طلحه بن طاهر

طلحه بن طاهر (درگذشت ۲۱۳ هجری/ ۸۲۸ میلادی) فرزند طاهر بن حسین و دومین امیر طاهری است که پس از مرگ طاهر در سال ۲۰۷ هجری/ ۸۲۲ میلادی، به نیابت از عبدالله بن طاهر یا به طور مستقیم به فرمان مأمون، خلیفه عباسی، حکومت خراسان بزرگ را در دست گرفت و تا زمان مرگش بر قلمرو شرقی خلافت حکومت کرد.

طلحه بن طاهر
دومین حاکم سلسلهٔ طاهریان
سلطنت۲۱۳–۲۰۷ هجری / ۸۲۸–۸۲۲ میلادی
پیشینطاهر بن حسین
جانشینعبدالله بن طاهر
درگذشته۲۱۳ هجری / ۸۲۸ میلادی
بلخ
آرامگاه
بلخ
فرزند(ان)محمد بن طلحه
نام کامل
طلحه بن طاهر بن حسین بن مصعب بن رزیق خزاعی پوشنگی
دودمانطاهریان
پدرطاهر بن حسین
دین و مذهباسلام

در زمان حکومت طاهر، وی مدت کوتاهی جانشین طاهر در مرو بود و پس از آن نیز با بازگشت آرامش نسبی به سیستان، به فرمان طاهر، جانشین محمد بن حضین قوسی در آن ناحیه شد که با مرگ طاهر این امر تحقق نیافت. پس از مرگ طاهر در سال ۲۰۷ هجری/ ۸۲۲ میلادی، اوضاع خراسان در اثر شورش سپاهیان ملتهب شد و به دنبال این واقعه طلحه کنترل اوضاع را بر عهده گرفت و با یاری احمد بن ابی خالد، وزیر مأمون، و تایید خلیفه بر خراسان امارت یافت. اکثر دوران حکومت وی در خراسان به جنگ با خوارج به رهبری حمزه آذرک، که قلمرو طاهریان را عرصهٔ تاخت و تاز و غارت قرار داده و علم نافرمانی برافراشته بودند، گذشت و در این راه به ارسال والیان متعدد به سیستان و جنگ‌های فراوان با خوارج اقدام نمود که برخی از این والیان به همکاری با خوارج پرداخته و از تعرض آنان مصون می‌ماندند و برخی نیز به ستیز با این گروه پرداخته و در مراحلی پیروز شده و گاهی نیز متحمل شکست می‌شدند که همین نبرد‌ها و ناکامی‌هایی که در پی آن رخ می‌داد به ارسال والیان متعدد به سیستان منجر شده و بخش اعظم توان و توجه طلحه را به ناچار معطوف به رویارویی با خوارج در سیستان می‌ساخت . وی سرانجام در سال ۲۱۳ هجری/ ۸۲۸ میلادی، در شهر بلخ وفات یافت و در همانجا نیز مدفون شد.

او بر خلاف پدر خویش در سراسر دوران حکومت خود مطیع مأمون، خلیفهٔ عباسی بود و از فرامین و دستوراتش پیروی می‌کرد. وی را دوستدار علم و دانش و حامی اهالی آن معرفی کرده‌اند و از الطاف او به اهل علم سخن گفته‌اند. بنابر روایت‌ها، طلحه به شکار و موسیقی علاقهٔ فراوان داشت و به شاعران و موسیقیدانان پاداش فراوان می‌بخشید. پس از مرگ طلحه، عبدالله بن طاهر به عنوان حاکم خراسان در طی حکمی، علی بن طاهر را به حکومت خراسان به نیابت از خویشتن منصوب کرد.

پیشینهٔ پدران طلحه

نسب طاهریان

مجموعه روایاتی پیرامون نسب طاهر بن حسین، پدر طلحه، بیان شده است که به کمک آن می‌توانیم از پیشینه و نسب طلحه نیز اطلاع یابیم. بر اساس این روایات، نسب طاهر به یکی از دو شکل ذیل است: طاهر بن حسین بن مصعب بن رزیق بن ماهان[1][2] یا طاهر بن حسین بن مصعب بن زریق بن اسعد بن زادان.[3] طاهریان دارای‌تبار ایرانی بودند و لقب خزاعی را به سبب این که از موالی قبیلهٔ خزاعه بودند، به دست آورده‌اند.[4][5] به همین سبب، نسب خود را به قبیلهٔ خزاعه که در دوران دعوت محمد، پیامبر اسلام، از قبایل بزرگ مکه بودند، می‌رساندند. عده‌ای از راویان و مورخان از یک سو و طاهریان نیز از سمتی دیگر خاندان طاهری را منسوب به رستم، پهلوان ایرانی و منوچهر، پادشاه ایرانی می‌دانستند.[6] مورخان بر این عقیده‌اند که علت این نسب‌سازی‌ها، اهمیت نسب و ریشه هر خاندان در آن دوره بوده‌است که طاهریان و به‌طور ویژه طاهر با تلاش‌های هوادارانشان توانستند از این راه حمایت و دوستی خاندان‌های محلی را جلب کنند و از این طریق نفوذ و قدرت خویش را افزایش دهند.[7]

حکومت طاهریان

طاهریان نخستین

بر اساس روایاتی که مطرح شده‌است، رزیق، جد طاهر، از موالی طلحه بن عبدالله خزاعی معروف به طلحه الطلحات بوده که این شخص امارت سیستان را در اواخر سدهٔ اول هجری / هفتم میلادی یا اوایل حکومت عباسیان بر عهده داشته‌است.[8][9] مصعب، نیای طاهر، نیز در آغاز جنبش عباسیان به آنان پیوست و به عنوان دبیر در خدمت یکی از داعیان عباسی به نام سلیمان بن کثیر خزاعی درآمده‌است.[10][11] پس از پیروزی عباسیان، مصعب به پاداش خدمات خود و خاندانش از سوی عباسیان، امارت هرات و پوشنگ را عهده‌دار شد.[12][13] در سال ۱۶۰ هجری / ۷۷۶ میلادی که مصادف با خلافت مهدی عباسی بود، در نواحی تحت حکومت مصعب، شورشی به رهبری یوسف بن ابراهیم ثقفی صورت گرفت که به سبب آن مصعب از قلمرو خود رانده شد.[14] اما در دورهٔ هارون الرشید و به فرمان او حکومت پوشنگ به حسین، پدر طاهر، واگذار گردید.[15][16] پس از پدر نیز، طاهر عهده‌دار این سمت گشت.[17]

