روان‌شناسی فرگشتی

روان‌شناسی فرگشتی یا تکاملی (به انگلیسی: Evolutionary psychology)، که به صورت (EP) نیز شناخته می‌شود، رویکردی در علوم اجتماعی و طبیعی است که به بررسی صفات روانی نظیر حافظه، ادراک و زبان از طریق چشم‌اندازهای تکاملی نوین می‌پردازد. این شاخه به دنبال شناسایی این است که کدام صفات روانی انسان، در نتیجهٔ سازگاری فرگشت پیدا کرده‌اند و به این ترتیب از نتایج کارکردی انتخاب طبیعی یا انتخاب جنسی هستند. اندیشه سازش گرایانه دربارهٔ دستگاه‌های بدن مانند: قلب، شش‌ها و دستگاه ایمنی در زیست‌شناسی تکاملی معمول است. برخی روانشناسان تکاملی همین اندیشه را در مورد روانشناسی به کار برده و چنین استدلال می‌کنند که ذهن ساختاری یکپارچه همچون بدن، با سازش‌های یکپارچه متفاوت به منظور اعمالی دیگر، دارد. روانشناسان تکاملی بر آنند که رفتار آدمی نتیجه سازش‌های روانی تکامل یافته برای حل مسائل جاری در محیط اولیه آدمی است.

کلیات

روانشناسی تکاملی معتقد است که صرفاً رشته‌ای از روانشناسی نیست، بلکه نظریه ای تکاملی است که می‌تواند چهار چوبی اساسی و فرا نظریه ای فراهم آورد که تمام رشته‌های روانشناسی را همچون زیست‌شناسی متحد سازد.

روانشناسی تکاملی عقیده دارد که رفتارها یا ویژگی‌های عمومی در کلیه فرهنگ‌ها مانند: توانایی درک احساسات دیگران، تشخیص خودیها از ناخودیها، شناخت و ترجیح زوج‌های سالم‌تر، و همکاری با دیگران نمایندگان خوبی برای سازش‌های تکاملی اند. آنان آزمون‌های موفقی را از پیش‌بینی‌های نظری در ارتباط با موضوعاتی چون: فرزند کشی، الگوهای ازدواج، بی بند و باری، درک زیبایی، ارزش همسر و مراقبت از فرزندان گزارش می‌کنند. نظریه‌ها و یافته‌های روانشانسی تکاملی در بسیاری از رشته‌ها مانند: اقتصاد، محیط زیست، بهداشت، حقوق، مدیریت، روانپزشکی، سیاست و ادبیات کاربرد دارد.

اختلاف نظر دربارهٔ روانشناسی تکاملی به مسائلی چون: آزمون پذیری، فرضیات شناختی و تکاملی (مانند: کارکرد یکپارچه مغز، عدم قطعیت کامل دربارهٔ محیط اولیه) اهمیت توصیفات غیر وراثتی و غیر سازشی و نیز مسائل سیاسی و اخلاقی به سبب تفسیر نتایج تحقیقات مربوط می‌شود. همچنانکه زیست‌شناسی و زیست‌شناسی تکاملی تلاش کرده‌اند تا سازش‌های طبیعی بدن را که نمایاننده «ماهیت زیست شناختی آدمی» است مشخص کنند، منظور از روانشناسی تکاملی تشخیص سازش‌های عاطفی و شناختی تکامل یافته‌ای است که نمایاننده «طبیعت روانشناختی آدمی» است. به عقیده استیون پینکر: «روانشناسی تکاملی نظریه ای واحد نیست، بلکه مجموعه عظیمی از فرضیه هاست و اصطلاحی است که برای اشاره به روشی خاص در کاربرد نظریه تکامل درباره ذهن با تکیه بر سازش، انتخاب وراثتی و یکپارچگی به وجود آمده‌است». روانشناسی تکاملی درک ما را از ذهن بر پایه نظریه آمایشی ذهن می‌پذیرد که بیان گر فرایندهای روانی به عنوان عملیات آمایشی است، به طوری که مثلاً پاسخ ترس را که از آمایش عصبی به وجود می‌آید و داده‌های ادراکی را فراهم می‌کند، توصیف می‌نماید. به عنوان مثال: تصویر یک عنکبوت، واکنش مناسبی چون ترس از حیوانات احتمالاً خطرناک را ایجاد می‌کند. در حالی که فلاسفه به‌طور کلی ذهن آدمی را مرکب از استعدادهای ساده ای چون استدلال و میل جنسی می‌دانند، رواشناسان تکاملی، دستگاه‌های روانی تکامل یافته را دقیقاً معطوف به مسائلی خاص چون: باز کردن مچ خیانت کار یا انتخاب جفت می‌دانند. (رت) مغز آدمی را متشکل از دستگاه‌های کارآمد فراوانی می‌داند که سازش‌های روانی یا دستگاه‌های شناختی تکامل یافته یا واحدهای شناختی نامیده می‌شوند مانند: واحدهای زبان آموزی، دستگاه‌های اجتناب از زنای با محارم، دستگاه‌های باز کردن مچ خیانت کار، هوش و سلایق همسر گزینی توسط جنس خاص، دستگاه‌های کند و کاو، دستگاه‌های رابطه جویی، دستگاه‌های واسطه یابی و غیره که توسط فرایند انتخاب طبیعی طراحی شده‌اند. برخی دستگاه‌ها که دستگاه‌های خاص حوزه نامیده می‌شوند به مسائل سازشی جاری طی دوران تکامل آدمی مرتبط اند. از سوی دیگر گفته می‌شود دستگاه‌های عام حوزه به تکامل نوپا مربوط می‌شوند.

رت ریشه در روانشناسی شناختی و زیست‌شناسی تکاملی دارد، اما از بوم‌شناسی رفتاری، هوش مصنوعی، ژنتیک، اخلاق، مردم‌شناسی، زیست‌شناسی و جانورشناسی بهره می‌برد. روانشناسی تکاملی با زیست‌شناسی اجتماعی ارتباط کامل دارد، اما میان آن دو تفاوت‌های اساسی همچون: تکیه بر دستگاه‌های خاص حوزه به جای عام حوزه، ارتباط مقیاس‌های سلامت جاری، اهمیت نظریه ناسازگاری و روانشناسی به جای رفتار وجود دارد. اکثر آنچه هم‌اکنون تحقیقات زیست‌شناسی اجتماعی نامیده می‌شود، محدود به رشته بوم‌شناسی رفتاری است.

