کشتار بابیها در تهران
در سال ۱۸۵۲ میلادی، پس از ترور نافرجام ناصرالدین شاه در تهران، عدهای از بابیها اعدام شدند.
در طول این سالها باب اعدام شده بود و عدهای از هوادارانش، به قصد انتقام، به ناصرالدین شاه در نیاوران در روز ۲۸ شوال ۱۲۶۸ هجری قمری تیراندازی کردند.[1] این ترور نافرجام ماند. شاه نیز در عوض دستور کشتار بابیها را صادر کرد.[2] سلیمان خان یکی از پیروان کتاب بیان بود. او در هنگام بابیکُشیِ تهران شمعآجین و کشته شد.
ترور ناصرالدین شاه قاجار
در سپیده دم بامداد روز ۸ شوال ۱۲۶۸ هنگامی که ناصرالدین شاه از کاخ ییلاقی نیاوران عازم شکار بود، گروهی از بابیان که توسط شیخ علی عظیم مأمور شده بودند،[3] در فاصله کوتاهی از کاخ به شاه حمله کردند. آنان عریضه به دست به موکب شاه که تنها به اتفاق چندتن ملازم رکاب پیش میراند، نزدیک شدند و جبران وهنی را خواستند که با کشته شدن سید علیمحمد باب به کیش آنان وارد شده بود. به ترتیب سه تن از آنان سه تیر شلیک کردند که تیر دوم شاه را مجروح ساخت. در زد و خوردی که پیش آمد قراولان شاه یک تن از مهاجمان را کشتند و دو تن را دستگیر کردند.[4]
بلافاصله بعد از سوءقصد نافرجام و در همان روزهای اول ۳۶ نفر بابی دستگیر میشوند. خورموجی مینویسد: «تفحصی بسزا درکار هر یک به عمل آمده سه چهار نفر نوری چون کفر و ارتداد ایشان به ثبوت شرعی نرسیده به جان امان یافته محبوس شدند. بقیه را بین الناس تقسیم نمودند که عموم بندگان خدا از این فیض عظمی بی نصیب نباشند.»[5]
با این ابتکار دولتیان و روحانیون دو هدف را تعقیب میکردند. یکی آلوده کردن دست همه گروههای اجتماعی به خون بابیان، و دوم در امان بودن از حمله احتمالی بابیان به عنوان قصاص از عاملین کشتار. از این نظر هر یک از بابیان را به گروهی که متعلق به آن بودهاند جهت اعدام میسپارند. برای نمونه «میرزا نبی دماوندی که مردی عالم بودهاست به دست معلمین دارالفنون، ملا شیخ علی که از روحانیون بودهاست به دست علما و طلاب، محمد تقی شیرازی که کارگری ساده بودهاست به دست عمله اصطبل و محمد علی نجف آبادی که یک سرباز بودهاست به دست خمپارهچیان میسپارند که هرطور میل دارند آنها را بکشند.»[6]
مهد علیا بها (میرزا حسینعلی نوری) را به همدستی در قتل برادرش متهم میکرد. در برابر این اتهام بها خود را به محل اقامتگاه تابستانی سفارت روسیه در زرگنده رساند چون امید داشت در منزل برادر زن اش، میرزا مجید آهی، منشی آن سفارتخانه، ایمنی یابد.[7]
دستگیری و کشتار برخی از پیروان کتاب بیان
ادوارد براون مینویسد: دو بابی زنده مانده تحت شکنجه قرار گرفتند گر چه مجبور شدند دین و نیت خود را آشکار کنند اما از گفتن نام هر یک از هم دینان خود یا فاش کردن محل تجمعشان امتناع کردند. توداری سرسختانه آنان به هر حال بیفایده بود و تحقیق و بررسی شدیدی که توسط پلیس مخفی تهران آغاز شده بود منجر شد به دستگیری حدوداً چهل تن از بابیون که در خانه سلیمان خان غافلگیر شدند. پنج یا شش تن از اینها به انضمام بهاءالله که اکنون ادعای بیعت با اکثریت بزرگی از بابیها را میکنند بخشیده شده اما بقیه همگی