فعل‌های فارسی

فعل ساده یا فعل بسیط (کارواژه به پارسی سره) در زبان فارسی فعلی است که مصدر آن از یک کلمه تشکیل شده باشد. حدود دوهزار فعل ساده در تاریخ ادبیات فارسی به کار رفته‌است. این فعل‌ها را محمد بشیر حسین در کتاب فهرست فعل‌های پارسی گردآوری کرده‌است[1]. محمد حیدری ملایری دربارهٔ صرف فعل در زبان علمی فارسی نیز یک مقاله نوشته‌است[2]. محسن حافظیان نیز حدود پانصدوهشتادوشش فعل سادهٔ رایج‌تر در زبان فارسی را بررسی کرده‌است و مشتق‌هایی رایج در زبان فارسی از این فعل‌ها را نیز معرفی کرده است.[3] کتاب دربرگیرندهٔ بیش از پنج‌هزار واژه است که از فعل‌های فارسی برگرفته شده‌اند و توانایی زبان فارسی را در زمینهٔ واژگان‌سازی و گوناگونیِ ساختارهای واژگان‌ساز نمایان می‌کند.[4]

انواع فعل فارسی از نظر ساختاری

فعل از لحاظ ساختار در زبان فارسی دارای چهار ساختمان فعلی است:

  1. فعل ساده
  2. فعل پیشوندی
  3. فعل مرکب
  4. فعل پیشوندی مرکب

فعل پیشوندی در زبان فارسی، فعلی است که از یک فعل ساده و یک پیشوند ساخته شده باشد. با افزودن پیشوند معنای فعل عوض می‌شود. این روش زایش فعل یکی از مهمترین ویژگی‌های زبان‌های هندواروپایی است که نشانگر توان زایندگی بالای این زبان‌هاست. برای نمونه، در انگلیسی می‌توان به پیشوندهای re، trans، de، com/con/co/col، sub، out، ex، in، en، up، و ... اشاره کرد که هر کدام معنی جدیدی به فعل پایه بار می‌کنند.

یکی از انواع فعل‌های زبان فارسی، فعل‌های پیشوندی هستند. این نوع افعال از دوره باستان تا به امروز در زبان فارسی رایج بوده‌اند، اما بسامد آنها در زبان، به ویژه در زبان فارسی دری، رو به کاهش بوده است. پیشوند این افعال، که عنصر غیرفعلی گروه فعلی را تشکیل می دهد، عمدتاً مفهوم جهت، سمت و جهت حرکت را نشان می‌دهد و گاهی نیز تقویت معنا و تاکید وقوع فعل را می‌رساند و گاهی نیز در افزایش یا ایجاد معنای جدید در گروه فعلی، ایفای نقش می‌کند. پیشوند در این دسته از افعال، در مسیر تحول و تطور، جای خود را به قید یا متمم یا عنصر غیرفعلی اسم و صفت در جمله داده است. [5]

افعال به دو دستهٔ بسیط و غیر بسیط تقسیم می‌شوند. فعل مرکب یکی از انواع فعل غیر بسیط است و آن فعلی است که از دو یا چند واژه مستقل ساخته شده‌است. واژه‌های سازندهٔ فعل مرکب، با یکدیگر نقشِ یک فعل را بازی می‌کنند و با هم به‌عنوان یک «واحد واژگانی» در واژگان اهل زبان ذخیره می‌شوند. دستوردانان تاکنون، درخصوص فعل مرکب به اجماع نرسیده‌اند و به همین دلیل نمی‌توان به‌درستی محدودهٔ فعل مرکب را مشخص کرد.

روی‌هم‌رفته می‌توان گفت فعل مرکب، فعلی است که از ترکیب یک فعل بسیط و واژه‌ای دیگر ساخته می‌شود. عموماً واژهٔ نخست، صفت یا قید، و واژهٔ دوم، فعل است؛ مانند: اجرا کردن، حدس زدن، پس گرفتن، گم کردن (حقشناس:۱۳۸۷).

پربسامدترین افعال در زبان فارسی معاصر، افعال مرکب هستند. با این حال، تحلیل زبان‌شناختی فعل مرکب در زبان فارسی وضعیت بحث‌انگیزی دارد و پژوهش‌گران مختلف از جمله ژیلبر لازار، ویلیام جونز، دونکان فوربز، آن لمبتون، عبدالرسول خیامپور، علی‌محمد حق‌شناس، محمدرضا باطنی، پرویز ناتل خانلری، حسن احمدی گیوی، محمد دبیرمقدم، مهدی مشکوةالدینی، خسرو فرشیدورد، امید طبیب‌زاده، علاءالدین طباطبایی و غلامحسین کریمی دوستان در مورد آن بحث کرده‌اند.

فعل ساده در پارسی

حدود دوهزار فعل سادهٔ فارسی که در ادبیات فارسی بکار رفته، در کتاب «فهرست فعل‌های فارسی» توسط محمد بشیر حسین گردآوری شده‌است.[1] محمدرضا باطنی معتقد است: در زبان فارسی امروز «حد اکثر ۲۰۰ فعل سادهٔ فعال وجود دارد که از آن‌ها می‌توان مشتق به دست آورد»، این در حالی است که شمار این فعل‌ها در زبان فرانسوی ۴۱۶۰ برآورد شده‌است. در زبان انگلیسی که گذر از مقولهً اسم به فعل و ایجاد فعل تبدیلی بسیار آسان است و بسیار فراوان نیز رخ می‌دهد، تعداد فعل‌های ساده و زایا بسیار بیشتر است. با این همه زبان فارسی می‌تواند یک زبان علمی باشد، به شرط اینکه کند و زنجیری را که ما به پای آن زده‌ایم باز کنیم. ما می‌کوشیم نشان دهیم که زبان فارسی زایایی لازم را بالقوه دارد. اما ما این توانایی را از قوه به فعل نمی‌آوریم. مهم‌ترین راه و بارورترین روش برای ساختن واژه‌های علمی، ساختن مصدر تبدیلی یا به اصطلاح «مصدر جعلی» است. در فارسی نیز مانند انگلیسی، فرانسه، عربی و بسیاری از زبان‌های دیگر باید از اسم یا صفت فعل بسازیم تا بتوانیم مشتقات لازم را از آن به دست بیاوریم و گره کار خود را بگشاییم.[6]

همچنین محمد ملایری دربارهٔ صرف فعل در زبان علمی فارسی یک مقاله نوشته‌است.[7] کتاب اخیر محسن حافظیان (دکترا در زبانشناسی از دانشگاه سوربن و هم‌اکنون استاد دانشگاه در کانادا) نیز حدود ۵۸۶ فعل ساده رایج‌تر در زبان فارسی را بررسی و مشتق‌های رایجی را در زبان فارسی از این فعل‌ها معرفی کرده است.[3] کتاب دربرگیرنده بیش از پنج هزار واژه است که از فعل‌های فارسی برگرفته شده‌اند و توانایی زبان فارسی را در زمینهٔ واژه سازی و گوناگونی ساختارهای واژه سازی نمایان می‌کند.[8] یدالله منصوری نیز افعال زبان فارسی و پهلوی (فارسی میانه) را بررسی کرده و نشان داده که زبان فارسی از اسم و صفت و ضمیر مشترک و پیشوند و غیره حتی فعل می‌سازد. در زبان روزمره تهران فعل‌هایی هستند که کتاب‌های ادبی دیده نمی‌شوند (برای نمونه): پُکید/ پُکیدن پِلِکید/ پِلِکیدن پِلاسید/ پِلاسیدن لَمید/ لَمیدن لُولید/ لُولیدن لاسید/ لاسیدن سُرید/ سُریدن قُلُنبید/ قُلُنبیدن ماسید/ ماسیدن.

