جنگ صلیبی سوم
جنگ سوم صلیبی (به انگلیسی: Third Crusade یا Kings' Crusade) یا جنگ صلیبی پادشاهان از سری جنگهای صلیبی بود که از سال ۱۱۸۹ تا ۱۱۹۲ میلادی برای بازپسگیری سرزمین مقدس، بعد از تسخیر اکثر مناطق آن توسط صلاحالدین، رخ داد. این لشکرکشیها منجر به پیروزیهایی برای صلیبیون و بازپسگیری مناطق ساحلی و شهرهایی همچون عکا و یافا شد، اما صلیبیون در بازپسگیری اورشلیم ناموفق بودند. با این حال، این لشکرکشیها منجر به بالا رفتن روحیه صلیبیون بعد از شکست لشکرکشیهای قبلی شد.
جنگ سوم صلیبی | |||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
بخشی از جنگهای صلیبی | |||||||||
محاصرهٔ عکا (۱۱۸۹–۱۱۹۱) اولین مواجههٔ بزرگ در جنگ سوم صلیبی | |||||||||
| |||||||||
طرفین درگیر | |||||||||
صلیبیون
|
مسلمانان
مخالفان مسیحیان: | ||||||||
فرماندهان و رهبران | |||||||||
صلیبیون:
|
سلجوقیان:
مخالفان مسیحیان: ایالتهای نزاری | ||||||||
قوا | |||||||||
صلیبیون
|
مسلمانان نامشخص |
بعد از شکست صلیبیون در جنگ صلیبی دوم، خاندان زنگی توانست با تکیه بر قدرت خود، سوریه را مسخر و دولت فاطمیان مصر را شکست دهد و کنترل بخش اعظمی از مناطق شام و مصر را بدست بگیرد. با این حال این حکومت طی درگیریهای داخلی، خود مغلوب و تابع صلاحالدین ایوبی شد. وی توانست در حملات خود، در سال ۱۱۸۷ میلادی اورشلیم را که طی جنگ اول صلیبی تسخیر شده بود، بازپس گیرد. رخ دادن این اتفاق سبب شد تا فیلیپ دوم به همراه هنری دوم خود را آماده حمله به مناطق شرقی بکنند. اما پس از مرگ هنری دوم، جانشین وی، ریچارد یکم، عازم سرزمین مقدس شد. علاوه بر شاهان فرانسه و انگلیس، امپراتور مقدس روم، فردریک یکم، نیز با دستور پاپ کلیسای کاتولیک از راه زمینی رهسپار شد، اما وی در ۱۰ ژوئن ۱۱۹۰ در آناتولی دچار سیل شد و خود و اکثر نیروهایش قبل از رسیدن به ارض مقدس، غرق و کشته شوند. از سوی دیگر، نیروهای صلیبی در شام توانستند عکا را محاصره و بعد از رسیدن شاهان فرانسه و انگلیس آنجا را تسخیر کنند.
در سال ۱۱۹۱ با بیماری و بازگشت فیلیپ دوم، ریچارد فرماندهی نیروهای صلیبی را برعهده گرفت و توانست طی نبردهای آرسوف و یافا بر صلاحالدین غلبه کند و وی را مجبور به قبول معاهده یافا کند، تا اینچنین جنگ صلیبی سوم با پیروزی تقریبی صلیبیون به پایان رسد.
پیش زمینه: جنگهای صلیبی اول و دوم
پس از جنگ ملازگرد، سلجوقیان (در سال ۱۰۷۱ میلادی) به اوج قدرت خود رسیدند، اما پس از مرگ ملکشاه در سال ۱۰۹۲ میلادی اوضاع رو به آشفتگی نهاد و ترکان سلجوقی درگیر جنگی داخلی شدند که سرانجام با تقسیم حکومت پایان یافت.[1][2][3]
در این زمان عراق صحنه آشوبها و انقلابهایی بود که به وسیله اعراب و ترکها رهبری میشد. اما در شام، تتش[4] در سال ۱۰۹۵ میلادی درگذشت و پسرانش رضوان، حاکم حلب،[5] و دقاق، حاکم دمشق، پس از کوششهای فراوان بر اوضاع مسلط شدند. اورشلیم به حکومت ارتقیان انتقال یافت. طرابلس زیر سلطه شیعیان بنی عمار بود. فاطمیان مصر با استفاده از این آشفتگی به گسترش اراضی خویش در فلسطین پرداختند و اورشلیم را تسخیر کردند و موصل زیر فرمان کربوغا بود.[6] همه این حاکمان پس از رسیدن صلیبیون به انطاکیه به جنگ با آنها برخاستند، ولی در بازپسگیری انطاکیه ناکام ماندند.[7]
اوضاع در جبهه صلیبیون
اندکی پس از شورای کلرمونت و سخنرانی پاپ اوربان دوم، در سال ۱۰۹۵ میلادی،[8][9] ارتشهای غربی به سوی شرق رهسپار شدند. از آسیای صغیر عبور کردند، به انطاکیه رسیدند و آنجا را به تصرف درآوردند.[10][11][12][13][14] آنگاه در دو محور ساحلی و داخلی (روج - معره النعمان[15] - شیزر[16] - مصیاف - اکراد[17]) حرکت کردند، تا بار دیگر در طرابلس به یکدیگر بپیوندند و از آنجا راهشان را به سوی بیروت و صیدا تا قیساریه و از آنجا تا اورشلیم ادامه دهند.[18][19][20] صلیبیها به سازمان دادن دولتهای خود پرداختند و پادشاهی اورشلیم و شاهزادگی انطاکیه را با حکومتهایی خودمختار تشکیل دادند.[21][22][23] در اواخر سال ۱۰۹۹ میلادی خبر بازپسگیری سرزمین اورشلیم توسط مسیحیان به اروپا رسید و مردم با شور و شادمانی از آن استقبال کردند. در زمستان سال بعد شمار بسیاری از فرماندهان صلیبی همراه سربازانشان به سرزمینهای خود بازگشتند. سخن همه کسانی که به اروپا بازگشته بودند، این بود که شرق نیاز به جنگجو و آبادگرانی دارد تا کار خدا را ادامه دهند، و در مشرق اموال و املاک فراوانی است که در انتظار مردمان حادثه جو به سر میبرد. آنان بر جنگ صلیبی جدیدی، که مردان کلیسا آن را تبرک میدانستند، اصرار میورزیدند.[24]
به این ترتیب جنگ صلیبی دیگری با شرکت جنگجویان لمباردی، آلمانی و فرانسوی آغاز گردید، اما این تهاجم به ویژه پس از حمله به آنقوره با مقاومت مستمر سلجوقیان روم روبه رو گردید. سپس در سال ۱۱۰۱ میلادی جنگ سرنوشتسازی میان مسلمانان ترک و صلیبیها در مرسیفان روی داد و ترکان موفق شدند نیروهای صلیبی را درهم بشکنند.[25] پس از آن دو حمله به وسیله آلمانها و فرانسویها صورت گرفت، که چیزی بیش از حملههای پیشین نصیب آنان نشد و ترکان موفق شدند نیروهایشان را نابود سازند.[26] ترکان تسلط خود بر آناتولی را تثبیت کردند و این کار موجب افزایش نیروی آنان شد، که زیر فرمان سکمان، حاکم ماردین، و جکرمش، حاکم موصل، درصدد یکپارچه ساختن نیروهای خود بودند. پس از آن، در نبرد سرنوشت ساز حران،[27] در سال ۱۱۰۴ میلادی، بر ساحل رودخانه بلیخ، ادسا مجدداً توسط مسلمانان فتح شد. این نبردهای پیاپی افسانه «شکست ناپذیری صلیبیون» را باطل کرد؛ و امارت حلب از خطر تهدید صلیبی رهایی یافت.[28]
درگیری از مناطق شمال به جنوب کشیده شد و صلیبیها به پیریزی سلطه و گسترش مملکت خویش در آنجا پرداختند. آنان در سال ۱۱۱۰ میلادی بر صیدا چیره شدند. آنگاه در سال ۱۱۱۸ میلادی به فرماندهی بالدوین یکم، پادشاه اورشلیم، به مصر، که تحت حاکمیت خلافت فاطمیان بود، حمله کردند و در سال ۱۱۱۹ میلادی بهطور منظم به ماورای اردن حمله کردند. در مناطق شمالی درگیری پیرامون حلب و امارت ادسا ادامه یافت. زیرا نخستین هدف صلیبیها این بود که با تصرف ادسا ارتباط با شرق اسلامی را قطع و از این طریق امنیت دو امارت ارمنستان و انطاکیه را تأمین کنند.[29]
در سال ۱۱۴۶ میلادی نورالدین زنگی نیروهای صلیبی درگیر با ادسا را درهم شکست.[30] این کار وی موجب بسیج دوم صلیبی از سوی غرب گردید، که دامنهاش در سال ۱۱۴۸ میلادی به سرزمین شام کشیدهشد و (۲۴ ژوئن ۱۱۴۸ میلادی) دمشق مورد حمله قرار گرفت. اما مقاومت شدید مدافعان شهر و سرعت پیشروی نورالدین از حلب به دمشق، صلیبیها را ناچار به عقبنشینی کرد.[31] این حمله نه تنها هیچ سودی برای صلیبیون نداشت، بلکه به زیان آنان نیز تمام شد. پیروزیهای بدست آمده موجب افزایش نیروی مسلمانان گردید. چنانکه نورالدین نیز موفق گردید در سایه پیروزیهای خود سرزمین شام را متحد گرداند. وی به سال ۱۱۵۴ میلادی وارد دمشق گردید.[32]
رابطه میان پادشاهیهای صلیبی و ممالک خودشان پیوسته خوب نبود؛ و اغلب با یکدیگر منازعه داشتند. همچنین رابطه صلیبیها با امپراتوری بیزانس نیز دوستانه و مستمر نبود؛ گرچه شاهزادگی انطاکیه اغلب تابع امپراتوری بیزانس بود. شاید آشکارترین تعارضها، پس از شکست حمله صلیبی دوم بروز کرد؛ و آن هنگامی بود که کنراد سوم، امپراتور آلمان، در ۱۸ سپتامبر ۱۱۴۸ میلادی عکا را به مقصد سالونیک ترک گفت و در راه به میهمانی امپراتور بیزانس، مانوئل یکم، رفت. دو امپراتور ضد روجر، پادشاه سیسیل و هم پیمانش لویی هفتم، پادشاه فرانسه، پیمانی را بستند. پیمان آلمانی - بیزانسی نیز با ازدواج هنری، دوک ادستریا، برادر کنراد، با دختر برادر امپراتور بیزانس، مانوئل، به نام تئودورا شکل گرفت.[33]
همزمان لویی هفتم هنگام ترک فلسطین در اوایل تابستان ۱۱۴۹ میلادی در کالابریا فرود آمد و در آنجا مورد استقبال پادشاه سیسیل، روجر، قرار گرفت و برای مبارزه با خدعه بیزانسیها با او هم پیمان گردید. کاردینال نیودوین، پطرس ناسک و قدیس برنارد، سعی کردند تا رضایت کنراد را برای پشتیبانی از حملههای صلیبی جلب کنند و از او خواستند که دست از دشمنی با پادشاهان فرانسه و سیسیل بردارد. اما او، پس از شکست در حمله پیشین از اینکه بار دیگر به دام افتد، سر باز زد. به این ترتیب مقاومتی که به زیان مسلمانان تشکیل شده بود، تغییر کرد و به زیان صلیبیها در مشرق رقم خورد.[34]
شاید از آشکارترین علل این شکست، اختلافهایی بود که در رسوم و جهتگیریها میان صلیبیون ساکن شرق و عموزادگان مهاجر اروپاییشان روی میداد. زیرا صلیبیها در جنگ دوم خود در فلسطین با جامعهای رو به رو گردیدند که اعضای آن طی گذشت یک نسل روش زندگی و راههای گذران معاش خویش را تغییر داده بودند و در حالی که به زبان فرانسوی سخن میگفتند، پیرو کلیسای لاتینی بودند، و این امر آنان را بهت زده ساخت. پادشاه اورشلیم مدعی گردید که ریاست پادشاهیهای صلیبی شرق با اوست؛ و به خود حق میداد که از حاکمان آنها بخواهد که در عملیاتهای نظامی برای وی نیروی کمکی بفرستند؛ ولی این سروری، مگر در مواردی که پادشاه از نیروی کافی برای تحمیل نظر خود برخوردار بود، تحقق نیافت. حتی انطاکیه یا طرابلس، از جنبه عقیدتی بخشی از اورشلیم بهشمار نمیآمدند.[35]
اوضاع در جبهه مسلمانان
بعضی از شهرها همانند معره نعمان در مقابل تهاجم صلیبیون مقاومت کردند ولی حاکمان برخی دیگر از شهرها مثل حماه، شیزر و طرابلس، حمص ترجیح دادند با مهاجمان از در صلح درآیند ولی کشتارهای صلیبیون، پس از رسیدن به آسیای صغیر، در طول مسیر و هنگام رسیدن به انطاکیه و در ادامه در اورشلیم و دیگر شهرهای فلسطین سبب خشم مسلمانان شد و اینچنین خود را آماده نبرد با صلیبیون کردند. در این دوران بود که امارتهای پراکنده شام تضعیف گردیده و قدرت مقابله با مبارزطلبی صلیبیون را نداشتند. در شمال، قلیچ ارسلان از رهبران سلاجقه توان پایداری نداشت و پایتختش، نیقیه، توسط صلیبیون اشغال شد و در نتیجه قدرت خود را از دست داد.[36][37] آناتولی نیز تحت سیطره دانشمندیه بود؛ که از نیرومندترین امارتهای سلاجقه در بخش شمال شبه جزیره آسیای صغیر بهشمار میرفت.[38] امیر دانشمندی، انوشتگین، با پیروزی بر صلیبیون شهرت فراوانی کسب کرد و بوهموند را به اسارت درآورد. به این ترتیب او از نخستین رهبران مسلمان بود که بر یک لشکر نیرومند مسیحی پیروز گردید. اما در مصر، فاطمیان از نظر سیاسی متحد و از نظر نظامی قدرتمند بودند و نیروی دریایی نیرومندی در اختیار داشتند. با وجود اینکه فاطمیان در آغاز کوشیدند تا با صلیبیون به تفاهم برسند، اما با نظر منفی روبهرو شدند و اورشلیم را از دست دادند. به دنبال آن لشکر مصر درهم شکست و فاطمیان درصدد برآمدند تا از دو شکست اورشلیم و اشکلون انتقام بگیرند. وزیر فاطمی، افضل، سپاه نیرومندی را تدارک دید و فرماندهی آن را به غلام خود، سعدالدوله طواشی سپرد.[39][40] این سپاه در مه ۱۱۰۱ میلادی به اشکلون رسید و چندین نبرد در رمله انجام شد که طی آنها مسلمانان و صلیبیون، به تناوب، بارها پیروز شدند. در ماه مه ۱۱۰۲ میلادی فاطمیان ارتشی متشکل از بیست هزار نیروی عرب و سودانی به فرماندهی شرف المعالی، پسر افضل، بسیج کردند. این ارتش بر صلیبیون متمرکز در رمله پیروز شد. اما صلیبیون در یافا از پیروزی مصریها جلوگیری کردند.[41][42]