طبقات چهارگانه پرسش‌های نیکولاس تینبرگن می‌تواند به روشن کردن فرق میان چند نمونه از توضیحات متفاوت، امّا مکمل هم کمک کند. روانشناسی تکاملی از آغاز بر چراها تأکید دارد اما روانشناسی سنتی بر چگونگی‌ها انگشت می‌نهد.

فرضیه‌ها

روانشناسی تکاملی بر پایه چند فرض اساسی بنا شده‌است:

  1. مغز یک ابزار پردازش اطلاعات است و در پاسخ به داده‌های برونی و درونی رفتار را ایجاد می‌کند
  2. سازوکار سازشی مغز توسط انتخاب طبیعی و جنسی شکل گرفته‌است.
  3. ساز و کارهای عصبی گوناگونی برای حل مشکلات تکاملی گذشته آدمی اختصاصی شده‌اند.
  4. مغز موجب تکامل ساز و کارهای عصبی اختصاصی گردیده‌است که برای حل مشکلاتی که طی ادوار طولانی تکامل رخ داده‌اند طراحی شده‌است و به انسان مدرن ذهن انسان عصر حجر را اعطا کرده‌است.
  5. بیشتر محتویات و فرایندهای مغزی ناخود آگاه اند و بیشتر مشکلات روانی که حل آنها ساده به نظر می‌رسد، در واقع مشکلات بسیار پیچیده‌ای هستند که به‌طور ناخود آگاه توسط ساز و کارهای عصبی پیچیده حل می‌شوند.
  6. سازمان روانی انسان متشکل از ساز و کارهای تخصصی فراوانی است که هر کدام نسبت به رده ای از اطلاعات و داده‌ها حساس اند. این ساز و کارها برای ایجاد رفتار آشکار با هم ترکیب می‌گردند.

تاریخچه

ریشه روانشناسی تکاملی به نظریه انتخاب طبیعی داروین در کتاب: منشأ انواع بر می‌گردد. داروین پیش‌بینی کرد که روانشناسی پایه ای تکاملی پیدا خواهد کرد. در آینده ای دور حوزه‌های باز برای پژوهش‌های مهم‌تر قابل رؤیت است. روانشناسی بر پایه بنیاد تازه ای شکل خواهد گرفت که نشانگر نقش تکامل در به دست آوردن ظرفیت و توانایی‌های ذهنی خواهد بود. چارلز داروین: منشأ انواع ۱۸۵۹ ص ۴۴۹.

دو کتاب آخر او به نام‌های: سلسله نسب آدمی و انتخاب طبیعی در ارتباط با جنس(۱۸۷۱) و ابراز احساسات آدمی و جانواران(۱۸۷۲) به بررسی احساسات و روانشناسی جانوران پرداخته‌است. آثار داروین الهام بخش رویکرد عمل گرایانه ویلیام جیمیز گردید. نظریه تکامل، سازش و انتخاب طبیعی داروین درک کارکرد مغز را امکان‌پذیر کرد.

تحقیقات و. د هامیلتون (۱۹۶۴) درباره سلامت عمومی و نظریات رابرت تریورز درباره رفتار دو سویه و مراقبت از فرزندان به ایجاد اندیشه تکاملی در روانشناسی و علوم اجتماعی منجر گردید. در سال ۱۹۷۵ ادوارد اُ ویلسون نظریه تکامل را با بررسی رفتار اجتماعی جانوران در کتاب خود به نام: زیست‌شناسی اجتماعی ساختاری نو، بر پایه آثار لورنتز و تینبرگن یکپارچه کرد.

در دهه ۷۰ دو شاخه اصلی از رفتارشناسی جانوری به وجود آمد. نخست: بررسی رفتار اجتماعی جانواران (از جمله آدمی) زیست‌شناسی اجتماعی را ایجاد کرد که توسط طرفدار برجسته اش ادوارد ویلسن در سال ۱۹۷۰ به صورت: بررسی منظم اساس زیستی رفتار اجتماعی همگانی و در سال ۱۹۷۸ به صورت: بسط زیست‌شناسی جمعیت گرا به سازمان اجتماعی، تعریف شده بود. دوم: بوم‌شناسی رفتاری بود که با تأکید بر پایه بوم شناختی و تکاملی رفتار جانوران و آدمی تأثیر بخشی اندکی برای رفتار اجتماعی قائل بود. در دهه ۷۰ و ۸۰ گروه‌های دانشگاهی شروع به گنجاندن زیست‌شناسی تکاملی در سر فصل‌های خود کردند. دوران جدید روانشناسی تکاملی به ویژه با کتاب: تکامل جنسی آدمی اثر دونالد سیمونز در سال ۱۹۷۹ و ذهن سازگار نوشته لدا کسمایدز و جان توبی در سال ۱۹۹۲ روی نمود.

روانشناسی رشد و روانشناسی اجتماعی و روانشناسی شناختی از جریان‌های اولیه روانشناسی به‌شمار می‌روند و مقیاس تأثیر نسبی توارث و محیط بر رفتار و اساس وراثتی رفتار و گونه‌های آن به ویژه بررسی مولکولی آزمون گر رابطه ژن‌ها، ناقلان عصبی و رفتار آدمی را برنهادند. نظریه وراثت دوگانه (ن و د) که در اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ به ظهور رسید، با تلاش در توضیح رفتار آدمی به عنوان محصول دو فرایند تکامل متفاوت و اثر بخش: تکامل وراثتی و تکامل فرهنگی دیدگاه اندک متفاوتی را عرضه کرد. (ن و د) از نظر عده ای حلقه میانه دیدگاه معطوف به کلیات در برابر اختلافات فرهنگی تلقی می‌گردد.