به مرگ محکوم شدند. نخستوزیر از ترس انتقام جویی این فرقه، تصمیم به وادار کردن تمام گروهها در کشتار زندانیان گرفت. برای این منظور او آنها را در بین ادارات مختلف دولتی، اصناف تجار و سایر بخشهای جامعه پخش کرد و در همان زمان به هر گروه فهماند که شاه روی وفاداری و پذیرش هر یک از گروهها در نحوه برخورد و رفتار آنها با قربانیان قضاوت خواهد کرد. وزارت جنگ، وزارت امور خارجه، تجار، روحانیون، درویشها، پیش خدمتهای در خدمت شاه، حتی دانشجویان دانشگاهها که در آن زمان بر اساس یک مدل اروپایی تأسیس شده بود، هر یک زندانی مختص خود را دریافت کردند. انواع مرگهای تحمیل شده بسیار وحشتناک بودند که برخی از آنها با تعصب و افراط گری وحشیانه، ترس از سوء ظن یا جنون تمام عیار به ستمگری و قساوت طراحی شده بودند. از بداقبالی بابیها برخی تکهتکه شدند، برخی با اره از هم جدا شدند، برخی با تازیانه پوستشان کنده شد و برخی با شلیک دهانه تفنگ منفجر شدند.[8][9]
سلیمان خان
سلیمان خان بخاطر پناهگاهی که به فرقه ممنوعه داده بود از مقامش خلع شد و شکنجههای هولناک تری در راه بودند. فتیلههای روشن روی زخمهای وارده روی اعضاء و بدنش گذاشته شدند، دندانهایش را از دهان بیرون کشیدند و روی فرق سرش بزور فروکردند. حتی با وجود درد و رنج شدید او شهادت میداد به چنین لذت پرشور و گرمی که برتر از رنج و شکنجه بود طوریکه جلادان او با تمسخری تلخ از او پرسیدند که چرا آواز نمیخواند. او فریاد زد " آواز " و سپس شروع به خواندن کرد. " یک دست جام باده و یک دست زلف یار رقصی چنین میانه بازارم آرزوست.[8][9]
مؤلف اخبار ناصری مینویسد: حاجی سلیمان خان تبریزی که کاشانهاش آشیانه جنجالبرانگیزی بود با قاسم نیریزی که مدعی نیابت سید یحی بود، بعد از آنکه اعضاء ایشان بواسطه شمعهای افروخته، مهبط انوار گردید، هر یک به چهارپاره بر دار شدند..»[10][11]
سیدحسین یزدی کاتب
ادوارد براون مینویسد: در بین قربانیان آن روز هولناک دو تن بودند که ما قبلاً با آنان آشنا شدیم. یکی سید حسین یزدی بود که حداقل ظاهراً مرشد خود را (در زمان اعدام سید علی محمد باب) انکار کرده بود و در آن روز دستخوش رنج و تالم شدید قرار گرفت، مرگ را نه تنها با رضایت بلکه با اشتیاق بیاختیاری ملاقات کرد.[8] سید حسین یزدی را آجودان باشی و میران پنجه و سر تیپان به قتل رساندند.[10][11]
طاهره قرةالعین
قرةالعین نیز در این ماجرا کشته شد. او که از سال ۱۲۶۵ هجری قمری دستگیر شده بود، در زمان سوء قصد در منزل کلانتر تهران محبوس بود ولی دو هفته بعد از واقعه استنطاق و اعدام شد.[12] دکتر پولاک، پزشک اتریشی که در آن زمان در خدمت شاه بود، با یادداشتهای خود به اعدام این زن واقعاً شهادت میدهد.[13]
حاج میرزاجانی کاشانی نویسنده تاریخ نقطةالکاف
حاج میرزاجانی کاشانی، فرزند حاج محمد حسن معروف به پرپا مؤلف کتاب معروف نقطةالکاف از تجار کاشان و از قدمای گروندگان غیابی به سیدعلی محمد باب بوده و جزء بیست هشت نفری است که در سال ۱۲۶۸قمری، در جریان ترور نافرجام ناصر الدین شاه به قتل رسید[11] و در گورستان سیدولی در تهران دفن شد.
