یعقوب لیث
یعقوب لیث صفاری یک پادشاه ایرانی و بنیانگذار دودمان صفاریان در سیستان بود. او شهر زرنج را به پایتختی برگزید. وی بخشهای وسیعی از ایران بزرگ را فتح نمود. پس از یعقوب، برادرش عمرو لیث جانشین او شد.[1] برخی منابع، از یعقوب لیث به عنوان خوارج یاد کردهاند در حالی که ابن خلکان وی را مسیحیمذهب و خواجه نظامالملک طوسی نیز او را پیرو اسماعیلیه میدانستند.[2]
یعقوب لیث | |
---|---|
بنیانگذار دودمان صفاریان | |
پادشاه سلسله صفاری | |
سلطنت | ۲۴۷ - ۲۶۵ قمری |
جانشین | عمرو لیث |
زاده | ۲۲۵ قمری روستای قرنین، سیستان |
درگذشته | شوال ۲۶۵ قمری گندی شاپور |
آرامگاه | |
همسر(ان) | راحیله |
دودمان | صفاریان |
پدر | لیث |
دین و مذهب | اسلام، تسنن |
نسب و تبار یعقوب لیث
هیچیک از کتابهای تاریخ دربارهٔ یعقوب لیث روایت دقیقی ارایه ندادهاست و بعضیها دشمنی خودرا تا حدی رساندهاند که میگویند او رویگر زادهای بیش نبود، مورخین زمان او تحت سلطه خلفای عرب قرار داشتند و تنها نویسنده سیستان وظیفه خود را به خوبی انجام دادهاست. حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده خود چنین آوردهاست «لیث رویگر بچه سیستانی بود و چون درخود نخوتی میدید به سلاح ورزی و عیاری و راهزنی پرداخت اما در ان طریق انصاف سپردی و مال کسی به یکبارگی نبردی و بوده که از برده بعضی بازدادی شبی خزانه درهم بن نصر بن رافع بن لیث بن نصر سیار را که والی سیستان بود برید و مال بی قیاس بیرون برد سپس چیزی شفاف یافت تصور گوهری کرد برداشت و زبان امتحان بر او زد نمک بود چون حق نمک پیش او بر قبض مال غالب آمد مال بگذاشت و برفت شبگرد خازن از ان متعجب شد و به درهم بن نصر بنمود، درهم مناری کرد و دزد را امان داد تا حاضر شود و لیث صفار پیش او رفت درهم پرسید چون براموال قادر شدی موجب نبردن آنچه بود و لیث حکایت نمک و حق ان را یاد کرد و درهم را پسندیده آورد و او را به در گاه خود راه داد و به او جاه و مرتبه و اورا امیر لشکر کرد.» به گفته صاحب کتاب روضه الصفا «لیث بن معدل سه پسر داشت یعقوب، عمرو، علی، که هرسه به سلطنت رسیدند.»[3]
یاقوت حموی در معجم البلدان «لیث را صاحب چهار پسر دانستهاست یعقوب، عمرو، علی، طاهر و گوید علی به خدمت رافع ابن هرثمه درآمد و طاهر در بست کشته شد و یعقوب و عمر به امارت رسیدند» و عبد الحی ضحاک گردیزی در زین الاخبار گوید «یعقوب در دهکده قرنین حوالی سیستان پا به عرصه وجو گذاشت و در اندک مدتی بر خراسان و طبرستان و فارس، کرمان دست یافت و سلسله صفاریان را تشکیل داد نوشته گردیزی مانند مورخین دیگر نسبت به یعقوب روی خوشی نشان ندادهاست و گوید یعقوب در آغاز امر مانند پدر به شغل رویگری مشغول بود و ماهانه پانزده درهم اجرت داشت و چون از این مقام رضایت نداشت در صدد عیاری و راهزنی برآمد و جمعی را به دور خود فراهم آورد. در حبیب السیر راجع به آغاز کار یعقوب چنین آمدهاست که تمامی اوقات حیات لیث به درودگری مصروف بود و یعقوب نیز در ایام جوانی به همان کار اشتغال داشت و هر چه پیدا