اقدامات طاهر بن حسین و تشکیل حکومت طاهریان

پس از مرگ هارون الرشید و نمودار شدن اختلاف و درگیری میان مأمون و امین بر سر خلافت، طاهر عهده‌دار وظایف سنگین تری از سمت مأمون گشت و به کنشگری فعال و عنصری مهم در روند تصاحب قدرت توسط مأمون تبدیل گشت.[18] طاهر پس از پیروزی بر علی بن عیسی بن ماهان، سپهسالار امین، در نبرد ری به مقابله با لشکرهایی که به صورت پیاپی از سمت امین گسیل می‌گشتند، پرداخت.[19] طاهر و هرثمه بن اعین به وسیلهٔ لشکریانی که در اختیار داشتند، در سال ۱۹۷ هجری/ ۸۱۲ میلادی، به محاصرهٔ اطراف بغداد مشغول شدند و با شدت بخشیدن به این محاصره، فشار را بر لشکریان امین افزون کردند.[20][21] محاصرهٔ بغداد تا سال ۱۹۸ هجری/ ۸۱۳ میلادی، به صورت فرسایشی به درازا کشید تا در محرم همین سال طاهر بر شدت حملات خود افزود و محلات را یکی پس از دیگری فتح کرد و به لشکر دستور داد که برای فتح نهایی بغداد حمله را آغاز کنند و سرانجام بغداد در همین زمان فتح شد.[22] بدین ترتیب، طاهر موقعیت سیاسی برجسته‌ای در دستگاه خلافت مأمون به دست آورد. سرانجام، به علت تمایل مأمون برای واگذاری خراسان به طاهر و همچنین تلاش بی‌وقفهٔ طاهر و اطرافیانش، به خصوص وزیر مأمون، احمد بن ابی‌خالد احول، حکومت خراسان بزرگ و ایالات شرقی در سال ۲۰۵ هجری/ ۸۲۱ میلادی به طاهر واگذار شد.[23][24] طاهر که مترصد فرصتی مناسب برای اعلام استقلال بود، تنش موجود را دستاویزی قرار داد و یک سال و شش ماه پس از حکومت خود بر خراسان در سال ۲۰۷ هجری/ ۸۲۲ میلادی با حذف نام خلیفه از خطبهٔ نماز جمعه، استقلال حکومت خود را اعلام کرد.[25][26] طاهر در همان شبی که نام مأمون را از خطبه حذف کرد یا مدت کوتاهی پس از آن در سال ۲۰۷ هجری/ ۸۲۲ میلادی، درگذشت.[27][28]

بدین ترتیب از مهم‌ترین نتایج جنگ میان امین و مأمون و درگیری میان وزیران و سرداران، امارت و سپس اعلام استقلال طاهر بن حسین و فرمانروایی فرزندان و نوادگانش در خراسان بود، که منجر به استقلال نسبتاً زیاد قسمت شرقی خلافت از پایتخت شد و با حکومت طاهریان بر سرزمین‌های وسیع شرقی، دوره‌ای جدید در تاریخ سیاسی حکومت‌های ایران رقم خورد که بعدها منجر به شکل‌گیری حرکت‌های استقلال‌طلبانه و در نتیجه پیدایش حکومت‌های متعدد نیمه‌مستقل و مستقل موسوم، به امارت اِسْتِکفا، شد.[29] در کنار آن، عده‌ای دیگر از خاندان طاهری نیز به مدت چندین دهه، در قالب عاملان پلیس بغداد یا شُرطه به ایفای وظیفه و اعمال نقش و قدرت در مرکز خلافت عباسی پرداختند.[30]

اوضاع خلافت عباسی در اوایل سدهٔ سوم هجری

شورش ها علیه مأمون

در ادامهٔ سیر وقایع، در شرق تحولات مهمی روی داد. اگرچه مأمون قدرت تام را در ولایات شرقی در اختیار داشت اما منطقه‌ای نسبتاً کوچک در اختیار بابک قرار داشت. او به همکاری با خرمدینان پرداخت و در سال ۲۰۱ ه‍.ق/ ۸۱۶ م، اقدام به شورش در آذربایجان کرد و با بهره‌گیری از پایگاه‌های کوهستانی خویش، نیروهایی که با هدف مقابله با وی از سمت حکومت مرکزی گسیل می‌شدند را در اجرای مأموریتشان ناکام می‌گذاشت.[31] اما در غرب خلافت نیز مأمون با مسائل گوناگونی مواجه شده‌ بود. پس از پیروزی بر امین و نصب حسن بن سهل بر حکومت عراق، به یکباره قیام شیعی ابوالسَرایا در حمایت از ابن طباطبای حسنی به وقوع پیوست که به دشواری و با یاری گرفتن حسن بن سهل از هَرثمه بن اَعْیَن سرکوب شد و ابوالسرایا نیز به قتل رسید. البته اقدامات مأمون از جمله ولایت عهدی علی بن موسی‌الرضا، امام هشتم شیعه، طغیان عراقیان وفادار به خلافت علیه قدرت یابی علویان و تسلط ایرانیان، به‌ویژه اهالی خراسان، بر امور حکومت را در پی داشت، که به صورت رویگردانی عباسیانِ مستقر در بغداد از مأمون و نصب عمویش، ابراهیم بن مهدی، به خلافت نمودار شد.[32] به علت وخامت اوضاع، مأمون به سوی بغداد حرکت کرد و بنابر برخی روایات نقشهٔ قتل فضل بن سهل (۲۰۲ ه‍.ق/ ۸۱۸ م) و علی بن موسی‌الرضا را طراحی و عملی کرد، تا به مخالفت‌ها علیه خود پایان دهد.[33] مأمون پس از انجام این اعمال، با نگارش نامه‌ای در صدد دلجویی از مردم بغداد و خاندان بنی‌عباس برآمد. اما با بی‌توجهی آنان، به سمت بغداد حرکت کرد و طاهر را نیز همراه با سپاهیانش برای افزایش شوکت و قدرت خود از رِقه فراخواند.[34] طاهر به سرعت حرکت کرد و خود را در نَهْرَوان به مأمون رساند و در سال ۲۰۴ ه‍.ق / ۸۱۹ م به اتفاق یکدیگر وارد بغداد شدند.[35] یکی دیگر از دغدغه‌های مأمون در غرب خلافت، تسلط بر اوضاع مصر و برقراری آرامش در آن ناحیه بود که از سال ۱۸۲ ه‍.ق/ ۷۹۸ م با ورود پناهندگانی از قُرطَبه دستخوش ناآرامی‌های متعددی شده‌بود که ظاهراً علت ناآرامی‌ها و قیام‌های شکل گرفته در این سرزمین را باید در نظام شدید و طاقت‌فرسای مالیاتی جستجو کرد. از آخرین شورش‌های رخ‌ داده از این سنخ، می‌توان به شورش قِبطی‌های دلتای نیل اشاره کرد که سرکوب آن با دشواری‌های بسیار و وقوع نبردهای خشن و بی‌رحمانه صورت پذیرفت. پس از آن نیز، خلیفه که در شام اقامت داشت، در محرم سال ۲۱۸ ه‍.ق/ ۸۳۲ م شخصا عازم مصر شد تا اوضاع آن ناحیه را که عاملانش موفق به تسلط بر آن نشده‌بودند، سامان دهد.[36]

زمینهٔ قدرت‌گیری و حکومت طلحه

طلحه در زمان طاهر

کنیهٔ طاهر بن حسین به سبب وجود طلحه، ابوطلحه بود.[37] طلحه پس از واگذاری حکومت خراسان به طاهر در سال ۲۰۵ هجری، به نیابت از پدر یا در رکاب او به آن ناحیه رفت و در خراسان مستقر شد.[38] یکی از مشکلات عمدهٔ طاهر بن حسین، تاخت و تاز مداوم خوارج در سیستان و وجود ناآرامی در آن ناحیه بود. بدین منظور طاهر، محمد بن حضین قوسی که چهارده سال قبل حاکم واقعی سیستان بود و شناخت خوبی نسبت به مسائل محلی داشت را برای ایجاد آرامش و نظم در جمادی‌الاول سال ۲۰۶ هجری/ ۸۲۰ میلادی بدان ناحیه گسیل داشت و او در این امر توفیق یافت.[39] پس از بازگشت آرامش به آن ناحیه، طاهر امارت آن را به طلحه واگذار کرد.[40]