یدالله منصوری نیز در پایان مقاله خود می‌گوید: «سخن پایانی این است که زبان فارسی با این همه زایندگی و زایایی می‌تواند از الگوها و نمونه‌های واژه‌سازی، به ویژه در فعل، از فارسی میانه، نیای خود، پیروی و بهره جویی کند و توانائیِ خود را در برابر نیازهای روزمره، به خصوص در عرصه دانش و فن افزایش دهد. این شیوه می‌تواند یکی از راه‌های مناسب و قانونمند واژه سازی باشد.»[9]

فعل‌های با قاعده و بی‌قاعده در زبان فارسی

تعریف فعل روشمند این است که روشی برای ساخت آن فعل بتوان تصور کرد و برای اینکه روشی استخراج شود باید بیش از یک فعل با آن روش ساخته شده باشد؛ ولی برای فعل ناروشمند هیچ روش و قاعده‌ای نمی‌توان استخراج کرد. با این تعریف، هیچ فعل بی‌قاعده‌ای در فارسی نیست! البته برخی قاعده را چنین تعریف می‌کنند که اگر با قاعده‌ای از ریشه فعل بتوان به بن مضارع و ماضی فعل دست یافت این فعل با قاعده است. با چنین تعریفی تنها پنج فعل در فارسی هست (بودن/استش، کردن/کُنش، آمدن/آیش، دیدن/بینش، خاستن/خیزش،) که ثنویت ریشه دارند و از یک ریشه نمی‌توان بن ماضی و مضارع را به دست آورد.[10] در واقع صرف کردن این پنج فعل هم قاعده مند است و تنها از منظر پیش گفته ناروشمند شمرده می‌شوند. صرف نظر از سه فعل بودن و دیدن و آمدن، ماده‌های مضارع و ماضی افعال فارسی از یک ریشه است. برای یافتن اشتراک در ریشه ناگزیریم به تاریخِ زبان مراجعه کنیم. سرچشمه دوگانگی ماده‌های برآمده از یک ریشه در دو جا نهفته‌است:[10]

  • دستور زبان‌های ایرانی باستان
  • قواعد حاکم بر تحول تاریخی اصوات در زبان‌های ایرانی[10]

چنانچه گفته شد، اگر چه برای یافتن ریشه فعل باید به تاریخ زبان مراجعه کرد، با این حال بدون نگاه تاریخی و زبانشناسانه هم می‌توان همانندی‌ها و روشمندی را به روشنی دید.
پسوند و روش‌های فعل ساز در زبان فارسی عبارتند از:

  • فعل‌هایی که با افزودن «یدن» به ریشه/ستاک ساخته می‌شوند: پریدن، دویدن…
  • فعل‌های که با افزودن «آدن» به ریشه/ستاک ساخته می‌شوند: افتادن، ایستادن، فرستادن، نهادن…
  • فعل‌هایی که با افزودن «دن» به ریشه/ستاک ساخته می‌شوند: کندن، آکندن، افکندن، پراکندن، ستاندن، سپاردن
  • فعل‌هایی که با حذف «ن» از ریشه و افزودن «دن» به ریشه/ستاک ساخته می‌شوند: گزیدن (گزین)، زدن (زن)، چیدن (چین)، آفریدن (آفرین)، ریدن (رین)[11]
  • فعل‌هایی که با تغییر آوای پایانی ریشه (آی) به «و» و افزودن «دن» به ریشه فعل ساخته می‌شوند: ساییدن (سودن)،[12] فرمودن، گشودن، ستودن، سرودن، فرسودن، افزودن، نمودن، آزمودن، آسودن…
  • فعل‌هایی که با افزودن "تن" به ریشه/ستاک ساخته می‌شوند: کشتن، بافتن، شکافتن، سریشتن، ...
  • فعل‌هایی که با افزودن "استن" به ریشه/ستاک ساخته می‌شوند" دانستن، خواهستن[13](خواستن)[14]، بایستن، شایستن، پایستن، آراستن، پیراستن، ویراستن، زیستن و …

شایان ذکر است که ایدن/آدن/دن/تن همگی یک روش هستند و بنا بر تغییرات آوایی ریشه بکار می‌روند. در گویش‌های مختلف نیز ممکن متفاوت باشد، چنانچه افتادن را در برخی گویش‌ها، افتیدن می‌گویند. در میان فعل‌هایی که با افزودن «تن» به ریشه ساخته می‌شوند افعالی وجود دارند که با قواعد پیچیده تری ساخته می‌شوند که می‌توان به موارد زیر شاره کرد:

  • فعل‌هایی که با تغییر آوای پایانی (ز/س/ش) به «خ» و افزودن «تن» به ریشه فعل ساخته می‌شوند: سوز (سوختن)، دوز (دوختن)،شناس (شناختن)، فروش (فروختن) و…[15]
  • فعل‌هایی که با تغییر آوای پایانی (ب) به «ف» و افزودن «تن» به ریشه فعل ساخته می‌شوند: روب (رفتن)، یاب (یافتن)، کوب (کوفتن)، خواب (خفتن)، شتاب (شتافتن)، فریب (فریفتن)،[15][16] آشوب (آشفت)، سنب (سفت)، نهنب (نهفت)، رو (رفت)، گوی (گفت)،[17] گیر (گرفت)، پذیر (پذیرفت)[18]
  • فعل‌هایی که با تغییر آوای پایانی (ر) به «ش» و افزودن «تن» به ریشه فعل ساخته می‌شوند: انبار (انباشتن)، انگار (انگاشتن)، دار (داشتن)، گذار (گذاشتن)[15]
  • فعل‌هایی که با تغییر آوای پایانی (س) به «ش» و افزودن «تن» به ریشه فعل ساخته می‌شوند: ریس (رشتن/ریسیدن)، لیس (لشتن)،نویس (نوشتن)[15]
  • فعل‌هایی که با تغییر آوای پایانی (ه) به «س» ساخته و افزودن «تن» به ریشه فعل می‌شوند: خواه (خواستن)، کاه (کاستن)، جه (جستن)، ره (رستن)

برخی فعل‌های روشمند نیز دارای قواعد پیچیده تری هستند، مانند:

  • فعل‌هایی مانند پیوستن (پیوند)، بستن (بند)[19]
  • فعل‌هایی مانند نَوَشتن/نوردیدن[20]، گشتن (گردیدن)

نکتهٔ جالب دیگر اینکه برخی از فعل‌ها به چند روش ساخته می‌شوند. مانند: گذاشتن/گذاردن، گشتن/گردیدن، کوفتن/کوبیدن، رستن/روییدن، خفتن/خوابیدن، رشتن/ریسیدن، نَوَشتن/نوردیدن و…

بسیاری از فعل‌ها در زبان‌های ایرانی (حتی در برخی از گویش‌های زبان فارسی) با دو روش استن و ایدن ساخته شده‌اند. برای نمونه در گویش سبزواری در برخی جمله‌ها «دوید» را «دویست» می‌گویند. یا مثلاً در گیلکی باریدن و ارزیدن را بارستن و ارزستن می‌گویند و نمونه‌های زیاد دیگر.

پیشوندهای فعلی در فعل‌های ساده

پیشوندهای فعلی
پیشوندمعنینمونه
آ پیشوند فعل ساز آکندن(ä-kand)، آوردن(a-vare)، آمدن(ä-gam)، آراستن(ä-räiti)، آماردن، آورد به معنی نبرد(ä-part)، آمیختن
اُ پیشوند فعل ساز افتادن (اصل فعل از ریشه‌ی نیاایرانیِ pat می‌آید.)
اف به معنی بالا، از بالا افکندن()، افراشتن(به سمت بالا راست کردن)، افروختن()
پا ضد، مخالف پالودن (مقایسه کنید با آلودن)
پی مخالف، علیه پیوستن، پیمودن، پیکار
فر پیش فرستادن(fra-stä)، فریاد(fra-däta)، فرجام(fra-jäma)، فروختن(fra-vaxš)
ن پایین، به سوی نوشتن، نوردیدن، نغوشیدن/نیوشیدن، نگریستن، نگاشتن، نشستن
وی جدا کردن ویراستن
گ (تحول یافته وی) جدا کردن گداختن(vi-taxti)، گواردن(vi-kär)، گشادن(vi-sä)، گسستن، گمیختن، گماردن، گزیدن(vi-ĉay)، گذشتن(vi-tartan)
پر دور پرستیدن(pairi-sta)، پراکندن(pairi-kan)
ز/س/آز بیرون زدودن، سگالیدن، آزمودن
ان (دیس دیگری از هم) هم اندودن، انداختن، انباشتن
ش بیرون شتافتن، شکاریدن، شمردن

پسوندهای فعلی

پسوندهای فعلی
پسوندمعنینمونه
آک پسوند اسم ساز کاواک(از کافتن/کاویدن)، پوشاک(از پوشیدن)، خوراک(از خوردن)، رواج/رواگ(از رفتن).
َند پسوند اسم ساز گزند(از گزیدن)، کشند(از کشیدن)، چرخند(از چرخیدن)، توفند(از توفیدن)، کاوند(از کافتن/کاویدن)، سازند(از ساختن).
َن با مضارع پسوند اسم ابزار ساز سوزن(سوختن)، بریجَن، پرویزَن، نهنبن، تاَون( از تافتن)، پوشَن(از پوشیدن).
َن با ماضی پسوند مصدر ساز آمدن، رفتن، گفتن، نوشتن، گسستن، پیوستن.
آن پسوند قید و صفت ساز پریشان(از پریشیدن)، نگران( از نگریستن)، دوان( از دویدن)، لرزان.
ه با مضارع پسوند اسم ابزار ساز ماله( از مالیدن)، تابه(از تافتن)، ارّه(از ارّیدن)، گیره.
ه با ماضی پسوند صفت ساز شکسته، مرده، ریخته، نوشته، خریده.
آ پسوند صفت ساز گویا، شنوا، رسا، شیوا، فریبا، دانا.
َنده پسوند صفت ساز پرنده، خزنده، آینده، رونده، فروشنده.
آل پسوند اسم ساز روال، پوشال.
ِش پسوند اسم مصدر ساز گویش، بینش، دانش، گردش، دِگرش.
ِشت، ِشن پسوند اسم ساز دهشن( از دادن)، خورشت( از خوردن).
اوک پسوند اسم ساز برشتوک( از برشتن).
مان پسوند اسم ساز ساختمان و سازمان(از ساختن)، زایمان(از زاییدن)، ریسمان(از ریسیدن).