میکرد به ضیافت بعضی صبیان خرج میکرد و چون به سن رشد رسید قومی از جوانان جلد غاشیه متابعتش را بر دوش گرفتند آنگاه یعقوب آغاز قطع طریق کرده و در ان امر شرایط انصاف مرعی میداشت و به اندک چیزی از مسافران قانع میگشت. مؤلف احیا الملوک نسب یعقوب را چنین آوردهاست «چون خسرو پرویز قبول دین اسلام نکرد دولت از عجم رفته و به اولاد عرب رسید ،اردشیر بن قباد بن خسرو در زمان شاهی یزدگر به حدود دزفول آمد و بعد از شکست یزدگر پسر او نتوانست در آنجا بماند از دزفول به فارس از آنجا به هفتواد که حالا قصبه بم باشد نزول کرد وبه مدت چند سال حکومت کرد و پسر او هامون بن کیخسرو از آنجا به سیستان آمد، در حوالی حوض دارا که موصعیست از نیمروز ساکن شد و به روش فقرا و مساکین روزگار میگذرانید و از نسل او نثر بن خلف ابتدا حرفه رویگری داشت با لیث پدر یعقوب چنانکه یعقوب به ال صفار مشهور است و نسب یعقوب به نوشیروان میرساند.» خانواده صفاریان نسب خود را به ساسانیان میرسانند پدر یعقوب مردی بود گمنام از روستای قرنین و چهار فرزند یعقوب و عمرو و طاهر، علی را داشت و یعقوب نیز در شهر زرنگ سیستان به رویگری مشغول بود اگرچه ثروتی نداشت و ظاهراً عیار بود اما دو صفت عشق و محبت به وطن و نفرت از اجنبی دوم و جوانمردی و سخاوت طبع که باعث پیشرفت کار او شد را دارا بود.»[4]
در نسب و تبار یعقوب لیث گفته شده «یعقوب بن لیث معدل ابن حاتم ماهان بن کی خسرو بن اردشیر بن قباد بن خسرو پرویز بن هرمز بن خسرو پرویز بن انوشیروان بن قباد بن فیروز بن یزید جردین بن بهرام جور بن یزید جورد بن شاپور ذوالاکتاف بن هرمز بن نرسی بن بهرام بن بهرام بن هرمز البطل بن شاپور بن اردشیر بابک بن ساسان بن بهمن بن اسفندیار بن سیتاسف بن سهراب بن سیاوش بن سهراب بن آهو جنگ بن کیقباد بن کی فشین بن کی ابیکه بن کی منوش بن نوذر بن منوش بن منوشرود بن منوشجهر بن نسروسنج بن ایرج بن افریدون بن اتبین بن جمشید بن بحوجهان بن اینکهد بن اوشهنج بن فراوک بن سیامک بن مشی بن کیومرث.»[5]
تولد یعقوب لیث
یعقوب در قریه قرنین یا «کارنین» در حاشیه کویر در شمال شرقی شهر خاش در روستای نیشت در یک منزلی ان بر سر راه فراه متولد شدهاست، ان شهر کی بوده که نهری از میان ان میگذشته و مسلماً او در خانواده ای رویگر به دنیا آمدهاست. تاریخ تولد یعقوب لیث محققا معلوم نیست و در نزد بیشتر مورخین به سکوت ماندهاست اما به گفته برخی محققین چون تاریخ وفات ان در شوال ۲۶۵ بودهاست و در این هنگام در کمال صحت و قدرت بوده زیرا که سه سال قبل از ان به سوی بغداد و به سوی خلیفه لشکر کشی کردهاست و بعد از پیغام تهدید آمیزی که برای خلیفه فرستاده به نظر نمیاید که وی در ان هنگام فردی فرتوت و سالخورده باشد و اگر حداکثر عمر اورا به هنگام مرگ۶۵سال به حساب آوریم باید به سال ۲۰۰ه-ق متولد شده باشد. مؤلف تاریخ سیستان ضمن حوادثی که قبل از الواثق خلیفهٔ عباسی و نزدیک به فوت او آورده چنین میگوید: «یعقوب لیث و عیاران سیستان (صالح بن نصر را قوت کردند) چون مرگ واثق در سال ۲۳۲ ه-ق