در سال ۱۱۰۵ میلادی وزیر افضل آخرین تلاش خود را برای بازپسگیری فلسطین انجام داد. او ارتشی متشکل از پنج هزار سواره نظام و پیادهنظام سودانی را به فرماندهی پسرش سناء الملک بسیج کرد. مصریها با استفاده از درسهای پیشینی درصدد برآمدند تا از امیران ترک دمشق کمک بگیرند. اما وفات دقاق، امیر دمشق در سال ۱۱۰۴ میلادی موجب بروز شورشهای داخلی شد و در نتیجه ارتش مصر از پشتیبانی کامل ارتش دمشق بهرهمند نشد. تنها بخشی از نیروهای دمشق هنگام رسیدن ارتش مصر به رمله به آن پیوستند. مسلمانان و صلیبیون در روز یک شنبه، ۲۷ اوت سال ۱۱۰۵ میلادی با یکدیگر روبهرو شدند و در طول روز نبرد خونین در جریان بود. عصر آن روز معلوم شد که مسلمانان قدرت کسب پیروزی را ندارند و سناء الملک به قاهره عقب نشست. در سال ۱۱۰۶ میلادی سواره نظام فاطمی به اردوگاه صلیبیون میان ارسوف و یافا حمله و ساکنانش را تار و مار کرد. آنان در سال ۱۱۰۷ میلادی اقدام به حمله کرده و محدوده جنگ را به حبرون کشاندند و در سال ۱۱۱۰ میلادی نیروهای مصری به دیوارهای اورشلیم رسیدند.[43][44] در مقابل، صلیبیون حملات خویش به شهرهای ساحلی را که همچنان بیرون از تصرفشان مانده بود، شدت بخشیدند. آنان صیدا را در سال ۱۱۱۰ میلادی به تصرف درآوردند[45] و از شهرهای ساحلی جز اشکلون و صور چیزی در دست مسلمانان باقی نماند. سپس به گسترش قلمروشان در نواحی جنوبی پرداختند. بالدوین پادشاه اورشلیم، رهبری صلیبیون را عهدهدار شد و پس از دور زدن دریای مرده (بحرالمیت) در سال ۱۱۱۵ میلادی از دشت عرابه گذشت.[46][47]
در ادامه، خلیفه فاطمی ارتش مصر را در سال ۱۱۱۳ میلادی برای جنگ با صلیبیون فرستادند و خود را به نزدیکی اورشلیم رساندند؛ در سال ۱۱۱۵ میلادی مصریها از نزدیکی یافا در آستانه پیروزی قاطع بر صلیبیون قرار گرفتند. در مقابل بالدوین یکم همراه با یک نیروی کوچک به مصر حمله کرد.[48] او به فرما رسید و بر ساحل نیل ادامه مسیر داد اما بیماری وی مانع از ادامه حرکتش شد و او مجبور شد به فلسطین بازگردد و در مسیر راه درگذشت. در ۱۴ آوریل ۱۱۱۸ پس از درگذشت وی، بالدوین لی پور، پادشاه رها و پسرعموی پادشاه فقید با نام بالدوین دوم به پادشاهی اورشلیم انتخاب شد.[49]
پس از آن درگیریها در شمال و جنوب و خشکی و دریا ادامه یافت. صلیبیون برای تصرف فلسطین و سکونت در آنجا آمده بودند، در حالی که امکانات سرزمین فلسطین برای آنها کافی نبود؛ بنابراین دست به کارهای خصومتآمیز زدند. مسلمانان نمیتوانستند تسلیم دشمن شوند و ریاست سرزمین و ثروتشان را به آنان دهند. از آنجا که صلیبیون کاری جز جنگ و ادامه تحرکات نظامی، نمیتوانستند انجام دهند، ناگزیر باید به کاروانهای نجاری پیرامون خود حمله میکردند و این کار به نوبه خود موجب تشدید درگیری میشد. در خلال همین درگیریها بود که خاندان زنگی در موصل ظهور کرد و وظیفه رهبری جهاد را بر عهده گرفت.[50] عمادالدین زنگی پیش از وفات خود در سال ۱۱۴۶ میلادی راه را برای پیشبرد جنگ به نفع مسلمانان پایهگذاری کردهبود. نورالدین در ادامه راه پدرش رهسپار حلب گردید؛ که تحت قیومت اسدالدین شیرکوه قرار داشت. وی در آنجا مورد حمایت قرار گرفت و راه برای رسیدن به حکومت هموار شد.[51] پس از آنکه عمادالدین زنگی به دست یکی از خدمتکارانش کشته شد (شب ۱۴ سپتامبر سال ۱۱۴۶ میلادی). صلیبیون تصور کردند که میتوانند از اوضاع آشفتهای که در غیاب بزرگترین دشمن صلیبیها پیش آمدهاست بهره ببرند. داستان آشفتگی اوضاع از این قرار بود که هنوز خبر کشته شدن عماد الدین منتشر نشده بود که پسر بزرگش سیف الدین غازی به همراه جمال الدین اصفهانی به موصل رفت و حکومت آنجا را به دست گرفت، و نورالدین زنگی آهنگ حلب کرد. در جنوب معین الدین اُنر، حاکم دمشق، شهر بعلبک را که تابع زنگیان بود به تصرف درآورد. همینطور لشکر دمشق امیران حمص و حماه را ناگزیر ساخت که تابعیت دمشق را بپذیرند. اما در شرق، آلپ ارسلان اخرس بن رضوان سلجوقی درصدد تحمیل حاکمیت خویش برآمد که شکست خورد و ارتقیان دیار بکر، شهرهایی را که عمادالدین زنگی از آنها گرفته بود بازپس گرفتند.[52] صلیبیون درصدد استفاده از اوضاع و موقعیت پیش آمده، برآمدند و ریموند، امیر انطاکیه، نیروهایش را رهسپار تهاجم به حلب کرد و جوسلین لشکری را برای بازپسگیری رها آماده ساخت. نورالدین توانست لشکر جوسلین را در رها در روز ۲۷ اکتبر شکست دهد.[53][54] در جنوب تونتاش، امیر بصری و صلخد، به صلیبیون پیوست و سرکشی نسبت به انر، پادشاه دمشق، را آغاز کرد. صلیبیون جانب او را گرفتند و اُنر از نورالدین در حلب کمک خواست. نورالدین خود را با شتاب به دمشق رساند و از سپاه شهر پشتیبانی کرد. همسر تونتاش، بصری را تسلیم نورالدین وانر کرد و در عصر همان روزی که مسلمانان بصری را تصرف کردند، نیروهای صلیبی به این شهر نزدیک شده اقدام به تهاجم علیه مسلمانان کردند و آنان را ناگزیر به عقبنشینی ساختند.[55][56]
از این حمله و درگیریها تنها نورالدین سود برد که به حلب بازگشت و به پیگیری اجرای تصمیمهای خویش، یعنی آزادسازی کل سرزمینهای انطاکیه واقع در شرق رود عاصی برآمد. هنوز سال ۱۱۴۷ میلادی پایان نیافته بود که ارتاح، کفرلاتا، بلاط و بسرفوت به تصرف وی درآمد و به این ترتیب نورالدین نشان داد که میتواند بزرگترین دشمن صلیبیون باشد. پس از حضور نیروی رو به افزایش نورالدین در صحنه جنگها، حاکم اورشلیم (ملکه ملیسند) درصدد بسیج نیروهای غربی و ترغیب آنان برای یک حمله جدید صلیبی برآمد. کنراد پادشاه آلمان نخستین کسی بود که به این درخواست پاسخ مثبت داد و پادشاه فرانسه نیز از وی تبعیت کرد. هنوز لشکر آلمانی به نزدیکی دورولائوم نرسیده بود که مورد حمله سلاجقه قرار گرفت و تقریباً نابود گردید. یک دهم باقیمانده نیز ناگزیر به فرار به نیقیه شدند.[57] پس از رسیدن لشکر فرانسوی در اول نوامبر و آگاهی نسبت به شکست وحشتناک لشکر ارتش آلمان، دو پادشاه، کنراد و لویی، با یکدیگر دیدار کرده طرح یک حمله مشترک را ریختند؛ ولی کنراد ناگزیر به قسطنطنیه بازگشت، درحالی که ارتش فرانسه به رغم سفارش امپراتور بیزانس مبنی برخورداری از درگیری با ترکان، مصمم به ادامه پیشروی بود. ارتش فرانسه راه بسیار دشواری در پیش داشت. زیرا ترکان پیوسته پیشقراولان آنان را مورد حمله قرار داده و نیروهای جدا افتاده را نابود میساختند. بهطوریکه تنها شمار اندکی از این نیروها توانستند خود را به سویدیه برسانند.[58]
در این زمان، نورالدین مشغول آزادسازی شمال بود. ریموند، حاکم انطاکیه، خود را در مقابل خطری دو جانبه دید: سلاجقه به رهبری مسعود، حاکم قونیه؛ و نورالدین که برای جنگ با صلیبیون با مسعود هم پیمان گشته بود. ریموند نیز به نوبه خود با رهبر حشاشین (اسماعیلیه) به نام علی بن وفای کرد متحد شد؛ و این دو نورالدین را در نوامبر سال ۱۱۴۸ میلادی در افامیه مورد حمله قرار دادند، ولی به هدف خود نرسیدند.[59] در بهار سال ۱۱۴۹ میلادی نورالدین مسلمانان را فرماندهی کرد و ریموند را در بغراس شکست داد.[60] سپس برای مبارزه با دژ إنب عازم جنوب شد. ریموند نیز با سپاهی کوچک همراه با هم پیمانان فاطمی خود به رهبری علی به وفا، به یاری دژ شتافت. در ۲۸ ژوئن سپاه صلیبی در زمین پست نزدیک عین مراد، در دشت واقع در میان إنب و برکه غاب، اردو زدند. لشکر نورالدین زنگی طی یک حمله شبانه سپاه صلیبیون را در محاصره قرار دادند. بامداد روز بعد، ریموند دریافت که هیچ راهی جز درگیری با مسلمانان وجود ندارد. به دنبال آن نبردی خونین روی داد که طی آن تعداد زیادی از طرفین کشته شدند. نورالدین به عقب راندن صلیبیون از دژهای شمال ادامه داد. او در سال ۱۱۵۰ میلادی بر دژهای ارزجان و تل کشفان چیره شد و آنگاه دو پادگان ارتاح و حارم را تصرف کرد. سپس رهسپار غرب گردید و خود را به نزدیکی انطاکیه رساند. او به حملات خویش ادامه داد تا به سویدیه رسید. در این زمان ژوسلین، کنت رها، در کمینی که شماری از سپاهیان ترک برایش نهاده بودند افتاد.[61] نورالدین شماری از نیروهای خود را فرستاد تا وی را از دست کسانی که اسیرش کرده بودند، رها سازند و فرمان داد چشمانش را میل کشیدند و او را در حلب به زندان افکندند. وی همچنان در آنجا ماند و نه سال بعد جان سپرد.[62]
به این ترتیب هنوز تابستان ۱۱۵۰ میلادی شروع نشده بود که شاهزادهنشین انطاکیه و باقیماندههای کنتنشین رها، رهبران خود را از دست دادند؛ و نورالدین حاکم بلامنازع شمال گردید.[63] افزایش قدرت نورالدین منجربه برقراری پیمانی میان او و سلطان مسعود سلجوقی گردید. نورالدین از طریق ازدواج با دختر مسعود، این اتحاد را محکمتر کرد؛ ولی مسعود در حمله دامادش به پاتریس او را همراهی نکرد و تنها به تصرف کیسوم و بهسا در شمال کنتنشین رها بسنده کرد و سپس آنها را به پسرش قلیج ارسلان بخشید.[64] سال ۱۱۵۱ میلادی، مسعود در حمله به پادگانهای بیزانس شرکت کرد. امیران ارتقی نیز برای استفاده از شرایط به نفع خود، در این حمله شرکت کردند.[65] عین تاب و دلوک به دست مسعود افتاد و امیر ماردین بر سیمساط و بیره مسلط گردید. راوندان به دست نورالدین افتاد و پادگان تل باشر در ژوئیه ۱۱۵۱ میلادی تسلیم حسان، فرمانده نورالدین، شد.[66]
وحدت مسلمانان
بعداز شکست صلیبیون در جنگ دوم صلیبی، نورالدین زنگی کنترل دمشق را به دست گرفت اینچنین توانست سوریه را متحد سازد. برای ادامه روند گسترش قدرت خود، چشم به مصر و دولت تضعیف شده فاطمیان داشت. در سال ۱۱۶۳ میلادی، نورالدین، معتمدترین نیروی خود، شیرکوه، را برای انجام عملیاتهای نظامی عازم مصر کرد. شیرکوه طی این لشکرکشی برادر زاده خود، صلاحالدین ایوبی، را همراه خود برد. وی که به ظاهر برای رفع اختلافات داخلی دربار فاطمی عازم آنجا شده بود، درگیر اختلافات روزافزون وزیران فاطمی شد و یکی از وزرا به نام شاور بن مجیر السعدی به صلیبیون پناهنده شد و آمالریک یکم را برای لشکر به مصر تطمیع کرد. در پاسخ به درخواست شاور، صلیبیون تهاجم خود را به مصر آغاز کردند و در این میان شیرکوه که در شهر بلبیس استقرار داشت، توسط نیروهای صلیبی محاصره شد.[67]