تراوندهای فعلی

تراوندهای فعلی
تراوندمعنینمونه
حذف واج (د) از مصدر تراوند اسم ساز آزمودن ← آزمون، نمودن ← نمون، افزودن ← افزون، افسودن ← افسون، اندودن ← اندون[21].
حذف واج (د) از مصدر + تغییر واج تراوند اسم ساز آسودن ← آسان، فرمودن ← فرمان.

زمان دستوری در زبان فارسی

زبان فارسی دارای سه زمان دستوریِ اصلیست: گذشته (ماضی یا پیشین)، حال (مضارع)، و آینده (مستقبل یا پسین).[22] در پارسی دری همه افعال از دو بن ماضی و مضارع ساخته می‌شوند. بن مضارع پارسی دری همان مادهٔ فارسی میانه است که گاه با هم اختلاف تلفظ جزئی دارند.[23] فعل‌ها از دو بن ماضی و مضارع ساخته می‌شوند.

بن ماضی = مصدر بدون «ن» پایانی(مصدر مرخم):

دیدن ← دید ، کاشتن← کاشت

بن مضارع = فعل امر بدون ب آغازی:

ببین ← بین، بکار ← کار

فهرست برخی از افعال سادهٔ زبان فارسی

فهرست برخی از افعال سادهٔ زبان فارسی[1][24]. برخی از افعال در گویش‌های فارسیِ مناطقی متداول هستند که در مناطق دیگر متروک شده‌اند. برای نمونه، «شاریدن» در سمرقند به معنی «ریختن آب و مایعات دیگر از بالا به پایین» (بنگرید به لغت آبشار) هست که در فارسی تهران امروزی رواج ندارد. در عین حال در فارسی امروز تهرانی واژهٔ «شوتیدن» از «شوتِ» انگلیسی برگرفته شده‌است که در گویش‌های دیگرِ فارسی هنوز رواج ندارد.

در جدول زیر، بخشی از افعال فارسی فهرست شده‌اند که برای یافتن کاربرد دقیق‌تر آن‌ها می‌توان به لغت‌نامه‌ها مراجعه کرد. همه افعال ناگذرا (لازم) می‌توانند روشمند با افزودن پسوند –اندن یا –انیدن به فعل گذرا تبدیل شوند. مانند چسبیدن و چسباندن، گستردن و گستراندن. برخی از پرکاربردترین این افعال ناگذرا در جدول زیر فهرست شده‌اند. گو اینکه همه افعال ناگذرا شامل این قاعده خواهند بود. جدای از این، در موارد فراوان افعال با پیشوندهای گوناگون همراه می‌شوند که معانی آنان را دگرگون می‌سازد، چون: بَر، باز، ترا، دَر، فَر، فرا، وا، وَر، نا. برای نمونه در: رفتن–وررفتن–وارفتن-دررفتن، رسیدن-بررسیدن-فرارسیدن-وارسیدن، ریختن-تراریختن. ریخت‌های کهن تر این تکواژهای پیشوندی که اکنون دیگر کاربرد روشمند ندارند که برخی از آن‌ها از این قرارند: آ (برای نفی ارزشی) درآوردن (آ+بردن)؛ اَ (برای نفی ساده)، اَف (برای نمایاندن بالایینگی و بزرگی) در افروختن و افراشتن، اندر (برای نمایاندن درونینگی) در اندریافتن؛ پَر، پَرا، پیرا (برای نمایاندن پیرامونینگی) در پراکندن، پرداختن؛ گُ (برای نمایاندن جدایی و پستی) گُمیختن، گُسستن، گُریختن؛ نِ یا نَ یا نی (برای نمایاندن پایینینگی و دقت) در نِشستن، نِهفتن، نیوشیدن، نمودن، نهادن.[25] در همهٔ افعال، برای ساختن نفی از پیشوند «نِـ» یا «ناـ»، و برای ساختن نهی از پیشوند «نَـ» یا «مَـ» بر روی ستاک حال بهره گرفته می‌شود. در سالهای اخیر در جهت توانمند سازی زبان فارسی، برخی از افعال نیز برساخته شده اند، مواردی مانند درشمیدن[26]، دگریدن[27] و پدافندیدن[28] از جمله این موارد است. برای آگاهی از ریشه‌شناسی فعل های فارسی، به صفحه ریشه‌شناسی فعل رجوع کنید. در جدول زیر مواردی که با ستاره برنموده شدند از فعل های برساخته می باشند.