بود این عبارت مربوط به سال های۲۳۰ یا۲۳۱ است و چنین معلوم است که یعقوب در سال جوانی صاحب عنوان سرهنگی از عیاران بوده که به کمک صالح رفتهاست و کار او در تاریخ ثبت شده است و برای رسیدن به این مقام باید ۲۵ سال داشته باشد و اگر سن اورا در این زمان چنین حساب کنیم تاریخ تولد او باید در سال ۲۰۶یا ۲۰۷ه-ق باشد. از روی تخمین و به احتمال قوی تاریخ تولد یعقوب بین سالهای ۲۰۰–۲۰۷یعنی در اواخر قرن سوم هجری است معروف بود که قرنین آخور رخش رستم بوده و این خود افتخاری برای یعقوب بود.[6]
بنیانگذاری سلسله صفاریان توسط یعقوب لیث
با زوال خاندان طاهری توسط یعقوب لیث او سلسله صفاریان بنا نهاد. صفاریان یکی از سلسلههای تاریخ میانه ایران، که در شرق ایران ایالتهای سجستان و سیستان را شامل میشد. نام این سلسله از حرفه صفاری / رویگری یعقوب بن لیث مؤسس این سلسله مایه گرفت است.[7]
حکومت یعقوب لیث
بعد از اینکه با یعقوب به عنوان یک امیر بیعت کردند، حفص بن اسماعیل هم پس از بیعت به عنوان رئیس نگهبانان انتخاب گردید به مدت مدیدی یعقوب با خوارج درگیر شد و در این زمان درهم بن نصر از زندان فرار کرد و نزد سرباتک در کلاشیر رفت و برای از بین بردن یعقوب با او همکاری کرد اما یعقوب با محمد ابن رامش به آنان حمله کرد و یعقوب در این جنگ پیروز میدان بود و تجهیزات نظانی اسب و اموال را مصادره کرد با پیروزی رو به ارگ حکومتی نهاد و از آن پس اوضاع سیستان را سامان بخشید. یعقوب با مردمی که با او هم دل شدند به خوبی رفتار میکرد و اسرا را آزاد کرد و با آنها پیمان بست آنان نیز با او همراه شدند او سپاه عظیمی به راه انداخت در این زمان نامه ای به عمار خارجی فرستاد و از او خواستار بیعت شد و گفت ما قصد داریم با نیت درست سیستان را به کسی بسپاریم و بر قدرت سیستان بیفزاییم و در پاسخ عمار گفت دربارهٔ پیوستن و همراهی به یعقوب باید بیندیشد و همچنین قصد آزار مردم او را ندارد و یعقوب نیز خراج را تعیین کرد و هر ولایتی را به والیانی واگذار کرد.
خلافت مستعینه عباسی در ۷ شوال ۲۴۷ ق بود که خبری مبنی بر اینکه محمد ابن جعفر المنتضر بالله پدر خود متوکل علیالله را به قتل رساندهاست این در حالی است که او نیز بعد از شش ماه در گذشت و پسرش مستعین بالله به حکومت رسید او طاهر ابن عبدالله را به حکومت خراسان منسوب کرد و یعقوب که اوضاع سیستان را نظم بخشیده بود عمر را در سیستان گماشت و خود به سرکوب قدرت صالح ابن نصر در بست پرداخت که نبردهای مداوم باعث شد که بست به دست یعقوب بیفتد صالح ابن نصر فرار کرد او با سپاهیان خود از راه کویر به سیستان رفت اما مردم سیستان گمان میکردند که او یعقوب است که از بست بازگشته است و پس از مشخص شدن موضوع مردم سیستان گریختند و عمر خود را در گوشه ای از محلات سیستان پناه داد و یعقوب نیز که در تعقیب صالح رو به سیستان نهاده بود در پنجم شعبان به او حمله برد و او مجبور به فرار شد. پس از فرار صالح ابن نصر اموال و اسلحه و اسبان او به دست یعقوب افتاد که خداوند را به پاس این پیروزی شاکر شد.