سایر کشته شدگان
برای نمونه ملا شیخ علی به علما و طلاب، سید حسن خراسانی به شاهزادگان، ملازین العابدین یزدی به مستوفی الممالک و مستوفیان، ملا حسین خراسانی را نظام الملک و وزیر دول خارجه، میرزا عبدالوهاب شیرازی به بقیه اولاد صدراعظم، ملا فتحالله قمی و ملا علی و آقا مهدی صحاب را حجاب الدوله و فراشان، شیخ عباس طهرانی به امرا و خوانین، محمد باقر نجف آبادی به پیشخدمتهای پادشاهی، محمد تقی شیرازی به امیرآخور و عمله اصطبل، محمد نجف آبادی به ایشک آقاسی باشی و سایر عمله سلام، میرزا محمد نیریزی به کشیک چی باشی و یوز باشیان و غلام پیشخدمتها، محمد علی نجف آبادی را خمپاره چیان، سید حسین یزدی را آجودان باشی و میران پنجه و سر تیپان، میرزا نبی دماوندی که مردی عالم بودهاست به دست معلمان و متعلمان دارالفنون، میرزا رفیع مازندرانی را سواره نظام، میرزا محمد قزوینی به زنبورک چیان، حسین میلانی به سربازان، عبدالکریم قزوینی را توپچیان، لطفعلی شیرازی را شاطران، نجف خمسهای را کسبه شهر، حاجی میرزا جانی کاشانی (نویسنده نقطةالکاف) را به ملک التجار و تاجران، حسن خمسه را ناظر و مطبخیان و شربت داران، محمد باقر قهپایه را آقایان قاجار هر یک از نامبردگان را جماعت مجاهدان فی سبیل الله غربتاً الی الله و طلباً لمرضاته، به انواع سیاسات و عقوبات به دار بوار و خصار فرستادند. صادق زنجانی که ملتزمین رکاب بقتلش پرداختند، جسدش را پارهپاره در دروازههای شهر زینت قناره نمودند. حاجی سلیمان خان تبریزی که کاشانه اش آشیانه جنجالانگیزی بود با قاسم نیریزی که مدعی نیابت سید یحی بود، بعد از آنکه اعضاء ایشان بواسطه شمعهای افروخته، مهبط انوار گردید، هر یک به چهارپاره بر دار شدند.[10][11]
جستارهای وابسته
منابع
- «طاهره». بایگانیشده از اصلی در ۲ اوت ۲۰۱۲. دریافتشده در ۱۵ فوریه ۲۰۱۲.
- Najmabadi (۲۰۰۳). ص. ۱۵–۱۶. پارامتر
|عنوان= یا |title=
ناموجود یا خالی (کمک) - نبوی رضوی، سید مقداد (۱۳۹۳). «مقدمه تاریخی». تاریخ مکتوم. تهران: پردیس دانش. ص. ۲۱.
- امانت، عباس. ۲۸۵–۲۸۴.
- حقایق الاخبارناصری، محمد جعفرخورموجی نشر نی ۱۳۶۳، ص ۱۱۶
- حقایق الاخبارناصری… یاد شده، ص ۱۱۶
- قبله عالم، عباس امانت، نشر کارنامه، ص ۲۸۹
- Stenstrand'S, August J; Browne, Edward G (2006). "forward". In al-Ahari, Muhammad Abdullah. THE COMPLETE CALL TO THE HEAVEN OF THE BAYAN. Daltaban Peyrevi. Chicago: Magribine Press. p. ۴۳ و ۴۴. ISBN 1-56316-953-3.
- نبوی رضوی، سید مقداد (۱۳۹۳). «مقدمه تاریخی». تاریخ مکتوم. تهران: پردیس دانش. ص. ۲۱.
- حقایق الاخبارناصری، محمد جعفرخورموجی نشر نی ۱۳۶۳، ص ۱۱۶و
- محرابی، معین الدین (۱۳۷۳). «قتلعام بابیان و شهادت قرةالعین». قرةالعین شاعر آزادیخواه و ملی ایران (به پارسی). صحافی فوندل-کلن آلمان: نشر رویش (آلمان-کلن). ص. ۱۲۶. از پارامتر ناشناخته
|نوبت چاپ=
صرفنظر شد (کمک) - امانت، عباس. ۲۹۶.
- Stenstrand'S, August J; Browne, Edward G (2006). "forward". In al-Ahari, Muhammad Abdullah. THE COMPLETE CALL TO THE HEAVEN OF THE BAYAN. Daltaban Peyrevi. Chicago: Magribine Press. p. 44 و 45. ISBN 1-56316-953-3.