افعال ساده
ریشهستاک گذشتهستاک حالگفتارنوشتارگذراییمعنیاسم ابزار
آجیدن آجیدآجینگذراسوراخ و دندانه دار کردن ، بخیه زدن
آچاردن آچاردآچارچاشنی و آچار به خوراک زدن، آمیختن، ترکیب کردن[29]
آختن آختآهنج یا آهاز؟بیرون کشیدن
آراستن آراستآرای گذراآرایش دادن
آرَستن آرست؟؟؟
آرِستن آرستآر؟؟
آردن آردآر؟
آزدن آزدآز
آزردن آزردآزار گذرا
آزمودن آزمودآزمای؟ گذرا
آژدَن آژدآژن
آژَندن آژندآژن گذرا
آژَندیدن آژندیدآژن گذرا
آژیریدن[30] آژیریدآژیر گذراهشیار کردن؛ خبردار کردن؛ اعلان کردن
آسَغدن[31] آسَغدنآسَغ؟مهیا کردن، فراهم کردن
آسُغدن[32] آسُغدآسُغ؟نیمه سوختن
آسودن آسودآسای؟
آشامیدن[33] آشامیدآشام؟ گذرانوشیدن
آشفتن آشفتآشوب؟؟ گذرا
آغازیدن آغازیدآغاز؟؟ گذرا
آغالیدن آغالیدآغال؟؟گذراتحریک کردن، برانگیختن
آغشتن آغشتآغار؟؟ گذرا
آغِستن [34] آغِستآغن؟؟ گذراپر کردن به زور، آکندن
آغوشیدن/ آغوشتن[35] آغوشید/آغوشتآغوش؟؟گذرادر آغوش گرفتن
آفریدن آفریدآفرین گذرا
آفَندیدن[36] آفندیدآفند؟جنگ کردن، حمله کردن
آکندن آکندآکن گذرا
آگندن آگندآگن؟؟
آگهیدن آگهیدآگاه؟؟
آگاهاندن آگاهاندآگاهان گذرا
آگاهانیدن آگاهانیدآگاهان گذرا
آگیشیدن[37] آگیشیدآگیشگذراآویختن؛ درآویختن؛ آویزان شدن؛ پیچیدن
آلودن آلودآلای؟؟ گذرا
آلُفتن[38] آلُفتآلوب؟؟ گذراآشفتن ، شوریده شدن
آلیختن/آلیزیدن[39] آلیختن/آلیزیدنآلیز؟؟ گذراجفتک انداختن
آمادن[40] آمادآمای؟؟گذراآماده کردن
آماردن آماردآمار؟؟
آماسیدن آماسیدآماس؟؟ورم کردن
آماهیدن[41] آماهیدآماه؟؟
آمدن آمدآی
آموختن آموختآموز؟ گذرا
آمودن آمودآمای؟؟
آمیختن آمیختآمیز؟ گذرا
اَندمیدن[42] اَندمیداَندم؟حسرت خوردن
آوردن آوردآور گذرا
آوَردیدن [43] آوَردیدآوَرد گذراحمله کردن؛ جنگ کردن
آویختن آویختآویز؟ گذرا
آهاردن [44] آهاردنآهارآهار زدن (به جامه)
آهنگیدن آهنگیدآهنگقصد کردن، اراده کردن برای کاری
آهیختن آهیختآهنج یا آهاز
اَرزیدن اَرزیداَرز
اَرغیدن[45] اَرغیداَرغ؟خشمگین شدن، غضب کردن
اَژَندیدن اَژَندیداَژَن گذرا
اِشاندن[46] اِشانداِشان گذرا
اشنوسیدن[47] اِشنوسیداِشنوسعطسه کردن، اِشنوسه کردن
اُفتادن/اُفتیدن اُفتاداُفت
اَفدیدن [48] اَفدیداَفدX گذراشگفتی کردن، تعجب کردن
اَفراختن اَفراختاَفراز؟؟ گذرا
اَفراشتن اَفراشتاَفراز؟ گذرا
اَفروختن اَفروختاَفروز؟ گذرا
اَفزودن اَفزوداَفزا گذرا
اَفژولیدن[49] اَفژولیداَفژولگذراتحریک کردن
اَفسُردن اَفسُرداَفسُر؟؟
اَفسودن/افساییدن[50] اَفسود/اَفساییداَفسای؟؟جادو کردن
اَفشاندن اَفشانداَفشان؟؟
اَفشُردن اَفشُرداَفشُر؟؟ گذرا
اَفکَندن اَفکَنداَفکَن گذرا
اَفگاردن[51] اَفگارداَفگارزخمی کردن
اَلفَنجیدن اَلفَنجیداَلفَنج؟؟
اَلفَختن/اَلفاختن اَلفَختاَلفاز؟؟
اَلفیدن اَلفید؟؟؟
اَنبازیدن اَنبازیداَنباز؟شریک شدن،شراکت جُستن
اَنباشتن اَنباشتاَنبار؟ گذرا
اَنبودن اَنبوداَنبوی؟؟
اَنبوسیدن اَنبوسیداَنبوس؟؟
اَنبوشتن اَنبوشتاَنبوی؟؟
اَنجالیدن[52] اَنجالیداَنجال
اَنجامیدن اَنجامیداَنجام
انجیدن[53] اَنجیداَنج
اَنجیردن[54] اَنجیرداَنجیرد؟گذراسوراخ کردن، سُفتن
اَنداختن اَنداختاَنداز گذرا
اَندَخسیدن[55] اَندَخسیداَندَخس؟گذراپناه گرفتن، پناه دادن
اَندوختن اَندوختاَندوز؟؟ گذرا
اَندودن اَندوداَندای؟؟
اَندیشیدن اَندیشیداَندیش
اِنگاشتن اِنگاشتاِنگار؟
اَنگیختن اَنگیختاَنگیز؟؟
اَوژَنیدن اَوژَنیداَوژَن؟ گذرا
اَوباشتن اَوباشتاَوبار
ایستادن ایستادایست
ایستاندن ایستاندایستان گذرا
باختن باختباز گذرا
بازاندن بازاندبازان
باریدن باریدبار
باراندن باراندباران؟؟
بازآمدن بازآمدبازآی؟؟
بازخواستن بازخواستبازخواند؟؟
بازگشتن بازگشتبازگرد؟؟
باشیدن باشیدباش؟؟
بافتن بافتباف گذرا
بالیدن بالیدبال
بایستن بایستبای
بخشاییدن بخشاییدبخشای؟؟ گذرا
بخشودن بخشودبخشای؟ گذرا
بخشیدن بخشیدبخش گذرا
برازیدن برازیدبراز؟؟
بردن بردبر گذرا
برشتن برشتبریز/بریجگذرابریجَن [56]
برشمیدن*[57] برشمیدبرشم؟ گذرا
برگشتن برگشتبرگرد گذرا
برگاشتن برگاشت؟ گذرا
برنمودن برنمودبرنمایگذرامشخص کردن
بریدن بریدبر گذرا
بستن بستبند گذرا
بسودن/بساویدن بسود/بساویدبسای/بساودست مالیدن؛ لمس کردن
بسیجیدن بسیجیدبسیجگذرا/ناگذربسیج کردن؛ مهیا و آماده کردن؛ تدارک دیدن
بسیدن بسیدبس ? ?
بلعیدن بلعیدبلع گذرا
بودن بوداست
بوسیدن بوسیدبوس گذرا
بوییدن بوییدبوی گذرا
بیشازیدن بیشازیدبیشاز؟گذرا/ناگذردرمان کردن، معالجه کردن؛ درمان شدن
بیختن بیختنبیز؟؟گذراالک کردن، غربال کردنبیزن[58]
بَیوسیدن بیوسیدبیوس؟؟انتظار داشتن، چشم داشتن
پاشاندن پاشاندپاشان گذرا
پاشیدن پاشیدپاش گذرا
پالاییدن پالاییدپالای؟؟ گذرا
پالودن پالودپالای؟؟
پالیدن[59] پالیدپال؟ گذرا
پاییدن پاییدپای گذرا
پایستن پایستپای گذرا
پختن پختپز گذرا
پذیرفتن پذیرفتپذیر گذرا
پدافندیدن* [60] پدافندیدپدافند؟دفاع کردن
پدرامیدن[61] پدرامیدپدرام؟ناگذرنیکو شدن، خرم شدن
پذیراندن پذیراندپذیران گذرا
پراکندن پراکندپراکن؟؟ گذرا
پراندن پراندپران گذرا
پرتابیدن[62] پرتابیدپرتاب؟ گذراپرتاب کردن
پرچیدن[63] پرچیدپرچین؟ گذراپرچ کردن
پرداختن پرداختپرداز گذرا
پرستیدن پرستیدپرست گذرا
پرسیدن پرسیدپرس گذرا
پرماسیدن[64] پرماسیدپرماس گذرالمس کردن، با لمس متوجه شدن
پرواسیدن[65] پرواسیدپرواس؟؟خلاصی یافتن، فراغت یافتن
پروردن پروردپرور؟؟ گذرا
پرهیختن پرهیختپرهیز؟؟
پرهیزیدن پرهیزیدپرهیز؟؟
پریدن پریدپر
پریشیدن پریشیدپریش
پزیدن پزیدپز؟؟
پژمردن پژمردپژمر
پژوهیدن پژوهیدپژوه
پرویختن[66] پرویختپرویزگذرابیختن، الک کردنپَرویزَن[67]
پسندیدن پسندیدپسند گذرا
پنافتن[68]، [69] پنافتپنام؟؟جلوگیری کردن، مانع شدن
پناهیدن پناهیدپناه؟؟
پنداریدن پنداریدپندار؟؟
پنداشتن پنداشتپندار؟
پنگاشتن[70] پنگاشتپنگار؟گذراترسیم کردن، زمودن
پوشیدن پوشیدپوشگذراپوشَن
پوشاندن پوشاندپوشان گذرا
پیچاندن پیچاندپیچان گذرا
پوکیدن پوکیدپوک گذرا
پوکاندن پوکاندپوکان گذرا
پیچیدن پیچیدنپیچ
پیچاندن پیچاندنپیچان گذرا
پیراستن پیراستپیرای؟؟ گذرا
پیرانوشتن* پیرانوشتپیرانویس؟؟گذراپیرانویسی کردن، حاشیه نویسی کردن، تقریظ کردن
پیوستن پیوستپیوند گذرا
پیونداندن پیونداندپیوندان؟؟ گذرا
پیماییدن پیماییدپیمای؟؟ گذرا
