ذوالکفل

ذوالکِفل یا ذاالکِفل (به معنی صاحب حصار) در قرآن و روایات اسلامی از پیامبران بنی‌اسرائیل دانسته شده‌است. از عبدالعظیم حسنی روایت شده که محمد تقی نام او را عوبدیا دانسته‌است.[1][2]

مقبره منسوب به ذوالکفل در عراق، در نزدیکی نجف در روستایی به نام کفل قرار دارد که یهودیان و مسلمانان آن را زیارت می‌کنند.

معرفی اجمالی ذوالکفل

اکثر مورخین لقب او را ذوالکفل و نام او را حزقیل نوشته‌اند. نام پدر او ادریم بود. زمان ظهور او ۴۸۳۰ سال بعد از هبوط آدم بوده‌است. مدت عمرش را ۷۵ سال نوشته‌اند. نسب ذوالکفل را برخی الیاس بعضی یسع و دسته‌ای زکریا دانسته‌اند در هر حال پیغمبری بود، پس از سلیمان که کفالت امور هفتاد پیغمبر را به عهده داشت. محمد بن جریر طبری ذوالکفل را مرد نیکی دانسته‌است که پیامبری نداشته‌است. بیدوی، ذوالکفل را با حزقیال پیامبر برابر دانسته‌است. از قصص انبیا نقل شده‌است که ذوالکفل پسر داوود و برادر سلیمان بوده‌است. در قرآن او مردی شکیبا[3] و نیک‌سیرت[4] دانسته شده‌است.

بنا بر اصح او غیر از حزقیل و الیسع است بلکه وی وصی الیسع است و به نبوت بر کنعانیان فائز گردید و امروز ذوالکفل نام محلی است میان حله و بغداد نزدیک برص و بدانجا قبه‌ای که گویند قبر ذوالکفل است و مزار است.[5] به مناسبت بودن وی یکی از انبیاء بنی اسرائیل نام او در قرآن کریم آمده‌است؛ و با این که این کلمه عربی است در امر اصل عبرانی آن اختلاف است و گمان می‌رود که او حزقیل باشد. به روایتی قبر او در بتلیس است و نیز در شام و بعض جاهای دیگر گفته‌اند.[6] برخی از محققان جدید تاریخ برآنند که ذوالکفل از بنی اسرائیل نیست و افکار و مواعظ و معتقدات او با بنی اسرائیل مخالف بوده و آن را منسوب به یکی از قبائل عرب گمان برده و نبوت او را نیز انکار کنند. نام مردی از بنی اسرائیل که حریص به محرمات بود لکن سپس توبه کرد و گفت والله لااعصی الله ابداً و قضا را همان شب وفات یافت و صباح این جمله را بر در خانه او نوشته دیدند که: «ان الله قد غفر لذی الکفل».[7]

ذوالکفل در قرآن

نام ذوالکفل نیز در دو سوره از سوره‌های قرآن ذکر شده‌است. یکی در سوره انبیا و دیگری سوره ص:[8]

«و إسمعیل و إدریس و ذاالکفل کل من الصابرین»: و اسماعیل و ادریس و ذو الکفل را (یاد کن) که همه از صابران بودند.

«ذاالکفل» مشهور این است که از پیامبران بوده‌است. هر چند بعضی معتقدند که او یکی از صالحان بود، ظاهر آیات قرآن که او را در ردیف پیامبران بزرگ می‌شمرد نیز این است که او از انبیا است و بیشتر به نظر می‌رسد که او از پیامبران بنی اسرائیل بوده‌است.

در علت نامگذاری او به این نام با توجه به اینکه «کفل» (بر وزن فکر) هم به معنی نصیب و هم به معنی کفالت و عهده‌داری آمده‌است، احتمالات متعددی داده‌اند، بعضی گفته‌اند چون خداوند نصیب وافری از ثواب و رحمتش در برابر اعمال و عبادات فراوانی که انجام می‌داد، به او داد ذاالکفل نامیده شد (یعنی صاحب بهره وافی) و بعضی گفته‌اند چون تعهد کرده بود شبها را به عبادت برخیزد و روزها روزه بدارد، و هنگام قضاوت هرگز خشم نگیرد و تا آخر به وعده خود وفا کرد، «ذاالکفل» نامیده شد. بعضی نیز معتقدند که ذاالکفل لقب «الیاس» است، همانگونه که «اسرائیل» لقب «یعقوب» و «مسیح» لقب «عیسی» و «ذاالنون» لقب «یونس» می‌باشد.[9][10][11][12]

همچنین در سوره ص دربارهٔ او می‌گوید:[13]

«و اذکر إسماعیل و الیسع و ذاالکفل و کل من الأخیار»: و یاد کن اسماعیل و یسع و ذوالکفل را (که) همه از نیکان بودند.

«ذا الکفل» همان‌طور که گفته شد، مشهور این است که از پیامبران بوده، و ذکر نام او در ردیف نام پیامبران در سوره انبیاء آیه ۸۵، بعد از نام اسماعیل و ادریس گواه بر این معنی است. بعضی معتقدند که او از پیامبران بنی اسرائیل است، وی را فرزند ایوب می‌دانند که اسم اصلیش «بشر» یا «بشیر» یا «شرف» بوده‌است و بعضی او را همان «حزقیل» می‌دانند که ذاالکفل به عنوان لقب او انتخاب شده‌است.