جانشینی طاهر

پس از مرگ ناگهانی طاهر در سال ۲۰۷ هجری، خراسان دستخوش ناآرامی‌هایی از جانب سپاهیان شد که در اثر آن یکی از خزانه‌های طاهر غارت شد. انگیزهٔ آنان در این امر، واکنش به قتل ناگهانی سردار خود که در طی چندین سال با وی الفتی پیدا کرده بودند، بود و علاوه بر آن، ظن به نقش خلیفه در مرگ طاهر و کسب مقرری بیشتر را نیز می‌توان از دیگر انگیزه‌های سپاهیان در برپایی شورش برشمرد. چندین اقدام در جهت خاموش کردن آتش این ناآرامی‌ها صورت پذیرفت. در قدم نخست «سلام ابرش خواجه، خزانه‌دار طاهر، به کارش پرداخت و مقرری شش ماهشان داده شد». همچنین برگزیدن طلحه بن طاهر به حکومت خراسان، به رغم نارضایتی از طاهر و گسیل کردن احمد بن ابی خالد به خراسان، از اقدامات مأمون در راستای فرو نشاندن شورش سپاهیان بود.[41] علاوه بر آن، احمد مأموریت داشت تا به ارزیابی وضعیت خراسان و موقعیت خاندان طاهری در آن ناحیه بپردازد و در صورت وجود خطر، نسبت به حذف آنان اقدام کند،[42] اما احمد پس از حضور در خراسان و بررسی وضعیت آن، از جانب طلحه و فرمانبرداری وی رضایت پیدا کرد. دلیل این رضایت، هدایای هنگفتی بود که طلحه به احمد و یارانش اهدا کرد. این هدایا شامل سه میلیون درهم در کنار هدایایی به ارزش دو میلیون درهم برای احمد بن ابی خالد و پانصد هزار درهم برای ابراهیم بن عباس، منشی احمد، از سمت طلحه بود که اهدای این پیشکشی‌ها به درگاه احمد بن ابی خالد که مشتاق و شیفتهٔ هدایا بود، موجب تثبیت موقعیت طلحه شد و بازگشت احمد بن ابی خالد به بغداد نیز موجب اطمینان خاطر مأمون از جانب طلحه گشت.[43]

شورش حسن بن حسین

در جریان شورش سپاهیان، به نقش حسن بن حسین، برادر طاهر، نیز اشاره شده و او را در وقوع این ناآرامی مؤثر دانسته‌اند؛ چراکه او در سمت مشاور در خدمت طاهر بود و نسبت به توطئهٔ قتل برادر آگاهی بیشتری داشت. در کنار آن، با توجه به مأموریت‌های نظامی بعدی او گمان می‌رود که در زمان مورد بحث، او فرماندهی سپاه را نیز بر عهده داشته است که بر طبق آن به راحتی می‌توانست نقشی تاثیرگذار در کنترل و رهبری سپاهیان ایفا کند. با ورود احمد بن ابی خالد به خراسان و وقوف حسن بر عدم توان رویارویی با او، حسن بن حسین از برخورد با او پرهیز کرد و برای دوری از نبرد در سال ۲۰۸ هجری / ۸۲۳ میلادی، به کرمان گریخت و در آنجا علم طغیان علیه خلیفه را برافراشت. پس از بازگشت احمد بن ابی خالد به بغداد و خروج حسن بن حسین علیه خلیفه، احمد با وجود خستگی سفر پیشین، خود مأموریت دفع او را بر عهده گرفت که امکان دارد این امر به درخواست مأمون، در جهت رفع پیامدهای عصیان طاهر صورت پذیرفته باشد. احمد در کرمان، حسن بن حسین را در محاصره گرفت و احتمالاً توانست از طریق وعدهٔ بخشایش خطایش، بر او چیره گردد. بدین ترتیب حسن بن حسین پس از مدتی مقاومت در برابر احمد، تسلیم و دستگیر شد اما مأمون از خطایش چشم‌پوشی کرد و او را عفو نمود. نفوذ و قدرت خاندان طاهری را در کنار کوشش مأمون در جهت جلوگیری از تهدیدات و پیامدهای قتل حسن را از دلایل مؤثر در بخشایش حسن بن حسین می‌توان دانست.[44]

به قدرت رسیدن طلحه بن طاهر

با مرگ طاهر، مناسب‌ترین راه پیش روی مأمون، واگذاری قدرت به طلحه بود. پس از اعلام استقلال طاهر، کلثوم بن ثابت، صاحب برید خراسان،[پ 1] به درخواست شخص طاهر، این اقدام را به مأمون گزارش کرد. طلحه نیز پس از مرگ ناگهانی پدر، از کلثوم بن ثابت درخواست کرد که خبر مرگ طاهر را به همراه خبر سامان‌دهی اوضاع سپاهیان توسط طلحه را برای مأمون ارسال کند و به کلثوم در ازای این گزارش، پانصد هزار درهم یا پنج هزار دینار به همراه دویست جامه اهدا کرد که دو گزارش با فاصلهٔ اندکی از یکدیگر به بغداد رسیدند.[45] پیرامون انتخاب عبدالله بن طاهر یا طلحه به حکومت خراسان دو گروه گزارش از منابع برجای مانده‌است. بر اساس نخستین گروه از گزارش‌ها و بنابر نقل ابن اثیر، مأمون تمامی کارها و مسئولیت‌های طاهر را بر عهدهٔ عبدالله، فرزندش، قرار داد که او چون مشغول سرکوب شورش های شام و مصر بود، به عنوان حاکم خراسان، طلحه را به جانشینی و نیابت خود در آن سرزمین منصوب کرد؛[46] اما «طلحه به نام خود با مأمون مکاتبه می‌کرد و نام عبدالله را نمی‌برد»[47] اما طبق گروه دوم از گزارش‌ها، طلحه به طور مستقیم توسط مأمون برای جانشینی طاهر برگزیده شد؛ زیرا مأمون در راستای سرکوب شورش نصر بن شبث و آرام کردن بحران‌های غرب خلافت به شخصیت عبدالله بن طاهر نیاز داشت و علاوه بر آن، با توجه به مشکلات و پیشامدهای خراسان و لزوم اتخاذ تصمیمی سریع برای امارت آن ناحیه، حضور سریع عبدالله در خراسان میسر نبود. در نتیجه مأمون در جواب گزارشی که فرماندهی سپاه خراسان توسط طلحه را پس از مرگ طاهر بیان می‌کرد، پس از مشورت با احمد بن ابی خالد در این زمینه، شخصی را شایسته‌تر از طلحه برای تسلط بر اوضاع منطقه در آن برهه ندید و در نتیجه طلحه بن طاهر در سال ۲۰۷ هجری/ ۸۲۲ میلادی، به حکومت خراسان منصوب شد.[48]

به هر صورت، او دومین امیر خاندان طاهری بود.[49] مقر حکومت طلحه، همانند طاهر در شهر مرو قرار داشت.[50]

حکومت طلحه

محدوده حکومت طاهریان در خراسان و فلات مرکزی ایران

تأثیر خوارج بر وضعیت خراسان در اوایل دوران طاهریان

بررسی سراسر دوران حکومت طلحه بر خراسان، نمایانگر نبردهای پیاپی او با خوارج و رهبر آنان، حمزه بن آذرک، است.[51] حملات پیاپی خوارج که با قتل عاملان ولایات و سوزاندن دفاتر ثبت مالیات همراه بود، مانع جمع‌آوری منظم مالیات در مناطق و مشکلات اقتصادی فراوان می‌شد. طاهریان نیز به ناچار، به ارسال سپاه و کمک‌های مالی از نیشابور به سیستان اقدام می‌کردند؛ زیرا درآمدهای این منطقه پاسخگوی ادارهٔ مخارج آن نبود. خوارج نیز به علت وجود حامیان محلیشان قدرتمند ماندند و در همین راستا دغدغهٔ نبرد با خوارج از سوی طاهریان، به فراتر از مرزهای سیستان کشیده می‌شد و آنان را با هواخواهان این جریان در کرمان، قهستان و بادغیس روبرو می‌ساخت.[52] چنانکه بنابر نقل شابشتی، عبدالله بن طاهر در هنگام ورود به خراسان در سال ۲۱۵ قمری، با لانه‌های خوارج در مناطق مختلف روبرو گشت که این امر بیانگر نفوذ خوارج در میان عناصر ناراضی روستایی و به درازا کشیدن ستیز با خوارج بوده است. در میان شهرهای خراسان، نیشابور، بیهق و هرات آماج حملات پیاپی خوارج قرار داشتند؛ اگرچه، در عهد طاهر به سبب هیبت و آوازهٔ او، حملات مذکور تخفیف یافته بود.[53]