مبانی نظری

نظریاتی که پایه روانشناسی تکاملی را تشکیل می‌دهند از آثار چارلز داروین از جمله: تاملات او درباره منشأ تکاملی غرایز اجتماعی ریشه گرفته‌است. اما روانشناسی تکاملی جدید تنها به سبب پیشرفت نظریه تکامل در قرن بیستم ممکن شد. روانشناسی تکاملی می‌گوید: «انتخاب طبیعی آدمی را با سازش‌های روانی ای مجهز ساخته‌است، کاملاً همان گونه که سازش‌های اندامی و عضوی او را به وجود آورده‌است». گفته می‌شود که سازش‌های روانی همچون سازش‌های کلی برای محیطی که موجود زنده در آن تکامل یافت، محیط سازش تکاملی یا (م س ت) اختصاصی گردیده‌اند. انتخاب جنسی، موجود زنده را با سازش‌های مربوط به همسر گزینی مجهز می‌کند. برای پستانداران نر که توانایی میزان تولید مثل بالایی دارند، انتخاب جنسی منجر به سازش‌هایی می‌گردد که به آنها در رقابت برای ماده‌ها کمک می‌کند. برای پستانداران ماده با توانایی تولید مثل کمتر، انتخاب طبیعی منجر به مشکل پسندی می‌شود که به آنها در انتخاب جفت‌هایی تواناتر کمک می‌کند. چارلز داروین انتخاب طبیعی و جنسی را توضیح داد تا با تکیه بر انتخاب گروهی، تکامل رفتار ایثارگرانه (نوع دوستانه) را شرح دهد. اما انتخاب گروهی توضیحی ضعیف شمرده می‌شود، چون در هر گروه افرادی که کمتر ایثار می‌کنند، احتمال بقای بیشتری می‌یابند و گروه به‌طور کلی، کمتر مایل به ایثار گری می‌شود.

در سال ۱۹۶۴ ویلیام د هامیلتون نظریه سلامت عمومی را که بر دیدگاه وراثتی تکامل تأکید دارد پیشنهاد کرد. هامیلتون خاطر نشان کرد که افراد می‌توانند با کمک به خویشان نزدیکی که با آنها در بقاء ژن‌ها و تولید مثل شریک اند، تکثیر ژن‌های خود را در نسل بعد افزایش دهند. بر طبق اصل هامیلتون، رفتار ایثارگرانه می‌تواند در صورت کمک به خویشان نزدیک، بیشتر از تأثیر ایثارگری حیوانات موجب تکامل گردد. نظریه سلامت عمومی، مسئله تکامل ایثارگری را کاملاً حل کرد. نظریات دیگری نیز همچون نظریه تکامل بازیها، رفتار تلافی جویانه و رفتار دوسویة تعمیم یافته، تکامل رفتار ایثار گرانه را توضیح دادند. این نظریات نه تنها تکامل رفتار ایثارگرانه را توضیح دادند، بلکه تنفر از خیانت کاران (افرادی که از ایثار دیگران سوء استفاده می‌کنند) را نیز توضیح دادند.

چند نظریه تکاملی متوسط، روانشناسی تکاملی را غنی تر کرد. نظریه انتخاب می‌گوید که برخی گونه‌ها با تولید مثلِ انبوه بهبود می‌یابند. در حالی که دیگران راهکار تولید مثل کمتر؛ اما مراقبت بیشتر را دنبال می‌کنند. نظریه مراقبت از فرزندان، مراقبت کمابیش از فرزندان را بر اساس موفقیت احتمالی آن فرزندان و در نتیجه بهبود بیشتر سلامت عمومی والدین توضیح می‌دهد. بر اساس فرضیات تریورز – ویلارد والدین با شرایط خوب، بیشتر از پسران (که در استفاده از شرایط تواناترند) مراقبت به عمل می‌آورند، اما والدین با شرایط بد، بیشتر از دختران (که حتی در شرایط بد نیز قادر به تولید مثل موفق هستند) مراقبت به عمل می‌آورند. بر طبق نظریه تاریخ حیات، حیوانات تاریخ زندگی را برای سازگاری با محیط خود تغییر می‌دهند و جزئیاتی مانند سن و سال را در نخستین تولید مثل و تعداد فرزندان تعیین می‌کنند. نظریه وراثت دوگانه می‌گوید که ژن‌ها و فرهنگ انسانی با هم اندر کنش دارند، به طوری که ژن‌ها در پیشبرد فرهنگ تأثیر گذاشته و فرهنگ نیز به نوبه خود در تکامل آدمی در سطح وراثتی تأثیر می‌گذارد.

ساز و کارهای روانی تکامل یافته

روانشناسی تکاملی بر پایه فرضیاتی بنا شده‌است که می‌گویند: شناخت ساختاری کارآمد درست مانند قلب، شش‌ها، کبد، کلیه‌ها و دستگاه ایمنی داردکه دارای اساس وراثتی بوده و در نتیجه در اثر انتخاب طبیعی تکامل یافته‌است. این ساختمان کارآمد مانند دیگر اعضا و بافت‌ها باید در میان یک گونه در سطح جهانی مشترک باشد و مشکلات مهم زندگی و تولید مثل را حل کند.

روانشناسی تکاملی بر آن است تا سازوکار روانی را با درک کارکردهای بقا و تولید مثل که طی دوران تاریخ تکامل در خدمت انسان بوده‌است بفهمد که عبارتند از: توانایی درک دیگران، تشخیص خودیها از غیرخودیها، شناخت و ترجیح جفت‌های سالم‌تر یا همکاری با دیگران. روانشناسی تکاملی همگام با انتخاب طبیعی، آدمی را اغلب در تعارض با افراد دیگر همچون: جفت‌ها و فامیل‌ها می‌بیند؛ مثلاً: یک مادر ممکن است بخواهد فرزندان خود را زودتر از موعد از شیر بگیرد تا وی را برای مراقبت از فرزندان دیگر آزاد گذارند. روانشناسی تکاملی نقش انتخاب خودیها و رفتار دو سویه را نیز در تکامل رفتارهای اجتماعی مانند: ایثارگری در نظر می‌گیرد. آدمی همانند شامپانزه‌ها و بابون‌ها غرایز اجتماعی ثابت و انعطاف‌پذیری دارد که به او اجازه تشکیل خانواده گسترده، دوستی‌های پایدار و متحدهای بالقوه را می‌دهد. در بررسی‌هایی که از آزمون پیش‌بینی‌های نظری به عمل آمده‌است، روانشناسی تکاملی یافته‌های معقولی را در مورد موضوعاتی چون: فرزند کشی، هوش، الگوهای همسر گزینی، بی بند و باری، درک زیبایی، ارزش ازدواج و مراقبت از فرزندان به دست آورده‌است.

فراورده‌های تکامل: سازش‌ها، باز سازش‌ها، محصولات فرعی و تغییرات تصادفی

البته سازش‌ها تمام ویژگی موجود زنده نیستند. چنان‌که در جدول زیر آمده‌است: ویژگی‌ها ممکن است: باز سازش‌ها، محصولات فرعی سازش‌ها (که گاهی به آن محصولات حاشیه ای نیز گویند) یا تغییرات تصادفی میان افراد باشند.

