مردم بلوچ
مردم بلوچ (بلوچی: بلۏچ) از اقوام ایرانیتبار[16][17] بومی ساکن درسرزمینی به نام بلوچستان هستند. این سرزمین میان کشورهای ایران، پاکستان و افغانستان گستردهاست. بلوچها به کشورهای دیگری همچون ترکمنستان، عمان، و بهطور کلی کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس و برخی دیگر از کشورهای اروپایی و آمریکایی نیز مهاجرت کردهاند. مردم بلوچ به زبان بلوچی سخن میگویند که یکی از زبانهای ایرانی شاخه شمالغربی است دین بیشتر مردمان بلوچ اسلام، و اکثریت آنان اهل سنت حنفی اند. هرچند اقلیتی از اهل تشیع و فرقه ذکری نیز در بین آنان وجود دارد.[18][19]
کل جمعیت | |
---|---|
تخمین زده شده حدود ۱۰ میلیون | |
مناطق با جمعیت چشمگیر | |
پاکستان | ۱۳٬۰۰۰٬۰۰۰ (۲۰۱۷)[1] |
ایران | ۱٬۵۰۰٬۰۰۰–۲٬۰۰۰٬۰۰۰ (۲۰۱۳)[2] |
افغانستان | ۲٬۰۰۰٬۰۰۰ (۲۰۱۶)[3] |
هند | ۱٬۰۰۰٬۰۰۰[4] |
عمان | ۵۱۳٬۰۰۰–۷۰۸٬۰۰۰[5][6][7][8] |
امارات متحده عربی | ۴۶۸٬۰۰۰[9] |
ترکمنستان | ۱۰۰٬۰۰۰[10] |
قطر | ۵۴٬۰۰۰[11] |
بحرین | ۴۲٬۰۰۰[12] |
کویت | ۲۰٬۰۰۰ (۱۹۹۳)[13] |
عربستان سعودی | ۱۶٬۰۰۰[14] |
سومالی | ۹٬۲۰۰[15] |
زبانها | |
بلوچی | |
دین | |
اسلام | |
قومیتهای وابسته | |
کرد • فارس • تالش • لر | |
جمعیت بلوچهای ایران و پاکستان تخمینی است، زیرا آمار دقیقی توسط این کشورها ارائه نمیشود. |
منابع مستقل، جمعیت قوم بلوچ را بین ده تا ۱۵ میلیون تن برآورد کردهاند که بهطور تخمینی، بین ۶ تا ۱۳ میلیون تن از آنان در ایالات بلوچستان، سند و ایالت پنجاب پاکستان، قریب به ۱٫۵ تا ۲ میلیون تن در ایران و تعدادی دیگر نیز در مناطقی چون افغانستان، ترکمنستان، عمان، کشورهای حاشیه خلیج فارس، کشورهای اروپایی، آمریکا و … حضور دارند.[20][21]
واژهشناسی
در رساله جغرافیایی شهرستانهای ایران - که به زبان پهلوی نوشته شده، و احتمالاً در سده ۲ق/۹م گردآوری شدهاست - از ۷ ناحیه، با فرمانروایی جداگانه نام برده شده که یکی از آنها بلوچ نام داشتهاست.[22][23] ابن حوقل نیز از ۷ طایفه یاد میکند که در کوه قُفص (=کوچ) میزیستند و از شبانان چادرنشین بودند و هر یک رئیسی داشتند.[24] ظاهراً اشاره مؤلف گمنام شهرستانهای ایران و ابنحوقل هر دو به یک گروه قومی یعنی بلوچ معطوف بودهاست. واژه بلوچ کوهنشین چند بار در شاهنامه[25][26] یا به صورت معرب آن «بلوص»[27] و یا «بلوس»[28] در کتابهای جغرافیایی سده چهار به بعد و بیشتر در کنار نام کوفچ یا قفص در معرفی دو گروه قومی مستقر در کوهستان قفص کرمان به کار رفتهاست.[24][29][30][31] ریشه واژه بلوچ و معنای آن دقیقاً دانسته نیست و دربارهٔ آن نظرات گوناگونی ابراز شدهاست، ارنست هرتسفلد آن را برگرفته از صورت مادی واژه brza.vačiya به معنای «فریاد بلند» دانسته که در زبان فارسی باستان نیز به گونهای شبیه به آن آمدهاست.[32] به گمان مُکلیر این واژه مشتق از کلمه گدروسیای یونانی کهن بوده، و روند تحولی آن چنین است: Baloch<Badrosh<Gedrosh[33] بلیو واژه بلوچ را برگرفته از «بالیچه»، از دودمان چوهان راجپوت هند[34] و برخی دیگر نیز آن را برگرفته از «بل» یا «پهل» فارسی به معنای پهلوان و «اوچ» سنسکریت، برابر واژه «اوز» در زبان استوایی، به معنای بلند، و بر روی هم به معنای «پهلوان بُرز و بلند» معنا کرده و گفته آمد که قوم جَت (=جات یا زُط، از اقوام شناخته شده بلوچستان) که در عهد ساسانیان و پیش از بلوچان به سرزمین کنونی بلوچستان آمده بودند، تازه واردان را که بلند بالاتر و نیرومندتر از خود دیدند، «بلوچ» نامیدند.[35] عده ای دیگر بر پایه همانندی میان بلوچ و بلوص، نام پادشاه بابل، بلوچ را صورت دیگر بلوص دانستهاند که نامش همراه نمرود در انجیل آمدهاست استدلال این گروه آن است که در تمام دوره ساسانیان سرزمینهای شرقی کرمان (یعنی بلوچستان کنونی) به نام کوسان شهرت داشتهاست که صورت دیگری از کوش است. بعدها نام کوش و بلوص به کوچ و بلوچ (در منابع عربی قفص و بلوص) تبدیل شد.[36][37] برخی دیگر «لُچ» یا «لوچ»، جزء دوم واژه بلوچ را به معنای «کامل» و «بیکم و کاست» دانستهاند که در اصطلاحهایی مانند «لوچهای بهادر» به معنی «شجاع تمام عیار» آمدهاست.[38]
در فرهنگهای لغت یکی از معانی «بلوچ» را «تاج خروس» نوشتهاند.[39]بلوچ به معنای «تاج» و «کلاله» نیز آمده و فردوسی «خوچ» را به این معنا و به کلاله پوشش سر بلوچان اطلاق کردهاست.[40] بلوچان خود نامشان را از دو بخش «بَر» (دشت و صحرا) و «لوچ» (برهنه) و «بَرلُچ» را صورت دیگر بلوچ به معنای «مردم منسوب به کوه و دشت و بیابان و لخت و برهنه» دانستهاند.[38]
تاریخ
دانشمندان غربی تا مدتهای مدید به دلیل کمبود اسناد معتبر و معلومات مردم شناسانه دقیق دربارهٔ تاریخ مردمان شرق ایران، با تکیه بر اطلاعات ناچیز و انتزاعی، استنتاجها و استنباطهای ذهنی مخاطره آمیز و غلطی، دربارهٔ بازسازی ماهیت نژادی بلوچها داشتند. نظریات آنان در این زمان تا حدودی بر اساس مفروضات بود که همین امر باعث خلق تئوریهای گوناگون این باب شد. اما تولّد، تأسیس و فراگیری شرقشناسی که حدوداً با توسعه استعمار و امپریالیسم همراه بود، باعث شد شرق شناسان توجّه خود را به کشف حقایقی در زمینه شرق ازجمله شناسایی نژادهای اقوام مختلف بشری به ویژه در شرق ایران معطوف کند. آنان از تمامی امکانات موجود زبانشناسی، باستانشناسی، تاریخی و نظایر آن برای اثبات عقیده خود در زمینه اندیشه تقسیم دوگانه نژادها، فرهنگها و جوامع که ناشی از نژادپرستی و اروپا محوریشان بود، بهره جستند. هر هویتی در نظر شرق شناسان غربی، در درون چارچوب گستردهتر اروپایی یا غیراروپایی تعریف میشد. اما رفته رفته نحوه برخورد شرق شناسان، درجه تأثیر سیاست و سیاست زدگی را در بررسی مسائل مختلف ازجمله نژادشناسی تعدیل کرد که در زمینه شناسایی ماهیت نژادی اقوام بلوچ نیز تا حدودی صدق میکند. با توجه به قلّت اسناد معتبر و دقیق، دانشمندان غربی با بررسی عالمانه مسائل مختلف فرهنگی و از جمله زبان و جنبههای دیگر، موفّق به ترسیم ماهیت نژادی اقوام بلوچ شدند. به مرورزمان، پوچی نظریات کسانی که تمایل به معرفی اقوام بلوچ به عنوان عرب، ترک، دراویدی و راجپوت هندی داشتند، آشکارتر شد.[41]
شواهد موجود و حوادث تاریخی نظریه عرب بودن این قوم را رد میکند همه آنان اتفاق نظر دارند که این قوم قبل از حمله اعراب به این منطقه حضور داشتهاند چه در زمان فتح کرمان هنگامی که تازیان به فرماندهی سهیل بن عددی به کرمان حمله کردند مردم کرمان از ساکنان قفس مدد گرفتند[42] برخی ازپژوهشگران ضمن رد نکردن احتمال مهاجرت بخشی از بلوچها از شامات به مکران ایران معتقدند اینها فقط تنها بخشی از بلوچهایی بودهاند که در سالیانی نه چندان دور از ایران به عراق وسپس به سوریه رفتهاند. احتمال داده میشود که این طوایف بلوچ از اجزاء دلاور لشکر ساسانیان بوده و به یاری حکومت مرکزی شتافته یا در نواحی نزدیک به شامات سوریه به انجام وظایف جنگی میپرداختهاند. اما در یک دوره تاریخی به موطن اصلی خود مکران بازگشته اند. برخی پژوهشگران بلوچ بر این عقیده اند که سکونت بلوچها در سوریه مربوط به بعد از اسلام آوردن بلوچها و وارد شدن آنان در سپاه خلفای اسلام بودهاست. قبایل مختلف بلوچ به پاس مجاهدتهایی که در فتوحات بعدی مسلمانان از خود نشان میدهند، اجازه سکونت در مناطقی از سوریه را به دست میآورند (ریشه عربی-کردی دارند). مناطقی که هنوز هم به نام وادی البلوص یا سرزمین بلوچ شناخته میشود. بلوچ در عربی قابل تلفظ نیست ومعمولا به البلوش یا اللبلوص نامیده میشود.[41] بنا به نوشته سرپرسی سایکس در سال ۱۹۱۵ م. افسانهها و روایات حماسی و قومی دیگری در میان بلوچها وجود داشت که بر طبق آنها طوایفی هم در بلوچستان انتساب به سلسله نیمه تاریخی کیانیان را داشتهاند. چنین روایاتی در تضاد با نظریه، مبنی بر مهاجرت آنان از حلب سوریه یا خاستگاه سامی آنان است.[43]
یکی از دلایل دیگری که محققان باوردارند این قوم قبل از حمله اعراب به ایران حضور داشتهاند شاهنامه فردوسی است. در شاهنامه آنها مبارزانی هستند که به همراهی سپاه سیاوش برای نبرد با افراسیاب به توران حمله میکنند و نام ایشان همراه دیگر اقوام ایرانی همچون قوم دیلم گیلان پارس پهلو و مبارزان دشت سروچ دیده میشود و پرچم ایشان هم نقش پلنگ دارد.[44][45] به دلیل همین ارتباط با نام گیلان برخی پژوهشگران از جملع لونگ ورث دامس و اسپونر بلوچ و کوچ رو ا جزو گیلان میشمارند که از نواحی ساحلی خزر به کرمان و مکران آمدهاند. دلیل دیگری که این نظریه را تقویت میکند تشابه و هم خانواده بودن زبان بلوچ است که در طبقهبندی زبانهای شمالی وغربی زبانهای ایرانی قرار میگیرد.
