باز این چه شورش است

باز این چه شورش است که در خلق عالم است، مرثیه ای مشهور در ادبیات فارسی با مضمونی مذهبی و حماسی است که شیعیان در سوگواری محرم و روز عاشورا هم‌نوایی می‌کنند. این ترکیب‌بند را محتشم کاشانی شاعر پارسی‌گوی سدهٔ دهم هجری و از شاعران مرثیه‌سرای شیعه سروده است و معروف‌ترین مرثیه و از ماندگارترین اشعار برای وصف کشته‌شدگان واقعه کربلا و حسین بن علی در ادبیات فارسی است.[1]

حکاکی ترکیب‌بند باز این چه شورش است... سروده محتشم کاشانی در یک ضریح

متن شعر

این ترکیب‌بند در ۱۲ بند در قالب قصیده با محتوای مرثیه سروده شده‌است:

بند اول:

باز این چه شورش است؟ که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
باز این چه رستخیز عظیم است؟ کز زمین بی نفخ صور، خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا؟ کزو کار جهان وخلق جهان جمله درهم است
گویا، طلوع می‌کند از مغرب آفتاب کآشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا، بعید نیست این رستخیز عام، که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه می‌کنند گویا، عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین، نور مشرقین پروردهٔ کنار رسول خدا، حسین

بند دوم:

کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلادر خاک و خون طپیده میدان کربلا
گر چشم روزگار بر او زار می‌گریستخون می‌گذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشکزآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیانخوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکیدخاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق می‌رسدفریاد العطش ز بیابان کربلا
آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرمکردند رو به خیمهٔ سلطان کربلا
آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شدکز خوف خصم در حرم افغان بلند شد

بند سوم:

کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدیوین خرگه بلند ستون بی‌ستون شدی
کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوهسیل سیه که روی زمین قیرگون شدی
کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیتیک شعلهٔ برق خرمن گردون دون شدی
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمانسیماب‌وار گوی زمین بی‌سکون شدی
کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاکجان جهانیان همه از تن برون شدی
کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکستعالم تمام غرقه دریای خون شدی
گر انتقام آن نفتادی بروز حشربا این عمل معاملهٔ دهر چون شدی
آل نبی چو دست تظلم برآورندارکان عرش را به تلاطم درآورند

بند چهارم:

برخوان غم چو عالمیان را صلا زدنداول صلا به سلسلهٔ انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپیدزان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند
آن در که جبرئیل امین بود خادمشاهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند
پس آتشی ز اخگر الماس ریزه‌هاافروختند و در حسن مجتبی زدند
وانگه سرادقی که ملک محرمش نبودکندند از مدینه و در کربلا زدند
وز تیشهٔ ستیزه در آن دشت کوفیانبس نخلها ز گلشن آل عبا زدند
پس ضربتی کزان جگر مصطفی دریدبر حلق تشنهٔ خلف مرتضی زدند
اهل حرم دریده گریبان گشوده موفریاد بر در حرم کبریا زدند
روح‌الامین نهاده به زانو سر حجابتاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب

بند پنجم:

چون خون ز حلق تشنهٔ او بر زمین رسیدجوش از زمین بذروه عرش برین رسید
نزدیک شد که خانهٔ ایمان شود خراباز بس شکستها که به ارکان دین رسید
نخل بلند او چو خسان بر زمین زدندطوفان به آسمان ز غبار زمین رسید
باد آن غبار چون به مزار نبی رساندگرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید
یکباره جامه در خم گردون به نیل زدچون این خبر به عیسی گردون نشین رسید
پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروشاز انبیا به حضرت روح‌الامین رسید
کرد این خیال وهم غلط کار، کان غبارتا دامن جلال جهان آفرین رسید
هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلالاو در دلست و هیچ دلی نیست بی‌ملال

بند ششم:

ترسم جزای قاتل او چون رقم زنندیک باره بر جریدهٔ رحمت قلم زنند
ترسم کزین گناه شفیعان روز حشردارند شرم کز گنه خلق دم زنند
دست عتاب حق به در آید ز آستینچون اهل بیت دست در اهل ستم زنند
آه از دمی که با کفن خونچکان ز خاکآل علی چو شعلهٔ آتش علم زنند
فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیتگلگون کفن به عرصهٔ محشر قدم زنند
جمعی که زد بهم صفشان شور کربلادر حشر صف زنان صف محشر بهم زنند
از صاحب حرم چه توقع کنند بازآن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند
پس بر سنان کنند سری را که جبرئیلشوید غبار گیسویش از آب سلسبیل