فرض بر این است که سازش‌های روانی، فطری هستند یا یادگیری آنها نسبتاً آسان است و در فرهنگ جهانی آشکار می‌شوند؛ مثلاً: توانایی کودک نوپا در یادگیری، تقریباً بدون آموزش زبان احتمالاً سازشی روانی است. از سوی دیگر انسان‌های اولیه توانایی خواندن و نوشتن نداشتند، در نتیجه هم‌اکنون نیز یادگیری خواندن و نوشتن نیاز به آموزشی فشرده دارد و احتمالاً نشانگر محصولات فرعی فرایند شناختی است که سازش‌های روانی برای اعمال دیگر آن را طراحی کرده‌اند. اما تفاوت در رفتار آشکار می‌تواند از ساز وکارهای کلی که با محیط‌های محلی گوناگون اندر کنش دارند، ناشی گردد. مثلا: قفقازی‌هایی که از آب و هوای شمالی به سوی خط استوا کوچ می‌کنند، پوست‌های تیره تری دارند. ساز و کاری که رنگ چهره آنان را تنظیم می‌کند، تغییر نمی‌یابد، در عوض درون دادهای این سازوکار تغییر یافته و موجب برون داد دیگری می‌شود. یکی از وظایف روانشناسی تکاملی تعیین ویژگی‌های روانی است که احتمالاً سازش‌ها، محصولات فرعی یا تغییرات تصادفی نامیده می‌شوند. جرج. س. ویلیام می‌گوید: سازش یک مفهوم خاص و عصب شناختی است که باید تنها در جایی به کار رود که واقعاً ضروری است. چنان‌که ویلیام و دیگران خاطر نشان کرده‌اند، سازش‌ها می‌توانند توسط: پیچیدگی نا محتمل، کلیت در گونه‌ها و کارآمدی سازشی شناخته شوند.

سازش‌های اجباری و ماهرانه

سؤالی که ممکن است در مورد سازش مطرح گردد این است که آیا سازش‌ها به‌طور کلی اجباری (نسبتا مقاوم در برابر تغییر محیط خاص) یا ماهرانه (حساس به تغییرمحیط خاص) هستند. مزه شیرین شکر و درد ناشی از برخورد زانوی یک فرد به بتن از سازش‌های روانی نسبتاً اجباری به وجود می‌آیند و تغییر محیط خاص طی رشد، اثر زیادی بر کارکرد آن ندارد. بر عکس، سازش‌های ماهرانه تا اندازه ای همانند بیانات اگر- آنگاه هستند؛ مثلاً: روش‌های ارتباط بزرگسالان به ویژه نسبت به تجارب اولیه کودکی حساس است. در بزرگسالان تمایل به گسترش روابط نزدیک و قابل اعتماد با دیگران بستگی به این دارد که: آیا مراقبان کودک برای تأمین کمک و توجه قابل اعتماد بوده‌اند یا نه. سازش پوست برای برنزه شدن مشروط به قرار گرفتن در معرض نور آفتاب است. این مثالی از یک سازش ماهرانه دیگر است. وقتی یک سازش روانی ماهرانه باشد، روانشناسان تکاملی برای توصیف آن به تأثیرات رویدادهای رشدی و محیطی روی می‌آورند.

کلیات فرهنگی

روانشناسان تکاملی بر آنند که رفتارها یا ویژگی‌هایی که در تمامی فرهنگ‌ها کلیت دارند، نمایندگان خوبی برای سازش‌های تکاملی اند. کلیات فرهنگی شامل: رفتارهای مرتبط با زبان، شناخت، نقش اجتماعی، نقش جنسیتی و فن آوری هستند. سازش‌های روانی تکامل یافته (مانند: توانایی یادگیری زبان) در ایجاد رفتارهای خاصی (مانند: زبان خاص مورد مطالعه) اندر کنش دارند. اختلافات اساسی جنستی همانند: اشتیاق شدیدتر به جنس مخالف در مردان و حیا بیشتر در زنان به عنوان سازش‌های روانی جنسی دوریختی توضیح داده می‌شوند که نشانه روش‌های متفاوت تولید مثل نرها و ماده هاست. روانشناسان تکاملی رویگرد خود را با آنچه: مدل معیار علوم اجتماعی می‌نامند، مقایسه می‌کنند که بر اساس آن ذهن یک ابزار شناخت کلی است که کاملاً توسط فرهنگ شکل می‌گیرد.

محیط سازش تکاملی

رت می‌گوید: فرد برای درک کامل کارکرد مغز، باید ویژگی‌های محیطی را که مغز در آن تکامل یافته‌است بداند. این محیط غالباٌ: محیط سازش تکاملی (م س ت) نامیده می‌شود.

اندیشه یک محیط سازش تکاملی نخستین بار به عنوان بخشی از نظریه اتصال توسط جان بالبی کشف گردید. آن محیطی است که سازوکارهای ویژه تکاملی با آن سازش یافته‌اند. (م س ت) به صورت مجموعه ای از فشارهای گزینشی تاریخی مکرر تعرف می‌شود که یک سازش مفروض را شکل داده‌است و نیز آن جنبه‌هایی از محیط است که برای رشد و کارکرد درست سازش ضروری بوده‌است.

آدمی که شامل جنس انسان است، حدود ۵/۱ تا ۵/۲ میلیون سال پیش تقریباً همزمان با آغاز دوران پلیستوسن در ۶/۲ میلیون سال قبل به وجود آمد. از آنجا که دوره پلیستوسن تنها در ۱۲۰۰۰ سال پیش پایان یافت، بیشتر سازش‌های آدمی یا در دروان پلیستوسن تکامل یافته‌است یا با تثبیت انتخاب طبیعی طی دوران پلیستوسن پایدار مانده‌است؛ بنابراین روانشناسی تکاملی معتقد است که اکثر ساز و کارهای روانی آدمی برای مشکلات مربوط به تولید مثل سازش یافته‌اند که در محیط پلستوسن روی داده‌است. از لحاظ کلی این مشکلات شامل: مشکلات مربوط به رشد، توسعه، تفکیک، حفاظت، همسر گزینی و روابط اجتماعی بوده‌است.

(م س ت) کاملاً با جامعه مدرن متفاوت بوده‌است. اجداد انسان مدرن در گروه‌های کوچک زیسته و فرهنگی یکپارچه‌تر و بافت‌های محکم تر و غنی تری برای هویت و معنا داشته‌اند. پژوهشگران، جوامع شکارچی- گرد آور کنونی را به عنوان نشانه ای از زندگی شکارچیان- گرد آورانی که در (م س ت) زندگی می‌کرده‌اند، مورد بررسی قرار داده‌اند. متأسفانه، جوامع شکارچی- گرد آور اندکی که موجود است با یکدیگر تفاوت دارند و از بهترین محیط‌ها رانده شده و وارد محیط‌های خشنی شده‌اند؛ بنابراین معلوم نیست که آنها بتوانند فرهنگ اولیه را منعکس کنند.