در پاسخ به حمله صلیبیون به مصر و محاصره بلبیس، نورالدین به شاهزادهنشین انطاکیه حمله برد و انطاکیه را تسخیر نمود. طی این حمله، تعداد زیادی از نیروهای صلیبی کشته و کسانی همچون بوهموند سوم، شاهزاده انطاکیه اسیر شدند. وی برای تقویت جبهه نیروهای خود در مصر، سر بریده مدافعان صلیبی را به پایگاه نیروهای صلیبی در مصر فرستاد، تا اینچنین آنها را از خطرات بعدی بترساند. بدینترتیب نیروهای آمالریک و نورالدین توافق کردند، که نیروهای خود را از مصر خارج کنند.[68][69]
در سال ۱۱۶۷ میلادی، نورالدین یک بار دیگر نیروهای خود را به فرماندهی شیرکوه عازم مصر کرد تا به هدف خود، تسلط بر مصر، دست یابد. اما بار دیگر شاور، از پادشاه صلیبی درخواست کمک کرد تا با کمک وی، قدرت خود را در مصر حفظ کند. اما پادشاه اورشلیم، این بار با کمک متحد خود، بیزانس، حرکت خود را به سمت مصر آغاز نمود. نیروهای مصری-مسیحی توانستند با عقب راندن شیرکوه تا اسکندریه، تا حدودی خطر وی را از خود دور کنند، اما با شکسته شدن پیمان اتحاد بین شاور و آمالریک، به دلیل حمله نیروهای صلیبی به بلبیس، شاور از مواضع قبلی خود عقبنشینی کرد و به نورالدین متوسل شد. نیروهای نورالدین به فرماندهی شیرکوه همراه با نیروهای شاور توانستند نیروهای صلیبی را که در حال محاصره در قاهره بودند، را به سمت فلسطین، عقب برانند؛ و اتحاد نورالدین با شاور سبب شد تا کنترل تمامی مناطق سوریه و مصر در دستان وی باشد.[70]
صلاحالدین ایوبی
بعد از شکستن اتحاد بین شاور و نیروهای صلیبی و عقبنشینی صلیبیون، شیرکوه، برادر زاده خود، صلاحالدین یوسف را به عنوان وزیر خود انتخاب کرد. در سال ۱۱۶۹، شیرکوه بعد از یک هفته حکومت، به طرز ناگهانی مرد تا صلاحالدین جانشین وی شود. در سال ۱۱۷۴ نیز نورالدین در دمشق در گذشت تا امپراتوری قدرت گرفته وی به پسر ۱۱ سالهاش، صالح، برسد اما با توجه به کودکی وی، نیاز به فردی برای ادامه جهاد و این مسئولیت خطیر بود؛ بنابراین این مسئولیت به وزیر تازه به قدرت رسیده، یعنی صلاحالدین، سپرده شد، که بعدها توانست حکومت ایوبیان را با تسلط بر مصر و سوریه بنا نهد.[71]
صلاحالدین پس از رسیدن به مسند نایبالسلطنه صالح، به همراه نیروهای خود عازم سوریه و دمشق شد و با تسلط بر مناطق مختلف، حاکمیت خود را تثبیت کرد. در سال ۱۱۷۴ میلادی، آمالریک یکم در اورشلیم درگذشت، تا پسر ۱۳سالهاش، بالدوین چهارم به مسند قدرت اورشلیم و ایالتهای صلیبی برسد. وی با اینکه مبتلا به بیماری جذام بود، اما فرماندهای بزرگ بود و توانست در اولین برخورد خود با صلاحالدین، وی را در نبرد مونتگیسارد با کمک رینالد شاتیون شکست دهد، تا قدرت خود را به صلاحالدین نشان دهد. با این حال بعد از آن بین طرفین صلحی بسته شد، تا رفتوآمد کاروانهای بین مرزهای صلیبیون و مسلمانان با سهولت انجام گیرد و چندین سال بین دو طرف صلح برقرار باشد.[72][73][74] اما رینالد با حملات خود به کاروانهای تجاری و حمله دریایی به مسلمانان در دریای سرخ و حتی حمله به بندر نزدیک به مکه، سبب شد تا دنیای اسلام از این اتفاقات خشمگین شود و تمامی امکانات خود را برای جبران این حملات بکار گیرد.[75]
در سال ۱۱۸۴ میلادی، بالدوین چهارم درگذشت تا حکومت به خواهر زادهٔ ۸ سالهاش، بالدوین پنجم برسد، اما زمام قدرت در دست نایب حکومت ریموند سوم بود. مرگ بالدوین پنجم در اثر جذام سبب شد تا سیبلا مادر وی، همسر خود، گی لوزینیان را به مسند حکومت اورشلیم برساند.[76][77][78][79] گی در بعد از رسیدن به قدرت از رینالد خواست تا به معاهده صلح با صلاحالدین پایبند باشد اما وی از این کار سرپیچی میکرد تا صلاحالدین به بهانه نقص معاهده توسط رینالد، تحرکات خود را در فلسطین آغاز کند.[80]
نبرد حطین و محاصره اورشلیم
با توجه به نقص معاهده توسط رینالد و اختلافات دورنی بین صلیبیون، صلاحالدین حملات خود را در فلسطین آغاز کرد. وی در ابتدا توانست نیروهای صلیبی را در نبرد کریسون شکست دهد و خود را برای نبردی بزرگ با صلیبیون آماده کند. در سال ۵۸۳ هجری / ۱۱۸۷ میلادی، صلیبیون بعد از شکست پر نبرد کریسون، خود را در موقعیتی خطرناک دیدند بنابراین نیروهای خود را در عکا جمع کرده و منتظر نیروهای ایوبی ماندند. در طرف مسلمانان، صلاحالدین به همه شهرها نامه نوشت و آنان را به جهاد فراخواند. سپس، با لشکر و گارد ویژه خود از دمشق خارج شد و سپاهیان شام به او پیوستند.[81] حمله نیروهای صلاحالدین به طبریه سبب شد تا صلیبیون از عکا خارج شده و خود را به منطقه حطین که مدنظر صلاحالدین بود، برسانند.[82][83][84][85][86][87]
نبرد حطین در ۲۵ ربیعالثانی ۵۸۳ / ۴ ژوئیه ۱۱۸۷ میلادی بین نیروهای صلیبی، به ویژه پادشاهی اورشلیم، به رهبری گی لوزینیان و ایوبیان به رهبری صلاحالدین ایوبی در منطقه حطین رخ داد. مسلمانان توانستند طی نبردی سخت، به پیروزی برسند و بخش عظیمی از نیروهای صلیبی را به قتل برسانند و تعدادی از فرماندهان ارتش صلیبی از جمله گی لوزینیان را اسیر کنند. پس از این شکست سنگین، حکومتهای صلیبی قدرت خود را از دست دادند و صلاحالدین ایوبی توانست از این موقعیت به نفع جهان اسلام بهره ببرد و فتوحاتی را به دست آورد، که مهمترین آن بازپسگیری اورشلیم بود. شهری که پس از جنگ صلیبی اول توسط صلیبیون تسخیر شده بود.[88]
این جنگ نتایج سیاسی و نظامی استراتژیکی را برای مسلمانان در پی داشت، نظیر استفاده از وحدت سیاسی در راستای هدف جنگ و استفاده از پیروزی نظامی برای تقویت وحدت سیاسی بین ممالک اسلامی،[89] و نیز آشکار شدن ضعفهای سیاسی - نظامی پادشاهی صلیبی حاضر در سرزمین شام، که تا این زمان پنهان مانده بود. پیش از این پادشاهیهای مذکور توانسته بودند سلطه خویش را بر امارتهای کوچک و پراکنده اسلامی تحمیل کنند. کارایی عالی نظامی نیروهای مسلمان، عزم آنها برای کسب پیروزی، انضباط دقیق آنان در اجرای فرامین در جریان نبرد و توانایی عالی صلاحالدین در اداره درست نبرد از عوامل قدرت مسلمانان بود. شوالیههای معبد بارها کوشیدند تا انتقام شکستهای خود را از مسلمانان بگیرند و آنان را غافلگیر سازند، ولی هر بار شکست خوردند، که علت آن آمادگی همیشگی بود که صلاحالدین برای ارتش خود ایجاد کردهبود.[90]
صلاحالدین در ادامه فتوحات خود، شهرهای عکا، مجدل، یافا، ناصره، قیساریه، حیفا، صفوریه، معلبا، شقیف، فوله، تبنین، صیدا، جبیل، بیروت، اشکلون، رمله، دامور، غزه، بیتلحم، بیت جبریل، نطرون را گشود و سرانجام همه این شهرها را به تاج گشودن اورشلیم آراست. وی در ۲۰ سپتامبر ۱۱۸۷ میلادی، اورشلیم را محاصره کرد و خواستار تسلیم شهر و نیروهای باقی مانده صلیبی در شهر شد اما مقاومت نیروهای مدافع شهر به رهبری بالین ابلین سبب شد تا تسخیر شهر به تعویق بیفتد اما با پیشنهاد صلح صلاحالدین مبنی بر عدم قتل مسیحیان و اجازه بازگشت آنها به مناطق صلیبی، اورشلیم تسلیم صلاحالدین شد تا پس از ۹۰ سال مسلمانان بر اورشلیم مسلط شوند.[91][92]
فراخوان و آمادهسازی جدید دول اروپایی
رسیدن خبر شکست صلیبیون در حطین، سقوط اورشلیم و از دست دادن صلیب مقدس، جهان مسیحیت را در بهت و حیرتی فرو برد، که هیچکس تصور آن را نمیکرد و حتی طبق گفته برخی روایات، پاپ اوربان سوم از شنیدن این خبر اندوهناک برای مسیحیان درگذشت.[93] با این شکستها، صلیبیون از جنوب پادشاهی اورشلیم که اکنون در دستان صلاحالدین بود، به سمت صور رفتند، تا با کمک کنراد مونفروا، از ادامه فتوحات صلاحالدین جلوگیری کنند؛ اما با حرکت صلاحالدین به سمت شام، صلیبیون نماینده خود یعنی، ژوزیا، اسقف اعظم شهر صور را عازم دستگاه پاپ و پادشاهان اروپای غربی کردند، تا خطر حمله صلاحالدین و از دست دادن مناطق باقی مانده در دستان صلیبیون را گوشزد کند. اسقف اعظم ابتدا عازم سیسیل شد و پادشاه آنجا، ویلیام دوم را ملاقات کرد و خبر سقوط اورشلیم را به وی رساند. ویلیام با شنیدن این خبر، چهار روز به سوگواری پرداخت. پس از آن، ویلیام طی نامهای به پادشاهان انگلستان، فرانسه و امپراتور مقدس روم، از آنها برای جهاد علیه صلاحالدین و بازپسگیری اورشلیم دعوت کرد و خود نیز بعد از پایان جنگ با بیزانس، آماده نبرد شد.[94]
پس از اوربان سوم، گریگوری هشتم جانشین وی شد، طی خطابه و نامهای به مردم اروپا، علت سقوط اورشلیم و از دست دادن صلیب مقدس را ذکر کرد. او اعلان کرد که اروپاییان باید از گناهان گذشته استغفار و خود را برای بازگرفتن اورشلیم و صلیب مقدس آماده کنند، تا اینچنین گناهان آنها بخشیده شود. اما تلاشهای هفت ساله وی برای آغاز جنگی جدید علیه صلاحالدین بخاطر درگیریهای پادشاهان اروپایی با یکدیگر مؤثر ثمر واقع نشد و وی در ۱۷ دسامبر ۱۱۸۷ در پیزا درگذشت، تا کلمنت سوم زمامداری دستگاه پاپی را برعهده بگیرد.[95] با انتخاب کلمنت سوم به عنوان پاپ کلیسای کاتولیک در سال ۱۱۸۷ میلادی، وی در نطقی بعد از سقوط اورشلیم، علت تصرف آن توسط مسلمانان را مجازات گناهان اروپاییان در اروپا اعلام کرد و خواستار جنگی جدید برای بازپسگیری مناطق از دست رفته شد. وی ابتدا ارتباطی با فردریک بارباروسا برقرار کرد و وی را برای صلیب گرفتن، تشویق کرد و در ادامه عازم دیدار با پادشاهان فرانسه و انگلستان، فیلیپ دوم و هنری دوم، شد تا آنها برای جنگی علیه صلاحالدین تشویق کند. در ژانویه ۱۱۸۸، طی دیداری با دو پادشاه در ژیزور، واقع در مرز مشترک نرماندی و فرانسه، با آنها گفتگو کرد. تلاشهای پاپ برای صلح بین دو پادشاه در آخر مؤثر ثمر واقع شد و دو پادشاه توافق کردند، بعد از کنار گذاشتن اختلافات خود، نیروهای خود را عازم شرق کنند.[96][97][98]
قرار بر این شد که نیروهای فرانسوی صلیب سرخ، فلاندریها صلیب سبز و انگلیسیها صلیب سفید بر لباس خود بدوزند. برای تأمین هزینهٔ این لشکرکشی، قرار شد تا دو پادشاه مالیات جدیدی از مردم بگیرند. در پایان ماه ژانویه، شورای سلطنتی هنری در لومان تشکیل جلسه داد، تا فرمان گرفتن مالیات معروف به عشریه صلاحالدین را از کل درآمد و اموال منقول از همهٔ رعایای غیر روحانی او در فرانسه و انگلستان گرفته میشد، صادر شود. سپس هنری عازم فرانسه شد، تا مقدمات لشکرکشی را فراهم کند و طی نامهای به اسقف انطاکیه، اعلام کرد به زودی نیروی کمکی عازم اراضی مقدس میشوند. اما بار دیگر در ژوئن ۱۱۸۸، آتش اختلافات فرانسه و انگلستان شعلهور شد. طی این درگیریها، ریچارد، فرزند هنری، نیز با کمک فیلیپ به نیروهای تحت امر هنری حمله برد. درگیریها تا سوم ژوئیه ۱۱۸۸ ادامه داشت تا اینکه فیلیپ، قلعه تور را فتح و هنری مجبور به قبول معاهده صلح کرد؛ اما هنری دو روز بعد در ششم ژوئیه، در شینون درگذشت تا فرزندش ریچارد، جانشین وی شود. قبل از تاجگذاری ریچارد، طبق توافقی بین دو پادشاه، قرار بر آن شد تا از ادامه جنگ پرهیز و دو پادشاه به همراه نیروهای خود عازم صور شوند.[99][100][101] ریچارد برای بدست آوردن هزینههای کافی برای حرکت خود، علاوه بر مالیات عشریهٔ صلاحالدین، اقدام به فروش املاک سلطنتی و قرض پول از شاهانی همچون ویلیام، شاه اسکاتلند کرد. پس از آن طی دیداری با فیلیپ در وزلی، دربارهٔ طریقه عزیمت خود به شرق، گفتگو و تبادل نظر کرد.[102]