بند هفتم:

روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوارخورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوهابری به بارش آمد و بگریست زار زار
گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئنگفتی فتاد از حرکت چرخ بی‌قرار
عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیرافتاد در گمان که قیامت شد آشکار
آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بودشد سرنگون ز باد مخالف حباب وار
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیلگشتند بی‌عماری و محمل شتر سوار
با آن که سر زد آن عمل از امت نبیروح‌الامین ز روح نبی گشت شرمسار
وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کردنوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد

بند هشتم:

بر حربگاه چون ره آن کاروان فتادشور و نشور و واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکندهم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد
هرجا که بود آهوئی از دشت پا کشیدهرجا که بود طایری از آشیان فتاد
شد وحشتی که شور قیامت ز یاد رفتچون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد
هرچند بر تن شهدا چشم کار کردبر زخمهای کاری تیغ و سنان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میانبر پیکر شریف امام زمان فتاد
بی‌اختیار نعرهٔ هذا حسین اوسر زد چنانکه آتش از او در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بضعةالبتولرو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول

بند نهم:

این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توستوین صید دست و پا زده در خون حسین توست
این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگیدود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هستزخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
این غرقه محیط شهادت که روی دشتاز موج خون او شده گلگون حسین توست
این خشک لب فتاده دور از لب فراتکز خون او زمین شده جیحون حسین توست
این شاه کم سپاه که با خیل اشگ و آهخرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست
این قالب طپان که چنین مانده بر زمینشاه شهید ناشده مدفون حسین توست
چون روی در بقیع به زهرا خطاب کردوحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد

بند دهم:

کای مونس شکسته دلان حال ما ببینما را غریب و بی‌کس و بی‌آشنا ببین
اولاد خویش را که شفیعان محشرنددر ورطهٔ عقوبت اهل جفا ببین
در خلد بر حجاب دو کون آستین فشانواندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین
نی نی ورا چو ابر خروشان به کربلاطغیان سیل فتنه و موج بلا ببین
تنهای کشتگان همه در خاک و خون نگرسرهای سروران همه بر نیزه‌ها ببین
آن سر که بود بر سر دوش نبی مدامیک نیزه‌اش ز دوش مخالف جدا ببین
آن تن که بود پرورشش در کنار توغلطان به خاک معرکهٔ کربلا ببین
یا بضعةالرسول ز ابن زیاد دادکو خاک اهل بیت رسالت به باد داد

آغاز بند ۱۱:

خاموش محتشم که دل سنگ آب شدبنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد
خاموش محتشم که از این حرف سوزناکمرغ هوا و ماهی دریا کباب شد
خاموش محتشم که از این شعر خونچکاندر دیده اشگ مستمعان خون ناب شد
خاموش محتشم که از این نظم گریه‌خیزروی زمین به اشگ جگرگون کباب شد
خاموش محتشم که فلک بس که خون گریستدریا هزار مرتبه گلگون حباب شد
خاموش محتشم که بسوز تو آفتاباز آه سرد ماتمیان ماهتاب شد
خاموش محتشم که ز ذکر غم حسینجبریل را ز روی پیمبر حجاب شد
تا چرخ سفله بود خطائی چنین نکردبر هیچ آفریده جفائی چنین نکرد

بند دوازدهم:

ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده‌ایوز کین چها درین ستم آباد کرده‌ای
بر طعنت این بس است که با عترت رسولبیداد کرده خصم و تو امداد کرده‌ای
ای زادهٔ زیاد نکرده‌ست هیچ گهنمرود این عمل که تو شداد کرده‌ای
کام یزید داده‌ای از کشتن حسینبنگر که را به قتل که دلشاد کرده‌ای
بهر خسی که بار درخت شقاوتستدر باغ دین چه با گل و شمشاد کرده‌ای
با دشمنان دین نتوان کرد آن چه توبا مصطفی و حیدر و اولاد کرده‌ای
حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آنآزرده‌اش به خنجر بیداد کرده‌ای
ترسم تو را دمی که به محشر برآورنداز آتش تو دود به محشر درآورند

[2]

نظرها

جابر عناصری تعزیه‌شناس ایرانی می‌گوید: ترکیب‌بند محتشم در رثای حسین و کشته‌شدگان کربلا در بین تشیع و به‌ویژه فارسی زبانان زبانزد شد و توجه بسیاری از شاعران را به‌خود جلب کرد.