ماجرای ازهر
ازهر که تبار خود را به خسرو پرویز پادشاه ساسانی میرساند نامه ای به بزرگان خوارج نوشت و خواستار پیوستن آنها به سپاه یعقوب لیث شد و هزاران نفر به سپاه یعقوب پیوستند، یعقوب هر کدام را به مقام و منسبی وعده داد و این جماعت همراه او در سیستان ماندند. همزمان با قدرت یافتن یعقوب در سیستان طاهر ابن عبدالله در نیشابور در گذشت و خلیفه عباسی محمد پسر او را به جانشینی خراسان منسوب کرد. در این زمان یعقوب لیث عزیز ابن عبدالله را به عنوان جانشین در سیستان منسوب کرد تا به جنگ با صالح در بست برود صالح که از این جنگ مطلع شده بود به زنبیل فرار کرد و یعقوب تمام اموال آن را مصادره و به سیستان بازگشت. در همان سال اسدویه خارجی به جنگ با یعقوب آمد ولی شکست خورد. یعقوب بار دیگر به جنگ با صالح ابن نصر در زنبیل رفت و زنبیل با هزاران فیل و سپاه از صالح حمایت کرد ولی در این جنگ از یعقوب لیث شکست خورد و تمام اموال و اسلحه و نزدیکان او روانه سیستان شد و صالح ابن نصر با سپاهیان خود گریخت. یعقوب فردی به نام شاهین ابن روشن را به تعقیب صالح فرستاد در نزدیکی پلی به نام سرحد والشتان او را دستگیر و نزد یعقوب آوردند بعد از ۱۷ روز رسیدن اسرا به سیستان صالح در زندان در گذشت.
جنگ یعقوب با عمار خارجی
یعقوب پس از اینکه از جانب صالح ابن نصر خیالش آسوده شد خود را آماده جنگ با عمار خارجی کرد و به این نیت لشکر کشی به خلف ابن لیث که حکومت بست را در دست داشت کرد نامه ای به او نوشت و او را به اطاعت از خود فرا خواند و خلف را به عنوان جانشین خود در سیستان برگزید تا به جنگ با عمار که در شهری به نام نشک بود رهسپار شد و سپاه خود را به ناحیه بتو رسانید در حالی که سپاه عمار هیچ آمادگی برای جنگ نداشت و سعی در عقبنشینی میکرد سرانجام او در این جنگ کشته شد و سرش به عنوان عبرت بر دیواره موسوم به طعام و تنش به صورت واژگون از دروازه آکار آویختند و با کشته شدن عمار خوارج مأیوس و به کوههای سفزار و دره ای به نام هندقانان پناه بردند در این هنگام در بغداد بین معتز و مستعین خلیفه جنگی درگرفت که به خلافت رسیدن معتز منجر شد. بعد از آن یعقوب با شورش فردی در نواحی فراه و جوین مواجه شد که بعد از نبردی سنگین او را دستگیر و به قتل رساندند.
جنگ یعقوب با صالح ابن حجر
یعقوب پس از آگاهی یافتن از شورش صالح ابن حجر سپاه خود را به مقابله با او فرستاد در این زمان صالح در قلعه ای به نام کوهر از قلاغ غزنین بر سر راه بست اقامت داشت و بعد از متوجه شدن از حمله یعقوب خود را آماده مقابله کرد بعد از چند روز نصر که توان مقاومت نداشت و اطمینان داشت که یعقوب تا تسخیر قلعه عقبنشینی نخواهد کرد دست به خود کشی زد و سپاهیان جسدش را از قلعه به زیر انداخته قلعه را تسلیم و از او امان خواستند و فردی معتمد را برای حفاظت از قلعه و حراست گماشت و به سیستان بازگشت.
