تطور

تطور در لغت به معنی گونه‌گون و دیگرگون شدن است.[1] و عموماً به نظریه تکامل‌گرایی زیستی موجودات زنده نزد فلاسفه اطلاق می‌شود. این نظریه بعدها در قرن هجدهم میلادی به‌طور جدی‌تری توسط رژ لویی بوفون، لامارک و در کتاب «منشأ انواع» اثر چارلز داروین در حوزه علوم طبیعی و با عنوان نظریه تکامل مطرح گردید.[2][3]

تطور در فلسفه

اولین اندیشمندی که نظریاتی منطبق با تطور یا تکامل دارد، افلاطون بود. او در عالم ظاهر به تکرار ابدی سلسله‌های بینهایتی از ادوار مشابه معتقد بود. در این سلسله‌ها هر مرتبه از مبدأ یکتا صادر شده و هر مرتبه در زیر مرتبه بعدی قرار دارد؛ ولی او به رغم این نظریه به تبدل موجودات اعتقادی نداشت.[4]

از آنجا که نظریه تکامل، با جهانبینی ادیان سامی که آغاز آفرینش را بسیار نزدیک (کمتر از شش هزار سال) می‌پنداشتند در منافات بود، لذا طی قرنها مهجور باقی‌ماند. سایر فلسفه‌های این دوران نیز با تکامل بیگانه بوده‌اند. فلسفه یونانی جهان را ابدی می‌دانست، ولی قائل به حرکت تکاملی نبود. دستگاه‌های فلسفی هند نیز با وجود آنکه به تناسخ اعتقاد داشتند، ولی تکامل از دانی به عالی را نمی‌پذیرفتند و تناسخ را نیز در روح و ماورای طبیعت و جسم می‌دانستند.[4]

بعدها و در قرن دهم میلادی اخوان‌الصفا که دستگاه فکریشان تلفیقی از مکتبارسطویی و مکتب نوافلاطونی بود گام بعدی را برداشتند. اولین فیلسوفی که تکامل را به شکلی امروزین طرح کرده‌است، ابراهیم بن سیار، معلم و ملازم مأمون عباسی است. او اندیشیده‌است که: «جمادات، نباتات، جانوران و انسان، در ماده اصلی خلقت یکسان بوده‌اند.»[4]

جاحظ، ادیب معتزلی اهل بصره از نخستین مدافعان اندیشه تکامل جانداران در جهان اسلام بود. وی در «کتاب الحیوان» نوشت: « «جانوران برای بقای خود می‌جنگند؛ برای به‌دست‌آوردن منابع، برای این که خورده نشوند و برای این که تولید مثل کنند. عوامل محیطی باعث می‌شوند جانوران ویژگی‌هایی جدید کسب کنند تا بقایشان تضمین‌شود؛ به‌این ترتیب گونه‌هایی جدید پیدا می‌شوند؛ جانورانی که موفق می‌شوند تولیدمثل کنند، می‌توانند ویژگی‌های جدید خود را به نسل بعدی منتقل سازند.»[5]

ابن مسکویه در کتاب الفوز الاصغر این نظریه را شرح بیشتری داده‌است: «ماده غیرآلی به پست‌ترین نوع حیات نباتی مثل علف تبدیل شد که خودروست. سپس حیات نباتی پست به حد اعلی زندگی نباتی بدل گردید (درخت).... درخت تکامل یلفته سازمان عالی کاملی شد که در آن برخی از خواص حیوانی چون تمایز میان جنس نر و ماده ظاهر گردید. در مرحله انتقالی… مرجان را می‌بینیم… در آستانه حیوانیت تنها وجه تمایز میان کرمها و نباتات حرکت ارادی است. ابتدا حس بساوایی پرورش یافت که در طی جریان تطور (تکامل) به صورت حواس گوناگون درآمد. اندکی از خواص انسانی در میمون ظاهر شد.»[4]

تطور در ادبیات

مولوی این فلسفه را در ابیات زیر متجلی ساخته‌است:[6]

آمده اول به اقلیم جمادوز جمادی در نباتی اوفتاد
سالها اندر نباتی عمر کردوز جمادی یاد ناورد از نبرد
وز نباتی چون به حیوانی فتادنامدش حال نباتی هیچ یاد
باز از حیوان سوی انسانیشمی‌کشید آن خالقی که دانیش
عقلهای اولینش یاد نیستهم ازین عقلش تحول کردنیست

و باز در جای دیگر تکامل را ادامه دار می‌داند و می‌گوید:[7]

حمله دیگر بمیرم از بشرتا برآرم از ملایک بال و پر
بار دیگر از ملک پران شومآنچه اندر وهم ناید آن شوم

صدها سال بعد و با انتشار نظریات داروین و اسپنسر و همچنین آشنایی شعرای نسلهای بعدی فلاسفه و شعرای ایران با زبانهای خارجی، نظریه فلسفی تکامل به نظریه تکامل علمی نزدیک شد. این امر در شعر شعرای نسل مشروطیت نمود پیدا کرد. میرزاده عشقی می‌گوید:

قصه آدم و حوا همه وهم است و دروغنسل میمونم و افسانه بود از خاکم

که همانگونه که ملاحظه می‌شود نسبت به نظریه فلسفی مولوی گردشی در جهت تقابل داشته و به سوی الحاد نظر دارد.[8]

پانویس

  1. «تطور». لغتنامه دهخدا. دریافت‌شده در ۱۸ دسامبر ۲۰۱۰.
  2. «تکامل یا تطور انواع». دانشنامه اسلامی. دریافت‌شده در ۱۸ دسامبر ۲۰۱۰.
  3. «نظریه تکامل داروین و پیامدهای آن». دانشنامه طهور. دریافت‌شده در ۱۸ دسامبر ۲۰۱۰.
  4. عرفان مولوی. خلیفه عبدالحکیم. ترجمه احمد محمدی و احمد میرعلایی. شرکت سهامی کتابهای جیبی. ۲۵۳۶. تهران
  5. کتاب دانستنیها، شمارهٔ 1، نوروز 1391
  6. مثنوی. چاپ نیکلسون. دفتر چهارم. ابیات ۳۶۳۷ به بعد
  7. مثنوی. چاپ نیکلسون. دفتر سوم. ابیات ۳۹۰۱ و ۳۹۰۶
  8. ادوار شعر فارسی. از مشروطیت تا سقوط سلطنت. محمدرضا شفیعی کدکنی انتشارات توس. ۱۳۵۹ تهران
This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.