روانشناسان تکاملی گاهی برای درک رفتار اولیه انسان‌ها در مورد شامپانزه‌ها و بابون‌ها و میمون‌های بزرگ تحقیق می‌کنند. کریستوفر رایان و کاسیلدا جتا بر آنند که روانشناسان تکاملی روی شباهت انسان و شامپانزه‌ها که خشن ترند تأکید زیادی دارند، در حالی که به شباهت میان انسان و بابون‌ها که آرام ترند کمتر توجه دارند.

ناسازگاری

از آنجا که سازش‌های موجود زنده با محیط اولیه هماهنگ بوده‌است، یک محیط جدید دیگر می‌توانسته موجب ناسازگاری گردد. چون آدمی تقریباً با محیط پلیستوسن سازگاری دارد. دستگاه‌های فیزیولوژیکی، ناسازگاری‌هایی را با محیط جدید نشان می‌دهند. گرچه مثلا: در حدود ۱۰۰۰۰ انسان سالانه در آمریکا با اسلحه گرم کشته می‌شوند و عنکبوت‌ها یا مارها تنها تنی چند از مردم را به قتل می‌رسانند، اما مردم یادگرفته اند که به همان سادگی که از اسلحه نشانه رفته و خیلی ساده‌تر از آن اسلحه نشانه نرفته، خرگوش‌ها یا گلها بترسند، از عنکبوت‌ها و مارها وحشت کنند.

یک توضیح نهفته این است که عنکبوت‌ها و مارها برای انسان‌های اولیه در عصر پلیستوسن خطری به‌شمار می‌آمدند؛ اما اسلحه گرم و (خرگوش‌ها و گلها) چنین نبودند؛ بنابراین میان روانشناسی ترس انسان تکامل یافته و محیط جدید ناسازگاری وجود دارد.

این ناسازگاری نشانه پدیده تحریک فرا طبیعی است که به موجب آن پاسخ به یک تحریک از پاسخ به تحریک تکامل یافته، قوی تر می‌شود. این اصطلاح توسط نیکولاس تینبرگن برای اشاره به رفتار جانورانی به جز انسان وضع شده‌است. اما روانشناسی به نام دیرر بارت می‌گوید که تحریک فراطبیعی رفتار آدمی را بهتر از جانوران دیگر مهار می‌کند. او در توضیح از هله هوله به عنوان یک محرک شدید برای دلباختگی به نمک، شکر و خامه نام می‌برد و می‌گوید: تلویزیون مبلغ ریشه‌های اجتماعی خنده و صورت‌های خندان و اعمال جالب توجه است. صفحات وسط مجلات و همبرگر پنیر دو لایه غرایر را به سمت (ر س ت) سوق می‌دهند که تکامل پستان نشانه سلامت، جوانی و بار آوری در یک جفت بالقوه بود و چربی ماده ای نایاب و حیاتی محسوب می‌شد.

روش‌های تحقیق

نظریه تکامل از این نظر که فرضیه‌هایی می‌آفریند که ممکن است از دیدگاه‌های نظری دیگر منشأ نگرفته باشد، کاملاً ذهنی به نظر می‌رسد. یکی از اهداف اساسی تحقیقات سازش گرایانه تعیین نوع ویژگی‌هایی از موجود زنده است که احتمالاً سازش‌ها یا محصولات فرعی یا تغییرات تصادفی نام یافته‌اند. چنان‌که قبلاً گفته شد انتظار می‌رود که سازش‌ها برای نشان دادن شواهدی مبنی بر پیچیدگی و کارآمدی و کلیت گونه‌ها به کار روند. اما محصولات فرعی و تغییرات تصادفی چنین نیستند. علاوه بر این انظار می‌رود سازش‌ها ساز و کارهای کنونی را نشان دهند که به‌طور کلی با محیط، اجبارانه یا ماهرانه اندر کنش دارند. (به بالا نگاه کن). روانشناسان تکاملی به تعیین این ساز و کارهای کنونی (که گاه ساز و کارهای روانی یا سازش‌های روانی نامیده می‌شوند) و نوع اطلاعات دریافتی و چگونگی پردازش و برون دادهای آنها علاقه نشان می‌دهند. روانشناسی رشد تکاملی یا (روارش) به سازش‌هایی می‌پردازد که می‌توانند در دوران‌های تکاملی خاصی به فعالیت پرداخته باشند. (مانند از دست رفتن دندان کودکی، نوجوانی و غیره) یا حوادثی که طی دوران تکامل فرد موجب تغییر مسیر تاریخ زندگی او شده‌اند. روانشناسان تکاملی برای ایجاد و آزمون فرضیه‌های خود درباره احتمال سازشِ تکاملیِ ویژگی هایِ روانی، روش‌هایی دارند. باس(۲۰۱۱) می‌گوید: این روش‌ها عبارتند از:

انسجام فرهنگ‌ها

ویژگی‌هایی مانند خنده، گریه، حالات گونه که کلیات فرهنگی آدمی شمرده می‌شوند، احتمالاً نتیجه سازش‌های روانی تکامل یافته‌اند. گروهی از روانشاسان تکاملی اطلاعات وسیعی را برای آزمون کلیات فرهنگی از سراسر جهان گرد آورده‌اند.

از کارکرد تا شکل‌گیری: (از مسئله تا راه حل)

این راه حل که مردان نه زنان هویت بالقوه تولید مثل وراثتی را به مخاطره می‌اندازند (که ناامنی ازدواج نامیده می‌شود) روانشاسان تکاملی را بر آن داشت تا فرض کنند که حسادت مردان در مقایسه با زنان بیشتر به خیانت جنسی تا عاطفی مربوط است.

از شکل‌گیری تا کارکرد: (مهندسی معکوس- از راه حل تا مسئله): به نظر می‌رسد که حالت تهوع در صبح و تنفر از انواع خاصی از غذاها طی دروه حاملگی دارای ویژگی‌های سازشی تکامل یافته باشد. (پیچیدگی- کلیت). مارگی پروفت فرض کرد که این کارکرد برای جلوگیری از فرو بردن توکسین‌ها طی آغاز حاملگی است که منجر به نابودی جنین می‌شود. (اما در غیر این صورت کدامیک احتمالاً برای زنان سالم ناباردار مضر خواهد بود).