رویارویی طلحه با خوارج

طلحه در ایام امارت خود بر خراسان در صدد جلوگیری از حملات خوارج و همچنین دفع آنان در سیستان بود و سعی داشت تا از این طریق از هجوم و تاخت و تاز آنان در خراسان، جلوگیری به عمل آورد. وی به سبب تجربیاتی که در زمان پدرش، طاهر بن حسین، در ستیز با خوارج به دست آورده بود، مهمترین فعالیت دوران حکمرانی خود را به این نبردها اختصاص داد و گزارش ابن طیفور از زخمی شدن وی در نبرد با خوارج بیانگر تلاش وافر و جدی او در جهت سرکوب این فرقه بود و روایات گردیزی در باب جنگ‌های بسیار میان طلحه و حمزه نیز نشان از تعقیب و جنگ مداوم او با خوارج دارد.[54] او در همین راستا اقدام به ارسال والیانی در جهت تثبیت موقعیت سیستان نمود. طلحه پس از در دست گرفتن قدرت، یکی از نوادگان سامان خدات که ابوالفضل الیاس بن اسد بود را به سیستان گسیل کرد اما این شخص در سال ۲۰۸ هجری/ ۸۲۳ میلادی، به فرمان طلحه، قدرت را به معدل، برادر محمد بن حضین قوسی، واگذار کرده و سیستان را ترک نمود. اگرچه وی مدتی با استقرار در خانهٔ الحرث بن المثنی، مردم را که به او نزدیک‌تر بودند، علیه معدل می‌شوراند.[55]

به گزارش تاریخ سیستان، والیان این منطقه در جهت پیروزی در درگیری‌هایی که میانشان برقرار بود، به اتحاد با خوارج روی می‌آوردند. در همین راستا عده‌ای از خوارج به عنوان نیرو، تحت امر حاکمان سیستان قرار گرفتند و عده‌ای دیگر نیز به تاراج و آزار مردم پرداختند. به عنوان مثال، محمد بن حضین، از والیان طاهری سیستان، به یاری خوارج قدرت را در دست گرفت؛ چنانکه خوارج متعرّض او نمی‌شدند و به همین صورت برقراری آرامش در سیستان با تبانی والیان سیستان و خوارج به صورت امری مرسوم درآمده بود. اما شدت تحرکات خوارج موجب شد طلحه اقدام به گسیل محمد بن احوص و سپس محمد بن شبیب در سال ۲۰۹ هجری/ ۸۲۴ میلادی و همچنین محمد بن اسحاق بن سهره در رجب ۲۱۰ هجری/ ۸۲۶ میلادی، به سمت سیستان نماید. در زمان محمد بن اسحاق مردم بُست در اثر تحریک عیاران محلی شوریدند؛ زیرا افزایش فعالیت خوارج، نقشی مهم را در جهت ظهور و تقویت عیاران در سیستان بازی می‌کرد. به همین علت و در اثر موقعیت خاص شهر بست، این شهر در اوایل قرن سوم به یکی از مهم‌ترین مراکز تحرکات عیاران مبدل شده بود. ناکامی محمد بن اسحاق در دفع شورش عیاران که به سال ۲۱۱ هجری/ ۸۲۶ میلادی، در بست آغاز شد، موجب ارسال حسین بن علی سیاری از سمت طلحه به بست برای سرکوب این شورش شد که با موفقیت حسین بن علی در این مأموریت، شورشیان پراکنده شدند.[56] واپسین والی طلحه نیز که به سیستان گسیل گشت، احمد بن خالد نام داشت که به سال ۲۱۳ هجری/ ۸۲۸ میلادی، وارد سیستان شد اما با ممانعت گروهی از یاران حمزه در ورود او به شهر، او ناچار به بازگشت به خراسان شد. سرانجام، مرگ حمزه در سال ۲۱۳ هجری/ ۸۲۸ میلادی و مرگ طلحه اندک زمانی پس از آن، به این سلسله منازعات پایان بخشید.[57]

مرگ طلحه

طلحه مدتی پس از مرگ حمزه آذرک، سه روز مانده از ربیع‌الاول سال ۲۱۳ هجری/ مه ۸۲۸ میلادی، به طور ناگهانی در بلخ وفات یافت و در همان شهر نیز به خاک سپرده شد.[58] روایتی نیز وفات او را اندکی پیش از مرگ حمزه آذرک بیان می‌دارد.[59] ابوالسحیل شاعر، ابیاتی بدین مضمون در مصیبت مرگ طلحه سروده است:

آیا در شهر بلخ گذرت به قبرستان افتاده است؟

به درستی که قبرها و آرامگاهها حقایق را به ما نشان می‌دهند.

علاقه و اشتیاق، تو را به سوی این مکانها می‌کشاند.

در حالی که مکانها را بزرگانی چنین بر پایه‌های استوار و محکم درست کرده‌اند.

ای آرامگاه طلحه، آگاه باش آنکه در تو خفته است، بزرگواری است

کسی است که از بزرگان و گرامی داشتگان قوم خویش است.

پس از وصول خبر مرگ طلحه به عبدالله بن طاهر، که در بغداد مستقر بود، عبدالله به واسطهٔ حاجب خویش که طاهر بن ابراهیم نام داشت، برادر دیگر خود، علی بن طاهر، را به جانشینی خویش در خراسان منصوب کرد. عبدالله این انتصاب را به واسطهٔ اختیاری که از جانب خلیفه به وی به عنوان حاکم خراسان داده شده‌بود، انجام داد.[60]

منش طلحه

طلحه در زمان امارت خود مشکل برجسته‌ای با خلافت عباسی نداشت و ظاهراً فرمان مأمون در جهت عقیده به مخلوق بودن قرآن به وسیلهٔ طلحه نیز در خراسان رعایت و اجرا می‌شد؛ چنانکه، در همین راستا محمد بن اسلم طوسی به علت مخالفت با این عقیده، محبوس گشت. او اهمیت خاصی برای علم و دانش قائل بود. حمایت طلحه از علما موجب پیوستن عده‌ای از آنان به او شد و شاعران نیز در اشعار خویش مرو را به جهت وجود طلحه و بخشش‌هایش، نسبت به بغداد دور نمی‌دانستند. همچنین مکتوباتی پیرامون علوم مختلف و موسیقی به نام طلحه و به وسیلهٔ علما و هنرمندان زمان به رشتهٔ تالیف درآمده‌اند. روایاتی پیرامون شکار رفتن طلحه در کنار مجالس بزم و موسیقی که در آن طلحه اقدام به بخشش‌های فراوان می‌کرده‌است، از ابن طیفور نقل شده است و به طور کلی این روایات نشان‌دهندهٔ این امر است که طلحه به شکار و موسیقی تمایل داشته‌است.[61]

فرزندان طلحه

طلحه دارای فرزندی به نام محمد بوده‌است. محمد فرزندی به نام ابواسحق طیب داشت که در نیشابور اقامت داشت و در رمضان سال ۲۷۹ ه‍.ق درگذشت.[62]

منبع‌شناسی

منابع مربوط مربوط به عهد طاهریان را می‌توان به چند گروه تقسیم کرد.