لشکرکشی فردریک بارباروسا
با رسیدن خبر شکست صلیبیون در حطین و سقوط اورشلیم، فردریک بارباروسا، امپراتور مقدس روم، در ۲۷ مارس ۱۱۸۸ در ماینز اعلام کرد که به زودی عازم شرق خواهد شد و اما یک سال طول کشید که شرایط برای عزیمت وی مهیا شود. فردریک قبل از حرکت، پسرش هاینریش ششم را نایب حکومت کرد و طی نامههایی به پادشاه مجارستان، امپراتور بیزانس و سلطان سلاجقه روم، عزم خود را به آنها اطلاع داد؛ همچنین پیکی عازم دربار صلاحالدین کرد و از وی خواست که سرزمینهای مفتوحه خود را به مسیحیان واگذار کند و خود برای ماه نوامبر ۱۱۸۹، در دشت زوآن آماده جنگ باشد. این درخواست، هرچند با جواب مساعد شاه مجارستان روبهرو شد، اما سلطان مصر و شام، صلاح الدین ایوبی، با درخواست وی مخالفت کرد.[103]
فردریک در اوایل مه ۱۱۸۹ میلادی با برداشتن صلیب کلیسای ماینز و همراه با پسرش، فردریک ششم، دوک سوابیا و ۱۲ تا ۲۵ هزار نفر از نیروهای خود، متشکل از هزاران پیادهنظام و سوارهنظام، از راتیسبون ابتدا به مجارستان رفت و پس از گذر از دانوب، به سمت قسطنطنیه حرکت کرد. در اوایل پائیز ۱۱۸۹ میلادی، پیامی از حلب به صلاح الدین ایوبی رسید که خبر میداد که فردریک با سپاه خود به قسطنطنیه رسیدهاست. همین که آلمانیها در برابر مرزهای روم شرقی آشکار شدند، ایزاک ملقب به فرشته، امپراتور بیزانس و متحد صلاح الدین، به ایالاتی که قرار بود آلمانیها از آنجاها بگذرند، نیرو فرستاد و هشدار داده بود، که اجازهٔ عبور از خاک خود را نخواهد داد. فردریک در روز ۱۶ نوامبر از فرزند خود هاینریش ششم، خواست که بی درنگ یک ناوگان در بندرهای عمدهٔ ایتالیا تشکیل دهد و پاپ را وادارد که فتوا دهد تا علیه اپراتور یونانی بیزانس هم جنگ صلیبی به راه افتد؛ سپس در ادامهٔ پیشروی خود، شهر ادرنه را غارت کرد و تمام مناطق میان دریای اژه تا دریای سیاه را به تصرف درآورد. چنین بود که ایزاک از همه مواضعش کوتاه آمد، و حتی پیشنهادهایی برای آسودگی و تهیه آذوقه سپاه بارباروسا در جهت رسیدن به سرزمینهای مقدس هم داد و سرانجام فردریک در فاصله روزهای ۲۱ تا ۳۰ مارس ۱۱۹۰ با سپاه خود وارد خاک آسیای صغیر شد، اُریبوار از آناتولی در غرب و موزا در شمال غربی قلمرو بیزانس گذشت و در سارد، پایتخت لیدی، توقف کرد.[104]
برخورد با سلاجقه
فردریک، پس از عبور از مجارستان، صربستان، بلغارستان و امپراتوری روم شرقی، با نیروهایش به آناتولی رسید، که در دست سلجوقیان روم بود. قلچ ارسلان دوم، سلطان سلجوقیان روم، پیشنهاد دریافت ۳۰۰ پوند طلا به نیروهای صلیبی برای اجازه عبور از سرزمینشان و پادشاهی ارمنی کیلیکیه را داد، که بارباروسا رد کرد. در نتیجه رد پیشنهاد سلاجقه، نیروهای ترک بهطور مداوم نیروهای فردریک را مورد هجوم قرار دادند و با حملات غافلگیرانه، شرایط را برای نیروهای فردریک سخت کردند. در ۷ مه ۱۱۹۰، یکی از لشکرهای سلاجقه توسط دوک سابیا و دوک دالماتیا در نزدیکی فیلوملیوم نابود شد و حدود ۴٬۱۷۴ نفر از آنها کشته شدند. مهمتر از جنگ، تأمین تدارکات لشکر فردریک بود. روحیه آنها پایین آمده و تدارکات رو به کاهش بود و ترک میدان نبرد توسط سربازان پیاده به دلیل کمآبی مکرر اتفاق میافتاد. با این حال صلیبیون راه خود را ادامه دادند، تا در ۱۳ مه به قونیه رسیدند.[105]
در ۱۴ مه، در بین صلیبیون آشفتگی پدید آمد. فردریک بارباروسا اصرار بر گرفتن شهر قونیه داشت در حالی که نیروهایش اصرار بر ادامه حرکت به سمت اراضی مقدس داشتند. به همین دلیل نیروهای معترض اردوگاهی در خارج از شهر برپا کردند. در همین حال، قطبالدین نیروهای خود را بازسازی کرد و در ۱۸ مه شکستش را از دوک سابیا و دالماتیا تلافی کرد. بارباروسا نیروهای خود را به دو بخش تقسیم کرد؛ یکی به فرماندهی پسرش برای تصرف شهر اقدام کرد و دیگری به فرماندهی خودش آماده رویارویی با نیروهای ترک شد. شهر به آسانی سقوط کرد زیرا شاه سلجوقی و به همراه درباریان خود از شهر فرار کرده بود. فردریک پسر بارباروسا، آماده یورش بود و دیوارهای شهر را با مقاومت کمی در اختیار گرفت. نبرد تن به تن بسیار سختتر بود و برای شکست سپاه بزرگ ترکها نیاز به حضور امپراتور بود. بارباروسا پیامی برای نیروهای خود فرستاد و گفت «چرا درنگ میکنید و میترسید؟ حکم مسیح است. فتح برای مسیح است. دستور از طرف مسیح است». اگرچه درگیری شدید بود، اما صلیبیون با سهولت نسبی موفق به درهمشکستن ترکها شدند. سلجوقیان پیش از شکست، دوباره شهر را ترک کردند. اینچنین فردریک بارباروسا موفق شد نیروهای سلاجقه به فرماندهی قطبالدین را به شدت شکست دهد و کنترل قونیه را دست بگیرد.[106]
پس از نبرد قونیه
فردریک پس از ۵ روز اقامت در قونیه، در روز ۳۰ میدر نزدیکی لارنده از رشته کوههای توروس گذشت و به سوی مرز آناتولی و ارمنستان غربی پیشروی کرد. از آنجا از راه ایالت ایسوری شرقی به سمت کیلیکیه حرکت کرد. وی طی این سفر دو هزار دویست کیلومتری خود، از آلمان تا آناتولی، چند هزار نفر از نیروهای خود را از دست داد، ولی با این حال حرکت وی به سمت انطاکیه سبب نگرانی صلاحالدین شده بود؛ اما در بین راه فردریک، به دلیل نامشخص، به رودخانه گوسکو سقوط کرد و غرق شد، تا اینچنین صلاحالدین از خطر حمله وی رها شود. سپاه صلیبی آلمان نیز بدون فرمانده خود به آلمان بازگشت و تنها ۵ هزار نفر از سپاهیان تحت فرماندهی دوک فردریک و همراه با جسد فردریک بارباروسا، حرکت خود را از کیلیکیه به سوی شرق مدیترانه ادامه دادند. با این حال باقی مانده ارتش در شرایطی سخت همچون کمبود تجهیزات و تدارکات، به انطاکیه رسید و مورد استقبال بوهموند، شاهزاده انطاکیه قرار گرفتند و جسد فردریک بارباروسا را در کلیسای جامع دفن کردند و فقط یک قطعه از بدنش را همراه با خود به جنوب بردند، تا در صورت فتح اورشلیم، باقی مانده جسد وی را در آنجا دفن کنند. نیروهای آلمانی پس از انطاکیه به سمت صور رفتند و پس از ملاقات فردریک با کنراد مونفروایی در صور، آلمانیها عزم خود را برای حرکت به سمت جنوب جزم کردند و عازم عکا شدند تا با کمک صلیبیون شهر عکا را که توسط صلاحالدین تسخیر شده بود، محاصره و فتح کنند.[107]
وضعیت پادشاهی اورشلیم
سالشمار جنگ صلیبی سوم | |
---|---|
رویدادهای جنگ صلیبی سوم | |
۴ ژولای ۱۱۸۷ | نبرد حطین و شکست صلیبیون از صلاحالدین |
سپتامبر ۱۱۸۷ | فتح عکا |
۲ اکتبر ۱۱۸۷ | محاصره اورشلیم و تسخیر آن توسط صلاحالدین |
ژانویه ۱۱۸۸ | توافق کوتاه مدت هنری دوم با فیلیپ دوم |
۶ ژوئیه ۱۱۸۸ | صلح انگلستان با فرانسه |
۲۷ مارس ۱۱۸۸ | صلیب برداشتن فردریک بارباروسا و حرکت به سمت شرق |
۲۱ تا ۳۰ مارس ۱۱۹۰ | رسیدن فردریک به آسیای صغیر و توافق با ایزاک دوم |
مه ۱۱۹۰ | آغاز درگیری فردریک با سلاجقه روم |
۱۸ مه ۱۱۹۰ | نبرد و محاصره قونیه |
۱۰ ژوئن ۱۱۹۰ | مرگ فردریک بارباروسا |
ژوئیه ۱۱۹۰ | حرکت ریچارد و فیلیپ از وزلی |
سپتامبر ۱۱۹۰ | رسیدن نیروهای صلیبی به مسینا |
اواخر سپتامبر ۱۱۹۰ | رسیدن نیروهای صلیبی به سیسیل |
۳۰ مارس ۱۱۹۱ | حرکت فیلیپ به سمت عکا |
۱۰ آوریل ۱۱۹۱ | حرکت ریچارد به سمت شرق |
۲۰ آوریل ۱۱۹۱ | رسیدن فیلیپ به عکا |
۶ مه ۱۱۹۱ | تغییر مسیر ریچارد به سمت قبرس |
۱۱ مه ۱۱۹۱ | ملاقات با گی لوزینیان در قبرس |
۱ ژوئن ۱۱۹۱ | تسخیر قبرس توسط ریچارد |
۲۰ آوریل ۱۱۹۱ | رسیدن فیلیپ به عکا |
۶ ژوئن ۱۱۹۱ | رسیدن ریچارد به صور و حرکت به سمت عکا |
۸ ژولای ۱۱۹۱ | فتح عکا |
۳۱ ژولای ۱۱۹۱ | بازشگت فیلیپ به اروپا |
۲۸ آوریل ۱۱۹۲ | به قتل رسیدن کنراد توسط حشاشین |
۷ سپتامبر ۱۱۹۲ | نبرد آرسوف و پیروزی صلیبیون بر صلاحالدین ایوبی |
۲۷ ژولای تا ۸ آگوست | نبرد یافا و پیروزی صلیبیون بر صلاحالدین ایوبی |
۲ سپتامبر ۱۱۹۲ | صلح بین صلاحالدین و ریچارد و پایان جنگ صلیبی سوم |
خبر مرگ فردریک بارباروسا، برای مدافعان مسیحی آماده نبرد در استحکامات شرق بسیار ناگوار و ناامیدکننده بود. با این حال، آنها با امیدواری منتظر ورود سایر صلیبیون ماندند؛ به ویژه ارتش هنری دوم، پادشاه انگلستان، و فیلیپ دوم، پادشاه فرانسه، که قول داده بودند در ادامه نبرد حضور داشته باشند. در ژوئن ۱۱۸۸، گی لوزینیان و اکثر فرماندهان صلیبی که پس از نبرد حطین اسیر شدهبودند، قسم یاد کردند که هرگز علیه صلاحالدین سلاح برنگیرند، سپس آزاد شدند؛ اما به محض آزادی، سوگند خود را شکستند. گی به همراه نیروهای اندک خود راهی صور شد، اما کنراد، حاکم صور، حاضر به واگذاری قدرت خود به وی نشد و از اینکه او را پادشاه اورشلیم بداند، امتناع کرد و گی را مجبور کرد که ماهها در پشت دیوارهای شهر اردو بزند.[108]
در اوت ۱۱۸۹، ناوگان صلیبی پیزا از راه رسید و خود را در اختیار گی، پادشاه اورشلیم، قرار داد. او نیز از این موقعیت استفاده کرد و همراه با نیروهای اندک خود عازم عکا شد و شهر را محاصره کرد[109]؛ صلاحالدین نیز برای شکستن محاصره نیروهای صلیبی عازم عکا شد، ولی نتوانست محاصره را بشکند. کنراد که از همراهی گی امتناع کرد، در صور ماند تا وجهه وی بیش از پیش در نزد صلیبیون زیر سؤال نرود؛ با این حال وی برای نشان دادن خود، سرانجام در سپتامبر ۱۱۸۹ به نیروهای صلیبی در عکا پیوست و گی را به عنوان پادشاه خود پذیرفت. اینچنین با پیوستن نیروهای کنراد، قدرت نیروهای صلیبی زیاد شد.[110][111][112][113]
اما در پاییز همان سال، مرگ سیبلا و دو دخترش باعث شد تا مشروعیتی که گی از ازدواج با وی برای پادشاهی به دست آورده بود از بین برود. حالا تنها عضو باقی مانده از خانواده سلطنتی، ایزابلا دختر آمالریک و همسر هومفری چهارم بود. کنراد در این زمان توانست از مرگ سیبلا استفاده کند و با فسخ قرارداد ازدواج بین ایزابلا و هومفری، ایزابلا را به عقد خود درآورد؛ بنابراین توانست با عنوان همسر ایزابلا، خود را مدعی تاج و تخت اورشلیم معرفی کند؛ سپس وی محاصره عکا را رها کرد و عازم صور شد، تا منتظر رسیدن پادشاه فرانسه و انگلیس باشد.[114]
لشکرکشی فیلیپ و ریچارد