پیمودن پیمودپیمای؟ گذرا
پیموختن پیموختپیموز؟؟ گذراپوشیدن، بتن کردنپیموزان
تاختن تاختتاز؟؟
تاسیدن تاسیدتاس؟؟مضطرب شدن؛ بی‌تاب شدن. نفس نفس زدن از گرما[71]
تافتن تافتتاب؟؟گذراتاوَن[72]
تاراندن[73] تاراندتارانگذراتارومار کردن، متفرق کردن
تبیدن تبیدنتب؟؟ گذرا
تپیدن تپیدتپ گذرا
تراشیدن تراشیدتراش گذرا
ترساندن ترساندترسان گذرا
ترسیدن ترسیدترس گذرا
ترکیدن ترکیدترک
ترکاندن ترکاندترکان
تَکاندن تَکاندتَکان
تَکیدن تَکیدتَک؟
تَفیدن تفیدتَف
تفتیدن تفتیدتفت؟
تَفتن تَفتتَب
تَفسیدن تَفسیدتَفس؟
تُمبیدن تُمبیدتُمب؟؟
تمرگیدن تمرگیدتمرگ؟؟
تَمیدن [74] تمیدتم؟به لکنت سخن گفتن
تنودن تنودتن؟؟
تُندیدن تندیدتند؟؟ گذرا
تَنجیدن تَنجیدتَنج؟؟
تنیدن تنیدنتن؟؟
توانستن توانستتوان
توختن توختتوز؟؟
توریدن توریدتور؟؟
توفیدن توفیدتوف
تولیدن تولیدتول؟؟
تیغیدن تیغیدتیغ؟؟ گذرا
جزیدن جزیدجز گذرا
جَستن جستجه؟
جُستن جستجوی؟؟ گذرا
جنباندن جنباندجنبان؟؟ گذرا
جنبانیدن جنبانیدجنبان؟؟ گذرا
جنبیدن جنبیدجنب؟؟
جُندَن[75] جُندجُن؟
جنگیدن جنگیدجنگ
جوشاندن جوشاندجوشان گذرا
جوشیدن جوشیدجوش
جَویدن جَویدجَو
جوییدن جوییدجوی؟؟ گذرا
جهیدن جهیدجه
چاشیدن[76] چاشیدچاش؟چشمداشت به چیزی داشتن
چاقیدن چاقیدچاق؟؟
چاقیدن[77] چاقیدچاق؟؟
چامیدن چامیدچام؟
چاویدن چاویدچاو؟؟
چاییدن چاییدچای
چاپیدن چاپیدچاپ
چبسیدن چبسیدچبس؟؟
چخیدن چخیدچخ؟ستیزه کردن؛ کوشیدن؛ دشمنی ورزیدن
چرخاندن چرخاندچرخان گذرا
چرخیدن چرخیدچرخ
چرستیدن چرستیدچرست؟؟دندان قروچه کردن، بهم زدن و بهم فشردن دندان
چرنگیدن[78] چرنگیدچرنگصداکردن زنگ یا درای یا ابزار
چَرویدن[79] چَرویدچروچاره جستن؛ تدبیر کردن
چزاندن چزاندچزان
چسباندن چسباندچسبان گذرا
چسبیدن چسبیدچسب؟؟
چُسیدن چسیدچس
چشیدن چشیدچش گذرا
چِلِسکیدن چِلِسکیدچِلِسک؟
چفسیدن چفسیدچفس؟؟
چَکَسیدن چَکَسیدچَکَس؟؟
چَمیدن چَمیدچَم؟
چَوسیدن چَوسیدچوس؟؟
چیدن چیدچین
چیریدن چیریدچیرچیره شدن
خاراندن خاراندخاران گذرا
خاریدن خاریدخار
خاستن خاستخیز
خاییدن خاییدخای؟؟
خراشاندن خراشاندخراشان؟؟
خراشیدن خراشیدخراش؟؟
خرامیدن خرامیدخرام؟؟
خروشیدن خروشیدخروش
خریدن خریدخر گذرا
خزیدن خزیدخز
خسبیدن خسبیدخسب؟؟
خَسپیدن خسپیدخسپ؟؟
خُسپیدن خسپیدخسپ؟؟
خَستن خَستخَه
خَستودن خَستودنخَستایگذرااعتراف کردن، خَستود شدن
خُفتن خُفتخواب؟؟
خَفیدن/خَپیدن[80]، [81] خفید/خپیدخف/خپدم زدن، خفه شدن، سخت نفس کشیدن، نفس نفس زدن، سرفه کردن
خَلیدن خلیدخل
خندیدن خندیدخند
خنداندن خنداندخندان گذرا
خٌنیدن خٌنیدخٌن گذرا
خواباندن خواباندخوابان
خوابیدن خوابیدخواب
خواستن خواستخواه گذرا
خواندن خواندخوان گذرا
خوراندن خوراندخوران گذرا
خوردن خوردخور گذرا
خفسیدن خفسیدخفس؟؟
خوستن خوستخوَس؟؟
خوسیدن خوسیدخوس؟؟
خُوسیدن[82] خوسیدخوس؟؟
خوفیدن خوفیدخوف
دادن دادده گذرا
داشتن داشتدار گذرا
دامیدن دامیددام گذراافشاندن برای پالودن چیزی
دانستن دانستدان گذرا
داویدن داویدنداو؟مدعی بودن
درازیدن درازیددراز؟؟
دراییدن دراییددرای؟؟
درزیدن[83] درزیددرز؟؟گذرادوختندرزن[84]
درخشیدن درخشیددرخش
درفشیدن درفشیددرفش
درنجیدن درنجیددرنجناگذرصحبت کردن
دروشیدن دروشیددروش
درودن دروددرو؟؟
درویدن درویددرو؟؟
دریدن دریددر
دزدیدن دزدیددزد گذرا
دِگَراندن* دگرانددگران؟گذراتغییر دادن، عوض کردن به چیزی
دِگَریدن* دگریددگر؟ناگذر/گذراتغییر یافتن، عوض شدن به چیزی
دواندن دوانددوان؟؟ گذرا
دوختن دوختدوز گذرا
دوسیدن دوسیددوس؟گذراچسبیدن، متصل کردن،
دوشیدن دوشیددوش گذرا
دویدن دویددو
دیدن دیدبین گذرا
راندن راندران؟؟ گذرا
رایاندن [85] رایاندرایان؟ گذرارهنمائی نمودن، هدایت کردن؛ مدیریت کردن
ربودن ربودربای؟؟ گذرا
رخشیدن رخشیدرخش؟؟
رخیدن رخیدرخ؟؟ گذرا
رَزیدن رزیدرَز؟؟
رندیدن رندیدرند؟؟گذرارنده کردن
رساندن رساندرسان؟؟ گذرا
رَستن رستره؟؟
رُستن رستروی؟؟
رسیدن رسیدرس
رِشتن رشتریس؟؟رَسَن
رُشتن رشت؟؟؟
رَفتن رفترو
رُفتن رفتروب؟؟
رقصیدن رقصیدرقص
روزیدن/روژیدن [86] روزید/روژیدروز/روژ؟؟روشنایی دادنروزَن [87]
رویاندن رویاندرویان؟؟
رمبیدن رمبیدرمب؟؟
رمیدن رمیدرم؟؟
روبیدن روبیدروب؟؟
روییدن روییدروی؟؟
ریختن ریختریز
ریدن ریدرین، ری
زادن زادزای؟؟
زاریدن زاریدزار
زائیدن زائیدزای؟؟
زدن زدزن
زدودن زدودزدای؟؟
زَمودن[88] زَمودزمای؟؟گذرانقش و نگار کردن
زَمیدن زَمید؟؟؟
زنگیدن زنگیدزنگ؟؟
زنهاریدن[89] زنهاریدزنهار؟؟گذراامان دادن
زنودن/زنوییدن [90] زنود/زنوییدزنوی؟؟ناگذرموییدن؛ زوزه کشیدن
زَهیدن[91] زهیدزه؟؟زاییدن؛ تراویدن؛ پدید آمدن
زیبیدن زیبیدزیب؟؟
زیفتن زیفتزیب
زیستن زیستزی، زیو
ژَکیدن ژَکیدژَک؟؟
ژولیدن ژولیدژول
ساختن ساختساز
سابیدن سابیدساب؟؟
ساییدن ساییدسای؟؟
سپاردن سپاردسپار؟؟
سِپَردن[92] سِپَردسِپَر؟؟
سِپُردن سِپُردسِپُر؟؟
سُپُردن [93] سُپُردسُپُر؟؟به انتها رساندن؛ تکمیل کردن
سپوختن سپوختسپوزگذراتعدی کردن، تجاوز کردن، نافرمانی کردن
ستادن ستادایست؟؟
ستاندن ستاندستان؟؟
سِتَدن سِتَدسِتان؟؟
سِتُردن سِتُردسِتُر؟؟
ستودن ستودستای؟؟
ستوهیدن[94] ستوهیدستوه؟؟به ستوه آمدن
ستهیدن ستهیدسته؟؟
ستیهیدن/ستیزیدن ستیهید/ستیزیدستیه/ستیز؟؟دشمنی کردن
سرشتن سرشتسریش؟؟
سریشتن سرشتسریش؟؟
سُرفیدن سرفیدسرف؟؟
سراییدن سراییدسرای؟؟
سرودن سرودسرای؟؟
سُریدن سریدسُر؟؟
سزیدن سزیدسزا؟؟
سُفتن سُفتسُنب؟؟
سِکالیدن سکالیدسِکال
سِکیزیدن [95] سِکیزیدسِکیزبرجستن؛آلیختن، جفتک انداختن
سِگالیدن سگالیدسگال
سَمیدن سَمیدسَم؟؟
سوختن سوختسوزگذرا/ناگذراسوزَن
سودن سودسا؟؟
سوزاندن سوزاندسوزان
سهمیدن سهمیدسهم
شاشیدن شاشیدشاش
شاریدن شاریدشار
شایستن شایستشای؟؟
شپلیدن [96] شپلیدشپلسوت زدن؛ صفیر زدن
شتاباندن شتاباندشتابان
شتابیدن شتابیدشتاب
شتافتن شتافتشتاب
شَخلیدن شخلیدشَخل؟؟
شخودن شخودن؟
شخولیدن شخولیدشخل/شخول
شَخیدن شَخیدشَخ؟؟
شدن شدشو
شستن شستشوی
شکافتن شکافتشکاف
شکافیدن شکافیدشکاف؟؟
شکاندن شکاندشکان
شکستن شکستشکن
شکریدن/شکردن/شکاریدن شکریدشکر/شکار
شکَفتن شکفت؟
شکِفتن شکفت؟
شکُفتن شکفتشکاف
شکافیدن شکافیدشکاف؟؟
شکنجیدن شکنجیدشکنج؟؟گذراشکنجه کردن
شکوفیدن شکوفیدشکوف/شکاف؟؟
