جنگ قلعه طبرسی

جنگ قلعۀ طبرسی، یکی از بزرگترین جنگ‌های پیروان سید علی محمد باب و نیروهای حکومتی بوده ‌است؛ در این جنگ، عده‌ای از بابیان، در طی نزدیک به دو سال (حدود شوال ۱۲۶۴ تا حدود رجب ۱۲۶۶)، عرصه را بر نیروهای دولتی تنگ کردند.

تصاویر قدیمی و جدیدی از مقبره‌ی شیخ طبرسی در شهرستان قائمشهر روستای افرا

جنگجویان بابی که ۳۱۳ تن بودند به رهبری ملاحسین بشرویه و محمدعلی بارفروشی، که هر دو از پیروان اولیه‌ی باب بودند در قلعه طبرسی به مدت شانزده ماه با نیروهای مسلح خوانین و نیز قوای دولتی مبارزه کردند و پس از چهار ماه محاصره ، در این جنگ کشته شدند.[1]

موقعیت مکانی قلعه

درست در جایی که باتلاق ختم و جنگل آغاز می‌گردد، مقبره‌ی شیخ طبرسی قرار دارد. ساختمان کوچکی که مکان مقبره را نشان می‌دهد، با ۱۰۰ متر طول و ۷۰ متر عرض، در میان مکانی پوشیده از علف قرار دارد. این محوطه، دارای تعدادی درخت انار وحشی است و با استحکامات خاکی ابتدایی و تیرک چوبی احاطه شده ‌است.[2]

واقعه شیخ طبرسی

ادوارد براون در تشریح واقعه شیخ‌طبرسی می‌نویسد:[3]

پیروان سید علی محمد باب تحت تاثیر سخنان قرةالعین در واقعه بدشت، در مکانی که آرامگاه شیخ طبرسی در آنجا بود گردهم آمدند. در اینجا، مردان تعلیم دیده برای صلح (علمای مذهبی) با نیروی شجاعت و مهارت باورنکردنی، ماه‌ها مجبور به جنگ با قوای سلطنتی بودند و بارها و بارها نیروهای دولتی را شکست داده و موجب شده بودند که حتی برخَی از قوای دولتی نا امید شوند. رهبر شجاع ایشان ملاحسین بشرویه بود.

بنابر آنچه که جهانگیر میرزا مؤلف (تاریخ نو) نگاشته است، این جنگ دو ماه قبل از وفات محمد شاه به وقوع پیوسته ‌است. اردشیر میرزا حاکم مازندران سعی در سرکوبی پیروان باب نمود. اردشیر میرزا پس از ناکامی در این امر، به پایتخت مراجعه نموده و امیر زاده خانلر میرزا در اواخر ماه رمضان ۱۲۶۴ هجری قمری به جای وی انتخاب شده و حاکم مازندران می‌شود. وی نیز به جهت شورش‌ها و مبارزات پی در پی امکان تحرک نیافته و با دریافت خبر مرگ محمد شاه به دارالخلافه مراجعت می‌نماید. این شورش‌ها در نتیجه تبلیغات و آگاهی‌های اجتماعی بابیان پس از کنفرانس بدشت و پراکنده شدنشان در سطح مازندران صورت گرفت و البته در این میان نقش قرةالعین را نمی‌توان نادیده گرفت. در ابتدا خوانین محلی و ملایان وابسته، با نیروهای تحت فرماندهی ملاحسین بشرویه، که وی را دوم رجل نهضت بابیه به حساب آورده‌اند، درگیر می‌شوند. ملاحسین بشرویه حدود ۸۰۰ هواخواه داشته‌است.[4][5] نواب امیرزاده مهدی قلی میرزا را به جای نواب خانلر میرزا مامور داشتند و به اکابر آن ولایت در باب قلع و قمع این طایفه و حلقه فرمان صادر شد.[6]

ملاحسین در ۲۰کیلومتری بارفروش - بابل در محل آرامگاه شیخ طبرسی قلعه‌ و خندقی ساخت.[7][8]