منابع اولیه

منابع معاصر با موضوع بحث که به صورت مستقیم در سیر برخی از حوادث حضور داشتند یا با فاصلهٔ زمانی کمی به روایت آنان پرداخته‌اند را می‌توان به چند دسته تقسیم کرد که شامل تاریخ‌های عمومی و محلی می‌شود.

تاریخ محلی
  • تاریخ بغداد اثری است در رابطه با تاریخ شهر بغداد نوشته ابوالفضل احمد بن ابی طاهر طیفور (۲۰۴ تا ۲۰۶ هجری – ۲۸۰ هجری) که در قرن سوم نگارش شده‌است و علاوه بر بیان تاریخ بغداد، روایاتی از خلفا و اطرافیان آنان و رویدادهای آن زمان را نیز در بر می‌گیرد. آنچه اکنون از این کتاب باقی است از ۲۰۴ هجری تا ۲۱۸ هجری را پوشش می‌دهد و می‌توان از طریق آن به اطلاعات ارزنده‌ای دربارهٔ خلفا و بزرگان دربار و زناشویی مأمون دست یافت. علاوه بر آن، روایات تازه‌ای را دربارهٔ طاهر بن حسین و عده‌ای از شاعران و موسیقی‌دانان بیان می‌کند. طبری نیز برای نگارش تاریخ سلسلهٔ عباسی از این اثر بهره برده‌است و در نقاطی از کتاب او می‌توان به سبک یکسان دو کتاب پی برد.[63]
تاریخ‌های عمومی

تاریخ‌های عمومی سده سوم هجری با توجه به دورهٔ حکومت طاهریان از منابع معاصر و اولیه به‌شمار می‌آیند و به علت نزدیکی با جریان حوادث، حاوی اطلاعات مفیدی در این زمینه هستند.

  • تاریخ طبری: از جملهٔ این منابع می‌توان به تاریخ طبری اثر محمد بن جریر طبری (۲۲۴ – ۳۱۰ هجری) اشاره کرد که در قرن سوم به نگارش درآمده‌است. این کتاب، تاریخ را از زمان خلقت آدم شروع می‌کند و سپس به نقل داستان پیامبران و پادشاهان قدیمی می‌پردازد. در بخش بعدی کتاب، طبری به نقل تاریخ پادشاهان ساسانی و سپس زندگی پیامبر اسلام، محمد، می‌پردازد. در این کتاب وقایع پس از شروع تاریخ اسلامی (مقارن با هجرت به مدینه) به ترتیب سال تنظیم شده‌است و تا سال ۳۰۲ هجری/ ۹۱۵ میلادی را دربرمی‌گیرد.[64] کتاب مزبور در باب روایت حوادث تاریخی دقت و توجه به جزئیات را مد نظر قرار داده و به صورت مفصل به شرح وقایع پرداخته‌است و می‌توان اثر او را جزو منابع اساسی و پایه به خصوص در باب طاهر و خاندانش به‌شمار آورد. علاوه بر این، او در این زمینه به روایت‌گری پرداخته و جانبدارانه قلم نزده‌است.[65]
  • اخبار الطوال تاریخ عمومی مختصری است که در قرن سوم توسط ابوحنیفه دینوری (۲۲۲–۲۸۲ هجری) نگارش شده‌است و دارای دو بخش پیش از اسلام و دورهٔ اسلامی می‌باشد. بخش اول از انبیای نخستین همچون آدم آغاز می‌شود و با گزارشی از ضعف دولت ساسانی پایان می‌پذیرد و بخش دوم نیز با توضیح فتوحات مسلمانان آغاز می‌شود و با شرح خلافت معتصم (۲۲۷ه. /۸۳۳ م) پایان می‌پذیرد. در کتاب به تحلیل رویدادها نیز پرداخته شده و دارای ارزش تاریخی و ادبی می‌باشد.[66]
  • تاریخ یعقوبی تاریخی عمومی است که در قرن سوم هجری است توسط احمد یعقوبی (درگذشت ۲۸۴ هـ) تألیف شده‌است. این کتاب مشتمل بر چند بخش است که در بخش نخست تاریخ جهان پیش از اسلام مربوط به انبیا و ملل گوناگون را شرح می‌دهد و در بخش بعد، تاریخ اسلام از ولادت محمد، پیامبر اسلام، تا خلافت معتمد عباسی (۲۷۹ هجری/ ۸۹۲ میلادی) را شرح می‌دهد. کتاب شامل اطلاعات جغرافیایی است و در رابطه با سازمان اداری و تشکیلاتی قرون دوم و سوم نیز نکاتی را بیان می‌کند.[67]
زندگینامه‌های عمومی
  • انساب الاشراف کتابی است در باب تاریخ و انساب عرب و مشاهیر آن در قرن سوم هجری و توسط احمد بلاذری (درگذشت ۲۷۸–۲۷۹) تألیف شده‌است. کتاب با معرفی انساب پیامبران آغاز می‌گردد و پس از رسیدن به نسب اعراب، ترتیب انساب و تیره‌هایشان را شرح می‌دهد و در ضمن آنان به شرح تاریخ آن می‌پردازد که به فهم آن زمینهٔ تاریخی یاری می‌رساند. کتاب همچنین شامل مطالبی پیرامون شرح ایام عرب و پس از آن با ذکر چندین بخش، اخبار خلفای اموی، عباسی و امرای آنان را روایت می‌کند.[68]

منابع ثانویه

منابعی نیز برای مطالعهٔ این عصر موجودند که در قرون بعدی تألیف شده‌اند اما حاوی اطلاعات مفیدی پیرامون موضوعات مختلف از جمله عباسیان و سرداران و امیرانشان همچون طاهر بن حسین می‌باشند.