اختلاف در مورد نامگذاری ذوالکفل

دربارهٔ او و هم چنین سبب نام‌گذاری او به ذوالکفل، اختلاف زیادی وجود دارد. ذوالکفل پیغمبر نبود، بلکه مرد صالحی بود که از طرف یکی از پیغمبران مأمور شد که روزها را روزه بدارد و شب‌ها را به بیداری و شب زنده داری بگذراند، خشم نکند و به حق عمل نماید و چون به وعده خود عمل کرد، از این رو خدای تعالی نامش را در ردیف پیمبران در قرآن کریم ذکر فرمود. طبرسی از ابوموسی، قتاده و مجاهد نقل کرده که گفته‌اند:او پیغمبر بود اسمش ذوالکفل. ابن‌عباس گفته‌است که او الیاس پیغمبر بود، ولی جبائی گفته که او یکی از پیغمبران الهی بود که چون ثواب اعمال او دوچندان بود، بدین سبب ذوالکفل نامیده شد.[14] برخی گویند: وی سیع بن اخطوب بوده و این سیع، غیر از آن یسع است که اگر توبه کند، داخل بهشت گردد و در اینباره نامه‌ای هم نوشت و به او داد و همین سبب شد که پادشاه مزبور که نامش کنعان بود، توبه کند. بیضاوی در تفسیر خود ذوالکفل را الیاس پیغمبر دانسته و از برخی نقل کرده‌اند که یوشع بوده‌است و در روایت دیگر هم نقل شده که ذوالکفل زکریای پیغمبر بوده‌است. به هر حال در اینکه چرا او «ذا الکفل» نامیده شده، با توجه به اینکه «کفل» هم به معنی نصیب آمده و هم به معنی کفالت و عهده‌داری، احتمالات مختلفی داده‌اند: گاه گفته‌اند: چون خداوند نصیب وافری از ثواب و رحمتش به او مرحمت فرمود «ذا الکفل» یعنی «صاحب بهره وافی» نامیده شد.[15] و گاه گفته‌اند چون تعهد کرده بود که شبها را به عبادت برخیزد، و روزها را روزه دارد، و هنگام قضاوت هرگز خشم نگیرد، و بر سر این عهد و پیمان باقی‌ماند این لقب به او داده شد؛ و گاه گفته‌اند چون گروهی از انبیاء بنی اسرائیل را کفالت کرد و جان آن‌ها را در برابر پادشاه جبار زمان حفظ نمود او را به این اسم نامیدند. همچنین امام محمد غزالی در کیمیای سعادت اشاره کرده‌است که چون ایشان وعده داد که اگر کسی خشمش را فروخورد، با ایشان در بهشت باشد، و او کفیل بهشت ایشان باشد، بدین نام خوانده شد.[16] به هر حال همین مقدار از زندگی او که امروز در دست ماست دلیلی بر استقامت او در طریق اطاعت و بندگی خدا و مقاومت در برابر جباران است و سرمشقی است برای امروز و فردای ما، هر چند دربارهٔ جزئیات زندگی آن‌ها بر اثر بعد زمان نمی‌توان قضاوت دقیقی کرد.

ذوالکفل در روایات

در حدیثی از قصص الانبیاء نقل شده که شیخ صدوق از دقاق از اسدی از سهل از عبدالعظیم حسنی روایت کرده‌اند که گفت:[13][17]

به محمد بن علی (جواد) نامه‌ای نوشتم و در آن نامه پرسیدم: نام ذوالکفل چه بود؟ و آیا وی از پیامبران مرسل بوده‌است؟ حضرت در جواب نوشت: خدای تعالی ۱۲۴ هزار پیغمبر فرستاد که ۳۱۳ نفر آن‌ها مرسل بوده‌اند و ذوالکفل از آن هاست و پس از سلیمان بن داود بوده‌است. او مانند داود میان مردم قضاوت می‌کرد و جز در راه خدا خشمگین نشد و نامش عویدیا بود و هم اوست که خدای تعالی نامش را در قرآن ذکر کرده و فرموده‌است: «و اذکر إسماعیل و الیسع و ذا الکفل و کل من الأخیار»

علامه طباطبایی دربارهٔ وی گفته‌است:[17]

خدای سبحان نام این بزرگوار را در کلام مجیدش برده، و او را از انبیا شمرده، و بر او ثنا خوانده، و وی را از اخیار معرفی فرموده‌است؛ و ذو الکفل را از صابران شمرده‌است. در روایات هم نامی از این دو پیغمبر دیده می‌شود.