لشکر کشی یعقوب به هرات و فتح آن
ولایت خراسان و ناحیه هرات در اختیار حاکمان طاهری بود و حسین ابن عبدالله طاهری حکومت هرات را در اختیار داشت و یعقوب داوود ابن عبدالله نامی را به جای خود در سیستان نشاند و به سوی هرات روانه شد و پس از نبرد طولانی یعقوب حاکم هرات به ناچار تسلیم شد و خود نیز به اسارت درآمد. محمد ابن طاهر امیر خراسان ابراهیم ابن الیاس را مأمور جنگ با یعقوب کرد ولی او نیز در این جنگ مغلوب قدرت یعقوب شد و از شکست ناپذیری او در شگفت بود و با توصیف او محمد ابن طاهر نامه و سفیرانی را نزد یعقوب فرستاد و فرمان حکومت سیستان، کابل ،کرمان و فارس را به او واگذار کرد.
رفتن یعقوب به سوی کرمان و فارس
یعقوب در اواخر ذی الحجه سال ۲۵۴ ق عزیز ابن عبدالله را به جای خود در سیستان گماشت و خود به سوی کرمان حرکت کرد و به جنگ با اسماعیل ابن موسی نامی که از حامیان خوارج بود پرداخت و همه آنها را مغلوب خود کرد و در ادامه راه به سمت کرمان طوق بن المغلس از سوی حاکم کرمان مأمور جنگ با یعقوب گردید و پس از نبردی سنگین ازهر یکی از فرماندهان یعقوب طوق را به اسارت درآورد و علی بن الحسین حاکم کرمان پس از شنیدن این شکست با سپاهیانش به شیراز گریخت ولی او لشکری فراهم آورد و طائفه کفجان را با خود همراه کرد ولی در آخر شکست سنگینی از یعقوب خورد و به اسارت درآمد.[8]
فتح خراسان
محمد طاهری حاکم خراسان که توان اداره حکومت را نداشت و در این امور ضعیف بود به طوری که طبرستان و ری از تصرف وی خارج شده بودند. اومردی شراب خوار بودو یعقوب لیث نیز موقعیت را مساعد دید تا خراسان را بدست آورد و بعد از پیغام اول به سوی خراسان حرکت کرد و در میان راه رسولی را به جانب محمد طاهری فرستاد حاجب امیر طاهری گفت اکنون امیر در خواب است، و فرستاده گفت کسی خواهد آمد که اورا از خواب بیدار می کندو یعقوب به سوی خراسان رفت و سه برادر فراری از نیشابور به گرگان و طبرستان رفتند و عده ای به یعقوب نامه ای نوشتند و اورا تشویق به آمدن کردند گردیزی میگوید: وقتی محمد شنید که یعقوب به شهر نزدیک میشود به او پیغام داد که اگر به فرمان امیرالمؤمنین آمدهای عهد و پیمان را نشان ده تا ولایت را به تو بسپارم و یعقوب شمشیر را درآورد و گفت عهد و لوای من این است. بالاخره یعقوب در شادیاخ نیشابور محمد را گرفت و ملامت کرد، و خزانه اورا تصرف کرد و دولت طاهری بعد از نیم قرن منقرض شد، خلیفه از این کار یعقوب به وحشت افتاد زیرا که خراسان مطیع خلیفه عباسی بود.[9]
جنگ یعقوب با علویان