ابن حوقل مینویسد: در این جبال هفت طایفه هستند و آنان از نژاد و قبیله اکراد بهشمار میآیند.[46] ابن خلکان بهطور غیرمستقیم به کرد بودن ایشان اشاره دارد و میگوید:معزالدوله در جنگ با اکراد در کرمان دست چپ خود را از دست دارد.[47] یاقوت مینویسد بلوص نام تیره ای مانند کردان هستند در سرزمینی گسترده میان فارس و کرمان که بلوچستان بدیشان شناخته میشود و مردمی سخت کوش و در دامنههای کوههای قفص زندگی میکنند. قفصها هم مردمی نیرومند هستند که به جز از بلوچ از هیچکس نمیهراسند.
انصاری دمشقی مینویسد: دیگر از سرزمینهای کرمتن کوههای هفتگانه قفص هستند. در کوههای بارز که یکی از ان هفت کوه است گروههای بی شماری از کردان در آنها جای گزیدهاند.
کرد بودن اینان جای تردید و تأمل دارد اما منتفی نیست و آثار وجود و حضور کردان در بخش شمالی دشت لوت تا سیستان نیز دلایلی دیگر بر اثبات این دعوی است و بنابراین میتوان گفت که کوچان و بلوچان در حقیقت بازماندگان گروههای کردی هستند که طی سدههای پیشین با حرکت خود از مناطق شمال و شمال غربی فلات ایران و با گذشتن از کوهها و دشتها به جنوب شرقی فلات رسیده و مستقر شدهاند.[48]
لرد کرزن برپایه برآیند پژوهش زبان شناسان زبان بلوچها را از شاخه ایرانی زبانهای هندواروپایی دانسته که با زبان ایرانی میانه و پارتی خویشاوند است. خویشاوندی با زبانهای شمال باختری ایران میتواند راهی یافتن خاستگاه آنان باشد.[49][50]
به نقل از عبدالله ناصری از فضلای معاصر ایران مینویسد: «زبان بلوچ تا حدودی زیادی به لهجه کردی شباهت دارد. زبان کردی برای بلوچها تا اندازهٔ زیاد مفهوم است و بسیاری لغات کردی و بلوچی یکی است. شباهت زیاد زبان و لباس بلوچها و کردها که هردو قوم مانند پارت لباس میپوشند و… به خصوص شلوار کردها و بلوچها که عیناً لباس پارتی است چنین تصوری را به وجود میآورد که مردم کرد و بلوچ هر دو قوم واحدی بودند که به لحاظی از هم جدا شدند.[51]
اوژن اوین فرانسوی میگوید ساکنان سلسله جبال غربی و جنوبی کردها لرها و بلوچها نمونههایی از نژاد خالص ایرانی هستند که کاملاً دست نخورده ماندهاند. (اربابی۶۱:۱۳۸۷) کلنل دیمز از طریق علمی بررسی میکند و میگوید جمجمه بلوچ از نوع پهن سران ایرانی است حال آنکه عرب و هندی از نوع دراز سران است و اگر خصوصیات مغزی و جسمی بلوچ را در نظر بگیریم باید او را نژاد ایرانی و مانند سایر مردم فلات ایران بدانیم.[52]
در چند سده قبل پای بردههای آفریقایی به بلوچستان باز شد. این بردهها را استعمارگران انگلیسی و پرتغالی با خود به جنوب و شرق ایران آوردند. درآن زمان خرید بردههای آفریقاییتبار توسط حکام بلوچستان به اوج خود رسید این امر تا بدانجا پیش رفت که هماکنون مهاجرین آفریقاییتبار بخش جدایی ناپذیری از طوایف و فرهنگ بلوچ بهشمار میروند اما با ورود این بردهها به بلوچستان نه تنها آنان موفق نشدند رسوم خود را به اجرا در بیاورند بلکه بیشتر رسوم خویش را منطبق با سنتها و رسوم مردم بلوچستان تنظیم مینمودند و هماکنون در بلوچستان با هویت بلوچ زندگی میکنند.[53]
پس از مطالعه دقیق ادبیات موضوع و گذشت سالها، منصفانه خواهد بود چنین استنتاج کنیم در عصر حاضر کنونی و با گذشت زمان، در این قوم همچون سایر اقوام اختلاط نژادی صورت گرفته باشد بدین ترتیب که میتوان گفت سرشت و ترکیب امروزه قوم بلوچ ترکیبی ناهمگون از گروههای مختلف نژادی همچون ایرانی (بلوچ)، ایرانی(کُرد)، و مقادیر کمی آفریقایی، دروایدی و عرب است؛ امّا عنصر ایرانی بیشترین سهم را در این نهاد و طبع نژادی داراست.[41]
زبان
دادههای زبانی بلوچی نو، بادادههای زبانی دیگر مربوط به ادوار باستان میانه و نو توسط زبان شناسان مقایسه و مقابله شدهاند.
طبق بررسی محققان «مردمان بلوچ آخرین مردمی هستند که به زبان پهلوی میانه صحبت میکنند»،[54][55] از آنجا که زبان پهلوی (زبان ایرانیان باستان) مشتمل بر زبان پارسی و زبان پارتی است در نهایت زبانشناسان زبان بلوچی را همچون تالشی، گیلکی، کردی و تاتی در دستهبندی پارتی قرار میدهند
زبان بلوچی دو گویش اساسی شرقی و غربی و لهجههای فرعی فراوان دارد همچنان که این زبان بسیاری از خصوصیات زبانهای کهن را نیز محفوظ داشتهاست. زبان بلوچی در پارهای موارد به زبان پهلوی ساسانی (پارسی) قرابت پیدا میکند و درجایی نیز به زبان پهلوی اشکانی (پارتی). امّا رویهمرفته وقتی همه جنبهها در نظر گرفته شود، این نتیجه به دست میآید که گویا زبان بلوچی، دنباله یکی از زبانهای ویژه ایرانی بوده؛ زبانی کهن تر از پهلوی، چون اوستایی، که تلفّظ آواهای کهن را در خود حفظ نموده و نمونههای بسیاری از واژگان آن را میتوان ذکرکرد.[56]
الفبای زبان بلوچی همان الفبا و حروف فارسی است و کلمات مورد استفاده حاوی حروف پ چ ژ گ فراوان و متفاوت با الفبای عربی، آنان را خود به خود از اعراب متمایز میکنند، و همچنین در زبان بلوچی حروف ٹ، ڈ، ڑ، ں وی وجود دارد که آن را از زبان فارسی هم متمایز میگرداند. برخی کلمات رایج در آن مشابه یا یکسان است. بعضاً کلمات ان هم فارسی بوده و فقط در نحوه جملهبندی با فارسی متفاوت است. بدون دخالت کلمات انگلیسی و عربی تقریباً این زبان خالص و بدون تغییر ماندهاست.
برخی کلمات با حروف آخر در نمونه فارسی، به گ ختم میشود. برخی از این موارد، عبارتند از:
زنده تبدیل به زندگ
آهو تبدیل به آهوگ
ماهی تبدیل به ماهیگ
آستین تبدیل به آستینگ
شاید بتوان گفت این موضوع به ریشه زبان بلوچی برمیگردد که برگرفته از زبان پهلوی است. از آنجاکه زبان پهلوی با دگرگونیهایی به زبان فارسی نو (امروزی) تبدیل شده و یکی از این دگرگونیها حذف (گ) از برخی کلمات است، میتوان اینگونه بیان کرد زبان بلوچی خالص باقی مانده و برخلاف زبان فارسی امروزی که گ از برخی کلمات حذف شدهاست. مثالهای دیگر از دگرگونی زبان باستان به فارسی نو اما ثابت ماندن کلمات بلوچی به زبان باستان در زیر آمدهاست:[57]
- دگردیسی واک «ژ» به «ز» و «چ». مانند سوچن
- افتادن واک «گ» و «ک» از پایان واژهها.
- افتادن «الف» از آغاز شماری از واژهها مثل اسپید
- دگردیسی واک «ژ» به «ج» در شماری از واژهها. مانند هژده
ردیف | پارسی نو | زبان پهلوی باستان | بلوچی |
۱ | سوزن | سوچن | سوچن |
۲ | مرد (مردن) | مرت | مرت |
۳ | باد | وات | گوات |
۴ | هجده | هژده | هژده |
۵ | نشسته | نشستگ | نشتگ |
۶ | آهو | آهوگ | آهوگ |
۷ | سپید/ سفید | اسپید | اسپیت |
۸ | دروغ | drog/droo دروگ | دروگ |
۹ | خانه/اتاق | katak | Kat کت |
۱۰ | آب | آپ | آپ |
از منظر دیگر نیز میتوان تشابه زبان ایرانی کهن و ایرانی باستان با زبان بلوچی رابررسی کرد.