در شرف پایان سال ۱۱۸۹ میلادی، هنوز هنری دوم و فیلیپ دوم خود را آماده حرکت به سرزمین مقدس نکرده بودند. در این زمان ریچارد، پسر هنری دریافت که پدرش درصدد انتخاب برادرش، جان لکلند، به عنوان جانشین خود است؛ بنابراین با فیلیپ دوم متحد[115] و وارد جنگ با پدرش شد. هنری در ژوئیه همان سال درگذشت، تا ریچارد بدون مشکلی، در مراسم تدهین به عنوان پادشاه انگلستان انتخاب شود.[116] وی پس از رسیدن به تخت پادشاهی در اولین گام، بودجه و هزینه نبرد انگلستان در جنگهای صلیبی را افزایش داد و خود را آماده حرکت به سمت شرق کرد.[117]
هر دو پادشاه در ژوئیه ۱۱۹۰، وزلی را ترک کردند و قبل از حرکت توافق کردند، که تمام دستاوردهای خود از جنگ را بهطور مساوی تقسیم کنند و به جای مسیر زمینی قدیمی که از بیزانس میگذشت، از راه دریا خود را به سواحل شرقی مدیترانه برسانند. فیلیپ همراه با نیروهای خود ابتدا عازم بندر جنوا شد و در آنجا آذوقه و کشتیهای لازم برای سفر به سمت سرزمین مقدس را آماده کرد. ریچارد نیز سواحل جنوبی انگلستان را به قصد بندر مارسی ترک کرد و در آنجا منتظر رسیدن ناوگان خود شد؛ اما تأخیر ناوگان سبب شد تا وی کشتیهایی را کرایه و به سمت مسینا در سیسیل حرکت کند.[118][119][120][121][122]
در سال ۱۱۹۱ فیلیپ دوم، پادشاه فرانسه، به همراه ۷۰۰۰ هزار نفر و ریچارد یکم، پادشاه انگلستان، به همراه ۹۰۰۰ از نیروهای خود، حرکت به سمت شرق آغاز کردند و پس از طی کردن مسافتی، در سیسیل[123] یکدیگر را ملاقات کردند و پس از پایان یافتن زمستان، به سمت سواحل شرقی مدیترانه حرکت کردند.[124]
ریچارد در سیسیل به سبب اختلافی که با تانکرد پیدا کردهبود، درگیر شد و توانست شهر را در ۴ اکتبر ۱۱۹۰ تصرف کند. فیلیپ که ریچارد را در این نبرد همراهی نکردهبود، طبق توافق قبلی خواستار تقسیم غنائم شد. با اینکه دعوی فیلیپ در این زمینه برحق نبود، ولی ریچارد یک سوم غنائم مسینا را به فیلیپ داد، تا صلح و آرامش را برای ادامه حرکت حفظ کند.[125]
ابتدا فیلیپ در ۲۱ آوریل ۱۱۹۱ به صور رسید و از آنجا عازم عکا شد ولی ریچارد در قیاس با فیلیپ سفر مهیجتر و خطرناکتری به عکا داشت. وی در راه رسیدن به عکا دچار توفان شد، تا نظم ناوگان وی از بین برود و تعدادی از کشتیها مثل کشتی خزانه در سواحل قبرس درهم شکستند. در قبرس، ایزاک کومونوس که خود را پادشاه اصلی بیزانس میدانست، اقدام به غارت کشتیهای درهم شکسته ریچارد نمود و افراد زنده مانده را به زندان انداخت. ریچارد با شنیدن این اتفاق به خشم آمد و خواستار بازپسگیری اموال و نیروهای خود شد؛ اما خودداری ایزاک سبب شد، تا ریچارد نیروهای خود را آماده حمله به ایزاک کند. نیروهای وی توانستند در مدت زمان کوتاهی تمامی جزیره را فتح کنند. بدین ترتیب، ریچارد از قبرس به عنوان مرکز تأمین آذوقه نیروهای خود طی نبرد با ایوبیان استفاده کرد.[126] سرانجام در هفتم ژوئن ۱۱۹۱ میلادی، نیروهای ریچارد به سواحل شرقی مدیترانه رسیدند و در اولین اقدام ناوگان اعزامی مسلمانان از مصر را در دریا نابود کرد، تا امید نیروهای مدافع شهر برای شکستن محاصره از بین رود.[127]
محاصره و تصرف عکا
در سال ۱۱۸۹، با پخش خبر آماده شدن نیروهای جدید در اروپا برای اعزام به سمت شام، صلاحالدین آرایش نیروهای خود را از حالت تهاجمی به حالت دفاعی تغییر داد؛ چون برخلاف نبردهای قبل، از نیروی کافی برخوردار نبود. گی لوزینیان که بعد از مدتی آزاد شد، با استفاده از حالت تدافعی صلاحالدین، در اواخر اوت ۱۱۸۹ به عکا حمله برد و شهر را محاصره نمود.[128] صلاحالدین بعد از آگاهی از محاصره عکا، به همراه نیروهای خود عازم عکا شد و پس از رسیدن به نزدیکی شهر، اقدام به محاصره نیروهای صلیبی کرد؛ اما قدرت وی کمتر از نیروهای صلیبی بود و نتوانست محاصره آنها را بشکند. در زمانی که نیروهای صلیبی و ایوبی درگیر بودند، گی منتظر نیروهای کمکی از اروپا بود، تا به کمک آنها بتواند صلاحالدین را عقب براند و مناطق تصرف شده توسط وی را پس بگیرد.[129][130][131][132]
با وجود کمکهای محلی که از جانب مصر و شام به ارتش ایوبی میشد، صلاحالدین توان و نیروی کافی برای شکستن محاصره را نداشت. هر دو ارتش طی زمستان به عملیات خود علیه دیگری ادامه دادند؛ اما به نتیجه مشخص و کاملی دست نیافتند. این موقعیت تا آنجا پیش رفت که بین دو طرف توازن قدرت ایجاد شد، به حدی که نه صلیبیون میتوانستند وارد شهر شوند و نه صلاحالدین میتوانست آنها را عقب بزند؛ بنابراین دو طرف در انتظار رسیدن کمک بودند، تا فرصت حمله به یکدیگر را بیابند. اما به مرور شرایط برای صلیبیون دشوار شد؛ زیرا دسترسی به آذوقه و مواد غذایی را از دست دادهبودند. با رسیدن یک کشتی حامل گندم و در ادامه خبر پیاده شدن شاهان فرانسه و انگلستان در سواحل شرقی مدیترانه، صلیبیون برای ادامه نبرد امیدوار شدند.[133][134][135][136]
فیلیپ پس از رسیدن به عکا، استحکامات محاصره را قوت بخشید و صفوف صلیبیون را منسجم و آلات و ادوات محاصره را تجدید کرد. با این حال حملات وی تا زمان رسیدن ریچارد به تعویق افتاد.[137] ریچارد یکم نیز بعد از تصرف قبرس، در ۵ ژوئیه ۱۱۹۱ به سواحل شرقی و در ۸ ژوئیه به عکا رسید.[138][139][140][141] صلاحالدین نیز با آگاهی از رسیدن نیروهای کمکی صلیبی، حملات خود را ادامه داد؛ اما به موفقیتی نرسید. در مقابل صلیبیون توانستند حلقه محاصره را تنگتر کنند. سرانجام بعد از مذاکرات بین محافظان عکا با صلیبیون، آنها شهر خود را تسلیم نیروهای صلیبی نمودند و در مقابل صلاحالدین نیز نیروهای خود را به عقب راند.[142][143][144]
اختلاف فیلیپ و لئوپولد با ریچارد و بازگشت به اروپا
فیلیپ نخستین پادشاه اروپایی بود که به اراضی مقدس رسید و در بدو رسیدن خود، به نیروهای صلیبی محاصرهکننده عکا پیوست و رهبری نیروهای صلیبی را به همراه کنراد تا زمان رسیدن ریچارد برعهده گرفت. قبل از رسیدن به عکا، فیلیپ به همراه ریچارد، نخست سیسیل و سپس قبرس را اشغال کردند و نخستین اختلافات بین دو پادشاه از همینجا آغاز شد زیرا طبق قرارداد مسینا، دو طرف توافق کرده بودند، که فتوحات و غنائم را بین خود بهطور مساوی تقسیم کنند اما ریچارد اعلام کرد که نیمی از خاک قبرس را به شرط واگذاری فلاندر که از بخشهای غنی خاک فرانسه بود، قبول خواهد کرد که با جواب رد فیلیپ همراه بود. اینچنین تنش بین طرفین شعلهور شد. فیلیپ که قبرس و سیسیل چیزی بدست نیاورده بود، خود را آماده حرکت به سمت بندر صور کرد تا بتواند زودتر از ریچارد بر منطقه و نیروهای صلیبی مسلط شود. با رسیدن ریچارد به عکا، بار دیگر تنش بین دو پادشاه آغاز شد.[145]
نخستین اختلاف در عکا، بر سر انتخاب پادشاه اورشلیم بود و بدین ترتیب دستهبندیها آغاز شد. فیلیپ طرفدار کنراد بود در حالی که ریچارد طرفدار گی لوزینیان بود که در آخر این مناقشه با انتخاب مجدد گی به عنوان پادشاه و پس از آن کنراد و سپس ایزابلا __ دختر گی سیبلا و امالریک __ به پایان رسید. دومین اختلاف از آنجا آغاز شد که بعد از بیماری دو پادشاه در عکا، فیلیپ که زودتر سلامتی خود را بدست آورده بود، درصدد حمله شدیدی برای فتح نهایی عکا کشید. ریچارد که هنوز سلامتی خود را بهطور کامل بازنیافتهبود و نگران بینصیب ماندن از غنائم پیروزی بود، اجازه همراهی نیروهای خود را برای اجرای نقشه فیلیپ نداد؛ و به علت کنارهگیری ریچارد و نیروهایش، تلاش فیلیپ در فتح نهایی عکا به جایی نرسید و حمله متقابل صلاحالدین به لشکرگاه صلیبیون و فیلیپ، با دشواری دفع شد. سومین اختلاف بین دو پادشاه پس از تصرف عکا رخ داد که با اشغال نهایی عکا، نیروهای هر پادشاهی در مکانی در شهر مستقر شدند اما نیروهای آلمانی خواهان پایگاهی هم طراز با نیروهای فرانسوی و انگلیسی بودند که با حمایت فیلیپ همراه شدند و به همین دلیل پرچم خود را کنار پرچم ریچارد برافراشتند که نیروهای انگلیسی در مقابل پرچم را فرو کشیدند و به خندق شهر انداختند. لئوپولد که از این ماجرا به خشم آمده بود، به همراه نیروهای خود به اروپا بازگشت. علاوه بر آن، فرانسویانی که قبل از سقوط عکا توسط صلاحالدین، صاحب زمین و مستغلاتی در عکا بودند، استرداد املاک خود را خواستار شدند که با مخالفت ریچارد روبهرو شدند بنابراین دست به دامان فیلیپ شدند اما اصرارهای فیلیپ نیز به نتیجهای نرسید که منجر به خشم بیش از پیش فیلیپ شد.[146]
با تطهیر کلیسای جامع، فیلیپ قصد خود را برای بازگشت خود به فرانسه اعلام و هوگ سوم، دوک بورگاندی را به عنوان رهبر نیروهای فرانسوی در اراضی مقدس انتخاب کرد. ریچارد که مخالف تصمیم وی بود، خواستار ماندن وی تا ۳ سال دیگر شد اما فیلیپ تنها وعده داد که تا بازگشت ریچارد، به قلمرو وی در فرانسه کاری نداشته باشد. سرانجام فیلیپ دوم، در ۳۱ ژوئیه عکا را به قصد صور ترک و پس از سه روز به سوی بریندیزی حرکت کرد. این حرکت هرچند از نظر انگلیسیها خیانت بود اما برای فیلیپ مشکلاتی در فرانسه به وجود آمده بود همچون مشکلات وراثت فلاندر که مسئولیت آن مستقیماً بر دوش وی بود. علاوه بر آن داستانی وجود دارد که در زمان شدت گرفتن بیماری فیلیپ، ریچارد، بر سر بالین وی حاضر شده و با مزاح به امید مرگ وی بر اثر شنیدن این خبر، به وی دروغ گفت که پسرش لویی مردهاست و وی دیگر وارثی برای تاج و تخت خود ندارد. اینچنین عده زیادی از صلیبیون حق را به فیلیپ میدادند و حرمتش را در قیاس با ریچارد بیشتر نگه میداشتند.[147]
پس از فتح عکا
با تصرف عکا توسط ریچارد و بازگشت فیلیپ به سمت اروپا به دلیل برآورده نشدن خواستههایش، ریچارد به تنهایی رهبری نیروهای صلیبی برعهده گرفت. وی در اولین گام، کلیساهای عکا را با کمک آدلارد ورونایی، مجدداً متبرک کرد. سپس، اختلافات موجود بر سر پادشاهی اورشلیم بین کنراد و گی لوزینیان را به نفع گی و ایزابلا حل کرد. در ادامه ریچارد مذاکرات خود را با صلاحالدین آغاز کرد. قبل از آن، صلاحالدین رضایت خود را با معاهده صلح و تسلیم عکا اعلام کرد. در هنگامی که صلیبیون مشغول بازسازی دیوار و حصار شهر عکا بودند، صلاحالدین تمامی زندانیان و اسرای صلیبی را جمعآوری و طی نامهای به ریچارد، خواهان آزادی اسرای مسلمان در عکا در مقابل آزادی اسرای مسیحی شد. در ۲ اوت ۱۱۹۱، نمایندگان ریچارد به لشکرگاه صلاحالدین رفتند و موافقت شاه انگلستان را با درخواست صلاحالدین مبنی بر آزادی اسرا در ازای دریافت پول در ۳ قسط اعلام کردند؛ قرار بر آن شد با دریافت اولین قسط، اسرای مسلمان آزاد شوند.[148]
در ۱۱ اوت نخستین قسط و اولین دسته از زندانیان مسیحی به سمت عکا فرستاده شدند؛ اما ریچارد با فرستادن نمایندگان خود، خواهان آزادی اسرای عالیرتبه مسیحی شد و اعلام کرد، تا زمانی که اسرا آزاد نشوند، سربازان اسیر شده در عکا را آزاد نخواهد کرد. صلاحالدین پیشنهاد کرد تا به جای پرداخت غرامت و پول، بزرگان اسیر شده مسیحی را آزاد کند یا پرداخت پول را قبول کنند و اجازه ماندن بزرگان مسیحی در نزد خود را بدهند، که ضامن سلامتی و آزادی سربازانش باشد. نمایندگان با هر دو درخواست و پیشنهاد صلاحالدین مخالفت کردند و به سمت عکا بازگشتند.[149]