در اکتبر ۱۸۴۸ ارتش شاه (حدود ۲۰۰۰ نفر) برای سرکوبی بابیان از تهران به مازندران گسیل گردید. این نیرو هم از بابی‌ها شکست خورد. نیروهای تازه نفسی (حدود ۷۰۰۰ نفر) از تهران به سوی قلعه شیخ طبرسی فرستاده شدند و محاصره دژ بابی‌ها آغاز گردید. از آنسو عباسقلى خان لاريجانى كه هم بدين خدمت مأمور بود، بقلعۀ طبرسى آمد. قلعه را محصور گردانيد اميرزاده مهديقلى ميرزا از سارى، محسن خان سورتى و محمد كريمخان اشرفى و خليل خان سواد كوهى را به امداد و معاونتش مأمور ساخت. ملاعنۀ بابيه از در حيلت و خديعت طالب امان و خروج از مازندران شدند. چندانكه عباسقلى خان را از طريقۀ حزم و محارست بازداشتند. روحانیون علیه بابی‌ها فتوای جهاد دادند؛ اما ارتش شاه نیز کامیابی به دست نیاوردند. سرانجام ارتباط ایشان با روستاهای پیرامون بریده شد.[9] با این حال باز هم یورش بابی‌ها ادامه داشت. در دهم ربیع‌الاول سال ۱۲۶۶، یورش شبانه‌ی آنان نیروهای مسلح را وادار به هزیمت کردند. در این شب با بشکه‌های نفت مکان استقرار لشکریان را به آتش کشیدند و بسیاری از جمله دو تن از فرماندهان لشکر را به قتل رساندند.[10] مولف کتاب فتنه باب می‌نویسد:

چون بعد از دو ماه محاصره تسلطی حاصل نگشت شاهنشاه به اهل مازندران خشم فرموده، سلیمان خان افشار را فرمان داد تا با لشکری خونخوار به جانب مازندران روان شوند.

با اعزام نیروهای جدید و تمام شدن آذوقه اهالی قلعه که از هفته‌ها قبل آخرین آذوقه‌ها را نیز به پایان برده بودند، قلعه پس از چهار ماه محاصره سقوط کرد. گویا تعداد اسیر شدگان ۲۱۴ نفر بود اند که محمدعلی بارفروش نیز میان آنان بوده‌است. به جز تنی چند که گریختند، همگی بابیان را یک به یک شکم دریدند.[11]

مهدی‌قلی میرزا (درگذشته ۱۸۵۴[12]) شاهزاده‌ی قاجار ملقب به سهام الملک و پسر بیستم عباس میرزا. در سال ۱۲۶۲ به حکومت بروجرد و دو سال بعد به حکومت مازندران منصوب شد. در همین سال بابیان به سرکردگی محمدعلی بارفروشی و ملاحسین بشرویه در مازندران به مبارزه برخاستند و در جنگ قلعه طبرسی اجتماع کردند. ناصرالدین شاه مهدی‌قلی میرزا را مامور دستگیری و تسلیم آنان کرد. پس از مدت‌ها جنگ و کشته شدن ملا حسین، بابیان به دلیل قحطی و نایابی غذا در قلعه، مجبور به تسلیم شدند. به دستور مهدی‌قلی میرزا جمعی از بابیان را در قلعه کشتند و باقی را به مازندران فرستادند تا در آنجا کشته شوند.[13]

واقعه‌ شیخ طبرسی عکس‌العمل شدیدی میان پیروان باب در نقاط مختلف کشور برانگیخت و گروه‌های مختلف بابیان برای پیوستن به ملاحسین راهی مازندران شدند. بسیاری موفق شدند خود را به محل برسانند اما نیروهای شاه جلوی گروه‌های دیگر را گرفتند.[14] از جمله این افراد سید یحیی دارابی و میرزا حسینعلی نوری (بهاءالله) بودند که نتوانستند به ملاحسین بپیوندند.[14]

اعدام محمد علی بارفروشی

ادوارد براون سرانجام واقعه شیخ طبرسی و اعدام محمدعلی بارفروش را اینگونه شرح می‌دهد:

«بالاخره تصمیم گرفته شد که شرایط پیشنهادی را بپذیرند و قلعه (طبرسی) خود را تخلیه کنند. معاهده کتبی توسط رهبران سلطنتی امضاء شد و با سوگند خوردن روی قرآن تائید شد. در ابتدا همه چیز رضایت بخش بنظر می‌رسید. غذا جلوی بابی‌های بسیار گرسنه قرار داده شد و رهبرانشان دعوت شدند تا صبحانه را با شاهزاده مهدی خلف میرزا و عباس قلی خان لاریجانی که از ژنرالهای سلطنتی بود بخورند. ضمن اینکه غـذا صرف می‌شد رهبران با زبـردستی مـوضوع را بسمـت مذهب بـرگرداندند. بابی‌های غیر مظنون آزادانه و شجاعانه درباره آنچه در قلبشان بود صحبت کردند. شاهزاده با حواس جمع گــوش می‌کند، هراز گاهی لبخندی می‌زند، لبخندی کــاذب و ظالـمانه که به موفقیت تـرفند او اشـاره می‌کند. او ناگهان به پا می‌ایستد، دستانش را به هم می‌زند و فریاد می‌زند که مهمانانش کفر گویی کرده‌اند. اینکه آنان باب را نه برابر بلکه بالاتر از محمد می دانند. قول‌های داده شده به کافران به قوت خود باقی نیست و مانع از انتقام گیری برای هتک حرمت رسم و سنت معمول نمی‌شود. سربازان به داخل هجوم آوردند و رهبران بابی بی دفاع و بی سلاح را دستگیر کردند. دستان آنها را به چهار میخ کشیدند. اسیران در برابر ژنرال‌های سلطنتی به زور روی زمین کشیده می‌شدند و به فرمان آنها اسیران به سمت پایین خم می‌شدند و با چاقو مجروح می‌شدند. پنج یا شش تن از روئسای بابی از این قتل‌عام دور ماندند تا ورود پیروزمندانه شاهزاده را به بارفروش مزین کنند و با بردن اینها و سرهایی بریده به روی نیزه‌ها، ارتش فاتح با کوفتن به طبل و دمیدن بر شیپور به سمت شهر عزیمت می‌کند. در سر راهشان آنها با نمایندگانی از ملاها برخورد کردند که به ایشان بخاطر زبردستی شان تبریک گفتند و برای خون تعداد کمی از زندانیان باقی‌مانده هیاهو راه انداختند. ژنرال‌های سلطنتی در سر داشتند که اینها را با خود به تهران ببرند تا به شاه جوان آنان را نشان دهند که بخود جرات داده بودند در برابر ارتش برای مدتی طولانی مقاومت کنند. ملاها به هر حال مصر هستند، کار به نتیجه رسیده است و حاج ملا محمدعلی بارفروشی و چهار پنج یارش به دشمنان دیرینه داده شدند که آنها را عضو به عضو از هم می‌درند. آنان با مرگ با عزمی راسخ روبرو می‌شوند، آنگونه که مردان شجاع باید بشوند و شب به روی بازمانده‌های آخر. به خون غلتیده و تکه پاره شده شیخ طبرسی سایه می افکند.»

:[15]

سعیدالعلماء یکی از روحانیون برجسته بارفروش و دشمن بزرگ جنبش بابیان در مازندران بود. یک صبح، پس از آنکه قدوس تعلیمات خود را داده بود، ملاحسین بشرویه در هنگام طلوع خورشید برخاست و به اتفاق چند تن از دوستان بابی‌اش، به طرف منزل سعیدالعلماء رفت. ملاحسین وقتی به خانه‌ی وی رسید، دید که گرداگرد سعیدالعلماء را شاگردان و مریدانش در بر گرفته‌اند. ملاحسین پیغامش را رساند. او سعید العلماء را نصیحت کرد که «اوهام بیهوده» را از قلبش پاک کند و قدرت «دین جدید خدا» را تصدیق کند.[16]

هنگامی که سعیدالعلماء متوجه شد که شاهزاده، درخواست قدوس را برای فرستاده شدن به تهران و محاکمه شدن در نزد شاه، پذیرفته است، به شاهزاده نامه‌ای به این مضمون نوشت:

آگاه باش که در این موضوع مداخله نکنی، چرا که او ظاهری موجه و زبانی فریبنده دارد. اگر به وی اجازه داده شود تا در محضر اعلی حضرت ظاهر شود، مطمئناً وی را گمراه خواهد کرد. او را نزد من بفرست و من به تو ۱۰۰۰ تومان می‌دهم.