ذبیح‌الله صفا در کتاب (تاریخ ادبیات ایران جلد۵/۱ صفحه ۶۱۶) آورده‌است که: «اهمیت کار محتشم کاشانی در آن است که ساختن مراثی اهل بیت را با سرودن «دوازده بند» معروف خود به اقتفای «هفت بند» حسن کاشی رواجی تازه بخشید» [3]

ملاعلی واعظ خیابانی تبریزی از ترجمه‌نگاران و کتاب‌شناسان قرن اخیر در وصف چگونگی سرودن ترکیب بند از زبان محتشم نوشته‌است: «گویند، چون پسر محتشم درگذشت، مرثیه ای به جهت او گفت. شبی حضرت علی (علیه السلام) را در خواب دید. فرمود: «ای محتشم! از برای فرزند خود مرثیه گفتی، چرا برای قرةالعین من نگفتی؟!» صبح بیدار شده، در اندیشه این خواب بود، که شبی دیگر بار، در خواب دید که فرمود: «مرثیه به جهت فرزندم حسین بگو!» عرض کرد که فدایت شوم! چه بگویم؟! فرمودند که بگو: «باز این چه شورش است که در خلق عالم است»...[4][5]

اجراهای مذهبی

مرثیه «باز این چه شورش است که در خلق عالم است» و دیگر بندهای این مرثیه تاکنون بارها دست مایه اجراهای مذهبی و سرودن نوحه‌های بسیاری توسط مداحان فارسی‌زبان شده‌است. یکی از این اجراها که در دهه ۱۳۶۰ شمسی بسیار معروف گردید، توسط «گروه سرود بچه‌های آباده» با صدای «محمدحسین توکل» است که تک‌خوان اصلی این گروه بود و تاکنون بارها از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران و در ایام محرم و عزاداری‌ها پخش شده‌است و هنوز بعد از گذشت بیش از ۳۰ سال از شور آن کاسته نشده‌است. همچنین این اجرا از خاطره‌انگیزترین مداحی‌های اجرا شده در اوایل دوران انقلاب اسلامی ایران و برای زادگان دهه ۶۰ یادآور ماه‌های محرم در دوران کودکی‌شان است.[6]

مداحان مشهور بسیاری نیز مانند محمود کریمی،[7] مجید بنی‌فاطمه، حسن خلج، سید جواد ذاکر و… در سال‌های پس از انقلاب نوحه‌هایی را این مضمون اجرا کرده‌اند.

اجراهای هنری

اپرای عاشورا اولین اپرای ملی ایران است که در سال ۱۳۸۷ توسط بهروز غریب‌پور نوشته و موسیقی آن توسط بهزاد عبدی ساخته شد.

این اپرا با مطلع ترکیب‌بند «باز این چه شورش است» با حضور محتشم کاشانی به عنوان راوی شروع می‌شود[8] که برای اولین بار به شکل عروسکی در تالار فردوسی به کارگردانی بهروز غریب پور به روی صحنه رفت و پس از آن اجرا بارها به مناسبت روز عاشورا در ایران و خارج از ایران به اجرا درآمده است.

کاربردهای مذهبی

بیت‌های بند آغازین این ترکیب‌بند حماسی در ساخت ضریح و بر روی در و دیوار و سازه‌های قبور ائمه و امامزادگان شیعه و بر روی بیرق‌ها و علم‌های عزاداری نیز مورد توجه قرار می‌گیرد و کاربرد بسیاری دارد. این اشعار بیشتر به صورت خط نستعلیق و طلاکاری شده در اماکن زیارتی استفاده می‌شود.

ثبت نشان اشعار

اشعار محتشم کاشانی در ۳۰ دی ۱۳۹۷ با عنوان گنجینه میراث شفاهی با گستره و موضوع فرهنگی ناملموس استان اصفهان با شماره ۱۷۵۱ در فهرست میراث ناملموس به ثبت رسیده‌است و از نشان ثبت این اشعار نیز در آئینی با حضور جمعی از مسئولان فرهنگی و مداحان رونمایی شد. در این مراسم رئیس اداره میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری کاشان گفت: «ترکیب‌بند معروف محتشم کاشانی به علت نقش آن در فرهنگ و هنر عاشورایی در قالب خط بنایی بر خانه‌های قدیمی واجد شرایط ثبت بود.»[9]

جستارهای وابسته

منابع

پیوند به بیرون

This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.