در این زمان، ریچارد درصدد ترک عکا و حرت به سمت جنوب و اورشلیم بود، اما اسرای مسلمان مانعی برای حرکت بودند. وی سرانجام پس از بازگشت نمایندگانش در ۲۰ اوت، اعلام داشت که صلاحالدین به عهد صلح پایبند نبودهاست، بنابراین دستور قتل ۲۷۰۰ نفر اسرای مسلمان در عکا را صادر نمود. پس از آن، عدهای تلاش کردند تا بهانهای برای این کشتار بتراشند، تا نیروهای صلیبی را برای این کشتار ترغیب کنند. در روز ۲۰ اوت کشتار آغاز شد و طبق گفته منابع، علاوه بر نیروهای اسیر شده، زنان و کودکان نیز در کنار آنها به قتل رسیدند و تنها تعدادی از نجبا که تحمل بردگی را داشتند، بخشیده شدند. صلاحالدین نیز پس از حادثه، قول داد که انتقام مسلمانان به قتل رسیده را بگیرد.[150]
نبرد آرسوف
بعد از تسخیر عکا، ریچارد در ۲۵ اوت، تصمیم گرفت به یافا لشکرکشی کند، که از آن طریق میتوانست مقدمات حمله به اورشلیم را فراهم سازد. طی این لشکرکشی که دیگر شاه فرانسه و بزرگان صلیبی همچون کنراد نبودند، ریچارد حرکت خود را به موازات خط ساحلی مدیترانه آغاز کرد تا ناوگان دریایی وی، مراقب جناح ارتش وی باشد و صلاحالدین نیز به موازات وی حرکت کرد اما در ۷ سپتامبر، ۱۱۹۱ قبل از رسیدن به یافا، در ۵۰ کیلومتری شمال یافا در منطقهای به نام آرسوف، مورد هجوم ناگهانی نیروهای ایوبی به فرماندهی صلاحالدین قرار گرفت. در ابتدا به دلیل آرایش دفاعی نیروهای صلیبی، نیروهای ایوبی حملات خود را آغاز کردند و صلیبیون را تحت فشار قرار داد. اما با ضد حمله نیروهای صلیبی به کمک شوالیههای هوسپیتالر، صفوف جناح راست صلاحالدین شکست و سبب شد تا بین نیروهای ایوبی فاصله بیفتد. ریچارد از موقعیت استفاده کرده و با ضد حملات خود، نیروهای ایوبی را مجبور به فرار کرد. پیروزی در آرسوف بسیار مهم بود زیرا سبب شد تا صلیبیون از زیر فشار شکست ناپذیری صلاحالدین خارج شوند و روحیه خود را بازیابند. با این وجود، این نبرد تلفات فراوانی حتی برای مسلمانان در برنداشت. ریچارد به عنوان فرمانده نیروهای صلیبی، پس از نبرد شهرت فراوانی به خاطر شکست دادن صلاحالدین کسب کرد و لقب شیردل به وی داده شد و سبب شد تا وجهه وی به عنوان بک فرمانده بزرگ و کارآمد بر همگان، به خصوص خود صلیبیون آشکار شود. با این پیروزی و عقبنشینی صلاحالدین، ریچارد راه خود را به سمت جنوب، یافا و عسقلان، ادامه داد تا با بدست آوردن آن، راه ارتباطی بین شام و مصر را قطع کند و موقعیت مناسبی را برای بازپسگیری اورشلیم ایجاد کند اما ریچارد از موقعیت استفاده نکرد و طی نامهای از صلاحالدین درخواست مذاکره کرد.[151][152][153][154]
بعد از نبرد آرسوف
پس از پیروزی ریچارد در آرسوف و تسلط بر آرسوف، وی به سمت یافا حرکت کرد و پس فتح آجا، اقدام به تأسیس مرکز فرماندهی کرد، تا موقعیت خود را در مناطق سواحلی در برابر صلاحالدین حفظ کند و در طول این مدت صلاحالدین به تنظیم و سازماندهی صفوف نیروهای خود پرداخت و خود را برای نبرد دیگری با ریچارد آماده کرد. صلاحالدین از ترس حمله صلیبیون به عسقلان و ایجاد پایگاهی در آنجا بعد که راه مصر را که مهمترین راه تأمین نیروی نظامی وی بود را ببندد، نیروهای خود به عسقلان فرستاد و با تخریب و ویران ساختن شهر، مانع از دستیابی ریچارد به این شهر شد. صلیبیون که در یافا مستقر بودند، هز از گاهی با مسلمانان که در دشت لیدا، زد و خوردهایی کوچک داشتند. با اقامت طولانی مدت ریچارد در یافا، بسیاری از سربازان صلیبی به عکا بازگشتند. ریچارد طی نامهای به گی خواهان بازگشت آنها به ارتش شد اما با بیاعتنایی گی روبهرو شد؛ پس خود به عکا بازگشت تا نیروها را به یافا برگرداند. در این زمان بود که دردسرهای ریچارد آغاز شد؛ در شمال و عکا، قدرت به دست نیروهای طرفدار کنراد افتاده بود که برای ریچارد خوشایند نبود. در قبرس تحرکاتی بر اثر نارضایتی علیه حاکم گمارده شده ریچارد در قبرس و بازگشت فیلیپ به فرانسه و ترس از اقدامات وی و تصرف تاج و تخت انگلستان توسط برادرش، جان، اسباب آشفتگی بیش از پیش وی را فرام کرد. وی برای رفع این مشکلات در اولین گام، قبرس به شوالیههای معبد فروخت تا باری از دوشهایش برداشته شود. اما به علت دوری از اروپا و حوادث در حال اتفاق در آنجا، تمایل به مذاکره با صلاحالدین پیدا کرد تا با گفتگو بتواند اراضی از دست رفته را بدون جنگ پس بگیرد و خود به اروپا بازگردد؛ بنابراین ریچارد پس از بازگشت از عکا، آمادگی خود را برای مذاکره اعلام کرد. صلاحالدین نیز برادر خود، عادل، را برای دیدار با ریچارد به یافا فرستاد. در این مذاکره بود که ریچارد پیشنهاد داد که خواهرش جوآنا با عادل برادر صلاحالدین ازدواج کند و عادل به عنوان پادشاه فلسطین که مورد قبول طرفین است، انتخاب شود؛ اما مخالفت صلاحالدین سبب شد تا ریچارد نیروهای خود را به سمت اشکلون حرکت دهد اما تخریب منطقه توسط صلاحالدین سبب بازگشت صلیبیون به یافا شد.[155][156]
در نوامبر ۱۱۹۱ میلادی و آغاز فصل سرما، در حالی نیروهای ایوبی، ترک مخاصمه کرده بودند، نیروهای صلیبی تازهنفس صلیبی در عکا با دستور ریچارد به رمله حرکت کردند تا از آنجا به سمت اورشلیم حمله ببرند. با این حال شرایط برای نیروهای صلیبی سخت بود زیرا نیروهای ایوبی به فرمان صلاحالدین، اقدام به تخریب شهرها و روستاها و غارت محصولات کرده بودند تا نیروهای صلیبی برای تأمین آذوقه تحت فشار قرار بگیرند؛ و در همین زمان صلاحالدین در شرایط دشواری قرار داشت؛ زیرا امیران دولتش وی را تحت فشار قرار دادهبودند و بخش اعظمی از نیروهایش بخاطر جنگهای قبلی از بین رفته و مابقی نیروهای وی با آغاز فصل سرما و ریزش بارانهای نوامبر مرخص شده بودند و فقط نیروهایی که از مصر آمده بودند، در لشکرگاه وی قرار داشتند. با توجه به زد و خوردهای کوچک بین نیروهای دو طرف، ریچارد در عید میلاد مسیح نیروهای خود را به نزدیکی لطرون، در حاشیه تپههای یهودیه هدایت کرد و زمستان را در این شهر گذراند. سپس نیروهایش تا ۱۲ مایلی اورشلیم، یعنی بیت نوبا، پیشروی کردند. در این زمان روحیه نیروهای مسلمان در اورشلیم به سبب شکستهای قبلی ضعیف و شکننده شده بود و احتمال سقوط سریع اورشلیم بدست صلیبیون زیاد شدهبود، اما بدی شرایط جوی و سرمای شدید به همراه بارانهای سنگین سبب شد تا صلیبیون از ترس حملات غافلگیرانه ایوبیان به سمت رمله عقبنشینی کنند.[157][158]
در این زمان ریچارد از کنراد خواست تا او را در نبردهای بعدی همراهی کند، اما کنراد به دلیل اتحاد ریچارد با گی لوزینیان، درخواست وی را نپذیرفت. کنراد همچنین برای در امان ماندن از خطر حمله صلیبیون به صور، با صلاحالدین مذاکره کرد تا در صورت حمله احتمالی ریچارد و گی، از وی حمایت کند. اینچنین بین سران صلیبی اختلاف شدیدی به وجود آمد که مانعی برای نیروهای صلیبی برای رسیدن به اورشلیم شد.[159]
در طول زمستان سال ۱۱۹۱ و بازگشت نیروها به رمله، روحیه نیروها دگرگون گشت. فرانسویان که از ادامه نبرد برای فتح مجدد اورشلیم ناامید شده بودند، به بافا و عکا بازگشتند. ریچارد برای رهایی از این شرایط روحی آشفته نیروهایش، شورایی تشکیل داد که در آن توافق شد ریچارد به همراه نیروهایش عازم عسقلان شوند تا بار دیگر این شهر را بازسازی کنند و همچنین وی فرانسویان را بار دیگر قانع کرد تا به نیروهای وی بپیوندند. صلاحالدین نیزبه تجدید قوای نیروهای خود پرداخت و منتظر رسیدن نیروهای تازهنفس از جزیره و موصل شد. در فوریه ۱۱۹۲، اوضاع در بین صلیبیون رو به وخامت رفت؛ ریچارد از کنراد دعوت نمود تا در کار بازسازی عسقلان شرکت جوید ولی کنراد درخواست وی را رد کرد. بعد از چند روز نیروهای فرانسوی از همراهی با ریچارد دست شستند و عازم عکا شدند زیرا منابع مالی فرانسویان تمام سده بود و ریچارد نیز به دلیل کمبود ذخایر مالی خزانهاش، توان پرداخت هزینههای آنها را نداشت. همچنین در عکا، بین نیروهای جنوا و پیزا اختلاف پیش آمد که منجر به درگیری بین آنها شد که ریچارد برای حل مشکل به عکا رفت اما موفق به ایجاد سازشی بین آنها نشد و حتی مذاکراتش با کنراد در صور بینتیجه بود. وی برای رهایی از این مشکلات بار دیگر عسقلان بازگشت تا بتواند صلحی بین خود و صلاحالدین برقرار کند زیرا بیش از پیش رسیدن به توافقی را در دسترس میدید.[160][161]
وضعیت پادشاهی اورشلیم
با این وضعیت، رد و بدل شدن فرستادگان و نمایندگان ادامه یافت تا اینکه صلاحالدین بار دیگر، عادل را به نزد ریچارد در عسقلان کرد تا با پادشاه انگلستان مذاکره و گفتگو کند که پس از بازگشت وی به جانب برادرش، تصور میشد توافق و سازشی حاصل شدهاست. در همین حین، اخباری به ریچارد میرسید که دال برآشفتگی اوضاع در انگلستان بود و نیاز به حضور وی بیش از پیش احساس میشد؛ بنابراین در عید پاک ۱۱۹۲، ریچارد شورایی تشکیل داد تا بتواند مشکلات موجود بین سران صلیبی و پادشاهی اورشلیم را حل و فصل کند تا وی بار دیگر عازم انگلستان شود. وی در حین جلسه اعلان کرد که هر شخص در انتخاب گی یا کنراد برای پادشاهی آزاد است و برخلاف تصورش، اینبار کنراد با رأی قاطع حاضران جلسه، به عنوان پادشاه جدید انتخاب شد.[162]
با انتخاب کنراد، قرار بر آن شد تا وی به همراه نیروهایش عازم عسقلان شوند تا در آنجا تاجگذاری کند اما قبل از حرکت وی به سمت جنوب، کنراد در شب قبل از حرکت، توسط دو نفر از فداییان اسماعیلی به قتل رسید. حال ایزابلا، دختر سیبلا، که به عنوان جانشین کنراد انتخاب شده بود، به عنوان پادشاه جدید اورشلیم، تاجگذاری کرد و پس از نشستن بر تخت، با هانری شامپانی ازدواج کرد و فرماندهی نیروها را به وی سپرد.[163]
پیشزمینه نبرد یافا
با فراغت ریچارد از امور پادشاهی، وی بار دیگر تمرکز خود را معطوف صلاحالدین کرد. در این زمان بود که خبری به ریچارد رسید مبنی بر شورش و طغیان برادرزاده صلاحالدین علیه سلطان ایوبی که شرایط مناسبی برای صلیبیون فراهم آورده بود؛ بنابراین وی به همراه نیروهای خود، عازم داروم شد و توانست طی نبردی، آخرین دژ صلاحالدین بر کرانه فلسطین را تصرف کند. پس از این پیروزی، صلیبیون بار دیگر به فتح اورشلیم امیدوار شدند اما خبرهای ناگوار از انگلستان و ترس ریچارد از عاقبت نظامی این لشکرکشی، مانع از حرکت نیروهای صلیبی به سمت اورشلیم شد.[164]