شُکوهیدن[97] شکوهیدشکوه؟ناگذر/گذرااظهار بزرگی کردن؛ محترم شمردن
شکیبیدن شکیبیدشکیب؟؟
شگافیدن شگافیدشگاف؟؟
شِگِفتن شگفتشِگِف
شِگِفتیدن شِگفتیدشِگِفت؟؟
شگوفیدن شگوفید؟؟
شماردن شماردشمار/شمر
شمردن شمردشمار/شمر
شَمیدن شمیدشم
شناختن شناختشناس
شناساندن شناساندشناسان
شِنُفتن شنفتشنو؟؟
شَنگیدن شنگیدشَنگ؟؟
شنودن شنودشنو؟؟
شنیدن شنیدشنو
صرفیدن صرفیدصرف
طلبیدن طلبیدطلب
غارتیدن غارتیدغارت
غازیدن غازیدغاز
غاژیدن غاژیدغاژبرهم زدن پشم یا پنبه و مانند آن
غَرمیدن [98] غَرمیدغَرمخشمناک شدن؛ دشنام دادن
غُرنبیدن [99] غُرنبیدغُرنببانگ و خروش برآوردن؛ غوغا کردن؛ آواز مهیب برآوردن (رعد)
غَنجیدن [100] غنجیدغنجناز و غمزه کردن، کرشمه کردن؛ بذله گویی کردن
غُنودن غنودغنو
غوتیدن[101] غوتیدغوت؟گذرابه گویش مردم تاجیک یعنی غوطه ور شدن (در آب)، فرورفتن در آب
فاریدن [102] فاریدفار؟خوش آیند بودن، به دل نشستن
فاژیدن[103][104] فاژیدفاژ؟ناگذرخمیازه کشیدن
فرساییدن فرساییدفرسا؟؟
فرستادن فرستادفرست
فرسودن فرسودفرسای؟؟
فرمودن فرمودفرمای
فرغاریدن[105] فرغاریدفرغار
فرجامیدن[106] فرجامیدفرجام
فَرخمیدن [107] فَرخمیدفَرخم؟اهتمام و دقت کردن در کار؛ حلاجی کردن
فروختن فروختفروش
فریفتن فریفتفریب؟؟
فزودن فزودفزای
فِسُردن فسردفسر؟؟
فُسوسیدن[108] فسوسیدفسوس؟مسخره کردن؛ دریغ خوردن، اندمیدن
فِشُردن فشردفِشُر؟
فکندن فکندفکن؟
فَلخَمیدن فلخَمیدفَلخَم
فَلخودن فَلخودفَلخای
فَلخیدن فَلخیدفلخ
فَلَنجیدن فَلَنجیدفَلَنج؟
فُنودن فُنودفُنای؟مغرور شدن، غره شدن؛ فریفته شدن
فهماندن فهماندفهمان
فهمیدن فهمیدفهم
کاستن کاستکاه
کاشتن کاشتکار
کافتن کافتکاف؟؟
کاویدن کاویدکاو؟؟
کَپیدن[109] کپیدکپ؟؟
کردن کردکن
کَرَشیدن/کَرَسیدن [110] کَرَشیدکَرَشکسی را بازی دادن؛ چاپلوسی کردن؛ فریفتن
کِشتن کشتکار؟؟
کُشتن کشتکش
کشیدن کشیدکش
کَفتن کفتکف
کفیدن کفیدکف؟؟
کُفتن 1 کفتکوب
کُفتن 2 کفت؟
کفیدن کفیدکف
کلوچیدن[111] کلوچیدکلوچ؟خرد کردن چیزی با دندان، دندان قروچه کردن
کندن کندکن
کوبیدن کوبیدکوب؟؟کوبن
کوشیدن کوشیدکوش؟؟
کوفتن کوفتکوب
گالیدن گالیدگال؟
گاییدن گاییدگای
گُداختن گداختگداز؟؟
گذاردن گذاردگذار
گذاشتن گذاشتگذار
گذشتن گذشتگذر
گرازیدن گرازید؟
گرداندن گرداندگردان
گَرزیدن [112] گَرزیدگَرزگلایه کردن؛زاری کردن؛توبه کردن
گرفتن گرفتگیر
گرویدن گرویدگروایمان آوردن، باوریدن
گریاندن گریاندگریان
گریختن گریختگریز
گریستن گریستگری
گزاردن گزاردگزار؟؟
گَزیدن گَزیدگَز؟؟
گُزیدن گُزیدگُزین
گُزیریدن/گزیردن[113] گزیرید/گزیردگزیرچاره جویی کردن، تصمیم گرفتن
گُساردن گساردگسار
گُستراندن گُستراندگُستران
گُستَردن گُستردگُستر
گُسستن گسستگسل؟؟
گُسیختن گسیختگسل؟؟
گُسیلاندن گسیلاندگسیلان
گُسیلیدن گسیلیدگسیل
گشادن گشادگشا؟؟
گشتن گشتگرد
گشودن گشودگشای
گفتن گفتگوی
گُلاندن/گُلانیدن [114]/گِلاندن[115] گُلاند/گُلانیدگُلانغلطاندن روی زمین، تکان‌ دادن درخت که میوه‌های آن بریزد، تکاندن
گُماردن گماردگمار
گُماشتن گماشتگمار؟؟
گمیختن[116] گمیختگمیز؟؟
گندیدن گندیدگند
گنجیدن گنجیدگنج
گندن گندگن
گواژیدن[117] گواژیدگواژطعنه زدن
گوالیدن[118] گوالگوال
گوزیدن گوزیدگوز
لابیدن[119] لابیدلاب؟؟التماس کردن
لاغریدن لاغریدلاغر؟؟
لاشیدن لاشیدلاش؟؟
لافیدن[120] لافیدلاف؟؟لاف زدن، گزافه گفتن
لَخشیدن لَخشیدلَخش؟؟
لِستن لستلیس؟؟
لِشتن[121] لشتلیس؟
لَشتن لشت؟؟
لغزیدن لغزیدلغز؟؟
لُمباندن[122] لمباندلمبان؟
لُمباندن[123] لمباندلمبان؟
لُمبیدن[124] لُمبیدلمب
لَنجیدن [125] لَنجیدلَنج؟؟از جائی بیرون کشیدن، آهیختن
لِنجیدن [126] لِنجیدلِنج؟؟رفتن به ناز و کبر
لَنگیدن لنگیدلَنگ؟؟
لِهیدن لهیدلِه؟؟
لیسیدن لیسیدلیس؟؟
لیشتن لیشتلیس؟؟
ماسیدن ماسیدماس
مالاندن مالاندمالان؟؟
مالیدن مالیدمال؟؟
ماندن ماندمان؟؟
مانستن[127] مانستمان؟؟
مانیدن مانیدمان؟؟
مُردن مردمیر؟؟
مُشتن مشتمال؟؟
مولیدن[128] مولیدمولدرنگ کردن، تأخیر نمودن
موییدن موییدموی
میراندن میراندمیران
میزیدن می‌زیدمیز؟؟ گذرا
نازیدن نازیدناز؟؟
ناسیدن[129] ناسیدناس؟؟لاغر شدن، ضعیف شدن
نالیدن نالیدنال؟؟
ناویدن ناویدناو؟؟
نامیدن نامیدنام؟؟
نپاهیدن*[130] نپاهیدنپاه؟؟
نشاختن [131] نشاختنشاز؟تعبیه کردن، نصب کردن؛ تعیین کردن
نشاستن نشاستنشا؟؟
نشاندن نشاندنشان؟؟
نشستن نشستنشین
نغزیدن نغزیدنغزنیکو شدن. خوب شدن.
نِفْریدن[132] نفریدنفرین؟ گذرا
نگاشتن نگاشتنگار؟؟
نگریستن نگریستنگر
نمودن نمودنمای
نواختن نواختنواز؟؟
نَوردیدن نوردیدنورد؟؟گذراطی کردن و درهم پیچیدننَوَردَن [133]
نَوَشتن[134] نَوَشتنَوَرد؟؟
نِوِشتن نِوِشتنویس؟؟
نوشیدن نوشیدنوش
نهادن نهادنه
نهاندن نهاندنهان
نهشتن نهشتنه؟؟
نهفتن نهفتنهنبنهنبَن[135]
نهیبیدن[136] نهیبیدنهیب؟گذراترسیدن؛ نهیب زدن
نیازیدن نیازیدننیاز؟؟گذرادرخواست کردن، محتاج بودن به چیزی
نیشیدن نیشیدنیش؟؟
نیوشیدن[137] نیوشیدنیوش؟؟
وابُردن وابُردوابَر
وابستن وابستوابند
واخواستن واخواستواخواه
واخواندن واخواندواخوان
واخیدن واخیدواخحلاجی کردن
وادادن وادادواده
وارسیدن وارسیدوارس؟؟
واریدن واریدوار
وازدن وازدوازن
واساختن واساختواساز
واسِپُردن واسِپُردواسِپُر
واسوختن واسوختواسوز
واشکافتن واشکافتواشکاف
واشِمُردن واشِمُردواشِمُر
واشناختن واشناختواشناس
واشَمیدن* [57] واشمیدواشم؟ گذرا
واکاویدن واکاویدواکاو
واکشیدن واکشیدواکش
واکوفتن واکوفتواکوب
واگذاشتن واگذاشتواگذار
واگفتن واگفتواگوی
واگندن واگندواگن
وانهادن وانهادوانِه
واهِشتن واهِشتواهِل
ورافتادن ورافتادوراُفت
ورانداختن ورانداختورانداز
ورپریدن واپریدورپَر
وررفتن وررفتوررو
ورزیدن ورزیدورز
ورتیدن ورتیدورت
وردیدن وردیدوردوَردَنه [138]
ورنگریستن ورنگریستورنگر
وزیدن وزیدوز
وَشکَریدن/وَشکَردن[139] وَشکرید/وشکردوَشکرکاری را به چابکی کردن؛ با تجربه کاری را انجامیدن
وشکولیدن[140] وشکولیدوشکولکاری را به چابکی کردن؛ با تجربه کاری را انجامیدن
وَشتن وشتوَس
وَغستن [141] وَغست؟ظاهر کردن، آشکار کردن
ویراستن ویراستویرای
هراسیدن هراسیدهراس؟؟
هشتن هشتهل؟؟
هِلیدن هلیدهل؟
یاختن 1 یاختیاز؟؟
یارستن یارستیار؟؟
یازیدن یازیدیاز؟؟
یافتن یافتیاب
یوختن یوختیوز
یوزیدن یوزیدیوز