۱. از منظر واجشناسی
فارسی امروز | بلوچی امروز | ایرانی میانه غربی | ایرانی کهن |
sab | sap | sab | xsap |
ruz | ruec | ruz | raucah |
baradar | brat | brad | bratar |
pidar | pit | Pid/piaar | pitar |
kard | kurt | kird | krta |
damad | Damad/zamat | damad | zamatar |
۲. از منظر واژگانی
فارسی امروز | بلوچی امروز | ایرانی باستان |
گوسفند | pas | pasva |
دریا | zer | zrayah |
تابستان | hamian | hamina |
کوه | gar | garay |
۳. نمونه تشابه با کردی
فارسی امروز | بلوچی امروز | کردی |
sab | sap | sab |
ruz | ruec | roj |
baradar | baras/brat | bira |
pidar | pes/pit | * |
kard | kurt | kird |
damad | zamas/zamat | zawa/zava |
کردی | بلوچی | فارسی |
mezin | مزن mazan | بزرگ |
وش | وش | خوش/خوب |
چاو/چاڤ | چم/چژم | چشم |
بان | بان | بام |
بێت/بێ/به | بیت/بات | باد (بودن) |
خێر | هیر | خیر (نیکی) |
دهزانیت/ئهزانی/زانی | زانه | می دانی |
چونی | چونه | چطوری |
بانگ | بانگ | اذان |
پار | پاری | پارسال |
هاوین | هامین (خرماپزان) | تابستان |
جُوان | جُوان | زیبا/ خوب موردپسند |
مێش | مش | مگس |
سوور | سور/ سوحر | سرخ |
حوشتر | حوشتر | شتر |
ئهسپ | اسپ | اسب |
مشک | مشک | موش |
بێسه/ڕاوهسته | بیسه | واستا (صبرکن) |
دهسودهم | دس و دیم | وضو/ دست و صورت |
پێرار | پیراری | پیرار سال |
شوان | شوانگ | چوپان |
نیشتن | نیشته ن/نشتن/نشتگ | نشستن |
خوون/خوێن | هون | خون |
دز | دز | دزد |
پێرێ/پێرهکه | په ری ری | پریروز |
بهرز | برز | بلند |
جل | جل | لباس-لباس گشاد |
شوو | شوو | شوهر |
پیاله | پیاله | استکان |
ههنار | هه نار | انار |
۴. نمونه تشابه با گیلکی
بلوچی | سولاه | اسپ | همسه | هشتن | مشتن
میزکرتن |
کوش | اوشتاتن/ایشتاتگ
ایساتن |
ته |
گیلکی | سولاخ | اسپ | هسه | هشتن | دیمیزِئن میشتن | کوش | اشتئن | تی |
فارسی | سوراخ | اسب | اکنون | اجازه دادن | ادرار کردن | کفش | ایستادن | تو |
سرزمین
سرزمین مردم بلوچ، معروف به بلوچستان سرزمینی به وسعت تقریبی ۶۹۰٬۰۰۰km² (۲۶۶٬۰۰۰mi²)[58] میباشد که میان کشورهای پاکستان، ایران و افغانستان گستردهاست. بیشتر مردم بلوچ در ایالت بلوچستان پاکستان، استان سیستان و بلوچستان ایران، و ولایتقندهار و نیمروز و ولایت زرنج افغانستان مقیم هستند. جمعیت زیادی از بلوچهای ایران نیز در استان سیستان و بلوچستان کرمان (نرماشیر، ریگان، فهرج، قلعه گنج، جیرفت، کهنوج، رودبارجنوب، منوجان)، خراسان رضوی و خراسان جنوبی (نهبندان و سرخس)، هرمزگان (جاسک؛ سیریک و بشاگرد)، لارستان و بندر عباس، بندر لنگه، و استان یزد و شمال ایران در استانهای گلستان و مازندران زندگی میکنند. همچنین بلوچها در کشورهای عربی (به ویژه عمان و امارات) قطب شمال و جنوب غربی پنجاب کراچی سکونت دارند. بعضی از مردم بلوچ در جستجوی کار و کسب معاش در دههای ۴۰ و ۵۰ شمسی، به گرگان و حتی ترکمنستان و زنگبار (تانزانیا) هم رفتهاند و در آن نواحی ساکن شدهاند.
کیانیان
مکران در عهد باستان جزو سرزمین دولت کیانی بود در زمان سلطنت کیخسرو قسمتی از سپاهیان این پادشاه را بلوچها تشکیل میدادند آنان سپاهیانی جنگاور و دلیر بودند که درمیدان نبرد هیچگاه پشت به دشمن نمیکردند
فردوسی در شاهنامه به قوم بلوچ اشاره میکند و مردان آن قوم را در سپاه کیخسرو به شجاعت و مردانگی ستودهاست
سپاهش زگردان کوچ و بلوچ/ سگالیده جنگ مانند قوچ
که کس در جهان پشت ایشان ندید/برهنه یک انگشت ایشان ندید
نگه کرد کیخسرو از پشت پیل/ رده آن سپه را زده بر دو میل پسند
امدش وسخت آفرین/ بران بخت بیدارو فرخ زمین
در هنگام حمله لشکر اسکندر برای فتح به سرکردگی سردار لئن ناتوس پا به این سرزمین گذاشت آنچنان در برابر دلاوران بلوچ درمانده شد که سردار اسکند تاب نیاورد و لشکریانش تارومار شدند[59]
مادها
سرزمین مکران در دوره ماد یکی از ساتراپیپهای (والینشین یا استان) شرقی آن دولت بودهاست و به نام سرزمین پاریکانیان ازآن یاد شدهاست(۱) ص 89[60]
هخامنشیان
در سالهای ۵۴۰–۵۴۵ ایالات شرقی ایران از جمله مکران به وسیلهٔ کوروش بزرگ فتح گردید. داریوش بزرگ در زمان حکومت خود برای جلوگیری از تمرکز قدرت در دست یک نفر کشور را به چندین استان یا والینشین تقسیم نمود ماکا یا مکران (بلوچستان امروزی) یکی از ان استانها بود. ص[61] ۸۹
سلوکیان و اشکانیان
رومیان به بهانه حمایت از دولت مصر با سلوکیان وارد جنگ شدند و در سال ۱۹۰ ق. م در ماگنزی واقع در آسیای صغیر سلوکیان را شکست سختی دادند در این زمان پارس و خوزستان متحد شدند و از دولت مرکزی جدا گردیدند بلوچستان هم به همراه سیستان و رخج جزو دولت باختر (پارت یا اشکانی) شد. ص95[61]
ساسانیان
شاپور اول در کتیبه کعبه زرتشت که به سال ۲۶۲ نقل گردیدهاست از حدود مرزهای ایرانشهر خود یاد کردهاست: «من خدایگان ایرانشهر این شهرها را زیر فرمان دارم: پارس پارت خوزستان… مرو هرات کرمان سکستان مکران (بلوچستان امروزی)، پاراوان… و… و…» ص 101[61]
قاجار وقبل از آن
پیش ازدوره رضاشاه پهلوی بلوچستان توسط حکام محلی اداره میشد یا درواقع همچون بقیه استانهای ایران حکومت ملوک الطوایفی داشت.
در یک دوره از تاریخ حکومت بلوچستان غربی (ایران) در دست سه گروه ا طوایف محلی شامل: شیرانی و بارکزهی و میرلاشاری، مبارکی، طاهرزئی و میر بود.
- حکومتهای ایرانشهر، در دست اقوام بارکزایی ولاشاردر دست میرلاشاری، مبارکی و قسمتهای اعظم بلوچستانبمپور ،نیکشهر،فنوج و بنت ،هیچان،تیس و مسکوتان برای چندسال رودبار و کهنوج در دست شیرانی بودهاست.