واحدهای روانی همبسته

روانشناسی تکاملی و روانشناسی اعصاب با هم هم خوانی دارند- روانشناسی تکاملی سازش‌های روانی و کارکردهای نهایی و تکاملی آنها را تعیین می‌کند، در حالی که روانشناسی اعصاب نشانه‌های کنونی این سازش‌ها را تعیین می‌کند.

روانشناسی تکاملی از منابع مختلف داده‌ها مانند: آزمایش‌ها، گزارش‌های باستان‌شناسی، اطلاعات مربوط به جوامع شکارچی-گرد آور، بررسی‌های شهودی، گزارش‌های شخصی و نظر سنجی‌ها، گزارش‌های عمومی و فراورده‌های انسانی نیز برای آزمون فرضیه‌ها استفاده می‌کند. اخیراً روش‌ها و ابزارهای دیگری بر اساس فیلمنامه‌های تخیلی، مدل‌های ریاضی و شبیه‌سازی‌های کامپیوتری چند منظوره به وجود آمده‌اند.

زمینه‌های اصلی پژوهش

زمینه‌های اصلی پژوهش در روانشناسی تکاملی را می‌توان به دسته‌های مشکلات سازشی که از خود نظریه مایه می‌گیرند، تنازع بقا، همسر گزینی، پدر و مادر شدن، خانواده و فامیل‌ها، رابطه با ناخودیها و تکامل فرهنگی تقسیم کرد.

سازش‌های روانی در سطح زیستی و فردی

مشکلات تنازع بقا نیز هدف‌های روشنی برای تکامل سازش‌های جسمانی و روانی هستند. مشکلات اساسی که اجداد انسان‌های امروزی با آن روبرو بوده‌اند، عبارتند از: انتخاب غذا و مالکیت، انتخاب قلمرو و پناهگاه مادی و جلوگیری از مهاجمان و دیگر خطرات محیط زیست.

هوشیاری

هوشیاری احتمالاً یک سازش تکامل یافته‌است؛ زیرا با معیار کلیت در میان گونه، پیچیدگی و کارآمدی جورج ویلیام همخوانی دارد و ویژگی ای است که ظاهراً سلامت را افزایش می‌دهد. جان اکلس در تحقیق خود به نام: تکامل هوشیاری استدلال می‌کند که سازش‌های عضوی و جسمانی در کرتکس مغز پستانداران منجر به هوشیاری گردیده‌است. بر عکس او، دیگران استدلال می‌کنند که هوشیاری تضمین شده توسط مدار بازگشتی بسیار ابتدایی تر بوده و ابتدا در گونه‌های ما قبل پستانداران تکامل یافته‌است؛ زیرا با تأمین یک دستگاه خنثی برای ذخیره انرژی در یک دستگاه با خروجی موتور دارای انرژی گران قیمتِ دیگر، ظرفیت اندر کنش با محیط‌های اجتماعی و طبیعی را بهبود بخشیده‌است. چنان‌که برنارد ج بارز مطرح کرده‌است: در عوض این مدار بازگشتی می‌تواند یک باره، اساس رشد متوالی بسیاری از کارکردهایی که هوشیاری در موجودات زنده بزرگ‌تر را تسهیل می‌کند، به خوبی تأمین نماید.

ریچارد داوکینز می‌گوید که علت تکامل هوشیاری انسان‌ها این بود که خودشان را در معرض تفکر قرار دهند. دانیل پووینیلی می‌گوید: علت تکامل هوشیاری میمون‌های درختی بزرگ این بود که جرم خود را به هنگام حرکت آرام در میان شاخه درختان بیازمایند. گوردن گالوپ در تأیید این فرضیه دریافت که شامپانزه‌ها یا اورنگوتن‌ها به جز میمون‌های کوچک یا گوریل‌های زمینی در آزمون‌های آینه ای از خود آگاهی بروز داده‌اند.

مفهوم هوشیاری می‌تواند به عمل ارادی، آگاهی یا بیداری دلالت داشته باشد. اما حتی رفتار ارادی شامل ساز و کارهای ناخود آگاه است. بسیاری از فرایندهای شناختی که در ناخود آگاه شناختی روی می‌دهند، در آگاهی و بیداری وجود ندارند. برخی از رفتارها هنگامی آگاهانه اند که آموخته گردند و بعدها احتمالاً به‌طور خودکار ناخود آگاه شوند. آموزش، بویژه آموزش ضمنی یک مهارت، می‌تواند بدون خود آگاهی روی دهد؛ مثلاً بسیاری از مردم چرخیدن به چپ را در دوچرخه سواری بلدند، اما تعداد بسیار اندکی در واقع به درستی می‌توانند چگونگی انجام آن را شرح دهند.

ممکن است تکامل خواب برای ذخیره انرژی به هنگام کم فایدگی یا خطرناک بودن فعالیت‌هایی مانند آنچه در شب به ویژه شب‌های زمستان رخ می‌دهد بوده باشد.