جستارهای وابسته

پانویس

  1. فهرست فعل‌های پارسی با معنای آن‌ها، گردآوری محمد بشیر حسین: بخش یک و بخش دوم، دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران -
  2. دکتر محمد ملایری-بحثی دربارهٔ صرف فعل در زبان علمی فارسی نیز یک مقاله نوشتند
  3. نام کتاب: ساختارهای وندی مشتق‌های فعلی، نوشتهٔ دکتر محسن حافظیان (Mohsen Hafezian)، ناشر: نشر گل آفتاب، مشهد و انتشارات مولتی‌ساژ کانادا، بهار ۱۳۸۸، ص ۲۰۳
  4. گفتگو، به بهانهٔ رونمایی کتاب ساختارهای وندیِ مشتق‌های فعلی
  5. http://ensani.ir/fa/article/79099/بررسی-تحلیلی-و-تاریخی-فعل-های-پیشوندی-در-زبان-فارسی
  6. باطنی، محمدرضا (۱۳ خرداد ۱۳۸۷). «آیا فارسی زبانی عقیم است؟». بی‌بی‌سی. بایگانی‌شده از اصلی در ۹ ژانویه ۲۰۱۲. دریافت‌شده در ۲۴ ژانویه ۲۰۱۲.
  7. دکتر محمد ملایری-بخشی دربارهٔ صرف فعل در زبان علمی فارسی نیز یک مقاله نوشتند
  8. گفتگو به بهانه رونمایی کتاب ساختارهای وندی مشتق‌های فعلی
  9. دکتر یدالله منصوری بررسی ساختار فعل‌های جعلی (برساخته) در فارسی میانه نخستین همایش»، در «ساختار فعل‌های جعلی در فارسی میانه و فارسی دری» *اصل این مقاله، با عنوان ، به صورت سخن رانی ارائه شد. (تهران ۲۷ خرداد ۱۳۸۱) «بین‌المللی ایران‌شناسی
  10. دوگانگی ماده‌های مضارع و ماضی در فعل فارسی، دکتر حبیب برجیان
  11. ساختار فعل در فارسی میانه ترفامی و پهلوی اشکانی ترفانی، دکتر گلنار قلعه خانی، اسفندیار طاهری، مجله علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز
  12. از ریشه‌های مختوم به aw است. ماده مضارع باستانی از ریشه بالانده + ماده ساز aya ساخته می‌شود و صفت مفعولی باستانی ریشه ضعیف + ta ساخته می‌شود. ریشه فعل ساییدن Saw است که بن مضارع باستانی می‌شود Saw-aya و صفت مفعولی می‌شود su-ta که درفارسی به دو شکل سای و سود مانده‌است.
  13. دو چشمش یکی ابر شد سیل بار //// که خواهست رفتن مهش از کنار (شمسی، یوسف و زلیخا) چو آگاه شد مادرِ زردتشتز //// غم خویشتن را بخواهست کُشت (بهرام پَژدو، زراتشت نامه)
  14. دیس دیگر این فعل در فارسی خوازیدن است و واژگان خوازه گری، خوازنده و خوازه از این فعل برگرفته شده‌است. میرسیدش از سوی هر مهتری //// بهر دختر دمبدم خوازه گری (مولوی)
  15. تحلیل واژگانی افعال زبان فارسی، نویسنده: دکتر علی اکبر خمیجانی فراهانی، استادیار دانشگاه تهران صفحه:153
  16. ریشه ایرانی باستانی این افعال مختوم به p می‌باشد.
  17. ریشه ایرانی باستانی این افعال مختوم به b می‌باشد. ریشه رفتن در ایرانی باستان "rab" بوده‌است و ریشه گفتن نیز gaub است که در گذر به فارسی میانه حرف b افتاده‌است. در جفتهای فریب/فریفت و آشوب/آشفت صامت لبیِ b پایدار مانده و در جفت‌های سنب/سفت و نهنب/نهفت نیز مضارعِ خیشومی شده مانع از سایش b در گذر به فارسی میانه شده‌است
  18. پذیرفتن از پیشوند Pati و فعل گرفتن ساخته شده‌است. ریشه گرفتن در ایرانی باستان grab می‌باشد که در گذر به فارسی میانه b افتاده‌است.
  19. فعل پیوستن (pati-banda)با فعل بستن (banda) همریشه است و یکسان بودن این دو فعل در روش ساخت گذشته و حا تصادفی نیست.
  20. سعدی: ندانی که سعدی مکان از چه یافت ****نه هامون نوشت و نه دریا شکافت فردوسی: سه اسپ گرانمایه کردند زین****همی برنوشتند گفتی زمین
  21. http://www.vajehyab.com/dehkhoda/اندون
  22. انوری و احمدی گیوی، ۱۳۸۸: ص. ۲۲.
  23. تاریخ زبان فارسی،محسن ابولقاسمی، ص274
  24. نام کتاب: ساختارهای وندی مشتق‌های فعلی نویسنده: دکتر محسن حافظیان (Mohsen Hafezian) ناشر: نشر گُل آفتاب، مشهد و انتشارات مولتی‌ساژ کانادا، بهار ۱۳۸۸، ص ۲۰۳
  25. فرهنگ وندهای زبان فارسی، ضیاءالدین هاجری، نشر آوای نور
  26. http://dictionary.obspm.fr/index.php?showAll=1&formSearchTextfield=sorb
  27. http://parsianjoman.org/?p=7954
  28. https://paarsig.com/Âfandidan
  29. ناصرخسرو:دیو است جهان که زهر قاتل را****در نوش به مکر می بیاچارد
  30. http://www.vajehyab.com/dehkhoda/آژیریدن
  31. http://www.vajehyab.com/?q=آسغدن&d=en
  32. http://www.vajehyab.com/dehkhoda/آسغدن-3
  33. از ریشه شم به اضافه آ نفی ارزشی
  34. http://www.vajehyab.com/?q=آغستن&d=en
  35. http://www.vajehyab.com/?q=آغوشیدن&d=en
  36. http://www.vajehyab.com/moein/آفندیدن
  37. http://www.vajehyab.com/?q=آگیشیدن&d=en
  38. https://www.vajehyab.com/moein/آلفتن
  39. https://www.vajehyab.com/dehkhoda/آلیزیدن
  40. لغت‌نامه دهخدا، آماده کردن یا شدن
  41. http://www.vajehyab.com/?q=آماهیدن&d=en
  42. https://paarsig.com/andamidan
  43. https://dehkhoda.ut.ac.ir/fa/dictionary/2788/%D8%A2%D9%88%D8%B1%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D9%86
  44. https://dehkhoda.ut.ac.ir/fa/dictionary/2862/آهاردن
  45. https://www.vajehyab.com/dehkhoda/ارغیدن
  46. با کسر الف، در لهجه همدانی به معنی انداختن، پرت کردن
  47. http://www.vajehyab.com/?q=اشنوسیدن&d=en
  48. http://www.vajehyab.com/dehkhoda/افدیدن
  49. http://www.vajehyab.com/?q=افژولیدن&d=en
  50. http://www.vajehyab.com/?q=افساییدن&d=en
  51. http://www.vajehyab.com/?q=افگاردن&d=en
  52. http://parsi.wiki/dehkhodaworddetail-96165e4a902d46b5b1fda14f6dac2975-fa.html
  53. http://parsi.wiki/dehkhodaworddetail-8b632afcea364ef994e923fc04756d5f-fa.html
  54. http://www.vajehyab.com/?q=انجیردن&d=en
  55. http://www.vajehyab.com/?q=اندخسیدن&d=en
  56. http://www.vajehyab.com/?q=بریجن&d=en
  57. همریشه با آشامیدن، از ریشه شم
  58. http://www.vajehyab.com/?q=پرویزن