یعقوب لیث به تعقب فراریان از راه نیشابور به طبرستان و گرگان آمد و بدین بهانه میخواست گرگان و طبرستان را بدست آورد و نامه ای به حسن بن زید نوشت او نیز جواب نامه را داد ولی پناهندگان را تسلیم نکرد. در این میان اشراف و اسپهبدان طبرستان چون منافع خود را در سقوط علویان میدیدند به یعقوب یاری رساندند یعقوب ابتدا به دهستان و گرگان و آنجا به ساری رفت و حسن بن زیدبه امل فرار کرد یعقوب نیز از راه جنگل و گردنه به سختی در تعقیب او بود حسن بن زید به سوی رویان و چالوس متواری شد یعقوب در این درگیری غناینی بدست آورد و برادر حسن محمد علوی را دستگیر و روانه سیستان کرد. در این میان یعقوب مورد هجوم اقوام دیلم قرار گرفت و مردم شهرها بر عاملان او شورش کردند بسیاری از وسایل نقلیه او در اثر باران و صاعقه صدمه دیدند. چون ماندن در مازندران برای یعقوب دشوار بود، آنجا را ترک کرد و دست از تعقیب حسن بن زید برداشت و برادرش را آزاد کرد، فراریان را از حاکم ری خواست و تمامی آنان را دستگیر و به قتل رساند. در خراسان گروهی به نام سالوکان وجو داشتند که کاروانها را غارت می کردند، از جمله آنان احمد بن عبدالله خجستانی و پسر الیاس بن اسد و پسران سرکب بودند که به اطاعت یعقوب درامدند.[10]
جنگ دیر العاقول
یعقوب لیث پس از ثبت اموال و اسلحههای به دست آمده از قلعه محمد ابن واسط به شیراز رفت؛ برادرش وقتی از نیت واقعی یعقوب آگاه شد خشمگین شد و با پسرانش به سیستان برگشت در ادامه یعقوب قسمتی از سپاه خود را به جندی شاپور فرستاد و به دنبال آن خود نیز راهی اهواز شد. سفرایی از ترکستان، هند، سند، چین، روم و شام و … با نامهها و هدایایی نزد وی آمدند و یعقوب ملک الدنیا لقب یافت. ابو احمو موفق باشنیدن این خبر از ترس جان خود نامه ای به یعقوب نوشت که «ما و تمام مسلمانان پیرو تو هستیم تا به دست تو دین اسلام قوت مجدد گیرد». معتمد خلیفه عباسی با سپاهی از بغداد خارج شد. در هفتم شوال سال ۲۶۵ هجری ق جنگ سختی بین دو لشکر روی داد و در پایان جنگ دیر العاقول یعقوب از سپاه خلیفه شکست خود و به جندی شاپور فرار کرد. پس از این جنگ یعقوب به نیت جنگ با کفار با مرزهای روم راهی آن سرزمین شد در بازگشت نامه ای به برادر خود عمرو نوشت اما عمرو زمانی به جندی شاپور رسید که یعقوب سخت بیمار بود.
درگذشت
یعقوب در سال ۲۶۵ در گندیشاپور در اثر قولنج درگذشت. یعقوب را مردی باخرد و استوار توصیف کردهاند. حسن بن زید علوی که یکی از دشمنانش بود، او را از جهت استقامت و پایداریش سندان لقب داده بود. برخی احتمال دادهاند که آرامگاه شاه ابوالقاسم در روستایی به نام اسلامآباد (شاه ابوالقاسم یا شاه آباد) در ۱۰ کیلومتری جنوب شرقی دزفول همان آرامگاه یعقوب لیث باشد.[11][12][13] این نظریه از سوی برخی نیز رد شدهاست.[14][15] کمتر از ۴۰۰ سال پیش فتحعلیخان حاکم شوشتر در دوره صفوی برای بزرگداشت عارفی به نام شاه ابوالقاسم یکی از مریدان شیخ اسماعیل قصری ساختمانی بر قبر او ساخت.[16] قدمت این آرامگاه، به دوره صفوی تا قاجار میرسد. آرامگاه با گنبد مضرس ساخته شده و در دورههای مختلف مرمت شدهاست..