احساس و ادراک

بسیاری از متخصصان از جمله: جری فودر بر آنند که مقصود از ادراک شناخت است، اما روانشناسان تکاملی می‌گویند که مقصود اولیه آن راهبرد به عمل بوده‌است؛ مثلاً می‌گویند: به نظر می‌رسد که تکامل ادراک عمقی به منظور شناخت فاصله تا اشیاء دیگر نبوده باشد، بلکه منظور از آن گشتن در مکان بوده‌است. روانشناسان تکاملی بر این باورند که جانوران از خرچنگ تا آدمی به منظور اجتناب از برخورد از بینایی استفاده می‌کنند و می‌گویند که بینایی اساساً برای تشخیص جهت و نه تولید شناخت به وجود آمده‌است. ایجاد و حفظ اعضای حسی از لحاظ سوخت وساز گران است، بنابراین این اعضا تنها برای بهبود سلامت موجود زنده تکامل یافته‌اند. بیش از نیمی از مغز صرف پردازش اطلاعات حسی می‌شود و خود مغز تقریباً یک چهارم منابع سوخت و ساز را مصرف می‌کند؛ بنابراین حس‌ها باید به سلامت سود زیادی برسانند. ادراک موجب دیدن درست جهان می‌شود. جانوران اطلاعات مفید و دقیق خود را از طریق حس‌های خود به دست می‌آورند. دانشمندانی که ادراک و احساس را مورد مطالعه قرار داده‌اند، مدت هاست فهمیده‌اند که احساسات آدمی نیز نوعی سازش اند. ادراک عمقی شامل پردازش بیش از ۶ علامت است که هر یک به یکی از نظم‌های جهان مادی وابسته است. علت تکامل بینایی پاسخ به دامنه محدود انرژی الکترومغناطیسی است که به فراوانی وجود داشته و از اشیاء عبور نمی‌کند. امواج صوتی که به اطراف پراکنده می‌شوند و توسط موانع بازمی‌گردند، الگوی پیچیده‌ای را می‌سازند که شامل اطلاعات مفیدی درباره منابع و فاصله تا اجسام است. حیوانات بزرگ‌تر در نتیجه اندازه خود طبعاً صداهایی با تن پایین‌تر را تولید می‌کنند. از سوی دیگر آستانه شنوایی یک جانور توسط سازش معین می‌شود؛ مثلاً: کبوترهای خانگی می‌توانند صداهای با تن بسیار پایین (زیر صوت) را بشنوند که فاصله زیادی را پیموده‌اند. گرچه بیشتر جانوران کوچک‌تر صداهای با تن بالاتر را می‌شنوند، اما پاسخ بساوایی و بویایی به مواد شیمیایی مانند نمک و شکر که گمان می‌رود برای سلامت در (م س ت) مهم بوده‌اند، ظاهراً برای آدمیان و ساکنان ما قبل انسان موجود در (م س ت) با ارزش بوده‌اند، بنابراین انسان‌های کنونی علاقه ذاتی به مزه شور و شیرین دارند. احساس بساوایی در واقع مرکب از چندین حس همچون: فشار، گرما، سرما، خارش و درد است. درد وقتی ناگوار باشد نوعی سازش است. یک سازش مهمِ احساس، تغییر دامنه است که موجود زنده با آن کما بیش فوراً به احساس، حسّاس می‌گردد؛ مثلاً: چشمان آدمی به صورت خودکار با نور کم یا درخشان محیط تطبیق حاصل می‌کند. توانایی‌های حسی موجودات زنده گوناگون غالباً با هم تکامل یافته‌اند. چنان‌که در مورد شنوایی خفاش‌های جهت‌یاب و شب‌پره‌هایی که برای پاسخ به صداهای خفاش‌ها تکامل یافته‌اند، چنین به نظر می‌رسد.

روانشناسان تکاملی بر آنند که ادراک نمایاننده اصل یکپارچگی است که دستگاه‌های اختصاصی با کارکردهای ادراکی ویژه، آن را بر عهده دارند؛ مثلاً: افرادی با ضایعه در بخش خاصی از مغزشان از نقصان ویژه ناتوانی در تشخیص چهره‌ها (پروسیا نوزیا) رنج می‌برند. روانشناسان تکاملی می‌گویند که این نشانة یک به اصطلاح واحد چهر خوانی است.

یادگیری و سازش‌های ماهرانه

در روانشناسی تکاملی می‌گویند که یادگیری از طریق ظرفیت‌های تکامل یافته بویژه سازش‌های ماهرانه انجام می‌شود. سازش‌های ماهرانه خود را با توجه به ورودی محیط آشکار می‌کنند. گاهی ورودی طی تکامل وارد می‌شود و موجب شکلی‌گیری تکامل می‌گردد؛ مثلاً: پرندگان مهاجر طی مهاجرت یادمی‌گیرند جهت خود را با ستارگان تنظیم کنند. روانشناسان تکاملی بر این باورند که آدمیان نیز زبان را طی یک برنامه تکاملی و نیز طی مراحل زندگی حیاتی بلوغ یادمی‌گیرند. ورودی می‌تواند طی فعالیت‌های روزانه نیز وارد گردد و موجب هماهنگی موجود زنده با شرایط تغییرپذیر محیط شود؛ مثلاً: تکامل شرطی شدن پاولفی، برای حل مشکلات مربوط به روابط غیررسمی بوده‌است. جانواران اعمال یادگیری را هنگامی که این اعمال همانند مشکلات مربوط به گذشته تکاملیشان باشد بسیار راحت تر می‌آموزند؛ مثلاً: موش صحرایی از همین طریق، یافتن محل غذا یا آب را می‌آموزد. گاه ظرفیت‌های یادگیری نشانة تفاوت میان جنس‌ها است؛ مثلاً: در بسیاری از گونه‌های جانداران، نرها می‌توانند طی تکامل، مشکلات فضایی را به سبب تأثیر هورمون‌های نرینه زودتر و درست‌تر حل کنند. همین مطلب ممکن است درباره انسان‌ها نیز صدق کند.

احساس و انگیزه

انگیزه به رفتار جهت و نیرو می‌بخشد. اما احساس بخش عاطفی انگیزة مثبت یا منفی را تأمین می‌کند. در اوایل دهه ۷۰ پاول اکمن و همکارانش شروع به انجام تحقیقی مبنی بر کلیت بسیاری از احساس‌ها کردند. او دلایلی مبنی بر مشترک بودن حداقل پنج احساس اصلی: ترس، اندوه، شادی، خشم و تنفر در انسان‌ها را یافت. تکامل عواطف اجتماعی ظاهراً انگیزه ای برای رفتارهای اجتماعی در نتیجه سازش با (م س ت) بوده‌است؛ مثلاً: به نظر می‌رسد که کینه‌توزی بر علیه خود عمل می‌کند؛ اما می‌تواند در هنگام ترس به فرد وجهه شخصی بدهد. کم‌رویی و غرور می‌توانند رفتارهایی را به وجود آورند که به فرد در مواجهه با جامعه کمک کند و عزّت نفس عبارت است از احترام فرد به جایگاه خودش.