  59. در لهجه هراتی به معنی وارسی کردن برای یافتن چیزی
  60. https://paarsig.com/Âfandidan
  61. http://www.vajehyab.com/?q=پدرامیدن&d=en
  62. http://www.vajehyab.com/amid/پرتابیدن
  63. https://www.vajehyab.com/dehkhoda/پرچیدن
  64. http://www.vajehyab.com/dehkhoda/پرماسیدن
  65. http://www.vajehyab.com/?q=پرواسیدن&d=en
  66. https://www.vajehyab.com/?q=پرویختن&d=en
  67. https://www.vajehyab.com/dehkhoda/پرویزن
  68. https://www.vajehyab.com/dehkhoda/پنافتن
  69. https://library.tebyan.net/fa/Viewer/Text/213748/1
  70. https://www.vajehyab.com/?q=پنگاشتن&d=en
  71. روز سخت گرم شد و ریگ بتفت و لشکر و ستوران از تشنگی بتاسیدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 493 و چ فیاض ص 485)
  72. http://www.vajehyab.com/farhangestan/تاوَن
  73. https://www.vajehyab.com/?q=تاراندن&d=en
  74. https://dehkhoda.ut.ac.ir/fa/dictionary/92978/تمیدن
  75. در لهجه هراتی به معنی دزدیدن
  76. به گویش بختیاری: چشته خور بودن، چشمداشت به چیزی داشتن
  77. در گویش دماوندی به معنی بول گرفتن چیزی در هواست
  78. http://www.vajehyab.com/dehkhoda/چرنگیدن
  79. https://www.vajehyab.com/?q=چرویدن&d=en
  80. https://www.vajehyab.com/dehkhoda/خفیدن
  81. https://www.vajehyab.com/moein/خپیدن
  82. خُسیدن
  83. http://www.vajehyab.com/?q=درزیدن&d=en
  84. http://www.vajehyab.com/?q=درزن&d=en
  85. https://dehkhoda.ut.ac.ir/fa/dictionary/160776/%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%86
  86. https://www.vajehyab.com/moein/روزیدن
  87. https://www.vajehyab.com/?q=روزن&d=en
  88. https://www.vajehyab.com/?q=زمودن&d=en
  89. https://www.vajehyab.com/?q=زنهاریدن&d=en
  90. http://www.vajehyab.com/?q=زنوییدن&d=en
  91. قوتت از قوت حق می‌زهد/ نز عروقی کز حرارت می‌جهد (مولوی).
  92. سپری کردن
  93. http://www.vajehyab.com/dehkhoda/سپردن-3
  94. https://www.vajehyab.com/?q=ستوهیدن&d=en
  95. https://www.vajehyab.com/?q=سکیزیدن+&d=en
  96. https://www.vajehyab.com/?q=شپلیدن&d=en
  97. http://www.vajehyab.com/dehkhoda/شکوهیدن-2
  98. https://dehkhoda.ut.ac.ir/fa/dictionary/230620/%D8%BA%D8%B1%D9%85%DB%8C%D8%AF%D9%86
  99. https://dehkhoda.ut.ac.ir/fa/dictionary/230620/%D8%BA%D8%B1%D9%85%DB%8C%D8%AF%D9%86
  100. https://dehkhoda.ut.ac.ir/fa/dictionary/232906/%D8%BA%D9%86%D8%AC%DB%8C%D8%AF%D9%86
  101. https://vazhaju.com/search/غوتیدن
  102. https://vazhaju.com/search/%D9%81%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AF%D9%86
  103. http://parsi.wiki/dehkhodaworddetail-cd31796ade924c468f585ed9771eaf49-fa.html
  104. انوری: تو زر خواهی و من سخن عرضه دارم *** تو در فاژه افتی و من در عطاسه
  105. http://parsi.wiki/dehkhodaworddetail-0b4f0dcd2fc34abb83fc099b934e5142-fa.html
  106. http://parsi.wiki/dehkhodaworddetail-94a48f4e3fe4448fbf7cc8bab4d3cdab-fa.html
  107. https://www.vajehyab.com/?q=فرخمیدن&d=en
  108. http://www.vajehyab.com/dehkhoda/فسوسیدن
  109. https://www.vajehyab.com/dehkhoda/کپیدن
  110. https://dehkhoda.ut.ac.ir/fa/dictionary/258195/%DA%A9%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%AF%D9%86
  111. https://www.vajehyab.com/?q=کلوچیدن&d=en
  112. https://www.vajehyab.com/amid/%DA%AF%D8%B1%D8%B2%DB%8C%D8%AF%D9%86
  113. https://www.vajehyab.com/?q=گزیردن
  114. https://dehkhoda.ut.ac.ir/fa/dictionary/270534/%DA%AF%D9%84%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%AF%D9%86
  115. در فارسی همدانی
  116. https://www.vajehyab.com/?q=گمیختن&d=en
  117. https://www.vajehyab.com/?q=گواژیدن&d=en
  118. http://parsi.wiki/dehkhodaworddetail-8edd947cff9540719279a8a92d09be14-fa.html
  119. http://www.vajehyab.com/?q=لابیدن&d=en
  120. http://www.vajehyab.com/?q=لافیدن&d=en
  121. در لهجه هراتی به معنی لیسیدن
  122. در لهجه تهرانی به معنی غذا بلعیدن
  123. در لهجه هراتی به معنی فروریزاندن
  124. در لهجه هراتی به معنی فروریختن
  125. https://dehkhoda.ut.ac.ir/fa/dictionary/279436/%D9%84%D9%86%D8%AC%DB%8C%D8%AF%D9%86
  126. https://dehkhoda.ut.ac.ir/fa/dictionary/279436/%D9%84%D9%86%D8%AC%DB%8C%D8%AF%D9%86
  127. به معنی شباهت داشتن
  128. http://www.vajehyab.com/?q=مولیدن&d=en
  129. https://www.vajehyab.com/?q=ناسیدن&d=en
  130. http://dictionary.obspm.fr/index.php?showAll=1&formSearchTextfield=observe
  131. https://dehkhoda.ut.ac.ir/fa/dictionary/319064/%D9%86%D8%B4%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D9%86
  132. «نفرین کردن»؛ منبع: لغتنامهٔ دهخدا
  133. https://www.vajehyab.com/dehkhoda/نوردن
  134. درنوردیدن. منبع لغت‌نامه دهخدا. ندانی که سعدی مکان از چه یافت////نه هامون نَوشت و نه دریا شکافت (سعدی-بوستان)
  135. http://www.vajehyab.com/dehkhoda/نهنبن
  136. https://www.vajehyab.com/?q=نهیبیدن&d=en
  137. از نیوشیتن فارسی میانه، ترکیبی از پیشوند فعلی ن + گوشیدن، به چیزی گوش دادن)
  138. https://www.vajehyab.com/?q=وردنه&d=en
  139. http://www.vajehyab.com/dehkhoda/وشکریدن
  140. http://www.vajehyab.com/dehkhoda/وشکولیدن
  141. https://dehkhoda.ut.ac.ir/fa/dictionary/329614/%D9%88%D8%BA%D8%B3%D8%AA%D9%86

منابع

This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.