در ۷ ژوئن ۱۱۹۲، بار دیگر صلیبیون به تکاپو افتادند و با پیمودن راه به سمت شرق، ابتدا به رمله سپس لطرون و ذر آخر بیت نوبه رسیدند و به مدت یک ماه برای کسب آمادگی لازم برای حمله به اورشلیم، در این منطقه اقامت کردند. صلاحالدین نیز پس از سرکوب شورشیان، به همراه نیروهای تازهنفس از موصل و جزیره، در اورشلیم مستقر و آماده نبردی دیگر با ریچارد شد. اما کمبود آذوقه به دلیل خشکسالی و کمبود باربر و تجهیزات لازم لشکرکشی، حرکت صلیبیون به سمت اورشلیم را غیرممکن کرده بود بنابراین طرفین به زد و خوردهای کوچک در منطقه بسنده کردند.[165]
در ۲۰ ژوئن، صلیبیون از حمله به اورشلیم عاجز بودند و در اجرای طرح حمله به مصر، مردد، خبر عبور کاروان بزرگی از مصر به سمت اورشلیم، موجب زنده شدن امیدی در آنها شد. ریچارد بیوقفه عازم خویلفه شد و توانست کاروان را در حبرون غربی، بدون مشکل خاصی تصرف کند. رسیدن این خبر به صلاحالدین موجب مشوش و عصبانیت وی شد زیرا طی توافقات قبلی با شاهان قبلی اورشلیم، هرگونه حمله به کاروانهای تجاری منع شده بود. با این حال صلاحالدین دستور داد تا تمامی چاه و مزارع بین بیت نوبه و اورشلیم را تخریب و مسدود کنند تا شرایط عبور از این راه بر صلیبیون دشوار شد. سپس سلطان ایوبی با تشکیل جلسهای با بزرگان کشوری و لشکری حکومت خود، خواهان پایداری و ایستادگی در اورشلیم در برابر صلیبیون و ریچارد شد، هرچند که ترکان و کردان سپاه وی، با این تصمیم موافق نبودند. اما اوضاع صلیبیون به نفع صلاحالدین تمام شد زیرا در حالی که صلیبیون با امید تجهیزات و آذوقه، خود را آماده جنگ میکردند، اختلافات بین فرانسویان و انگلیسیها شعلهور شد زیرا با رسیدن خبر مسدود شدن چاهها، انگلیسیها به ریچارد در مورد کمبود آب آشامیدنی هشدار داده بودند اما فرانسویان سخنان آنها رد و خواهان سریع به سمت اورشلیم بودند. با این حال ریچارد با بیم کمبود آب و اتفاق حادثهای مانند حطین، از ادامه لشکرکشی منصرف و به سمت یافا عقب نشست تا منتظر زمان مناسب دیگری باشد.[166]
با بازگشت ریچارد به یافا، باز وی در پی آن شد تا معاهدهای صلحی با صلاحالدین ببندد و خود به سمت انگلستان حرکت کند. پس وی برای نشان دادن حسننیت خود، برادرزاده خود را عازم اورشلیم کرد تا صلاحالدین را برای بسته شدن صلحی بین طرفین قانع کند. صلاحالدین نیز پس از مشورت، موافقت خود را با شرط نابودی دژ عسقلان اعلام کرد که این شرط توسط ریچارد رد شد. حال امیدهای ریچارد برای رسیدن به توافق صلحی از بین رفت و وی ناگهان قصد بیروت کرد تا پس از تسخیر آنجا عازم انگلستان شود. با خارج شدن ریچارد از یافا و حرکت وی به سمت شمال، صلاحالدین فرصت را برای بازپسگیری یافا و عسقلان غنیمت شمرد و در ۲۷ ژوئیه از اورشلیم خارج و به سمت یافا حرکت کرد و شهرها را به محاصره گرفت. هرچند مدافعین شهر، با تمام قدرت دفاع میکردند اما نیروهای ایوبی با روحیه بیشتری کن بدست آورده بودند، پیشروی میکردند. در این حین، به مجرد رسیدن خبر و پیک یافا به ریچارد، وی بار دیگر به همراه نیروهای پیزا و جنوا مستقر در عکا، از راه خشکی و دریا عازم یافا شد تا بار دیگر با صلاحالدین روبهرو شود.[167]
نبرد یافا
در ژوئیه سال ۱۱۹۲، ارتش صلاحالدین ندانسته از بازگشت ریچارد به سمت جنوب، توانست قسمت اعظمی از یافا را بجز دژ شهر تصرف کند. با تسلط صلاحالدین بر شهر، وی کنترل نیروهای خود را از دست داد زیرا ارتش به جبران کشتار مسلمانان در عکا درصدد کشتار صلیبیون بود و حتی صلاحالدین نیز پس مدتی توانست بر نیروهای خود مسلط شود و آنها از کشتار مردم و صلیبیون بازدارد. پس از آن نیروهای ایوبی درصدد حملهای به دژ اصلی و تصرف آن بودند که کشتیهای در حال نزدیک شدن به ساحل یافا روبهرو شدند.[168]
با نزدیک شدن ریچارد به یافا، نیروهای باقی مانده در دژ شهر، روحیه گرفته و مقاومت شدیدی در برابر نیروهای صلاحالدین کردند و توانستند نیروهای نامنظم مسلمانان را از شهر برانند. صلاحالدین که توان مقابله در برابر ریچارد را نداشت، فرار کرد تا خود را آماده نبرد دیگری کند. ریچارد نیز توانست با کمک ۸۰ شوالیه، ۱۴۰۰ کماندار و ۲۰۰۰ نیروی ایتالیایی، شهر را از تمامی نیروهای ایوبی پاک کند و بر شهر مسلط شود. فردای نبرد، صلاحالدین نماینده خود را عازم یافا کرد تا با ریچارد در باب معاهده صلح مذاکره کند اما پافشاری صلاحالدین بر تخریب عسقلان و مخالفت ریچارد با این کار، باز مانع از رسیدن به توافق شد.[169]
صلاحالدین پس از نرسیدن به توافق با ریچارد، خود را آماده حمله ناگهانی به صلیبیون کرد زیرا از تعداد کمتر نیروهای صلیبی در قیاس با ارتش خود خبر داشت و میدانست که مابقی نیروهای صلیبی هنوز در قیصریه هستند که رسیدن آنها به یافا به منزله شکست نهایی صلاحالدین در مقابله با ریچارد بود. در نزدیکی طلوع روز ۵ اوت سال ۱۱۹۲، صلاحالدین در حالی که صلیبیون آمادگی نبرد را نداشتند، ضدحملهای را علیه ریچارد و نیروهایش انجام داد، تا بتواند صلیبیون را در یافا درهم بشکند و بر شهر یافا مسلط شود. اما نیروهای وی که از تجهیزات و زرههای سبک برخوردار بودند، در مقابل تیرهای کمانداران زنبورکی به شدت ضربه خوردند و خسارت و کشتار زیادی دادند. بدین ترتیب نبردی که برای بازپسگیری یافا صورت گرفته بود، با شکست کامل نیروهای صلاحالدین همراه بود و وی در ادامه مجبور به عقبنشینی به سمت اورشلیم شد.[170][171]
معاهده صلح و پایان جنگ
در ۲ سپتامبر ۱۱۹۲ و به دنبال شکست مسلمانان در نبرد یافا، صلاحالدین با کمک نیروهای تازهنفس که از مصر و شام رسیده بود، در رمله اقامت کرد تا خود را آماده نبرد دیگری کند اما ریچارد که از شرایط فرسوده شده بود و تخت پادشاهی خود در انگلستان را در خطر غضب آن توسط برادرش، جان میدید، بار دیگر به عادل که او نیز از ادامه جنگ خسته شده بود، روی آورد تا وی صلاحالدین را برای مذاکره و رسیدن به توافق قانع کند. با این حال صلاحالدین باز بروی نابودی عسقلان تأکید داشت. سرانجام در ۲۸ اوت ۱۱۹۲، آخرین فرستادگان صلاحالدین به نزد ریچارد در یافا رفتند و شروط خود را برای صلح اعلام کردند و پنج روز بعد، در ۲ سپتامبر ۱۱۹۲، معاهده صلح پنجسالهای بین وی و نمایندگان صلاحالدین امضا شد تا بدین ترتیب سومین جنگ صلیبی با معاهده صلح بین طرفین به پایان برسد.[172] طی این مذاکرات توافق شد که به مدت پنج سال میان ارتش دو طرف آتشبس برقرار شود. اورشلیم همچنان در دستان صلاحالدین باشد و زائران و تجار مسیحی بدون هیچ مشکلی به اورشلیم سفر کنند و عسقلان که شهر رابط بین مصر و شام بود، تخریب و تحت کنترل ایوبیان قرار گیرد. بعد از پایان مذاکرات و برقراری صلح بین طرفین، ریچارد به همراه نیروهای باقی مانده خود عازم انگلستان شد، تا بار دیگر کنترل تاج و تخت انگلستان را بدست بگیرد.[173]
پیامد
بعد از معاهده یافا، طرفین با نتیجه بدست آمده از جنگ موافق نبودند. اگرچه پیروزیهای ریچارد سبب شد تا مسلمانان کنترل خود را در شهرهای سواحل شرقی مدیترانه از دست بدهند و صلیبیون دولت مسیحی پادشاهی اورشلیم را در فلسطین احیا کردند، اما بسیاری از مسیحیان در اروپا از ریچارد به واسطه تصمیمش برای انصراف از ادامه فتوحات تا تصرف دوباره اورشلیم، با وجود قدرت کافی، ناامید شدند.[174] در طرف مقابل نیز، بسیاری از مردمان جهان اسلام از صلاحالدین که موفق به بیرون راندن صلیبیون از سوریه و فلسطین نشده بود، احساس ناراحتی کردند. با این حال، در نتیجه این معاهده تجارت در سراسر خاورمیانه و در خطوط ساحلی دریای مدیترانه شکوفا شد.[175]
صلاحالدین که تمامی عمر خود را صرف جهاد علیه صلیبیون کردهبود، در اثر بیماری تب زرد در سال ۱۱۹۳ در دمشق درگذشت. بعد از مرگ او دولت ایوبیان میان فرزندانش تقسیم گردید. فضل به حکومت دمشق رسید و عزیز در قاهره و ظهیر در حلب حکومت کردند. بعدها حکومت آنها به روسای محلی منتقل شد. تنها حلب تا سال ۱۳۹۰ میلادی در اختیار خاندان ایوبی قرار داشت.[176]
ریچارد پس از بازگشت از سرزمین مقدس در دسامبر ۱۱۹۲ توسط دوک اتریش، لئوپولد پنجم که وی را در مرگ کنراد یکم، پسر عموی خود، مقصر میدانست، اسیر، زندانی و مسموم شد. ریچارد نیز خود را در ماجرای مرگ کنراد مبری میکرد؛ با این حال ریچارد پس از مدتی به زندان هاینریش ششم، امپراتور مقدس روم منتقل شد و در عوض پرداخت ۱۵۰ هزار مارک آزادی خود را خرید و راهی انگلستان شد و در سال ۱۱۹۴ به ناتینگهام رسید. وی سرانجام در سال ۱۱۹۹ بر اثر اصابت یک تیر درگذشت، تا حکومت به بردارش جان برسد.[177]
بعد از پایان جنگ، هنری دوم که همسر ایزابلا شدهبود درگذشت، تا بار دیگر ایزابلا با شخص دیگری ازدواج کند و آن شخص آمالریک دوم، برادر گی لوزینیان بود، که بعد از مرگ گی، به حکومت قبرس رسیدهبود. در سال ۱۲۰۵ با مرگ ایزابلا و آمالریک، دختر بزرگ ایزابلا، ماریا مونفروا، به قدرت و حکومت اورشلیم رسید.[178] پاپ جدید، اینوسنت سوم، جنگ صلیبی چهارم را اعلام کرد، اما بهخاطر درگیریهای درونی بین شاهان و مراکز قدرت مسیحی، جنگ صلیبی چهارم از هدف اولیه خود منحرف شد و به غارت قسطنطنیه مسیحی و تقسیم امپراتوری بیزانس بین جمهوری ونیز و صلیبیون انجامید.[179]
پانویس
- صفوی، جنگهای صلیبی، ۱۳.
- بازورث، سلجوقیان، ۸۴–۸۳.
- لسترنچ، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ۱۴۹.
- بازورث، سلجوقیان، ۱۱۳–۱۱۲.
- صفوی، جنگهای صلیبی، ۱۰۳.
- صفوی، جنگهای صلیبی، ۵۱.
- Runciman، A History of the Crusades، ۱۹۱.
- لوی بیئل، جنگهای صلیبی، ۵۱–۵۳.
- صفوی، جنگهای صلیبی، ۱۴–۱۵.
- صفوی، جنگهای صلیبی، ۴۶–۵۳.
- لوی بیئل، جنگهای صلیبی، ۹۲–۹۵.
- Roger، Latin Siege Warfare in the Twelfth Century، ۲۷–۲۹.
- France، Victory in the East: A Military History of the First Crusade، ۲۲۹.
- Asbridge، The Creation of the Principality of Antioch، ۲۶–۲۷.
- صفوی، جنگهای صلیبی، ۶۰.
- صفوی، جنگهای صلیبی، ۶۱.
- صفوی، جنگهای صلیبی، ۶۲.
- صفوی، جنگهای صلیبی، ۶۳–۶۸.
- Riley-Smith، The Crusades: A Short History، ۳۴.
- Bradbury، The Medieval Siege، ۲۹۶.
- صفوی، جنگهای صلیبی، ۶۹–۷۱.
- لوی بیئل، جنگهای صلیبی، ۱۰۸–۱۲۹.
- Riley-Smith، «The Title of Godfrey of Bouillon»، Bulletin of the Institute of Historical Research.
- صفوی، جنگهای صلیبی، ۷۳.
- صفوی، جنگهای صلیبی، ۸۵–۸۶.
- صفوی، جنگهای صلیبی، ۸۶–۸۷.
- َKingsford، The Crusades: The Story of the Latin Kingdom of Jerusalem، ۱۴۵.
- Runciman، A History of the Crusades، ۲۲۵–۲۴۴.
- Runciman، A History of the Crusades، ۹۸–۹۹.
- Runciman، A History of the Crusades، ۲۲۵–۲۴۴.
- Riley-Smith، The Crusades: A Short History، ۵۰.
- Nicolle، The Second Crusade 1148: Disaster outside Damascus، ۷۸.