{{سازمان سیاسی حکومت محلی بنت در ایام حکمرانی خاندان شیرانی ۱۲۰۰–۱۳۷۳ هـ. ق /. ۱۱۶۶–۱۳۳۴ هـ. ش " / محمد برقعی}}
- حکومت نواحی نرماشیر ریگان فهرج زهکلوت تا کهنوج در دست طایفه پلنگی (شهریاری) بودهاست و به گویش محلی این نواحی زبان پلنگی میگویند که به مرور زمان دستخوش تغیرات قرار گرفتهاست
- حکومت خاش سرحد تا ۸۰ سال پیش یعنی تا زمان محمد حسن خان کرد به صورت ملوک الطوایفی به دست خوانین کرد و میر بلوچ زهی و سهراب زهی اداره میشد. این زمام داری با حمله امپراتوری انگلیس به فرماندهی ژنرال رجینالد ادوارد هری دایر به پایان رسید.[62]
است که در دورهٔ قاجاریان قراردادی منعقد شد به نام قرارداد گلداسمیت یا قرارداد گلدسمیت که به موجب آن بلوچستان به سه قسمت تقسیم شد، بخشی از خانات کلات(خانات بلوچ) تحت کنترل انگلستان، بخشی تحت کنترل ایران و بخشی هم تحت کنترل افغانستان قرار گرفت. بعد از این پیمان بخش شرقی خانات کلات تحت عنوان بلوچستان انگلیس نیز شناخته میشدهاست که تا سال ۱۹۵۵ این حکومت به حیات خود ادامه داد و توسط پاکستان تصرف و پایان یافت. انگلیسیها پس از شکست ناپلئون بناپارت در مقابل روسیه که به احتمال حملهٔ فرانسه به هند پایان میداد، درصدد برآمدند تا با جداکردن بخشهایی از شرق ایران و ایجاد منطقهٔ حایل، از حملهٔ احتمالی روسیه به هند نیز در امان باشند. انگلیس پس از جداسازی افغانستان از ایران، طبق معاهدهٔ پاریس که در سال ۱۸۵۷ به امضای طرفین رسید، فردریک جان گلدسمید را مأمور تعیین مرزهای خانات بلوچ کرد. گلدسمید نیز در ۱۸۷۱ مرزهای ایران و بلوچستان انگلیس را از خلیج گواتر تا کوهک معین کرده و برای تصویب نهایی به ناصرالدینشاه قاجار تسلیم داشت.[63]
دوره پهلوی
هنگام به حکومت رسیدن رضاخان، قوای دولتی حکومت وقت به فرماندهی امانالله جهانبانی در سال ۱۳۰۷ به بلوچستان اعزام ولشکر کشی میکنند و بعد از درگیری با دوست محمد خان (حاکم وقت بلوچستان) ونیروهایش موفق میشوند آنها را شکست دهند. و بعد از آن بلوچستان تحت نظر حکومت مرکزی اداره می شودو حکومت سرداران وخوانین محلی بلوچ به پایان میرسد. امانالله جهانبانی خاطرات خودرا در این مورد در کتابهایی با عنوان عملیات قشون در بلوچستانُ و درکتابی دیگربه نام سرگذشت بلوچستان ومرزهای آن منتشر کردهاست.[64]
جنگ جهانی اول:
در نخستین روز اکتبر سال ۱۸۷۷ ژنرال ریجنالد ادوارد هری دایر به بهانه همکاری سرداران بلوچ با قوای آلمانی به بلوچستان حمله کرد. هنگامی که کمپانی هند شرقی بر هند و پاکستان امروزی مستولی شد و منطقه کلات و بلوچستان پاکستان به تصرف انگلیسیها درآمد، سرداران بلوچ برای اهداف استعماری انگلیس مانعتراشی میکردند. آنها با حمله به کاروان انگلیسیها مانع حضور انگلیس در سرحد بلوچستان شده بودند. در این زمان انگلیس به فکر کشیدن خط آهن به بلوچستان ایران بود. مهمترین سرداران بلوچ که با انگلیسیها جنگیدند سردار جمعه خان اسماعیل زهی، سردار خلیل خان گمشادزهی در منطقه گشت و سردار جنیدخان یار احمد زهی بودند. جنگهای این سرداران بلوچ با قوای انگلیس منجر به کشته شدن بسیاری از نیروهای انگلیسی شد در نبردی که بین نیروهای جمعه خان با انگلیس در شمال زاهدان کنونی روی داد بیش از ۷۰ انگلیسی کشته شدند. در نبرد دره نالک در نزدیکی روستای سنگان نیز بیش از ۳۳۰ انگلیسی به قتل رسیدند. هری دایر ماجرای جدال خود با بلوچها را در کتابی به نام «مهاجمان سرحد» که درسال ۱۹۲۱ درلندن انتشار پیدا کرد به چاپ رساند.[65]
فرهنگ و هنر
چند ویژگی شاخص که قوم بلوچ را متمایز میسازند عبارتند از:
۱ـ میارجلی (پناهنده پذیری) پناه دادن مظلوم و محافظت تمام و کمال از او ۲ـ قول و قرار چنان به خوش قولی معروف هست که حاضر است سرش برود ولی قولش برقرار بماند ۳ـ مهمان نوازی یکی از مشهورترین ویژگیهای این قوم آریایی هست ۴ـ حشر و مدد کمک و یاری همسایه و دوست و غریبه به بهترین نحو بهطوریکه همه اهالی منطقه جمع شده و به صورت مجانی برای کسی کاری انجام میدهند ۵ـ بجار ۶ـ چَنَده: درصورت نیاز مادی کسی همه مردم جمع شده و برای او چیزهای نقدی و غیر نقدی جمعآوری میکنند ۷ـ بْیـِر یا انتقام همیشه زبانزد خاص و عام بوده که هیچ وقت اجازه نمیدهند کسی به آنها ظلم روا بدارد و آنها انتقام خودرا نگیرند ۸ـدیوّان نشان از اتحاد دارد که همیشه مجالس هم فکری و اتحاد دارند ۹ ـ پتّر ۱۰ـ پوشاک
صنایع دستی
صنایع دستی بلوچ با ابزار طبیعی و مطابق با اقلیم بلوچستان انجام میشود. حصیربافی- سفال سازی- سوزن دوزی(بلوچی دوزی)- سکه دوزی و خامه دوزی از مهمترین هنر زنان و مردان بلوچ است.
سفال «کلپورگان» آوازه جهانی دارد و روستای کلپورگان، به عنوان تنها موزه سفال زنده جهان ثبت جهانی یونسکو است قدمت انجام این سفال به هزاران سال قبل از میلاد برمیگردد که توسط زنان بلوچ تنها بادست و بدون چرخ سفالگری انجام و نسل به نسل تا به الان منتقل شدهاست. حصیر بافی بابرگهای درخت خرما انجام میشود و محصولاتی مثل سبد کلاه جانماز حصیر سفره و بقیه وسایل تزینیی و خانگی تولید میشود. سکه دوزی برای تزیین انجام می شودومعمولا به شکل تزینن اطراف آینه و تابلو، روتختی و… به کار میرود.
از جمله آثار فرهنگی و محصولات هنری زیبا و ظریف زنان بلوچ سوزندوزیاست. سوزن دوزی بلوچی دارای مهر اصالت از سازمان یونسکو میباشد و در فهرست میراث معنوی کشور نیز ثبت شدهاستزیبایی هنر سوزن دوزی بلوچ به این است که در زندگی روزمره مردمان آن دیار کاربرد روزانه دارد و با وجود گذشت سالیان دراز و رفتوآمد مدهای متنوع لباس همواره جایگاه خود را در فرهنگ مردمان بلوچ حفظ کردهاست. این هنر تقریباً در بین تمام نقاط استان سیستان و بلوچستان و توسط زنان بلوچ انجام میشود. هر دختری که متولد میشود از همان زمان نوجوانی این هنر را از مادرش و نزدیکانش یادمیگیرد و هزاران سال است بدین شکل نسل به نسل منتقل شدهاست و تا به الان پایدار ماندهاست. انواع مختلف سوزندوزی برااساس طرح ونوع دوخت آن به چوتل دوزی (جوک(- پلیوار دوزی- پرکار دوزی- سیاه دوچ- دمن دوچ- فنوچی - محسوم - شیرازه- کلا - جالار - دلکش (طرح هشت گلبرگی) و… تقسیمبندی میشود
یکی از پیراهنهای فرح دیبا که در موزه پوشاک سلطنتی در موزه سعد آباد تهران در معرض نمایش عموم است محصول سوزن دوزی زیبای زنان بلوچ بر روی آن است. اوج استفاده از هنرهای ایرانی در دهههای چهل و پنجاه رخ داد. در این راستا مهر منیر جهانبانی به واسطه آشنایی با سرزمین بلوچستان و هنر سوزندوزی آن، نقش بیشتری را ایفا کرد. او باعث آشنایی فرح دیبا با هنرسوزن دوزی بلوچ شد و بازدید وی از بلوچستان را رقم زد. فرح علاقه زیادی به هنرهای دستی ایرانی داشت قبل از برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله پارچهها و نخهای زیادی که در میان آنها گلابتونهایی از نوع زرین و سیمین نیز موجود بود، به سمت ایرندگان (شهری که به واسطه برخی از دوختهای پرکار سوزندوزی بسیار معروف شد) سرازیر شد و خانم جهانبانی آنها را بین استادان معروف سوزندوزی همچون مهتاب نوروزی و مهناز جمالزهی و … تقسیم کرد تا بین شاگردان خود توزیع کنند و ماحصل آن تولید چند دست لباس فاخر برای تمام اعضای درجه یک خاندان پهلوی و هدایایی برای مهمانان جشنهای ۲۵۰۰ ساله همچون کراوات، کوسن دستمال سفره و … بود که به مجموعه رویال معروف شدند.[66] مهتاب نوروزی، زن فقید هنرمند بلوچ خیاط و سوزندوز و طراح لباسهای زیبای دست دوز فرح بود.[67]
زرگری و زیورالات سنتی
زیورآلاتی را که استادانه منقوش و مزین به نگینهای گوناگون شدهاند، هنر دست صنعتگران ماهر و حاذقی است که به بلوچی اُستا یا اسا (استاد) نامیده میشوند. تاریخچه هنر زرگری دقیقاً مشخص نیست؛ ولی میتوان آغاز این هنر را همزمان با پیدایش هنرهای سنتی دیگر دانست. در جامعه طبقاتی بلوچستان، زرگری حرفه خاص طبقه و طایفه ای ای به نام اُستا کار یا اسا کار است که کسب وکارشان از این هنر بوده ونسل در نسل به حرفه زرگری مشغول بودهاند. نقش و نگارهایی که زرگران بلوچ بر روی زیورآلات (زنانه) کار میکنند بیشتر الهام گرفته از طبیعت و شاخه و برگهای درختان است. این تشابه بین نقوش را در هریک از هنرهای دیگر چون منبت کاری، تذهیب و قالی بافی میتوان دید و ارتباطی است فطری با طبیعت. بعضی از نقش و نگارها و نقوشی که انسانهای اولیه بر روی سنگها و دیواره غارها حک کردهاند، در این آثار دیده میشود.[68]
تقسیمبندی زیورآلات بلوچ: ۱- زیورآلات سر و مو ۲- زیورآلات گوش ۳- زیورآلات بینی ۴-گردنبندها و سینه ریزها ۵- زیورآلات دست ۶- زیورآلات پا
زیورآلات سر و مو
- مودیگ(moudig): قطعه ای استوانه یا خمره ای از جنس نقره است که از دو طرف سوراخ شده و منقوش به طرح ماه، ستاره، شاخ و برگ و آنها را چون دانههای تسبیح در موی بافته شده قرار میدهند ودور رشته موی بافته شده را بهم متصل کرده به پشت سر میاندازند.
- سر مودی(sar moudi): شکل، نقش و جنس آن مانند مودیگ است، با این تفاوت که بزرگتر از مودیگ و تنها یک عدد است و برای اتصال دو رشته موی بافته شده به کار میرود.
- کید(keid): این قطعه که به کید صدی هم معروف است در ناحیه پیشین سر و روی موها قرار میگیرد و به شکل قطعاتی گرد یا شش یا هشت ضلعی کوچک طلایی مزین به نگینهای فیروزه و یاقوت است. این نوع کید، زیورآلات عروس هاست و زنهای دیگر نیز جهت شرکت در جشنهای عروسی و مهمانی از آنها استفاده میکنند.
