اختربینی
ستارهبینی یا اَختَرگویی (به انگلیسی: Astrology) بررسی تأثیر اجرام سماوی ماه، عطارد، زهره، خورشید، مریخ، مشتری، زحل، ثوابت گاه عقدتین قمر بر عالم است؛ که تعیینکننده حرکات چهار عنصر عالم میباشند. در ستاره بینی چهار نحله گسترده وجود دارد:
- طالع بینی: به وضعیت سماوات از لحظه تولد فرد تا جمله جنبههای زندگی وی مربوط میگردد.
- ستاره بینی عمومی: وضعیت سماوات را در لحظات به ویژه مهم مثلاً اعتدال ربیعی، خسوف و کسوف، یا اقتران سیارات با رویدادهای که به روی طبقات وسیعی مردم و ملتها یا کل جهان اثر میگذارند، مربوط میسازد.
- ستاره بینی حُکمی: با بررسی وضعیت سماوات معین میسازد که لحظهای خاص برای آغاز کاری خاص مناسب است یا خیر.
- ستاره بینی مذاکرهای: پاسخ به سوالات خاص بر مبنای وضعیت سماوات در لحظه پرسش است.[1]
از مجموعه مقالات درباره |
فراهنجار |
---|
هرمسیه |
---|
اسطورهشناسی |
متون هرمس |
|
"Three Parts of the Wisdom of the Whole Universe" |
جنبشها |
|
فرقهها |
|
موضوعات |
|
اشخاص |
|
ستاره بین دائرةالبروج را تقسیم شده به دوازده بخش یا برج مساوی تصور میکند که هر یک سی درجه است. هر برج خانه سیارهای است؛ و هریک به اجزاء گوناگون (عاشرات، غایات و مانند آنها) تقسیم شدهاست که هریک از آنها را نیز سیارهای خداوند است. درجات شرف سیارات در نقاط مختلف در سراسر منطقه البروج پراکندهاست (متضاد آن درجات هبوط آنهاست). وانگهی هر برجی با بخشی از بدن انسانی، حمل با سر و حوت با پا، متناظر است. چهار عنصر، همتای خود را مثلثههای منطقه البروج مییابند و زوج متضادهای فیثاغورسی متعدد (نر ماده، روزانه شبانه، گرم سرد و مانند آنها) به زوجهای متوالی برجها نسبت داده میشوند. سرانجام جواهر بسیار متنوع در عالم تحتالقمری و صفات خصلت انسانی به نحو نسبتاً دلخواهی به هر یک از برجها مرتبط میشود.
طالعبینی
طالعبینی بررسی رابطه زادروز افراد و ویژگیهای شخصیتی آنها از طریق ارتباط دادن آن به اجرام آسمانی میباشد. در این شبه علم با محاسبه نموداری موسوم به زایچه که نحوه قرارگیری خورشید و سیارات در صورتهای فلکی را در زمان زایش فرد نشان میدهد، سعی بر پیشگویی سرنوشت و ویژگیهای اخلاقی فرد میشود. کتابهای عامهپسند بسیاری در این زمینه نوشته شدهاست از قبیل طالعبینی و غیره.
به عقیده کارل گوستاو یونگ بخش قابل ملاحظهای از ستارهبینی (طالعبینی) بر پایه فرافکنیهای ناخودآگاهانه و احتمالاً همزمان انگاری تصاویر بسیار عاطفی در آسمان شب بودهاست.
طالع بینی به کمک غیر ستارگان نیز بنحوی رایج است. مانند: طالع عدد، رنگ، اسامی و … که بررسی و پیشبینی ابعاد شخصیت آدمی به کمک امور مربوط است که احتمالاً اخیراً بنام طالع دیده میشوند.
طالعبینی در ایران
ایران قبل از پیدایش ساسانیان آشکارا در معرض نفوذ برخی از نظریههای بینالنهرینی در باب امور سماوی دیگر نشانهها بود. در زمان ساسانی ترجمه اساسی آثار ستاره بینی یونانی و هندی به فارسی صورت گرفت. طالع بینی ساسانی اساساً تقلیدی از طالع بینی هلنیستی بوده (البته بدون تمام مایههای فلسفی) که برخی جنبههای هندی از قبیل استفاده از تاسوعات (نوامشاها) و تفسیرهای شائویت از عاشرات یونانی مصری بدان پیوند خوردهاست؛ این طالع بینی در شکل تخصصی خود به صورت ستاره بینی پیوسته درآمد. این شکل از ستاره بینی و از این هم بالاتر، آنچه ستاره بینی عمومی نامیده میشود، در ایران ساسانی در اجتماع و به ویژه در میان طبقات بالادست نفوذ عمیقی داشت. در متون مانوی و در نظریههای هزاره گرایانه زرتشتیان در مورد تاریخ نیز اندیشههای ستاره بینی به فراوانی دیده میشود؛ اما سطح ستاره بینیی که در نوشتههای پهلوی دیده میشود، سخت نازل است.
طالعبینی در اسلام
ستاره بینی مانند ستارهشناسی در سه جریان کمابیش توأمان به جهان اسلام رسید. از اواخر قرن هشتم، متون یونانی و سریانی معرف علم هلنیستی، آثار سانسکریت مقتبس هندی از آن علم و کتب پهلوی که تلفیقی از آن دو بودند، به تعداد فراوان به عربی ترجمه شدند. در ستاره بینی اسلامی، مبنای هلنیستی را که با اتکای شدید به تعریف نوافلاطونی مربوط به تأثیر نجومی ارسطو، که صابئیان ساختگی، حران آن را انتقال داده بودند، تقویت شده بود، با ابداعات هندی و تأکید ساسانی بر روی ستاره بینی مداوم ترکیب کردند. این ترکیب به ویژه در نظریههای تنجیمی و نجومی ابومشعر (۸۸۶–۷۸۶)، با نفوذترین ستاره بین اسلام آشکار شد. آنها با پیچیدهتر ساختن قواعد و به تقلید از هندیان و حرانیان، ابداع آیینهای گسترده برای انحراف یا تغییر تأثیرات سیاره ای، این موضوع را به شیوه خود تغییر و گسترش دادند. ابداعات آنها در قرن دهم به بیزانس، در قرن دوازدهم به غرب لاتینی و در قرن سیزدهم به هند وارد گردید و در هرسه منطقه فرهنگی بر تحولات ستاره بینی در دوران ماقبل مدرن، اثری عمیق داشت.
در جهان اسلام نیز، مانند جهان مسیحی، طالع بینی با مخالفتهای دینی شدیدی در اصل در زمینه مسائل مربوط به اختیار و ماهیت حد ناپذیر قدرتالله، روبه رو گردید. حامیان و مدافعان فکری اصلی آن فیلسوفان متأثر از نوافلاطونی گری و رهبران دینی شیعی و خاصه اسماعیلی مذهب بودند. روشنگران عالم اسلام نیز سرانجام مانند روشنفکران عالم غرب و بیزانس، آن را تحت فشار متعصبان دینی کناری نهادند؛ اما هم در میان مسیحیان و هم در میان مسلمانان، در سطح عامه باقیمانده و رشد کردهاست. در هند (جز در میان فرنگیمآبها) اعتبار فکری سابق خود را حفظ کرده و در موسسات آموزش عالی به جد بررسی میشود و تحول مییابد.