در کتاب بحار الانوار روایتی از محمد بن عبدالله نقل شده که خلاصه اش این است:[18]

چون عُمر یسع به پایان رسید، در صدد برآمد کسی را به جانشینی خود منصوب دارد، از این رو مردم را جمع کرد و گفت: هر یک از شما که تعهد کند سه کار را انجام دهد من او را جانشین خود گردانم. روزها را روزه بدارد، شب‌ها را بیدار باشد و خشم نکند. جوانی که نامش عوید یا بن ادریم بود و در نظر مردم خوار می‌آمد، برخاست و گفت: من این تعهد را می‌پذیرم. یسع آن جوان را بازگرداند و روز دیگر همان سخن را تکرار کرد و همان جوان برخاست و تعهد را پذیرفت و یسع او را به جانشینی خود منصوب داشت تا این که از دنیا رفت و خدای تعالی آن جوان را که همان ذوالکفل بود به نبوت برگزید. شیطان که از ماجرا مطلع شد، در صدد برآمد تا ذوالکفل را خشمگین سازد و او را بر خلاف تعهدی که کرده بود به خشم وادارد، از این رو به پیروانش گفت: کیست که این مأموریت را انجام دهد؟ یکی از آن‌ها که نامش ابیض بود گفت: من این کار را انجام می‌دهم. شیطان بدو گفت: نزدش برو، شاید خشمگینش کنی. ذوالکفل شب‌ها نمی‌خوابید و شب زنده داری می‌کرد و نیمه روز مقداری می‌خوابید. ابیض صبر کرد تا چون ذوالکفل به خواب رفت بیامد و فریاد زد: به من ستم شده و من مظلوم هستم (حق مرا از کسی که به من ستم کرده بگیر). ذوالکفل به او گفت: برو و او را نزد من آر. ابیض گفت: من از این‌جا نمی‌روم. ذوالکفل انگشتر مخصوص خود را به او داد و گفت: این انگشتر را بگیر و به نزد آن شخصی که به تو ستم کرده ببر و او را نزد من آر. ابیض آن انگشتر را گرفت و چون فردا همان وقت شد بیامد و فریاد زد: من مظلوم هستم و طرف من که به من ظلم کرده، به انگشتر توجهی نکرد و به همراه من نیامد. دربان ذوالکفل بدو گفت: بگذار بخوابد که او نه دیروز خوابیده و نه دیشب. ابیض گفت: هرگز نمی‌گذارم بخوابد، زیرا به من ستم شده و باید حق مرا از ظالم بگیرد. حاجب وارد خانه شد و ماجرا را به ذوالکفل گفت. ذوالکفل نامه‌ای برای او نوشت و تا مهر خود آن را مهر کرد و به ابیض داد. وی برفت تا چون روز سوم شد، همان وقت یعنی هنگامی که ذوالکفل تازه به خواب رفته بود، بیامد و فریاد زد که شخص ستم کار به هیچ‌یک از این‌ها وقعی نگذارد پیوسته فریاد زد تا ذوالکفل از بستر خود برخاست و دست ابیض را گرفت و برای دادخواهی از ستم کار به راه افتاد. گرمای آن ساعت به حدی بود که اگر گوشت را در برابر آفتاب می‌گذاشتند، پخته می‌شد. مقداری راه رفتند ولی ابیض دید به هیچ ترتیب نمی‌تواند ذوالکفل را به خشم درآورد و در مأموریت خود شکست خورد، پس دست خود را از دست ذوالکفل بیرون کشید و فرار کرد. خدای تعالی نام او را در قرآن کریم ذکر کرده و داستان او را به پیغمبرش یادآوری می‌کند تا در برابر آزار مردم صبر کند، چنان‌که پیمبران بر بلا صبر کردند.

منابع

  • عاطف الزین، سمیح، داستان پیامبران علیهم السلام در قرآن، ترجمه علی چراغی، اول، تهران: ذکر، ۱۳۸۰، شابک ۹۶۴-۳۰۷-۱۶۳-۴

پانویس

  1. تفسیر المیزان، جلد ۱۷ صفحهٔ ۳۴۲
  2. بحارالانوار، جلد ۱۳ صفحهٔ ۴۰۵
  3. قرآن ۲۱:۸۵
  4. قرآن ۳۸:۴۸
  5. میرخواند در حبیب السیر
  6. صاحب قاموس الاعلام ترکی
  7. عاطف الزین، سمیح، داستان پیامبران در قرآن، ترجمه علی چراغی.
  8. سوره انبیا(۲۱)، آیه۸۵
  9. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج ۱۳، ص ۴۸۳
  10. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج ۱۹، ص۳۱۲
  11. دائرةالمعارف تشیع، ج ۸، ص ۶۵
  12. انبیا آیه ۸۵، ص آیه ۴۸، غافر آیه ۲۸، کهف آیه ۳۲
  13. سوره ص(۳۹)، آیه۴۸
  14. تفسیر مجمع البیان، ج ۷، ص ۱۰۷
  15. دهخدا، لغت‌نامه ذیل واژه ذوالکفل
  16. غزالی، ابوحامد (۱۳۸۳). کیمیای سعادت. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. صص. ۱۰۹.
  17. ترجمه تفسیر المیزان ج۱۷، ص ۳۲۹
  18. بحارالانوار، ج ۱۳، ص(۴۰۴–۴۰۵)
This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.