میر عمادالدین

محمود میرعمادالدین (درگذشتهٔ ۸۰۳ قمری) پایه‌گذار حکومت سادات عمادی مازندرانی بر هزارجریب است. او تبارش با ۱۸ میانجی به موسی کاظم می‌رسد. میرعمادالدین با همراهی مردم علیه حکمرانان دستنشاندهٔ ایلخانی برخاست و حکومتی مستقل تشکیل داد. پس از یورش تیمور لنگ به مازندران، میر عمادالدین با او مصالحه کرد و بدین گونه با موافقت و تأیید تیمور لنگ استقلال خود را در هزارجریب حفظ کرد. میر عمادالدین حدود بیست سال پیش از میر قوام‌الدین مرعشی قیام کرد و تشکیل حکومت داد و بدین ترتیب نخستین حکومت سادات را در شمال ایران پس از دورۀ مغول بنیاد گذاشت.

میر عمادالدین
عمادالدین ملک هزارجریب - امامزاده میر عمادالدین - میر عمادالدین هزارجریبی
سلطنت۷۶۰ تا ۸۰۳ قمری
پیشین-
جانشینپسرش سید عزالدین حسن
درگذشتهاحتمالاً ۸۰۳ قمری
روستای وری چهاردانگه
فرزند(ان)جبرئیل، افضل، میکائیل، اسرافیل، عزرائیل، عزالدین، قوام‌الدین
دودمانسادات عمادی مازندرانی
پدرعزالدین حسن
دین و مذهباسلام شیعه

تبار میرعمادالدین با شانزده یا هجده میانجی به موسی کاظم می‌رسد با این حال در برخی بازگویی‌های دهان به دهان، او را از تبار سجاد بن حسین می‌دانند. مردم مازندران امام‌زاده ابراهیم در بابلسر را از نیاکان میرعمادالدین می‌شمارند که گفتهٔ نخست را تأیید می‌کند.

حیاط آرامگاه میرعماد

آغاز جنبش

روستای ویران شده وری که گویا بدنبال زمین لرزه بدین روز افتاده و مردمانش به یک کیلومتر پایین‌تر کوچیدند. گنبد آرامگاه میرعماد در میانه روستا هویداست

سید عبدالمجید میقانی سال ۷۷۵ قمری را سال آغاز جنبش میرعماد می‌داند که در برابر «امیر ولی» صورت گرفت. اما حافظ ابرو روایت دیگری دارد. وی ۷۷۵ قمری را زمان روی دادن جنگی میان «امیر ولی» و «میر عمادالدین» و نه سال آغاز جنبش می‌داند. از دید حافظ ابرو اندکی پس از قیام سربداران در سبزوار علیه تغاتیمور خان در سال ۷۳۹ قمری، سید عماد در سال ۷۴۱ قمری قیام کرد و چون موضعش حصین بود چند کرّت پادشاه طغای‌تیمور لشکر بدان جانب فرستاد به او دست نیافت.[1]

پدر عمادالدین را نام عزالدین بود که به امور شرعی اشتغال داشت. از آنجا که مردم آن سامان یعنی هزارجریب ارادتی به عزالدین داشتند، پس از مرگش به فرزند او میر عمادالدین گرویدند. عمادالدین رسیدگی به امور مردم را پیشه ساخت و در مشکلات مددکار آنان گردید او در آغاز اندیشهٔ زعامت و ریاست در سر نداشت. اما در پی واقعه‌ای، مردم میر عمادالدین را به میانجی‌گری طلبیدند تا از نوکران امیر ولی بخواهد که از اذیت و آزار زنی که همراه با یک سگ به درختی بسته بودند دست بردارند. میر عمادالدین برای میانجیگری، نزد نوکران امیر ولی رفت و خواهش کرد تا زن را آزاد نمایند. ترکان با ریشخند پاسخ دادند که برای رهایی زن دست به دامان امامان خود شوید. سید با اندوه فراوان برگشت و بر آن شد تا مردم را بر آن‌ها بشوراند. اما از بیم یورش امیر ولی و قتل و غارت او، منصرف شد و با حالت اندوه به خواب رفت. به خواب دیدن علی بن ابی‌طالب سبب شد تا تصمیم به تحریک و تبلیغ مردم بگیرد. پس برای بار دوم نزد نوکران امیر ولی رفت ولی باز هم پاسخی جز پرخاش نشنید. وانگهی مردم را به انتقام فراخواند و آن‌ها نیز با حمله به گماشتگان امیر ولی شکستشان دادند و زن را آزاد نمودند. از گماشتگان تنی چند زنده ماندند که راه گریز را پیش گرفتند. کم‌کم همهٔ مردم هزارجریب علیه مغولان برخاستند و میر عمادالدین که مردم را موافق خود دید با ۳۰۰۰ سواره و پیاده آهنگ استرآباد کرد تا امیر ولی را نابود کند. امیر ولی زمانی به خود آمد که از هر سو دچار یورش میر عمادالدین شده بود پس گریخت. عمادالدین هم بی‌درنگ به هزارجریب برگشت تا دچار حملهٔ امیر ولی نشود. امیر ولی با لشکری برای سرکوبی میر عمادالدین به هزارجریب آمد اما شکست خورد و ناگزیر راه گریز را گزید؛ و دیگر یادی از هزارجریب ننمود.