سیرت و منش یعقوب لیث
یعقوب لیث هیچ کاری را بدون همکاری و مشورت انجام نمیداد، در طول شبانه روز بیش از ۱۷۰ رکعت نماز به جای میآورد چه از بابت فریضه واجب و چه سنت حسنه روزانه ۱۰۰۰ دینار صدقه میداد و هیچگاه به زن یا غلامی دیده شهوتانگیز نداشت. در رسیدگی به امور اهتمام زیادی میورزید و بسیار جستجوگر و باهوش بود و هیچگاه بر روی کسی که اهل تهلیل بود شمشیر نکشید و قبل از حمله به کسی حجت را بر او تمام کرده و خدا را گواه میگرفت، اگر رقیب به ادامه جنگ مایل بود به نبرد میپرداخت.[17]
ایدئولوژی
اندیشمندان امروزی دربارهٔ انگیزه جنبش صفاریان توافق نظر ندارند. برخی از آنان معتقدند که یعقوب به دنبال احیای شکوه گذشته ایرانِ ساسانی بوده و هویت ایرانی انگیزه اصلی خیزش او بودهاست. حتی در منابع تاریخی شعری به یعقوب منسوب است که او خود را وارث پادشاهان ایران و از نسل جمشید معرفی میکند[یادداشت 1] و به اعراب پیام میدهد که به بیابانهایتان بازگردید. با این حال، گروهی دیگر از اندیشمندان این دیدگاه را به چالش کشیدهاند. آنها با استناد به اینکه بخش بزرگی از سپاه یعقوب را اعراب تشکیل میدادند، معتقدند که هدف یعقوب تنها احیای شکل اصلی اسلام بودهاست که در آن دوران به کلی فراموش شده بوده. در کنار اینها، گروه سومی از اندیشمندان بر این باورند که تنها آدرنالین و وسوسه شهرت و فتوحات بزرگ محرک یعقوب برای خیزش علیه دولت بغداد بودهاست.[18][19][20]
با همه اینها، سیاست ضدخلیفه او بسیار آشکار است. کتاب تاریخ سیستان نقل میکند که یعقوب عباسیان را «دروغگو» خطاب کردهاست. در ادامه این نقل قول آمدهاست:
آیا ندیدید که آنان با ابوسلمه، ابومسلم، برمکیان و فضل ابن سهل، باوجود همه کارهایی که آن مردان برای این سلسله انجام دادند چه کردند؟ نباید گذاشت دیگر کسی به آنان اعتماد کند!
احیای زبان فارسی
یعقوب لیث را نخستین شهریار ایرانیِ احیاگر زبان پارسی، پس از فروپاشی شاهنشاهی ساسانیان میدانند. وقتی شاعری بنا بر رسم زمان قصیدهای به عربی در مدح او سرود، وی او را ملامت کرد که چرا به زبانی که نمیفهمد برایش شعر سرودهاست که «چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت». با شنیدن این سخن، محمد بن وصیف که ادارهٔ امور دیوان یعقوب را بر عهده داشت، قصیدهای به فارسی در مدحش سرود و این قصیده (براساس روایت مؤلف ناشناس تاریخ سیستان که قصیده را نقل نموده) آغاز سرودن شعر درباری به این زبان گردید.[21]
این نظریه که نخستین شعر فارسی در زمان صفّاریان سروده شدهاست، درست نیست. نمونههایی از اشعار فارسی که در زمان طاهریان سروده شده مانند دو قطعه از حنظلهٔ بادغیسی در دست است و احتمالاً زودتر از آن هم کوششهایی برای سرودن شعر به اوزان محلی یا در قالب شعر عربی بهطور پراکنده صورت گرفته باشد، اما از آنها چیزی به دست ما نرسیدهاست. اقدام یعقوب محرّکی در سرودن شعر فارسی شد و آغاز سنتی گردید که سامانیان، پیشروان راستین رستاخیز ادبی ایران، آن را برگرفته و گسترش دادند.[21]
سکه یعقوب لیث
سکه ای از یعقوب لیث در سال ۲۶۵–۲۵۴ه-ق وجود دارد، که نوع سکه از سیم و درهم است و قطر سکه ۲۲ میلیمتر و وزن ۱/۶۵گرم میباشد، نقش روی سکه «لا اله الا الله وحده لاشریک له یعقوب» و دور سکه «بسم الله ضرب هذا الدار به فارس سنه ۲۵۳ ثلث خمسین ماتین» دور دوم سکه «لله الامر من قبل و من بعد و یومئذ یفرح المومنون» «فرمان از خداست از گذشته و آینده در چنین روزی مؤمنان شاد میشوند» پشت سکهها «لا الله محمد رسولالله المعز» و دور سکهها «محمد هوالذی ارسل و رسوله باالهدی و دین الحق لیظهر علی الدین کله ولو کره المشرکون» «اوست آنکه فرستاد رسولش را برای هدایت به دین درست تا آشکار کند ان را برهمه دینها اگرچه مشرکان اکره دارند.»[22]
یادداشتها
- به عربی: انا ابن الکارم من نسل جم/ و حائز ارث ملوک العجم
پانویس
- "Ya'qub ibn al-Layth al-Saffar". Wikipedia. 2018-03-17.