- کید دُر(keide dorr): به همان صورت کید است و از جنس طلا، با این تفاوت که خیلی سادهتر و باریکتر است و نگین و قطعه شمس در قسمت وسط ندارد و در همه حال مورد استفاده قرار میگیرد تا نگه دارنده دُرها باشد.
- شمس: همان قطعه ای است که در وسط کید قرار میگیرد. از این قطعه به صورت جداگانه در حالی که به زنجیر و گیره ای متصل است میتوان استفاده کرد و از وسط فرق سر بر روی پیشانی آویزان نمود.
- سربند یا پَتّی(patti): دایرههایی طلایی مزین به فیروزه و یاقوت دوخته شده بر پارچه در دو ردیف است که مانند یک تل برای نگه داشتن موها بکار میرود و در انتهای آن دو بند دارد که پشت سر گره میخورد و دقیقاً زیر کید قرار میگیرد.
- چنگک یا چانک(cank): گیره کوچک مخصوصی است از جنس طلا یا نقره که به وسیله نخی گوشوارهها را به موهای سر محکم میکند و حافظی است برای گوشواره. همچنین برای کسانی که کید یا دُر ندارند عمل کید را انجام میدهد و از پارگی نرمه گوش جلوگیری میکند.
- ِچکّا یا سنجاک سر: قطعه طلایی است به صورت نیم دایره تراشکاری شده مزین به نگینهای فیروزه، مروارید و الماس به صورت سنجاق سینه که با گیره و حلقه ای در یک طرف سر روی موها محکم میشود و عملاً مانند پنس یا گیره است و برای جلوهٔ موهای سر و نگهداری موها در پشت گوش به کار میرود.
- پور: زیوری است که آن را به وسیله گیره ای که متصل به موها است بالای چشمها آویزان میکنند.
- چُلمُب: قطعه ای گنبدی شکل از طلا که با مهرههایی چون مروارید، فیروزه و یاقوت در اطراف و یک یاقوت در وسط است که بجای گوشواره، با حلقه یا گیره ای در کنار گوش و در انتهای کید آویزان میشود.
زیورآلات گوش
- دُر(dorr): نوعی گوشواره نسبتاً سنگین و بزرگ است به شکل قپه ای از طلا که به دو صورت ساده و منقوش ساخته میشود.
- جومکا یا جومکه: نوعی گوشواره با نقش و نگار و مزین به نگینهای یاقوت به سبک گوشوارههای هندی و یک جفت است.
- کرتی یا بادی: یک جفت حلقه طلایی تراشکاری شده منقوش و مزین به نگینهای یاقوت است که برای هر گوش یکی از آنها استفاده میشود و جای آن در سوراخ بین لاله و نرمه گوش است. زنجیری هم دارد که دور تا دور آن را میگیرد و در داخل حلقههای بادی محکم میشود. اخیراً زنجیر آن به طرف پایین آویزان میگردد.
- نالُک(nolak): گوشواره ای است از جنس طلا به شکل هلال ماه که در وسط آن نگین الماس یا یاقوت یا فیروزه نصب میشود. هر نالک از چهار هلال تشکیل شده و یک جفت آن هشت هلال دارد و در جای والی آویخته میشود.
- والی: حلقههایی ساده و بدون نقش و نگین از طلا که معمولاً چهارتا شش جفت آنها در حاشیه غضروفی لاله گوش آویزان میشود.
- کُنَّل(kunnal): شکل آن تقریباً مانند والی است.
- گُنبدو(gonbodo): گیره ای است طلایی یا نقره ای که بین گوش و چشم و زیر بناگوش آویزان میشدهاست.
زیورآلات بینی
- پلوه(poluh): زیوری طلایی که در غضروف بین دو سوراخ بینی قرار میگیرد. شکل آن مانند قفلی است بیضی شکل با نگین نسبتاً بزرگی از فیروزه که هنگام آویزان شدن دقیقاً بر روی لب قرار میگیرد ولی به علت سنگینی آن جزو زیورآلات همیشگی قلمداد نمیشده و بیشتر در مراسم شادی از آن استفاده میکردند که امروزه فقط برخی زنان مسن از آن استفاده میکنند.
- پُلّک(pollok): زیوری از جنس طلا به شکل سکه که گاهی با نگینی از یاقوت یا فیروزه تزیین میشود و گاه به شکل گلی با گلبرگهای ظریف، تراشکاری میشود و با گیره ای در سوراخ پره بینی قرار میگیرد.
- لانتی یا تاج پولی: زیوری از جنس طلا، منقوش و تراشکاری شده مزین به نگینهای یاقوت و الماس بوده که در سوراخ پره بینی میانداختند. لانتی به زنجیرِ گیره داری متصل بود و این زنجیر را از وسط پیشانی یا کنار صورت از میان چشم و گوش به طرف سر برده و به موها متصل میکردند.
- لرزونک یا پُلُّک لرزونکی: نوعی پُلُّک ولی بزرگتر از آن که دور آن زنجیرهایی داشته و گاهی در انتهای آن مروارید یا فیروزه یا یاقوت آویزان و در داخل پره بینی میانداختند و چون هنگام راه رفتن یا حرکت گردن، زنجیرهایی که روی پره بینی قرار داشت میلرزیدند به این نام معروف شدهاست.
گردنبندها و سینه ریزها
- تاسِنی یا سِنجاک (سنجاق): از جنس طلا و یکی از زیباترین و خوش نقشترین زیورآلات زنان بلوچ است که در قالب فرم نیم دایره دندانه دار با برگهای نازک طلایی در حاشیه و نگینهای فیروزه و یاقوت بر سطح آن ساخته و جلوی پیراهن در قسمت سینه نصب میشود.
- کَپَکو(kapaku): همان گلوبند است با این تفاوت که قطعات طلای آن به شکل مخروطی یا نیم دایره اند. این قطعات روی پارچه سیاه رنگی به اندازه دور گردن دوخته میشوند. نوک هر نیمکره یا مخروط به صورت یک در میان با نگینهای یاقوت و فیروزه تزیین میشود.
- موُرت: گردنبندی است از بافتههای مروارید و فیروزه همراه با قطعات طلایی در دو ردیف که پایینتر از کپکو به گردن بستته میشود و گاه به تنهایی استفاده میشود.
- تِکّ یا رِدوی(redui): سینه ریزی است که قطعات آن به شکل سکّه کامل یا ماه کامل است و گاهی به آن ماه هم میگویند. تعدادی از این سکههای مزین به نگین را به رشتهای بافته شده از مروارید میکشند وپشت گردن با نخی محکم میبندند.
- زُباددان: یکی دیگر از گردنبندهاست، از جنس طلا و گاهی نقره که قسمت اصلی آن قطعه ای استوانه شکل بود که دَرِ آن از یک طرف بازو بسته و برای نگهداری عطر استفاده میشدهاست.
- تأیید یا جا قرآنی: نوعی گردنبند از نقره یا طلا است که قطعه اصلی آن به اندازه کف دست و بصورت مکعب مستطیل بوده و از یک طرف باز و بسته میشود. در داخل آن قرآن کوچک یا دعا قرار میدادند و در گذشته زنان بلوچ سند ازدواج خود را درون آن میگذاشتند و با زنجیر به گردن میآویختند.
- کجکول (کشکول): زیوری کاسه گونه و طلایی است که به تنهایی استفاده نمیشود، بلکه در وسط تک (ردوی) قرار گرفته و همراه باآن استفاده میشود.
- هار بادام: گردنبند بزرگی از جنس طلا است که قطعات ریزی به شکل بادامهای کوچک درسراسر گردنبند وجود دارد.
- سرزیهی یا سرجیگی: زِیه یا جیگ به معنای جلو پیراهن (پیش سینه) است. سرزیهی از جنس نقره است که آن را با سنجاق قفلی جلوی پیراهن آویزان میکنند.
- روچ (خورشید): روچ زیوری است که اغلب دز زیر ماه (تک) روی سینه آویخته میشود.
- تُسک: این زیور شامل یک ردیف سکههای طلایی است که در گذشته زنان بلوچ به گردن میآویختند.
۱۲- جَوَکّ: مانند گلوبند به گردن آویخته میشود و روی سینه قرار میگیرد.
زیورآلات دست
- چَلّه یا مُندریک (انگشتر): انگشتری است از جنس نقره یا طلا با تزیینات تراشکاری و نگینهای یاقوت، فیروزه، عقیق و…
- پنجه یا پنجه ای: پنجه دو تا پنج انگشتر از طلا است که هر انگشتر به زنجیری متصل بوده و این زنجیرها در پشت دست به قطعه ای طلایی به شکل قلب یا نیم کره که با نگینهای یاقوت مزین شده متصل میشوند. این قطعه توسط زنجیری به یک دستبند متصل و دور مچ محکم میشود.
- چودی (دستبند): دستبند پهنی است از جنس نقره یا طلا که توسط قفلی باز و بسته میشود.
- گَبّ (النگو): النگویی نقره ای است که اکنون به فرم ظریف تر و با نقش و نگار متنوع تر و به تعداد بیشتری از جنس طلا ساخته و در دست میکنند.
- دستونک: زیوری که روی مچ دست بسته میشود و به شکل مهرههایی شامل یاقوت، فیروزه، مروارید، عقیق و… است و این دانهها را مانند دانههای تسبیح به نخ میکشند و دور مچ دست میبندند.
- سَنگه یا سَنگو: النگویی از نقره و توخالی است که داخل آن سنگریزه یا ماش یا گلولههای خیلی ریزفلزی میریزند تا هنگامی که دست حرکت میکند صدا ایجاد کند. این زیوربالای آرنج قرار میگیرد.
- باهوبند (بازوبند): باهوبند زیوری از جنس نقره و توخالی است که داخل آن نیز، سنگریزه میریزند ولی دو سر آن به هم وصل نیست.
زیورآلات پا
- کندگو(kandagoo): حلقههای ساده مارپیچ یا جدا از هم بدون نگین از جنس طلا که دوتا چهار حلقه از آن را در دو انگشت کناری انگشت شصت پا میکردند.
- پادیگ یا پای آورنجن یا خلخال: زیوری به شکل حلقه ای از طلا یا نقره و امثال آن که در پای کنند.