دیدار با امیر تیمور

تاریخ دقیق دیدار میر عمادالدین با تیمور لنگ معلوم نیست اما آنگونه که ظهیرالدین مرعشی می‌نویسد این دیدار احتمالاً هنگام توقف تیمور لنگ در هزارجریب (چهارده کلاته تا پیش از زمان محمدشاه قاجار جزء هزارجریب بود) در جریان عزیمتش به عراق برای جنگ هفت ساله در سال ۸۰۰ قمری اتفاق افتاد و نه در جریان جنگ‌های پیشین.

کیفیت ملاقات میر عمادالدین و رسیدن خدمت امیر تیمور گورکانی از کتاب تاریخ سید عبدالمجید میقانی این چنین ذکر می‌شود «صاحبقران امیر تیمور گورکانی به حوالی هزارگری آمد (دامغان و چهارده کلاته) به صاحبقران رسانیدند، که در پشت این کوه ولایتیست و سید عمادالدین نام، حاکم و والی آن ولایت است. صاحبقران گفت: چرا سید حاضر خدمت نشد؟

امیر برکت که از اعاظم سادات شرفای مکه در خدمت امیر تیمور گورکانی بود و امیر تیمور، سید برکت را تعظیم و تجلیل می‌نمود. سید برکت به حمایت برخاست که او سیدی پارسا و پرهیزگار است. اگر دستور فرمایند ایشان را حضور رسانم.

امیر برکت جانب هزار جریب حرکت کرد و نزد میر عمادالدین رفت و سید را از چگونگی ماجرا آگاه کرد. اوصاف و اخلاق امیر تیمور را برای سید عمادالدین بیان نمود. سید اطاعت نمود و به رسم صوفیان لباس پوشیده و سوار الاغ شد و به همراه امیر برکت به پیشگاه امیرتیمور گورکانی رسید. سید به اولاد خود گفت: بعد از من هدایا و تحف لایقانه شاهانه بیاورید و برادرها با لباس جنگ و رزم حاضر شوید.»

و پسران سید بااسلحه و لباس رزم با هدایا و تحف و اسب‌ها و پیشکش‌های شایسته خدمت امیر تیمور رسیدند. امیر تیمور را خیلی خوش آْمد. [2]

امیر تیمور سید را گرامی داشت و از او خواست گزیدگان سپاه را به سرپرستی یکی از پسران که رزم‌آور آزموده‌تر باشد با او همراه کند. میر عمادالدین به سید جبرییل پیشنهاد کرد که نپذیرفت. امیر حسن‌عزالدین پیرو فرمان پدر شد و با عده‌ای از لشکریان هزارجریب ملازم رکاب امیر تیمور شد. امیر تیمور گورکانی برای دلگرمی میر عمادالدین هزارجریب را به او واگذاشت و مالیات سمنان و دامغان را نیز به او تفویض کرد.[3]

خانواده

سید میر عماد زوجات متعدد داشت. از مریم بیگم دختر عموی سید، دختر شرف الدین علی هفت پسر داشت: اول - سید جبراییل که پسر بزرگ است. دوم - سید افضل (آرامگاه در میرافضل). سوم - سید میکاییل. چهارم - سید عزراییل. پنجم - سید اسرافیل. ششم - سید عزالدین حسینی (برخی منابع عزالدین‌حسن نوشند). هفتم- سید قوام الدین.

از امیر خان خاتون دختر سعدالله خان آلپی، یک پسر داشت سید عین الدین و از زن دیگر که نام و نسب او را ننوشتند یک پسر داشت بنام سید عبدالله. بعضی سید عبدالله را از دختر سید سعدالله خان می‌دانند و می‌گویند سید عین الدین پسر سید عبدالله است نه پسر میر عمادالدین.[4]

نوادگان

سادات عمادی از دیرباز به عنوان طایفه‌ای از اشراف در مازندران شناخته می‌شدند. بسیاری از سادات عمادی نیز از قرنها پیش به نواحی دیگر مانند سبزوار و نجف هجرت کردند. سادات رفیعی نجف از آن جمله اند که از نسل سید عزالدین بن سید عمادالدین هستند. امروزه نیز بسیاری از سادات عمادی در شهرستان ساری زندگی می‌کنند. جمعی از سادات عمادی نیز ساکن شهرهای بابل، بهشهر و گرگان هستند. این سادات نیز اصالتاً ساروی هستند و اجداد آنان در قرنهای قبل از ساری به بابل، بهشهر و گرگان کوچیده و در آن شهرها ساکن شده‌اند. به نوشته سید حسین بنافتی در حدود 1320 خ، در آن زمان تعداد نوادگان میرعمادالدین که در ایران و عراق میزیستند، در حدود پنجاه هزار تن بوده‌اند.