- Niẓām al-Mulk (1960). The Book of government or Rules for kings: The Siyāsat-nāma or Siyar al-Mulūk. Translated by Hubert Darke. New Haven: Yale University Press. p. 15.
- حسن یغمایی، تاریخ دولت صفاریان، ۸۸-۸۹-۹۰.
- حسن یغمایی، تاریخ دولت صفاریان، ۸۸-۸۹-۹۰.
- الهام ملکزاده و ۱۳۸۱، سرگذشت صفاریان.
- دکتر حسن یغمایی، تاریخ دولت صفاریان، ۹۰-۹۱-۹۲.
- یعقوب اژند، سلسههای متقارن در ایران، ۵۵.
- الهام ملکزاده، سرگذشت صفاریان، ۲۶–۵۲.
- حسن یغمایی، تاریخ دولت صفاریان، ۱۰۱.
- حسن یغمایی، ۱۳۷۰، ۱۰۱–۱۰۲.
- امام شوشتری، محمدعلی . "تاریخ جغرافیایی خوزستان. ص ۲۲۷"
- دبیری نژاد، بدیعالله. "جندی شاپور". دوره ۱۰، ش ۱۱۹و۱۲۰ (شهریور و مهر۵۱): ۷-۹.
- جلیلیان، شهرام. "نامواره جندی شاپور". مجلهٔ پژوهشهای تاریخی ایران و اسلام، شمارهٔ ۱۱، پاییز و زمستان ۱۳۹۱، ص ۴۹-۶۲
- خدایی،محمدزمان. نگاهی نو به شهری کهن،مجله علمی پژوهشی دانشگاه اصفهان
- خامه یار، احمد. بقعه شاه ابوالقاسم دزفول مدفن کیست؟ مرکز جامع دائرةالمعارف اسلامی
- خدایی،محمدزمان. نگاهی نو به شهری کهن،مجله علمی پژوهشی دانشگاه اصفهان
- الهام ملکزاده، سرگذشت صفاریان، ۷۸–۸۱.
- Bosworth 1975, p. 125.
- Tor, D.G. (2007). Violent Order: Religious Warfare, Chivalry, and the ʻAyyār Phenomenon in the Medieval Islamic World. Orient-Institut-Istanbul.
- Bosworth, C.E. (1994). The History of the Saffarids of Sistan and the Maliks of Nimruz (247/861 to 949/1542-3). Costa Mesa, CA: Mazda Publishers.
- یارشاطر، احسان (تابستان ۱۳۸۰). «رستاخیز ایران و ظهور زبان و ادبیات ملی». ایرانشناسی. بنیاد مطالعات ایران (۵۰): ۲۷۳ تا ۲۸۸. دریافتشده در ۲۰۱۲-۱۲-۲۷.
- حسن یغمایی، تاریخ دولت صفاریان، ۲۵۵.
منابع
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ یعقوب لیث موجود است. |
- یغمایی، حسن (۱۳۷۰). تاریخ دولت صفاریان. تهران: دنیای کتاب.
- ملکزاده، الهام (۱۳۸۱). سرگذشت صفاریان برگرفته ازکتاب سیستان. تهران: اهل قلم. شابک ۹۶۴۵۵۶۸۸۶۲.
- اشپولر، بازورث، دوبروین، لمبتن، مادلونگ، مینورسکی به ترجمه یعقوب آژند، اژند (۱۳۸۴). سلسههای متقارن در ایران. تهران: مولی. شابک ۹۶۴۵۹۹۶۹۴۵.