- پازیب: از جنس طلا به صورت زنجیری است به اندازه دور مچ پا که دور تا دور این زنجیر قطعات برگ مانندی آویزان است و به وسیله دو گیره که در هم محکم میشوند به مچ پا محکم میگردد.
امروزه زیورآلات بلوچ همچون بسیاری از هنرهای این منطقه درحال منسوخ شدن و فراموشی است و در مناطق محدودی از آن زیورسازی بلوچ و به شیوه ای سنتی انجام میشود. زرگری در سه شهرستان ایرانشهر، سراوان و چابهار بیشتر از بقیه مناطق بلوچ نشین رونق دارد. در گذشته استادکاران هر منطقه مبدع سبکی با نام همان منطقه بودهاند؛ مثلاً زرگران سراوانی زیوری به نام سنجاک (سنجاق) میساختند با شیوه یا به اصطلاح خود «جنگ»(= سبک) سراوانی یا زرگران ایران شهری همین سنجاق را میساختند با سبک یا «جنگ» ایرانشهری و…[69]
شعر، موسیقی و رقص
موسیقی سنتی بلوچستان یادگاری از دورههای مختلف فرهنگ و تمدن ایران زمین است، موسیقی قوم بلوچ درزندگی شان مراسم غم شادیها و روایت افسانهها و اسطورهای باستانی و قدیمی شان در هم آمیختهاست موسیقی در بلوچستان ایینهای گوناگون دارد و با فرمها و گونههای مختلفی انجام میشود
انواع موسیقی دربلوچستان
لیلو (لالایی)، موتْک (مرثیه)، اَمبا (آوازهای دریانوردان)، نازینْک (آواز زنان در مراسم شادی)، غزل خوانی دراویش صاحبان، ذکرهای گُواتی و مالد (پیرِ پَتَّر)(مراسم موسیقیدرمانی)، سَوْت (ترانههای شاد مراسم عروسی)، لیکو، شپ تاکی (مولودی خوانی)، زهیروک (دلتنگیهای عاشقانه غم و هجران) و شِئر (روایتهای حماسی مذهبی، تاریخی و عاشقانه) مجموعه انواع آیینهای موسیقی بلوچ است. شئر به معنای روایتها و منظومههای شفاهی قوم بلوچ است و شائر به معنای خوانندهٔ قدرتمندی است که این روایتها را به آواز و بهخوبی و باقدرت میخواند.
۱- آیین موسیقی ـ درمانی بلوچستان (گوات و ذکر):
اعتقاد به وجود نیروهای مرموز و ماوراءالطبیعه در تمام مناطق ساحلی جنوب ایران وجود دارد. در بلوچستان، این نیروها را «گوات» مینامند و گواتی بیماری است که گرفتار گوات (باد) شدهاست. مراسم گواتی نیز آیین ویژهای است که در آن گوات را مهار میکنند گواتی به بیماری میگویند که گرفتار «گوات» یا «باد» شده باشد و مراسم و آیین گواتی، مراسمی است که برای مهار این «باد» برگزار میشود.[70] این مراسم به صورتهای مختلف در نواحی بلوچستان برپا میشود و سازهای مورد استفاده در آن عبارتند از تمبورک، سرود (قیچک)، دونَلی و دُهُلک. مالِد (پیرِ پَتَّر) مراسمی آیینی است که در آن ذکرهایی در ستایش خدا و مدح رسول (ص) و نیز ذکر و مناجات و غزل و مدح امامان و مشایخ خوانده و گفته میشود توسط خلیفه (رهبر مراسم) خوانده میشود و مریدان جواب میدهند /در این مراسم مراسم آیینی ـ درمانی است که همراه با اجرای حرکتهای موزون توسط گروه پُرخوانی و نوای دوتار به منظور بیرون راندن ارواح بدنهادی که روح و جسم بیمار را آزردهاند، اجرا میشود[71]
- آیین حماسی شرواندی: آن را رفیعترین و کاملترین جلوهٔ موسیقی حرفهای بلوچی میدانند. این گونهٔ موسیقی به بلوچی، در مُد (زَهیریگ)های متنوع و در قالب سه فرم متناوب خوانده میشود: مِلیزما یا تحریر (الحان بدون وزن)، دکلمه (دبگال)، و ریتُرنِلو یا ترجیع (که به آن شرواندی میگویند). در حاشیهٔ اشعار حماسی، غنایی یا مذهبی اصلی، خوانندهٔ حماسیخوان (شرواند، پهلوان یا شئرگو) غزلهای صوفیانهای را نیز به فارسی میخواند. شرواندی نیازمند مهارت بالای آوازی و گسترهٔ صدای وسیع، از برداشتن یک کارگان گستردهٔ شعری و ملُدیک، و داشتن دانش کاملی دربارهٔ مُدها یا همان زهیریگها است. از این رو حماسیخوانها انگشتشمارند، درست مثل سرودنوازانی که میتوانند آنها را همراهی کنند. فقط در منطقهٔ مکران، در دوسوی مرز میان جنوب پاکستان و ایران میتوان آنها را یافت..»
- صوت و نازینک: نوعی موسیقی با آهنگهای شاد و نشاط انگیزاست که با ترانه و آواز همراه میشود. ترانههای همراه این موسیقی متنوع بوده و پیرامون مفاهیم عاشقانه و زیبای طبیعت و حکایت ازشور و نشاط عشق و جوانی دارد. هانی و شی مرید (شیخ مرید) مشهورترین داستان عاشقانه بلوچستان است که مردم محلی براساس ان ساز واوازهای زیادی را خوانده ان و نسل ب ه نسل منتقل کردهاند
- موسیقی سهت :یکی دیگر از انواع موسیقی است که از سوی زیور آلات زنان بلوچ نواخته میشود
۵-لیکو و ذهیروک:زهیروک و لیکو شکل دهنده بسیاری از نمونهها و فرمهای موسیقی مکران و نیز موسیقی غم و هجران و دلتنگی است. زهیر در بلوچی به معنی دلتنگی است آواز و شعر و موسیقی برآمده از دلتنگی را زهیروک میگویند لیکو مشابه زهیروک است، لیکونمونه شعرفولکلور بلوچ است که در زمره ادبیات شفاهی قرار میگیرد. چون به صورت مکتوب نیست و شاعرهای لیکو گم نام و نامشخص اند. «لیکو» تک بیتی است در وزن هجایی که با همراهی سازِ سروز یا سرود (قیچک) خوانده میشود. لیکوها در واقع رباعیهایی با مضامین عاشقانه اند که وزن و آهنگ مخصوصی دارند و با موضوع یکسان میآیند[72]
۶-نعت و غزل: یا همان موسیقی عرفانی بلوچستان است که در آن اشعار عرفانی از مولانا، حافظ، جامی، خسرو دهلوی، شیخ عثمان مروندی معروف به قلندر لعل شهباز و اشعار عرفاً و شعرای محلی سراوان که اکثراً از بزرگان روستاهای پیر آباد و دهک هستند، به کار میرود.
منطقه بلوچستان به سبب وسعت جغرافیایی، پیچیدگی زبان و گویشهای بلوچی و نیز آیینها و آداب و رسوم متنوع، موسیقی و ادبیات شفاهی گسترده و پیچیدهای دارد. آیین مالِد (پیرِ پَتَّر) متعلق به مَکُّران است؛ آیین گُواتی بسیار بهندرت درمنطقهٔ سرحد؛ و مراسم دراویش نقشبندیهٔ صاحبان در اطراف سراوان برگزار میشود؛ دراویش قادریه در مناطق ساحلی مَکُّران حضور داشتند و مهمترین نوع موسیقی بلوچستان امروزی، یعنی «شائری» در ایرانشهر تا ساحل چابهار متداول بود. زهیروک بیشتر در مکران و لیکو در سرحد ومکران انجام میشود. زهیروک و لیکو شناسنامه فرهنگی قوم بلوچ است.
سازهای رایج در موسیقی بلوچی
سازهای رایج در موسیقی بلوچی عبارتاند از:سرود (قیچک)، تَمبورک، نَل (نِی)، بنجو، چنگ، سیمرغ، طشت و کوزه، دوکر و دُهلک.
۱-قیچک:به بلوچی ساز سرود گفته میشود تنها ساز زهی آرشهای است. کاسه طنین آن شبیه به لنگر کشتی است که وارونه شده باشد. دو سوراخ صوتی بزرگ روی کاسه طنین و در قسمت فوقانی آن وجود دارد. قسمت تحتانی کاسه طنین که نیم دایره کوچکی را تشکیل میدهد پوست دارد. این دو قسمت به وسیله دو فرورفتگی بیضی شکل در دو طرف بدنه طنین مشخصا از هم جدا هستند. خرک روی قسمت تحتانی کاسه طنین، کج قرار دارد. به این ساز منگولههایی نیز برای تزیین آویزان میکنند. سیمهای قیچک با آرشهای به نام «کمانک» نواخته میشود که موهای دم اسب است. قیچک و کمانک از چوب پرینک ساخته میشودساز و سرود در بلوچستان کیفیتهای متفاوتی دارد از جمله اینکه شیوه نواختن موسیقی «سرحد» با شیوه نوازندگی منطقه «مکران» در جنوب بلوچستان متفاوت است و حتی یکی از سیمهای ساز «قیچک» در منطقه «مکران» بیشتر از سازهای «قیچک» در منطقه سرحد است.
۲-تنبورک، : شباهت زیادی به سه تار دارد. در نوع موسیقی حماسی تنبورک نواز را پهلوان و در موسیقی عرفانی و صوت تنبورک نواز به تنبورکی مشهور است.
۳-دوکر(dokkor): را دهل نیز میگویند. این وسیله همیشه گروه را همراهی میکند و از این جهت ضرب را به خاطر میآورد، ولی با این تفاوت که ضرب را از یکسو مینوازند و دوکر را از دو طرف با ضربههای محکم بر پوست ضخیم میکوبند. دوکرنواز را دوکری میگویند. در مراسم شادی و عروسی نواخته میشود
۴-طشت و کوزه: از سازهای قدیمی بلوچستان است که هماکنون رو به فراموشی رفته و به ندرت مورد استفاده قرار میگیرد.