- Magdalino، The Byzantine Empire (1118–1204)، ۶۲۱.
- Runciman، A History of the Crusades، ۴۵۱–۴۶۱.
- لوی بیئل، جنگهای صلیبی، ۱۵۲–۱۵۳.
- صفوی، جنگهای صلیبی، ۱۳.
- Asbridge، The First Crusade: A New History، ۱۱۷–۱۲۰.
- فروزانی، سلجوقیان از آغاز تا فرجام، ۲۶۰–۲۵۹.
- صفوی، جنگهای صلیبی، ۸۳.
- Dupuy، The Encyclopedia of Military History، ۳۱۶.
- Dupuy، The Encyclopedia of Military History، ۳۱۶.
- ناصری، فاطمیان در مصر، ۹۵.
- Barber، The Crusader States، ۱۱۷.
- صفوی، جنگهای صلیبی، ۱۰۹–۱۱۰.
- صفوی، جنگهای صلیبی، ۱۱۲.
- Runciman، A History of the Crusades، ۹۸.
- ناصری، فاطمیان در مصر، ۹۵–۹۹.
- Barber، The Crusader States، ۱۱۸.
- Barber، The Crusader States، ۱۱۷.
- صفوی، جنگهای صلیبی، ۱۳۳.
- صفوی، جنگهای صلیبی، ۱۴۴–۱۴۸.
- صفوی، جنگهای صلیبی، ۱۵۱–۱۵۳.
- Runciman، A History of the Crusades، ۲۲۵–۲۴۴.
- صفوی، جنگهای صلیبی، ۱۶۰–۱۶۵.
- Nicolle، The Second Crusade 1148: Disaster outside Damascus، ۷۸.
- Mallett، «The Battle of Inab»، Journal of Medieval History.
- Nicolle، The Second Crusade, 1148: Disaster Outside Damascus، ۴۷.
- صفوی، جنگهای صلیبی، ۱۶۵–۱۶۹.
- صفوی، جنگهای صلیبی، ۱۷۱–۱۷۲.
- Asbridge، The Crusades: The War for the Holy Land، ۱۱۴۰.
- Nicholson، The Growth of the Latin States, 1118-1144، ۵۱۷.
- Nicholson، The Growth of the Latin States, 1118-1144، ۵۳۳.
- Nicholson، The Growth of the Latin States, 1118-1144، ۵۳۳.
- Runciman، A History of the Crusades، ۳۸۱–۳۸۲.
- فروزانی، سلجوقیان از آغاز تا فرجام، ۲۶۰–۲۵۹.
- Runciman، A History of the Crusades، ۳۸۱–۳۸۲.
- Runciman، A History of the Crusades، 369.
- Runciman، A History of the Crusades، 369.
- Barber، The Crusader States، 238.
- Lane-Poole، Saladin and the Fall of the Kingdom of Jerusalem، 88.
- داونپورت، صلاح الدین فاتح جنگهای صلیبی، ۵۴–۵۶.
- Baldwin، The first hundred years، ۵۹۸.
- بینش، روزهای سرنوشتساز در جنگهای صلیبی، ۷۷.
- Hamilton، The Elephant of Christ: Reynald of Châtillon، ۱۰۳.
- طقوش، دولت ایوبیان، ۱۲۷.
- طقوش، دولت ایوبیان، ۱۳۰.
- داونپورت، صلاح الدین فاتح جنگهای صلیبی، ۵۷.
- Baldwin، The first hundred years، ۶۰۱.
- Hamilton، The Leper King and his Heirs، ۱۵۷–۱۶۰.
- داونپورت، صلاح الدین فاتح جنگهای صلیبی، ۵۸.
- Baldwin، The first hundred years، ۶۰۸.
- طقوش، دولت ایوبیان، ۱۴۱–۱۴۲.
- داونپورت، صلاح الدین فاتح جنگهای صلیبی، ۶۱–۶۵.
- Baldwin، The first hundred years، ۶۱۳–۶۱۴.
- Baldwin، The first hundred years، ۴۵۹.
- Hamilton، The Elephant of Christ: Reynald of Châtillon، ۱۰۷.
- Runciman، A History of the Crusades، ۴۸۰.
- مادن، جنگهای صلیبی، ۳۴.
- طقوش، دولت ایوبیان، ۱۴۳–۱۴۴.
- رانیسمان، تاریخ جنگهای صلیبی، ۷۳.
- طقوش، دولت ایوبیان، ۱۴۴.
- Baldwin، The first hundred years، ۶۱۴.
- رانیسمان، تاریخ جنگهای صلیبی، ۷–۸.
- رانیسمان، تاریخ جنگهای صلیبی، ۹.
- رانیسمان، تاریخ جنگهای صلیبی، ۱۰.
- Smedly، The History of France, from the final partition of the Empire of Charlemagne to the Peace of Cambray، 63.
- رانیسمان، تاریخ جنگهای صلیبی، ۱۱–۱۳.
- Flori، Richard Coeur de Lion: le roi-chevalier، 111.
- Smedly، The History of France, from the final partition of the Empire of Charlemagne to the Peace of Cambray، 63.
- رانیسمان، تاریخ جنگهای صلیبی، ۱۱–۱۳.
- Flori، Richard Coeur de Lion: le roi-chevalier، 111.
- رانیسمان، تاریخ جنگهای صلیبی، ۱۴.
- Konstam، Historical Atlas of The Crusades، 124.
- Konstam، Historical Atlas of The Crusades، 124.
- «نبرد قونیه». آرس بلیکا. دریافتشده در ۵ دسامبر ۲۰۱۷.
- «نبرد قونیه». نیوزپیپرز لایبریری. دریافتشده در ۵ دسامبر ۲۰۱۷.
- Konstam، Historical Atlas of The Crusades، 124.
- مادن، جنگهای صلیبی، ۱۴۵–۱۴۶.
- Asbridge، The Crusades: The War for the Holy Land، 343-357.
- طقوش، دولت ایوبیان، ۱۶۶–۱۶۷.
- Asbridge، The Crusades: The War for the Holy Land، 367.
- داونپورت، صلاح الدین فاتح جنگهای صلیبی، ۷۵.
- مادن، جنگهای صلیبی، ۱۴۶–۱۴۷.
- مادن، جنگهای صلیبی، ۱۴۷.
- Warren، Henry II، 623.
- Warren، Henry II، 623-626.
- مادن، جنگهای صلیبی، ۱۴۹–۱۵۰.
- طقوش، دولت ایوبیان، ۱۶۹–۱۷۰.
- Gillingham، Richard the Lionheart، 118.
- Flori، Richard Coeur de Lion: le roi-chevalier، 99.
- رانیسمان، تاریخ جنگهای صلیبی، ۴۴.
- مادن، جنگهای صلیبی، ۱۵۰.
- Flori، Richard Coeur de Lion: le roi-chevalier، 111.
- Smedly، The History of France, from the final partition of the Empire of Charlemagne to the Peace of Cambray، 63.
- مادن، جنگهای صلیبی، ۱۵۱–۱۵۲.
- مادن، جنگهای صلیبی، ۱۵۳–۱۵۵.
- مادن، جنگهای صلیبی، ۱۵۵–۱۵۷.
- طقوش، دولت ایوبیان، ۱۶۸.
- طقوش، دولت ایوبیان، ۱۶۹.
- Gillingham، Richard the Lionheart، 187.
- رانیسمان، تاریخ جنگهای صلیبی، ۲۶–۴۳.
- داونپورت، صلاح الدین فاتح جنگهای صلیبی، ۷۵–۷۹.
- طقوش، دولت ایوبیان، ۱۶۹–۱۷۰.
- Gillingham، Richard the Lionheart، 118.
- Flori، Richard Coeur de Lion: le roi-chevalier، 99.
- رانیسمان، تاریخ جنگهای صلیبی، ۴۴.
- Smedly، The History of France, from the final partition of the Empire of Charlemagne to the Peace of Cambray، 63.
- طقوش، دولت ایوبیان، ۱۷۰–۱۷۱.
- Gillingham، Richard the Lionheart، 148.
- Flori، Richard Coeur de Lion: le roi-chevalier، 138.
- رانیسمان، تاریخ جنگهای صلیبی، ۴۸–۶۲.
- طقوش، دولت ایوبیان، ۱۷۲–۱۷۵.
- رانیسمان، تاریخ جنگهای صلیبی، ۶۲–۶۶.
- داونپورت، صلاح الدین فاتح جنگهای صلیبی، ۷۹–۸۲.
- رانیسمان، تاریخ جنگهای صلیبی، ۶۰–۶۵.
- رانیسمان، تاریخ جنگهای صلیبی، ۶۵–۶۶.
- رانیسمان، تاریخ جنگهای صلیبی، ۶۶–۶۷.
- رانیسمان، تاریخ جنگهای صلیبی، ۶۶–۶۸.
- رانیسمان، تاریخ جنگهای صلیبی، ۶۸.
- رانیسمان، تاریخ جنگهای صلیبی، ۶۸–۶۹.
- Verbruggen، The Art of Warfare in Western Europe During the Middle Ages، 236-238.
- Gillingham، Richard the Lionheart، 189-190.
- Oman، A History of the Art of War in the Middle Ages، 311-318.
- رانیسمان، تاریخ جنگهای صلیبی، ۷۱–۷۲.
- مادن، جنگهای صلیبی، ۱۵۹–۱۶۰.
- Nicolle، The Third Crusade 1191، 83.
- مادن، جنگهای صلیبی، ۱۶۰.
- Gillingham، Richard the Lionheart، 198-200.
- مادن، جنگهای صلیبی، ۱۶۱–۱۶۲.
- مادن، جنگهای صلیبی، ۱۶۲.
- Gillingham، Richard the Lionheart، 209-212.
- رانیسمان، تاریخ جنگهای صلیبی، ۷۹-۸۱.
- رانیسمان، تاریخ جنگهای صلیبی، ۸۲.
- رانیسمان، تاریخ جنگهای صلیبی، ۸۵.
- رانیسمان، تاریخ جنگهای صلیبی، ۸۵-۸۶.
- رانیسمان، تاریخ جنگهای صلیبی، ۸۶-۸۷.
- رانیسمان، تاریخ جنگهای صلیبی، ۸۷-۸۸.
- Runciman، A History of the Crusades، 71-72.
- رانیسمان، تاریخ جنگهای صلیبی، ۹۰.
- Runciman، A History of the Crusades، 71-72.
- مادن، جنگهای صلیبی، ۱۶۵.
- رانیسمان، تاریخ جنگهای صلیبی، ۹۱.
- مادن، جنگهای صلیبی، ۱۶۶.
- Procter، History of the crusades: their rise, progress, and results، 112-116.
- Crompton، The Third Crusade: Richard the Lionhearted vs. Saladin، 64.
- Riley-Smith، The Crusades: A Short History، 67-69.
- Flori، Richard Coeur de Lion: le roi-chevalier، 188-190.
- Runciman، A History of the Crusades، 69.
- مادن، جنگهای صلیبی، ۱۶۸.
منابع
- داونپورت، جان (۱۳۹۰). صلاح الدین فاتح جنگهای صلیبی. تهران: جویا.
- رانیسمان، استیون (۱۳۸۹). تاریخ جنگهای صلیبی. تهران: نشر علم.
- طقوش، محمد سهیل (۱۳۸۰). دولت ایوبیان. قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه. شابک ۹۶۴-۹۳۹۰۶-۱-۸.
- مادن، توماس (۱۳۹۰). جنگهای صلیبی. تهران: جویا.
- Hamilton، Bernard (۱۹۷۸). «The Elephant of Christ: Reynald of Châtillon». Studies in Church History (۱۵): ۹۷-۱۰۸.
- Bennett، Matthew (۱۹۹۶). The Cambridge Illustrated Atlas of Warfare: The Middle Ages, 768-1487. Cambridge University Press.
- Boas، Adrian (۲۰۱۵). The Crusader World. Routledge.
- Claster، Jill N. (۲۰۰۹). Sacred Violence: The European Crusades to the Middle East. University of Toronto Press.
- Crompton، Samuel Willard (۲۰۰۳). The Third Crusade: Richard the Lionhearted vs. Saladin. Infobase Publishing.
- Konstam، Angus (۲۰۰۲). Historical Atlas of The Crusades. Checkmark Books.
- Lane-Poole، Stanley (۱۹۸۵). Saladin and the Fall of the Kingdom of Jerusalem. G.P. Putnam's Sons.
- Procter، George (۱۸۵۴). . History of the crusades: their rise, progress, and results. R. Griffin and Co.
- Warren، W. L. (۲۰۰۰). Henry II. New Haven, U.S: Yale University Press.
- Asbridge، Thomas (۲۰۱۲). The Crusades: The War for the Holy Land. Simon and Schuster.
- Flori، Jean (۱۹۹۹). Richard Coeur de Lion: le roi-chevalier. Paris: Biographie Payot. شابک ۹۷۸-۲-۲۲۸-۸۹۲۷۲-۸.
- Gillingham، John (۱۹۷۸). Richard the Lionheart. London: Weidenfeld & Nicolson. شابک ۰-۲۹۷-۷۷۴۵۳-۰.
- Oman، Charles William Chadwick (۱۹۲۴). A History of the Art of War in the Middle Ages. Pennsylvania: Stackpole Books.
- Smedly، Edward (۱۸۳۶). The Art of Warfare in Western Europe During the MiddleThe History of France, from the final partition of the Empire of Charlemagne to the Peace of Cambray. Baldwin and Cradock.
- Verbruggen، J. F. (۱۹۹۷). The Art of Warfare in Western Europe During the Middle Ages: From the Eighth Century to 1340. Boydell & Brewer.
- Runciman، Steven (۱۹۸۹). A History of the Crusades: The Kingdom of Jerusalem and the Frankish East, 1100–1187. ۲. Cambridge University Press.
- Barber، Malcolm (۲۰۱۲). The Crusader States. Yale University Press. شابک ۹۷۸-۰-۳۰۰-۱۱۳۱۲-۹.
- Riley-Smith، Jonathan (۱۹۹۱). The Crusades: A Short History. New Haven, Connecticut: Yale University Press. شابک ۰-۳۰۰-۱۰۱۲۸-۷.
- Baldwin، W. M. (۱۹۶۹). The first hundred years. Wisconsin: University of Wisconsin Press.