از سادات عمادی فقها و مجتهدانی نیز برخاسته‌اند که از آن میان می‌توان به سید محمد ثقةالاسلام ساروی (درگذشتهٔ ۱۳۰۳ خ)، سید اسماعیل عمادی حائری (درگذشتهٔ ۱۳۱۰ خ)، سید عباس شریف العلما خاوری (درگذشتهٔ ۱۳۱۸ خ) و سید محمد عمادی استرآبادی (درگذشتهٔ ۱۳۲۵ خ) اشاره کرد.

به نوشتۀ افضل الملک (در اواخر دورۀ قاجار)، میر عمادالدین از بزرگان و اهل باطن بوده‌است. نتایج اولاد او هنوز باقی و برقرارند. به عزت و احترام زندگانی دارند. به حکومت هزارجریب مداخله ندارند کناره می‌جویند اما در آن دهات ملک و حشم داشته رعایا برای آن‌ها زراعت کرده و خودشان به احترام زندگانی می‌کنند. میرزا عباس خان که از آن اولاد و بسیار آبرومند و عاقل و دارای مکنت بود در زمستان با اهل و عیال به ساری می‌آمد.

بنابر نقل اهالی محلی، یکی از فرزندان میرزا عباس، سید محمداسمعیل (با نام خانوادگیِ میرعمادالدین) بود که دارای سه فرزند پسر بود. فرزند بزرگتر به شهر مشهد سفر کرد و در آنجا اقامت گرفت و بدون ازدواج در گذشت و نسل وی از این شاخه منقطع گشت. دو فرزند دیگر محمد اسمعیل به نام سید حاجی و سید حسن در بخش مرکزی شهر ساری ساکن شدند و تشکیل خانواده دادند.. فرزندان سید حاجی همگی دختر بودند (6 دختر) که یکی از آنها محترم میرعمادالدین می باشد، لذا علی رغم اینکه تقریبا تمامی اراضی وسیع فرزندان میرزا عباس توسط سید حاجی به غارت رفت و برادر کوچکتر گوشه نشین وعزلت نشین گردید، نسل این خانواده از زیرشاخه سید حاجی به طور کلی منقطع و مختومه شد. سید حسن میرعمادالدین که فرزند کوچکتر سید محمداسمعیل میرعمادالدین بود در بخش مرکزی ساری سکنی گزید، مشغول به امور دینی و کتابت شد، خداوند به او فرزندان متعدد پسر و دختر موهبت داشت که ادامه دهنده نسل میرعمادالدین شدند. این فرزندان عبارتند از سید محمداسمعیل، سید ابراهیم، سید حسن، اشرف اسادات و منیرالسادات که همگی زنده میباشند و فرزندان بسیار دارند که عموما از فرهیختگان شهر ساری می باشند.

سید ابراهیم میرعمادالدین ۳۰ سال درارتش خدمت کرد و همچنین در جنگ حق علیه باطل یعنی ۸ سال دفاع مقدس حضور داشت که سر انجام در سن ۷۴ سالگی در سال ۹۹ بدلیل بیماری کرونا در گذشت سید حسین میرعمادالدین در اداره برق ساری خدمت نمود. سید محمد اسمعیل میرعمادالدین تحصیل کرده رشته اقتصاد دانشگاه تهران در دوران پهلوی و نفر اول رشته اقتصاد دانشگاه تهران در مقطع لیسانس در زمان تحصیل خود بود و علی رغم پیشنهادت بورس دولت وقت جهت عزیمت به خارج از کشور برای ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر، جهت بهبود وضع معیشتی خانواده پدری خود به  شغل آموزگاری دروس ریاضی در ساری مشغول شد. وی در سالهای پس از انقلاب ایران برای مدت کوتاهی ریاست اداره فرهنگ ساری را بر عهده داشت.

جستارهای وابسته

بن مایه

  1. سادات هزار جریب سلسله‌ای شیعی در شرق مازندران صفحهٔ ۰۹ تا ۱۲/ نویسنده:عمادی حائری، سید محمد / نشریه: ضمیمه آینه میراث ضمیمه شماره ۱۸ (نشانی اینترنتی نسخه کاملتر در سایت کتابخانهٔ نور )
  2. بنافتی، شجرةالامجاد ص ۴۶-۴۵
  3. مهجوری، تاریخ مازندران پوشینه ۲ صفحه ۲
  4. تاریخ تشیع و مزارات شهرستان ساری نوشتهٔ محمدمهدی فقیه بحرالعلوم.
This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.