۵-سیمرغ: سازی است که به تازگی از سوی استاد جمعه، در سراوان ساخته شده که صدای آن ترکیبی از صدای رباب، بنجو و تنبورک است.
۶-نی (نل): از دیگر ابزارهای موسیقی بلوچستان است که از چوب نی ساخته میشود. نوازنده آن را نلی میگویند و در موسیقی گواتی نیز از نی استفاده میشود. علاوه بر نوازندگی تک نی در بلوچستان دو نی نیز نواخته میشود که به آن دو نلی میگویند. نَل در گویش بلوچی مترادف با «نِی» و «دونَلی» به معنای دونِی یا نیهای مضاعف است. این ساز متشکل از دو لولهٔ صوتی جدا از یکدیگر است. یکی از لولهها نر و دیگری ماده نامیده میشود. لولهٔ ماده نغمهٔ اصلی را تولید میکند و لولهٔ نر صدای مبنا و و اخوان را.
۷-بنجو: این ساز در صدههای قبل وراد بلوچستان شدهاست وهم اکنون ساز جدا ناپذیری در موسیقی بلوچ است.
از مهمترین موسیقی دانان و خوانندگان بلوچستان که آوازه جهانی دارند زنده یاد دین محمد زنگشاهی، زنده یاد ماشا الله بامری، رستم میر لاشاری استاد شیرمحمد اسپندارو محمدعلی دلنوازو… نام برد. استاد شیرمحمد اسپندار، معروفترین دونَلی نواز بلوچستان و ایران، مهمترین و زیباترین مقامها و آهنگهای بلوچی را نواختهاست. تندیس او و نخستین دونلی درموزه تهران به یادگار گذاشته شدهاست. وی نواختن دونی را با نگاه کردن به انگشتان کسی که همزمان در دو نی مینواخته، فراگرفته است. در حال حاضر تنها نوازنده دو نی در ایران که در جشنواره پارسال و امسال جایزه ویژه جشنواره فجر را دریافت کرد متأسفانه شاگردی که کار وی را دنبال کند، ندارد.[73] استاد دین محمد زنگشاهی موسیقی دان بلوچ کسی بود که نمایندگی ساز سرود یا قیچک، رباب منطقه سرحد (شمال سیستان و بلوچستان) را بر عهده داشت و میتوانست این ساز را در حد کمال اجرا کند.
رقص محلی بلوچی
رقصهای بلوچی شامل دوچایی، سه چایی، لنکی، کوپکو و … است. رقصی به نام لیوا که با نواختن سرنا و دهل و لیوا و یک دهل کوچکتر در مراسم شادی برگزار میشود. به رقص محلی بلوچی دوچاپی گفته میشود (چاپ کلمه ای بلوچی است به معنای دست زدن و به رقص در بلوچی ناچ میگویند). دوچاپی نوعی موسیقی و حرکات موزون سنتی آیینین است که از گذشتههای دور تاکنون در مناسبتهای مختلف به ویژه جشنهای شادی رواج داشته و در هنگام اجرا در برنامههای عمومی افراد از طبقات مختلف اجتماعی بدون در نظر گرفتن جایگاه و مقام و شغل در آن شرکت میکنند به همین سبب میتوان از آن بهعنوان آیینی همگانی تعبیر کرد که نوعی همبستگی فرهنگی و اجتماعی ایجاد میکند. گروه دو چاپی متشکل از تعداد زیادی افراد مختلف با طبقات اجتماعی متفاوت است که در هنگام اجرا با یکدیگر مشارکت دارند و معمولاً تعدادشان متغیر است و ۲ نفر دهلی (طبلزن) به همراه یک نفر نوازنده سرنا آنان را همراهی میکنند. (هماکنون به دلیل کمبود نوازنده سرنا بجای آن در برخی اجراها دونلی نواخته میشود). در ابتدای اجرای این مراسم با نواختن سرنا افراد نیم دایره یا دایره تشکیل داده و همراه با آهنگ خاصی حرکات موزون خود را آغاز میکنند و رفته رفته طبال با زدن بر طبل بزرگ که مارساز گفته میشود به کمک سرنا زن یا دونلی نواز میرود و پس از آن تیمبوکی نوازنده طبل کوچکتر با کوبیدن بر طبل با ریتم خاصی آنان را همراهی کرده و افراد شرکت کننده در دایره را به وجد میآورند. با حرکات هماهنگ بین سرنا و طبلهای کوچک و بزرگ حرکات منظم کف زدن و چرخش توسط گروه آغاز میشود و این حرکات آنقدر منظم میشود تا دو به دو رو به روی هم قرار گیرند و دستها را برهم میزنند. در رقص دوچاپی اندک اندک ریتم ملایم این حرکات تند میشود و هنگامیکه ریتم تندتر شد چهار چاپی شکل میگیرد.
بلوچ در شاهنامه فروسی
در نخستین ظهور، در داستان سیاوش با نام دوقوم کوچ وبلوچ مواجه میگردیم هنگامی که سیاوش به نبرد با افراسیاب اقدام میکند.
گزین کرد از آن نامدارت سوار /دلیران جنگی ده و دو هزار
هم از پهلو پارس و کوچ وبلوچ/زگیلان جنگی و دشت سروچ[45]
دردومین ظهور انهامبارزانی هستند که (دوره کیانیان) به همراهی سپاه سیاوش برای نبرد با افراسیاب به توران حمله میکنند و نام ایشان اولین بار است که همراه دیگر اقوام ایرانی همچون قوم دیلم گیلان پارس پهلو و مبارزان دشت سروچ دیده میشود و پرچم ایشان هم نقش پلنگ دارد
(در داستان کیخسرو و در توصیف سپاه اشکش هنگام عرض سپاه در مقابل کیخسرو و آمادگی برای نبرد با افراسیاب جهت ستاندن کین سیاوش فردوسی میگوید:
پس گستهم اشکش تیز گوش /که بازور و دل بود و با مغز وهوش
سپاهش زگردان موچ وبلوچ /سگالیده جنگ وبرآورده خوج
کسی درجهان پشت ایشان ندید/برهنه یک انگشت ایشان ندید
درفشی برآورده پیکر پلنگ /همی از درفشش بیارید جنگ[26][45]
در این بیتها درفش اشکش فرمانده کوچ وبلوچ نقش پلنگ دارد که هم مبین دلاوری و شجاعت در جنگ این فرمانده و سپاهیان تحت فرمانش است هم معرف ناحیه سکونت ایشان که پلنگ از حیوانات بومی آن سرزمین است.
نام اشکش هم به احتمال بسیارقوی اشک است که تغییر یافته ارشک از نامهای پارتی و اشکانی است
از قراین و اشارات شاهنامه مشخص میشود که اشکش خود از پهلوانان سرزمینهای جنوب شرق ایران-مکران-تیس بودهاست زیرا در نبرد مکران نیز اشکش با کیخسرو بود و دلاوریها کرد چون کیخسرو آهنگ دریای زره کرد اشکش را فرمانراوی مکران ساخت وخود برفت و چون از گنگ بازآمد اشکش اورا پذیرا شد و همه تیس (تیز) و مکران راآذین بست و شاه را هدیههای فراوان برد[44]
چو آگاه شد اشکش آمد براه/ ابا لشکری ساخته پیش شاه
همه تیز و مکران بیاراستنند/زهرجای رامشگران خواستند
برفتند با هدیه و با نثار/ بنزدیک پیروزگر شهریار
زاشکش پذیرفت آنچ دید/ وز آن نامدران یکی برگزید
وراکرد مهرت به مکران زمین/بسی خلعتش داد و کرد آفرین[45][26]
دردوران تاریخی شاهنامه تا روزگار انوشیروان تقریباً از وجود این قوم بی خبریم تا این که در این دوره کسری انوشیروان پس از آرام کردن و تسخیر هند و تنبیه آلانان در راه میشنود که گیل و دیلم و بلوچ سر به شورش برداشته و سرکشی و طغیان آغاز کردهاند.
به راه اندر آگاهی آمد به شاه /که گشت از بلوچی جهانی سیاه
زگیلان تباهی فرون است از این /زنفرین پراگنده شد آفرین
(فردوسی، ۱۳۷۵و جلد ۸ صفحه ۷۴)
انوشیروان به سران سپاه میگوید الانان و هند را که بیگانه اند آرام ساختیم چگونه است که نمیتوانیم سرزمین بلوچ و گیلان را که از ایرانشهر ند سرکوب و آرام سازیم. سرانجام انوشیروان مصمم به حمله به سرزمین و قوم کوچ و بلوچ میشود
چو آمد به نزدیکان مرز و کوه /بگردید گرداندرش و زکوه و دشت
که از کوچگه هرکه یایید خرد / واگر تیغ دارند مردان گرد
سراسر به شمشیر بگذاشتند/ ستم کردن وزرنج برداشتنند
ببود ایمن از رنج شاه جهان/ بلوچی نماند آشکار و نهان
در این حمله گیل و دیلم تسلیم شدند و با دادن دویست تن گروگان وباج و خراج شاه از سر تقصیرشان گذشت اما بلوچ به واسطه پایداری در مقابل خواستههای انوشیروان تارومار وبی سامان شدند. درهمین روزگار انوشیروان پس از سرکوبی و خشونت دوباره قوم بلوچ را همراه گیل و دیلم مشاهده میکنیم که شاه از ایشان دلجویی میکند تا آنها پیمان به همکاری میبندند
یکی بارگه ساخت روزی به دشت/زگر سواران هوا تیر گشت
همه مرزبانان زرین کمر/ بلوچی و گیلی به زرین سپر
سراسر بدان بارگاه آمدند / پرستنده نزدیک شاه آمدند
و در وقایع بعد هم در آمادگی رزمی و اطاعت از کسری انوشیروان در سرحدات روم دیده میشوند
سپاهی بیامد زهرکشوری /زگیلان و زدیلمان لشکری
زکوه بلوچ و زدشت سروچ /گرازان برفتند گردان کوچ
همه پاک با هدیه و با نثار/به پیش سراپرده شهریار[26][45]
در مجموع با استناد به شاهنامه از جمله ویژگیهای قوم بلوچ که همراه کوچ آمدهاست روحیه آمادگی برای دفاع به موقع از مرزهای جغرافیایی و فرهنگی و تمامیت ارضی ایران است همچنین مقاومت وسرسختی در مقابل خشونت و بی عدالتی قدرت مرکزی. درحالی که همین مردم زمانی که از حکومتها روی خوش میدیدند ودروفاداری و سامان دادن به سرزمین و فداکاری که از وطن سخت میکوشیدند. درشاهنامه کاربرد قوم بلوچ همواره باقوم کوچ است که با تأمل در کیفیت کاربرد ان روشن می گرددکه معمولا بلوچ به صورت مجاز توسعه ای بر هردوقوم اطلاق میشود وانجا که میان کوچ و بلوچ قایل به تفکیک شدهاست منظور از کوچ را همچون دیگر متون کهن اقوام کوه نشین و بلوچ را صحرا نشین میداند!