شاهزاده ۱۰۰۰ تومان (در برخی گزارش‌ها ۴۰۰ تومان) را پذیرفت و قدوس را به سعیدالعلماء تحویل داد.[17]

جستارهای وابسته

پانویس

  1. محرابی، معین الدین (۱۹۹۴). «پیشگفتار». قرةالعین شاعره آزادیخواه و ملی ایران (به پارسی). آلمان: نشر رویش. ص. ۱۰۷. از پارامتر ناشناخته |چاپخانه= صرف‌نظر شد (کمک)
  2. Stenstrand'S, August J; Browne, Edward G (2006). "BABISM". In al-Ahari, Muhammad Abdullah. THE COMPLETE CALL TO THE HEAVEN OF THE BAYAN. Daltaban Peyrevi. Chicago: Magribine Press. p. ۲۷. ISBN 1-56316-953-3.
  3. Stenstrand'S, August J; Browne, Edward G (2006). "BABISM". In al-Ahari, Muhammad Abdullah. THE COMPLETE CALL TO THE HEAVEN OF THE BAYAN. Daltaban Peyrevi. Chicago: Magribine Press. p. ۲۸. ISBN 1-56316-953-3.
  4. حقایق الاخبار ناصری. ص. ۵۸.
  5. محرابی، معین الدین (۱۹۹۴). «پیشگفتار». قرةالعین شاعره آزادیخواه و ملی ایران (به پارسی). آلمان: نشر رویش. ص. ۱۰۸. از پارامتر ناشناخته |چاپخانه= صرف‌نظر شد (کمک)
  6. رضا قلی خان، هدایت. روضة الصفای ناصری. دهم. ص. ۴۳۳.
  7. محمد جعفر، خورموجی. حقایق الاخبار ناصری. ص. ۵۸.
  8. محرابی، معین الدین (۱۹۹۴). «پیشگفتار». قرةالعین شاعره آزادیخواه و ملی ایران (به پارسی). آلمان: نشر رویش. ص. ۱۰۹. از پارامتر ناشناخته |چاپخانه= صرف‌نظر شد (کمک)
  9. تاریخ باستان از زمان باستان تا امروز. ص. ۳۴۴.
  10. رضا قلی خان، هدایت. روضة الصفای ناصری. دهم. ص. ۴۳۴.
  11. محرابی، معین الدین (۱۹۹۴). «پیشگفتار». قرةالعین شاعره آزادیخواه و ملی ایران (به پارسی). آلمان: نشر رویش. ص. ۱۱۴. از پارامتر ناشناخته |چاپخانه= صرف‌نظر شد (کمک)
  12. Mahvi family tree by Manouchehr M. Eskandari-Qajar
  13. عضدالدوله، ص۲۹۰
  14. Momen، Moojan (۱۹۸۳). «The Social Basis of the Babi Upheavals in Iran». International Journal of Middle East Studies.
  15. Stenstrand'S, August J; Browne, Edward G (2006). "BABISM". In al-Ahari, Muhammad Abdullah. THE COMPLETE CALL TO THE HEAVEN OF THE BAYAN. Daltaban Peyrevi. Chicago: Magribine Press. p. ۳۵. ISBN 1-56316-953-3.
  16. Mehrabkhani, p.154
  17. Hamadan, p.88

فهرست منابع

  • فروزش، سینا. «تركيب و خاستگاه اجتماعي شورشيان بابي با تأكيد بر شورش بابيها در مازندران».
This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.