تواریخ محلی
  • تاریخ طبرستان و رویان و مازندران کتابی است در زمینهٔ تاریخ محلی که در قرن نهم توسط ظهیرالدین مرعشی به نگارش درآمده‌است و به نام یکی از سلاطین آل کیای گیلان نوشته شده‌است. محتوای کتاب مشتمل بر تاریخ مازندران و گیلان تا قرن نهم می‌باشد که سلسله‌ها و خاندان‌های محلی را در بر می‌گیرد و علاوه بر آن ذکری از نایبان خلیفه، داعیان و امرای خراسان و چندین سلسلهٔ دیگر را علاوه بر تاریخ بعضی از شهرهای طبرستان و چگونگی تشکیل خاندان مرعشی را در خود دارد.[69]
تاریخ‌های عمومی
  • تاریخ بلعمی ترجمهٔ برگزیده‌ای از تاریخ طبری است که در قرن چهارم توسط ابوعلی محمد بن بلعمی (درگذشت ۳۶۳ هجری) نگارش یافته‌است. کتاب از آفرینش تا حوادث مربوط به قرن چهارم را در بر می‌گیرد و نویسنده با برگزیدن یکی از چندین روایت و حذف اسناد آن و همچنین کامل نمودن روایات به وسیلهٔ دیگر منابعی که در اختیار داشته، به نوآوری روی آورده‌است.[70]
  • ملوک الارض و الانبیاء کتابی است در حوزهٔ تاریخ عمومی که توسط حمزه بن حسن اصفهانی (درگذشت بین سال‌های ۳۵۰ تا ۳۶۰) در قرن چهارم به نگارش درآمده‌است. این اثر دارای ده باب می‌باشد که نه باب آن مربوط به پیش از اسلام و تاریخ سلسله‌های دیگر ملل و باب دهم آن مربوط به عصر اسلامی می‌باشد. اکثر قسمت‌های کتاب به صورت مختصر به بیان گزارش پرداخته‌است اما در باب تاریخ ایران از تفصیل بیشتری برخوردار است. اهمیت این کتاب به جهت اطلاعاتی است که در باب امرای خراسان و طبرستان به صورت جدا ارائه می‌دهد و دارای ارزش ادبی و زبانشناسی نیز می‌باشد.[71]
  • مروج الذهب و معادن الجوهر اثری در حوزهٔ تاریخ عمومی که در قرن چهارم هجری توسط ابوالحسن علی بن حسین مسعودی به تألیف درآمده‌است. این اثر دارای ۱۳۲ باب در دو بخش پیش و پس از اسلام می‌باشد که از آدم آغاز گشته و با ذکر حوادث خلافت المطیع لله (درگذشت ۳۶۴ هجری) پایان یافته‌است. در این کتاب تاریخ ملل مختلف ذکر شده‌است و در بخش اسلام همانند تعدادی دیگر از کتب عمومی، خلفا محور بحث قرار گرفته و اطلاعات پیرامون دیگر افراد حاضر در آن دوره بیان گشته است.[72]
  • التنبیه و الاشراف تاریخی عمومی است که در قرن چهارم هجری توسط ابوالحسن علی بن حسین مسعودی تألیف شده‌است. بخش پیش از اسلام این کتاب با مباحث جغرافیایی و نجومی آغاز شده و پس از بیان تاریخ ملل مختلف، به تاریخ اسلام پرداخته و تا دوران خلافت مطیع را شرح داده‌است. این کتاب حاوی اطلاعاتی پیرامون تشکیلات اداری و همچنین رسوم حکومت‌داری در دورهٔ عباسیان است.[73]
  • تاریخ گردیزی از تاریخ‌های عام زبان فارسی است که در قرن پنجم توسط گردیزی (درگذشت ۴۵۳ هجری) به نگارش درآمده‌است. موضوع کتاب، تاریخ جهان از آفرینش تا روزگار مؤلف را در بر می‌گیرد. کتاب در بخش پیش از اسلام به ایران و پس از اسلام نیز به خراسان بزرگ توجه بیشتری نشان داده‌است. مؤلف در بخش نخست به تاریخ ایران پیش از اسلام و صدر اسلام پرداخته‌است و در بخش بعد نیز به اخبار قدیم خراسان و تاریخ طاهریان، صفاریان، سامانیان و غزنویان توجه نشان داده‌است.[74]
  • الکامل فی التاریخ اثری است در باب تاریخ عمومی که در قرن هفتم هجری توسط عز الدین ابن اثیر به نگارش درآمده‌است و به دو بخش قبل و بعد از اسلام تقسیم می‌شود که مجموعاً حوادث رخ داده تا قرن هفتم هجری را در بر می‌گیرد. در این کتاب توجه ویژه‌ای به تاریخ غرب و شرق جهان اسلام شده‌است و در بخش تاریخ اسلام به صورت سالشمار نگاشته شده‌است. این اثر در نقل روایات تا اواخر قرن سوم، تکیهٔ کامل بر تاریخ طبری دارد. نویسندهٔ اثر معمولاً کاملترین وقایع را در ابتدا ذکر می‌کند و سپس وقایع کم‌اهمیت‌تر را به صورت فهرست‌وار بیان می‌نماید.[75]
زندگینامه‌های عمومی
  • وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان اثری است از احمد بن محمد برمکی مشهور به ابن خلکان که در قرن هفتم به نگارش درآمده‌است. در این کتاب به زندگی تعداد زیادی از دانشمندان، امیران و وزیران پرداخته شده‌است که مآخذ او کتب مختلف و افراد موثق در این زمینه بوده‌اند.[76]

سکه‌شناسی

نوع سکهسال ضربمکان ضربتشریح سکه
فلس۲۰۹ قمریبخارامتن رو: لا اله الا الله، وحده لا شریک له، بسم الله، ضرب هذا الفلس ببخارا سنه تسع و مائتین/ متن پشت: محمد رسول‌الله، طلحه، محمد رسول‌الله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون
فلس با نام طلوت و محمد بن طلوت۲۰۹ قمریبخارامتن رو: لا اله الا الله، وحده لا شریک له، بسم الله، ضرب هذا الفلس ببخارا سنه تسع و مائتین/ متن پشت: محمد رسول‌الله، طلوت، امر به الامیر طلحه بن ذوالیمینین علی یدی محمد بن طلوت
فلس با نام طلحی۲۰۹ قمریبستمتن رو: لا اله الا الله، وحده لا شریک له، بسم الله، ضرب هذا الفلس ببست سنه تسع و مائتین/ متن پشت: الطلحی، محمد رسول‌الله، مما امر به الامیر طلحه علی یدی عبدالله
فلس با نام طلحی عبدالله۲۰۹ قمریسیستانمتن رو: لا اله الا الله، وحده لا شریک له، بسم الله، ضرب هذا الفلس بسجستان سنه تسع و مائتین/ متن پشت: الطلحی، محمد رسول‌الله، طلوت، مما امر به الامیر طلحه، عبدالله لله الامر من قبل و من بعد و یومئذ یفرح المؤمنون بنصرالله
فلس با نام محمد و محمد بن عبدالله۲۱۱ قمریبخارامتن رو: لا اله الا الله، وحده لا شریک له، بسم الله، ضرب هذا الفلس ببخارا سنه احدی عشره و مائتین/ متن پشت: محمد رسول‌الله، محمد، امر به الامیر طلحه بن ذوالیمینین علی یدی محمد بن عبدالله
درهم با نام مأمون و حسن۲۰۸ قمریزرنجمتن رو: لا اله الا الله، وحده لا شریک له، بسم الله، ضرب هذا الدرهم بمدینه زرنج سنه ثمان و مائتین/ متن پشت: طلحه، محمد رسول‌الله، المأمون خلیفه‌الله، الحسن، محمد رسول‌الله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون
درهم۲۰۸ قمریسمرقندمتن رو: لا اله الا الله، وحده لا شریک له، المشرق، بسم الله، ضرب هذا الدرهم بسمرقند سنه ثمان و مائتین/ متن پشت: لله، محمد رسول‌الله، ذوالیمینین، العلاء، محمد رسول‌الله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون
درهم با نام مأمون۲۰۸ قمریسمرقندمتن رو: لا اله الا الله، وحده لا شریک له، بسم الله، ضرب هذا الدرهم بسمرقند سنه ثمان و مائتین، لله الامر من قبل و من بعد و یومئذ یفرح المؤمنون بنصرالله/ متن پشت: لله، محمد رسول‌الله، المأمون خلیفه‌الله، طلحه، محمد رسول‌الله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون
درهم با نام مأمون و اسماعیل بن جریر۲۰۸ قمریمحمدیهمتن رو: لا اله الا الله، وحده لا شریک له، بسم الله، ضرب هذا الدرهم بالمحمدیه سنه ثمان و مائتین، اسماعیل بن جریر/ متن پشت: لله، محمد رسول‌الله، المأمون خلیفه‌الله، طلحه، محمد رسول‌الله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون
درهم با نام مأمون۲۰۸ قمریهراتمتن رو: لا اله الا الله، وحده لا شریک له، بسم الله، ضرب هذا الدرهم بمدینه هراه سنه ثمان و مائتین، لله الامر من قبل و من بعد و یومئذ یفرح المؤمنون بنصرالله/ متن پشت: لله، محمد رسول‌الله، المأمون خلیفه‌الله، طلحه، محمد رسول‌الله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون
درهم با نام مأمون۲۰۹ قمریسمرقندمتن رو: لا اله الا الله، وحده لا شریک له، بسم الله، ضرب هذا الدرهم بسمرقند سنه تسع و مائتین، لله الامر من قبل و من بعد و یومئذ یفرح المؤمنون بنصرالله/ متن پشت: لله، محمد رسول‌الله، المأمون خلیفه‌الله، طلحه، محمد رسول‌الله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون
درهم۲۰۹ قمریمحمدیهمتن رو: لا اله الا الله، وحده لا شریک له، بسم الله، ضرب هذا الدرهم بمحمدیه سنه تسع و مائتین، لله الامر من قبل و من بعد و یومئذ یفرح المؤمنون بنصرالله/ متن پشت: لله، محمد رسول‌الله، طلحه، محمد رسول‌الله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون
درهم با نام مأمون۲۱۰ قمریسمرقندمتن رو: لا اله الا الله، وحده لا شریک له، بسم الله، ضرب هذا الدرهم بسمرقند سنه عشر و مائتین، لله الامر من قبل و من بعد و یومئذ یفرح المؤمنون بنصرالله/ متن پشت: لله، محمد رسول‌الله، المأمون خلیفه‌الله، طلحه، محمد رسول‌الله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون

[77]

تبارنامهٔ طاهریان

زریق یا رزیق
مصعب
احمدعلیحسین
حسنمحمدطاهر ذوالیمینینابراهیم
محمدحسنعبداللهطلحهعلیحسیناسمعیلطاهراسحقمحمد
علیعبدالعزیزاحمدسلیمانطلحهطاهرحسینمصعبعبیداللهمحمد
علیمطهرعبداللهحسینمحمد
طاهراحمد

یادداشت‌ها

  1. فرستندهٔ پیک و قاصد. کسی که وقایع هر جایی را که در آن بوده می‌نوشت و برای پادشاه می‌فرستاد.

پانویس

  1. باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۱؛ فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ۲۰۵؛ اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۶۱؛ مفتخری و زمانی، تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا برآمدن طاهریان، ۹–۱۴۸.
  2. Forstner, “ABU’L-ṬAYYEB ṬĀHER”, Encyclopædia Iranica; Bosworth, “Ṭāhir b. al-Ḥusayn”, Encyclopaedia of Islam.
  3. خضری، تاریخ خلافت عباسی، ۷۴؛ اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۶۱؛ نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۲۴، ۳۸.
  4. باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۱؛ خضری، تاریخ خلافت عباسی، ۷۴؛ اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۷–۶۴ و ۶۹؛ زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۴۹۶.
  5. Forstner, “ABU’L-ṬAYYEB ṬĀHER”, Encyclopædia Iranica; Bosworth, “Ṭāhir b. al-Ḥusayn”, Encyclopaedia of Islam.
  6. فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ۱۸۶؛ باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۱؛ اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۶۱، ۶۵ و ۷۰–۶۹؛ مفتخری و زمانی، تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا برآمدن طاهریان، ۱۴۹؛ زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۴۹۷؛ نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۲۴، ۳۸.
  7. باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۱؛ اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۶۱، ۴–۶۳، ۷۰–۶۹، ۴–۷۳.
  8. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۶۶؛ مفتخری و زمانی، تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا برآمدن طاهریان، ۹–۱۴۸؛ زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۴۹۶؛ نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۲۵، ۳۸.
  9. Forstner, “ABU’L-ṬAYYEB ṬĀHER”, Encyclopædia Iranica.
  10. باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۱؛ فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ۲۰۵؛ اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۶۷، ۷۵؛ مفتخری و زمانی، تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا برآمدن طاهریان، ۱۴۹؛ زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۴۹۶؛ نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۲۷.
  11. Forstner, “ABU’L-ṬAYYEB ṬĀHER”, Encyclopædia Iranica; Bosworth, “Ṭāhir b. al-Ḥusayn”, Encyclopaedia of Islam.
  12. باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۱؛ فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ۲۰۵؛ خضری، تاریخ خلافت عباسی، ۷۴؛ اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۷۵، ۷۹؛ نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۷–۲۶، ۳۵.
  13. Forstner, “ABU’L-ṬAYYEB ṬĀHER”, Encyclopædia Iranica; Bosworth, “Ṭāhir b. al-Ḥusayn”, Encyclopaedia of Islam.
  14. باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۱؛ فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ۲۰۵؛ اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۷۶؛ التون، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در آغاز حکومت عباسیان، ۱۸۱؛ نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۲۶.
  15. باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۱؛ فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ۲۰۵؛ خضری، تاریخ خلافت عباسی، ۷۴؛ اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۷۷؛ مفتخری و زمانی، تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا برآمدن طاهریان، ۱۴۹؛ زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۴۹۶؛ نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۲۷.
  16. Forstner, “ABU’L-ṬAYYEB ṬĀHER”, Encyclopædia Iranica; Bosworth, “Ṭāhir b. al-Ḥusayn”, Encyclopaedia of Islam.
  17. باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۱.
  18. باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۲؛ خضری، تاریخ خلافت عباسی، ۶۵؛ اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۸۱.
  19. فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ۲۰۵.
  20. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۹۸؛ اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ۹۵؛ زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۴۹۸؛ نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۴–۸۳.
  21. Forstner, “ABU’L-ṬAYYEB ṬĀHER”, Encyclopædia Iranica.
  22. باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۲؛ فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ۲۰۵؛ خضری، تاریخ خلافت عباسی، ۷۴؛ مفتخری و زمانی، تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا برآمدن طاهریان، ۱۴۷؛ اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ۹۵.
  23. باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۶۷، ۸۴؛ باسورث، تاریخ سیستان، ۲۱۴؛ فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ۲۰۶؛ خضری، تاریخ خلافت عباسی، ۷۵؛ اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۱۳۶، ۱۳۹، ۴۳–۱۴۱، ۳۶–۳۳۵؛ التون، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در آغاز حکومت عباسیان، ۱۹۷؛ مفتخری و زمانی، تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا برآمدن طاهریان، ۱۴۸، ۱۵۰؛ اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ۱۰۱؛ زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۴۹۵، ۴۹۹؛ نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۱۲۵، ۱۴۱، ۱۴۳، ۴۹–۱۴۵.
  24. Forstner, “ABU’L-ṬAYYEB ṬĀHER”, Encyclopædia Iranica; Bosworth, “Ṭāhir b. al-Ḥusayn”, Encyclopaedia of Islam.
  25. باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۴؛ فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ۲۰۶؛ خضری، تاریخ خلافت عباسی، ۷۵، ۹۰؛ اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۵۶–۱۵۴، ۱۵۹، ۳۲۰، ۳۳۶؛ التون، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در آغاز حکومت عباسیان، ۱۹۷؛ مفتخری و زمانی، تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا برآمدن طاهریان، ۱–۱۵۰؛ اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ۱۰۱؛ زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۹۶–۴۹۵، ۵۰۳؛ نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۴۹-‍۱۴۸، ۱۶۷، ۱۷۱.
  26. Forstner, “ABU’L-ṬAYYEB ṬĀHER”, Encyclopædia Iranica; Bosworth, “Ṭāhir b. al-Ḥusayn”, Encyclopaedia of Islam.
  27. باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۴؛ فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ۲۰۶؛ خضری، تاریخ خلافت عباسی، ۶–۷۵؛ اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۵۷–۱۵۶؛ اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ۱۰۱؛ زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۴۹۶، ۵۰۳؛ نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۴۰، ۱۷۰، ۱۷۴.
  28. Forstner, “ABU’L-ṬAYYEB ṬĀHER”, Encyclopædia Iranica; Bosworth, “Ṭāhir b. al-Ḥusayn”, Encyclopaedia of Islam.
  29. باسورث، تاریخ ایران کمبریج، صص ۴–۹۲.
    فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، صص ۹–۲۰۸.
    خضری، تاریخ خلافت عباسی، ۷۶.
    التون، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در آغاز حکومت عباسیان، ۱۹۷.
    مفتخری و زمانی، تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا برآمدن طاهریان، ۱۶۹.
    اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، صص ۲–۱۰۱.
    Forstner, “Abu’l-Ṭayyeb Ṭāher”, Encyclopædia Iranica.
    زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، صص ۵–۵۰۴.
  30. هولت، تاریخ اسلام کمبریج، ۱۸۱.
  31. هولت، تاریخ اسلام کمبریج، ۱۸۱.
  32. هولت، تاریخ اسلام کمبریج، ۷۹-۱۷۸.
  33. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۱۲۳، ۲۹–۱۲۷، ۱۳۲، ۱۳۹، ۱۵۹.
    التون، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در آغاز حکومت عباسیان، ۱۹۶.
    مفتخری و زمانی، تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا برآمدن طاهریان، ۱۴۸.
    اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ۸–۹۶.
    زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۴۹۸.
    نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۱۲۲، ۱۲۷.
  34. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۳۱–۱۳۰.
  35. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۱۳۰.
    زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۴۹۸.
    نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۱۲۵.
  36. هولت، تاریخ اسلام کمبریج، ۸۱-۱۸۰.
  37. نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۳۹.
  38. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۱۴۳؛ نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۳۱، ۱۵۰.
  39. باسورث، تاریخ سیستان، ۲۱۵؛ اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۴۶–۱۴۵؛ نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۱۶۳.
  40. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۱۴۶؛ نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۱۶۳.
  41. نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۱۶۸، ۱۷۰؛ زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۵۰۵.
  42. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۶۲-۱۶۱؛ نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۱۶۱.
  43. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۱۶۷؛ نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۶۹-۱۶۸؛ زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۵۰۵.
  44. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۶۳-۱۶۲.
  45. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۱۶۴، ۲۷۸؛ نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۷۰-۱۶۹، ۱۷۵.
  46. نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۳۱، ۷۱-۱۷۰، ۱۷۷؛ زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۵۰۵.
  47. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۱۶۴؛ زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۵۰۶.
  48. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۶۴-۱۶۳؛ نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۱۶۱، ۱۶۸، ۷۶-۱۷۵؛ زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۵۰۵؛ رضایی باغ‌بیدی، سکه‌های ایران در دورهٔ اسلامی از آغاز تا برآمدن سلجوقیان، ۲۲۴.
  49. نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۳۱.
  50. نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۱۵۹.
  51. رضایی باغ‌بیدی، سکه‌های ایران در دورهٔ اسلامی از آغاز تا برآمدن سلجوقیان، ۲۲۴.
  52. زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۵۰۵.
  53. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۶۸-۱۶۷.
  54. زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۵۰۶؛ رضایی باغ‌بیدی، سکه‌های ایران در دورهٔ اسلامی از آغاز تا برآمدن سلجوقیان، ۲۲۴.
  55. نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۶۴-۱۶۳.
  56. زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۵۰۶.
  57. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۶۹-۱۶۸؛ نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۶۵-۱۶۴.
  58. نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۱۶۵؛ زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۵۰۶؛ رضایی باغ‌بیدی، سکه‌های ایران در دورهٔ اسلامی از آغاز تا برآمدن سلجوقیان، ۲۲۴.
  59. زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۵۰۶.
  60. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۱۷۰؛ زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۵۰۶.
  61. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۷۰-۱۶۹؛ زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۵۰۶.
  62. نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۳۱.
  63. آذرنوش، «ابن ابی طاهر طیفور».
  64. Waines, “Al-Ṭabarī”, Encyclopædia Britannica.
  65. روغنی، کتابشناسی گزیده توصیفی تاریخ تمدن و ملل اسلامی، ۲۳.
  66. روغنی، کتابشناسی گزیده توصیفی تاریخ تمدن و ملل اسلامی، ۱۷.
  67. روغنی، کتابشناسی گزیده توصیفی تاریخ تمدن و ملل اسلامی، ۳۰.
  68. روغنی، کتابشناسی گزیده توصیفی تاریخ تمدن و ملل اسلامی، ۷۶–۱۷۵.
  69. روغنی، کتابشناسی گزیده توصیفی تاریخ تمدن و ملل اسلامی، ۲–۵۱.
  70. ٰروغنی، کتابشناسی گزیده توصیفی تاریخ تمدن و ملل اسلامی، ۲۰–۱۹.
  71. روغنی، کتابشناسی گزیده توصیفی تاریخ تمدن و ملل اسلامی، ۲۱.
  72. روغنی، کتابشناسی گزیده توصیفی تاریخ تمدن و ملل اسلامی، ۳۵.
  73. روغنی، کتابشناسی گزیده توصیفی تاریخ تمدن و ملل اسلامی، ۳۱.
  74. روغنی، کتابشناسی گزیده توصیفی تاریخ تمدن و ملل اسلامی، ۲۷.
  75. روغنی، کتابشناسی گزیده توصیفی تاریخ تمدن و ملل اسلامی، ۷–۲۶.
  76. سجادی، «ابن خلکان».
  77. رضایی باغ‌بیدی، سکه‌های ایران در دورهٔ اسلامی از آغاز تا برآمدن سلجوقیان، ۳۰-۲۲۹.