از جمله ویژگیهای برجسته قوم کوچ وبلوچ در شاهنامه همواره مسلح و تمام پوشیده بودن (اشاره به پارسایی) غیرتمندی نسبت به سرزمین و اب و خاگ و حفظ سرحدات دربرابر تجاوز بیگانگان است.[74][75]
منابع
- baloch in pakistan , joshua project
- https://iranprimer.usip.org/blog/2013/sep/03/iran-minorities-2-ethnic-diversity
- Afghanistan, CIA World Factbook. Retrieved December 5, 2009.
- http://www.joshuaproject.net/people-profile.php?peo3=11684&rog3=IN
- Joshua Project (2006-10-28). "Baloch, Southern of Oman Ethnic People Profile". Joshuaproject.net. Retrieved 2012-08-01.
- Languages of Oman, Ethnologue.com. Retrieved December 5, 2009.
- Oman, CIA World Factbook. Retrieved December 5, 2009.
- [ https://www.peoplegroups.org/Explore/GroupDetails.aspx?peid=11893], Sothern Baloch of Oman.
- Languages of United Arab Emirates, Ethnologue.com (retrieved 5 December 2009)
- KOKAISLOVÁ, Pavla, KOKAISL Petr. Ethnic Identity of The Baloch People. Central Asia and The Caucasus. Journal of Social and Political Studies. Volume 13, Issue 3, 2012, p. 45-55., ISSN 1404-6091
- https://joshuaproject.net/people_groups/15034/QA
- https://www.peoplegroups.org/Explore/GroupDetails.aspx?peid=50104
- People in Kuwait, Ethnologue.com. Retrieved June 7, 2006.
- baloch, southern in Somalia.
- Field, H. , Contributions to the Anthropology of Iran. Chicago: Natural History Museum, 1939, 138, 142
- Curzon, G.N, Persia and the Persian Question. London: 1966, 11/258
- فرهنگ لغت دهخدا، حرف ب، بلوچستان
- سرافرازی، عباس. فرقۀ مذهبی ذکریها در بلوچستان، در پژوهشنامۀ تاریخ اسلام، سال یکم، شماره ۳، پاییز ۱۳۹۰؛ صص ۴۹ -۷۴؛ بازدید در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۹.
- Khan, Mubarak Zeb (2017-09-11). "Number of Balochi-speaking people in Balochistan falls". DAWN.COM. Retrieved 2021-02-24.
- "Iran Minorities 2: Ethnic Diversity". iranprimer.usip.org. Retrieved 2021-02-24.
- مارکوارت، ۷۵.
- هدایت، ۴۲۳.
- ابن حوقل، ۲۶۹–۲۷۰.
- فردوسی، ۴۲/۳، ۲۸/۴، ۷۴/۸،
- شاهنامه. فردوسی ابوالقاسم. به کوشش جلال خالقی مطلق. تهران دائرالمعارف بزرگ اسلامی چاپ دوم
- تاریخ گزیده - حمدالله مستوفی قزوینی به اهتمام عبدالحسین نوایی تهران انتشارت امیرکبیر چاپ سوم 1364
- نخبه الدهرفی عجائب الدهر فی عجائب البر و البحر، شمس الدین محمد انصاری دمشقی ترجمه سید حمید طبیبیان تهران انتشارات اساطیر 277:1382
- مقدسی (۳۷۵)، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ص. ۴۷۱،۴۸۲
- اصطخری، ۹۸.
- حدودالعالم، ۱۲۷.
- هرتسفلد، (II/735).
- فرای، ۴۷
- بلیو، ۱۷۱
- جعفری، شمـ ۸–۹، ص ۷۷۰–۷۷۱
- روالینسن، جلد اول، ص ۶۲–۶۳
- سایکس، ص ۹۴
- گیلبرتسن، ص ۶–۷
- برهان…، ذیل بلوچ
- فردوسی ۲۸/۴
- سلیمانزاده, علیرضا (2018-02-20). "شناسایی ماهیت نژادی مردم بلوچ از سوی غربیان با اتکا بر مسائل فرهنگی، رویکردها و نقد". مجله پژوهشهای تاریخی ایران و اسلام. 11 (21): 143–162. doi:10.22111/jhr.2018.4028. ISSN 2345-2099.
- سید سجادی، منصور باستانشناسی و تاریخ (مکران) 52:1374
- پرسی ملزورث،، سایکس (۱۳۳۰). تاریخ ایران؛. تهران: وزارت فرهنگ.
- رستگاری فسایی، منصور. فرهنگ نامههای شاهنامه مجلد اول. پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات. صص. صفحه ۹۸.
- فردوسی، ابوالقاسم (۱۳۷۵). شاهنامه براساس چاپ مسکوبه کوشش سعید حمیدیان. نشر قطره. صص. صقحه ۳۵۷.
- ابن حوقل ابوالقاسم محمد بغدادی صوره الارض-ترجمه: جعفر شعار. تهران انتشارات بنیاد فرهنگ کتاب چاپ اول1345 - صفحه75
- سید سجادی، منصور: بی تا 107 تاریخ قوم کوچ- نشریه ذخایر انقلاب. به نقل از این خلکان 1986)
- (سید سجادی منصور: (بی تا). تاریخ قوم کوچ- نشریه ذخایر انقلاب 110-109)
- گیلان0خاستگاه قوم کوچ وبلوچ گذری برتاریخ بلوچستان، زاهدان دانشگاه سیستان وبلوچستان افشین پرتو، 107-1387)
- بلوچستان و تمدن دیرینه آن. ایرج افشار سیستانی
- بلوچها از مازنداران تا بلوچستان-نویسنده:محییالدین مهدی ص ۱۳۱
- افشار سیستانی، ایرج (۱۳۷۱). بلوچستان و تمدن دیرینه ان. تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. صص. ۳۵۴.
- «انسانشناسی و فرهنگ | انسانشناسی، علمیترین رشته علوم انسانی و انسانیترین رشته در علوم است». anthropology.ir. دریافتشده در ۲۰۱۹-۰۲-۲۶.
- «نسخه آرشیو شده». بایگانیشده از اصلی در ۲۸ اکتبر ۲۰۱۸. دریافتشده در ۲۸ اکتبر ۲۰۱۸.
- حکایت بلوچ-نویسنده دکتر محمود زند مقدم.انتشارات دنیای اقتصاد
- رضایی باغ بیدی،، حسن (۱۳۸۲). «بلوچی» در، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد۲.
- http://parsianjoman.org/?p=2008
- «UNPO: West Balochistan». UNPO. ۲۰۱۷-۰۸-۲۲.
- تمدن بلوچستان (مکران) ایرج افشار سیستانی ص 90
- بلوچستان و تمدن دیرینه آن ایرج افشار سیستانی ص
- بلوچستان و تمدن دیرینه آن ایرج افشار سیستانی
- رجینالد ادوارد هری دایر، مهاجمان سرحد
- «Magiran | روزنامه اعتماد (1386/10/13): قرارداد مرزی گلداسمیت و آثار سیاسی - امنیتی آن / آبهای از دست رفته». www.magiran.com. دریافتشده در ۲۰۲۱-۰۴-۰۴.
- «عملیات قشون در بلوچستان (بقلم امیر لشکر امانالله جهانبانی) - کتابخانه بنیاد دایرة المعارف اسلامی». www.lib.ir. دریافتشده در ۲۰۲۱-۰۳-۳۱.
- مهاجمان سرحد-رویارویی نظامیان انگلیسی با سرداران بلوچ ایرانی نویسنده: ریجنالد ادوارد هری دایر مترجم: حمید احمدی- تهران انتشارات نشر نی – کتابخانه ملی ایران 1378. کاراکتر line feed character در
|عنوان=
در موقعیت 94 (کمک) - http://tn.ai/fa/news/1396/05/03/1474153/سوزندوزی-زنان-بلوچ-برای-لباس-خاندان-پهلوی-تصویر?ref=tnews
- «مهتاب نوروزی؛ نماد نیم قرن سوزن دوزی در بلوچستان». BBC News فارسی. دریافتشده در ۲۰۱۹-۰۲-۲۶.
- «زیورآلات زنان بلوچ». مجله فرهنگ مردم. ۱۳۸۲.
- کریمی، نسرین (۱۳۸۲). زیورآلات زنان بلوچ. تهران: مجله فرهنگ مردم. صص. ۴۷ تا ۵۹.
- ماهور. «موسیقی و خلسه». www.mahoor.com. دریافتشده در ۲۰۱۹-۰۲-۲۸.
- «روزنامه ایران86/12/11: موسیقی، لالایی تاریخ در گهواره نیمروز». www.magiran.com. دریافتشده در ۲۰۱۹-۰۲-۲۶.
- «صد لیکوی شاعران گمنام بلوچ ترجمه و منتشر شد». ایسنا. ۲۰۰۶-۰۶-۲۵. دریافتشده در ۲۰۱۹-۰۲-۲۶.
- «شیر محمد اسپندار برای هنرهای سنتی مینوازد». ایسنا. ۲۰۱۷-۰۵-۲۴. دریافتشده در ۲۰۱۹-۰۲-۲۶.
- بلوچ در شاهنامه فردوسی-هوشنگ محمدی افشار-مجله مطالعات ایرانی، پیاپی ۲۳ (بهار و تابستان ۱۳۹۲)- صفحه ۱۳۱.
- افشار*, هوشنگ محمدی. "بلوچ در شاهنامه فردوسی". مجله مطالعات ایرانی (به Persian). 12 (23): 131. ISSN 1735-0700.