین، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۲.
  • مسالک و ممالک استخری
  • صورت الارض ابن حوقل
  • احسن التقاسیم مقد سی
  • الاعلاق النفیسه ابن رسته
  • البلدان یعقوبی
  • مسالک الممالک ابن خردادبه
  • تاریخ گردیزی
  • تاریخ بیهقی
  • جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی از لسترانج
  • جغرافیای تاریخی ایران از بارتولد
  • جغرافیای حافظ ابروی هروی
  • معجم البدان یاقوت حموی بغدادی
  • شفیعی کدکنی، تصحیح تاریخ نیشابور

پیوند به بیرون

مجموعه‌ای از گفتاوردهای مربوط به خراسان در ویکی‌گفتاورد موجود است.
معنای خراسان را در ویکی‌واژه، واژه‌نامهٔ آزاد، ببینید.
در ویکی‌انبار پرونده‌هایی دربارهٔ خراسان موجود است.
This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.