منابع

  • آذرنوش، آذرتاش (۱۳۶۷). «ابن ابی طاهر طیفور». در سید محمدکاظم موسوی بجنوردی. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. دوم. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
  • اشپولر، برتولد (۱۳۶۹). تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی. ترجمهٔ مریم میراحمدی. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
  • اکبری، امیر (۱۳۸۴). تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام. تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی.
  • التون، دانیل (۱۳۸۹). تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در آغاز حکومت عباسیان. ترجمهٔ مسعود رجب‌نیا. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
  • باسورث، ک. ا (۱۳۶۳). تاریخ ایران کمبریج. تهران: انتشارات امیرکبیر.
  • باسورث، ک. ا (۱۳۸۸). تاریخ سیستان. تهران: انتشارات امیرکبیر.
  • خضری، احمدرضا (۱۳۸۴). تاریخ خلافت عباسی. تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی.
  • رضایی باغ‌بیدی، حسن (۱۳۹۳). سکه‌های ایران در دورهٔ اسلامی از آغاز تا برآمدن سلجوقیان. تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی.
  • روغنی، شهره (۱۳۹۱). کتابشناسی گزیده توصیفی تاریخ و تمدن ملل اسلامی. تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی.
  • سجادی، صادق (۱۳۶۷). «ابن خلکان». در سید محمدکاظم موسوی بجنوردی. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. سوم. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
  • Bosworth, C.E (2000). "Ṭāhir b. al-Ḥusayn". Encyclopaedia of Islam. X (Second ed.). Leiden: E. J. Brill. p. 103.
  • Bosworth, C. E. (2009). "Maʾmūn". Encyclopædia Iranica.
  • Forstner, M (1983). "ABU'L-ṬAYYEB ṬĀHER". Encyclopædia Iranica.
  • Robinson, Chase F. (2010). The New Cambridge History of Islam. Cambridge University Press.
  • Shaban, M. A. (1978). Islamic History: Volume 2, AD 750-1055 (AH 132-448): A New Interpretation. Cambridge University Press.
  • Waines, David (2019). "Al-Ṭabarī". Encyclopædia Britannica.
This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.