شناخت

شناخت عبارت است از نمود داخلی علائم و پردازش اطلاعات خارجی. از دیدگاه روانشناسی تکاملی شناخت یک هدف کلی نیست بلکه کاوش یا راهبردی را به کار می‌بندد تا معمولاً احتمال حل مسائلی را که اجداد انسان کنونی هر روز با آن دست به گریبان بودند افزاییش دهد. مثلا: بسیار محتمل به نظر می‌رسد که انسان‌های امروزی مسائل منطقی را که به باز کردن مچ خیانتکار مربوط است (مسئله متداول مفروض ماهیت اجتماعی آدمی) بهتر از همان مسائل منطقی، اما در شرایط کاملاً انتزاعی، حل کنند. از آنجایی که اجداد انسان‌های امروزی واقعاً با وقایع تصادفی روبرو نبوده‌اند، انسان‌های کنونی ممکن است مستعد تشخیص نادرست الگوهای زنجیره‌های تصادفی باشند. پارادوکس قمار باز مثالی از این مسئله است. ممکن است قماربازان به اشتباه باور کنند که روی شانس اند، حتی وقتی که هر نتیجه ای واقعاً تصادفی و مستقل از آزمایش پیشین باشد. بسیاری از مردم بر این باورند که اگر یک سکه سالم ۹ بار پرتاب شود و هر بار شیر بیاید در پرتاب دهم بیش از ۵۰٪ احتمال خط آمدن وجود دارد. انسان‌ها می‌دانند که تشخیص یا پیش‌بینی با استفاده از داده‌های فراوان آسان‌تر از زمانی است که همان اطلاعات به صورت احتمال یا درصد ارائه شوند. احتمالاً به این دلیل که اجداد انسان‌های کنونی در قبیله‌های نسبتاً کوچکی (معمولاً با کمتر از ۱۵۰ عضو) زندگی می‌کرده‌اند که اطلاعات فروانی به صورت آسان‌تر در دسترس بود.

شخصیت

روانشناسی تکاملی از آغاز علاقه‌مند به یافتن مشترکات میان آدمیان یا ماهیت روانی انسان بوده‌است. از دیدگاه تکاملی این واقعیت که انسان‌ها تفاوت‌های بنیادینی در ویژگی‌های شخصیتی دارند از آغاز نشانه نوعی معما است. (توجه: رشته ژنتیک رفتاری مربوط به تفاوت‌های آماری تفکیک کننده انسان‌ها به دو منبع اختلاف: ژنتیکی و محیطی است. اما دانستن مفهوم ارثی بودن می‌تواند گول زننده باشد- ارثی بودن تنها به تفاوت‌های آدمیان اشاره دارد نه به میزانی که ویژگی‌های افراد از عوامل محیطی یا ارثی ناشی می‌گردد؛ زیرا این ویژگی‌ها همیشه آمیزه ای از هردو است) ویژگی‌های شخصیتی مفاهیمی هستند که در پی تغییرات به هنجار شخصیتی حول نقطه بهینه یا انتخاب مکرر یا سازش‌های ماهرانه آفریده شده‌اند. برخی از این ویژگی‌های شخصیتی مانند تفاوت در قد ممکن است صرفاً بیان گر تغییرات میان فردی حول نقطه عادی بهینه باشند یا ممکن است ویژگی‌های شخصیتی نشانه شکل‌های رفتاری ای باشند که از لحاظ وراثتی مستعد تفاوت اند- جانشین شیوه‌های رفتاری هستند که به فراوانی شیوه‌های رفتاری متعارض در جامعه اند؛ مثلاً: اگر بیشتر افراد جامعه معمولاً خوش باور و ساده لوح باشند، شکل رفتاری خائنانه (یا در مورد حاد آن یک جامعه ستیز) ممکن است مفید باشد. بالاخره ویژگی‌های شخصیتی مانند بسیاری از سازش‌های روانی ممکن است ماهرانه- حساس به تغییرات خاص محیط اجتماعی به ویژه طی تکامل نوپا- مثلاً: بچه‌های ته تاغاری احتمالاً عصیان گر تر، کم هوش تر و دستخوش تجربه‌های نوین ترند که ممکن است با توجه به جایگاه محکم آنان در ساختار خانواده برای آنها مفید باشد.

زبان

بنا بر عقیده استیون پینکر، بر اساس کارهای نومان چامسکی، توانایی کلی انسان برای یادگیری زبان میان ۱ تا ۴ سالگی بدون هیچ آموزشی، گویای آن است که یادگیریِ زبان یک سازش روانی غریزی در آدمی است. (به ویژه به کتاب غریزه زبان آموزی پینکر نگاه کن). پینکر و بلوم (۱۹۹۰) بر آنند که زبان به عنوان یک استعداد روانی با اعضای پیچیده بدن اشتراکات زیادی دارد که گویای تکامل یکسان زبان و این اعضا در اثر یک سازش است؛ زیرا این تنها دستگاه شناخته شده‌ای است که می‌تواند با آنچنان اعضای پیچیده‌ای تکامل یابد. پینکر در این عقیده که بچه‌ها می‌توانند هر زبان انسانی را بدون هیچ آموزش صریحی یاد بگیرند، پیرو چامسکی است که بیان کنندة این است که زبان از جمله دستور اساساً غریزی است و تنها به وسیله ارتباط باید فعال شود. خود چامسکی بر این باور نیست که زبان همانند یک سازش تکامل یافته‌است؛ اما می‌گوید: احتمالاً همانند یک محصول فرعی برخی از دیگر سازش‌های به اصطلاح حاشیه ای تکامل یافته‌است. اما پنیکر و بلوم بر آنند که ماهیت طبیعی زبان گویای این است که ریشه ای سازشی دارد. روانشناسان تکاملی بر این باورند که ممکن است ژن اف اُ ایکس پی دو با تکامل زبان آدمی کاملاً مرتبط باشد. در دهه ۸۰ روانشناس زبانی به نام میرنا گروپینک یک ژن غالب که سبب آسیب دیدن زبان در خانواده سلطنتی انگلستان شده بود را تشخیص داد. این ژن جهشی در ژن اف اُ ایکس پی دو به حساب می‌آمد. انسان‌ها دارای یک آلل منحصر به فرد از این ژن هستند که به شکل فشرده‌ای نیز از طریق تاریخچه تکامل پستانداران حفظ شده‌است. به نظر می‌رسد این آللِ منحصر به فرد، ابتدا میان ۱۰۰ تا ۲۰۰ هزار سال پیش ظاهر شده و اکنون نیز به همان صورت حتی در میان تمامی انسان‌ها وجود دارد. اما اندیشه ای که زمانی در میان مردم باب شده بود که اف اُ ایکس پی دو یک ژن مربوط به دستور زبان یا موجب ایجاد زبان در انسان متفکر است، اکنون اعتبار خود را در جهان از دست داده‌است. هم‌اکنون چند نظریه متعارض درباره منشأ زبان وجود دارد که هیچ‌یک با هم اتفاق نظر ندارند. پژوهشگران یادگیری زبان در نخستی‌ها و انسان‌ها مانند مایکل توماس لو و تالمی گیوون بر آنند که چهار چوب غریزی، نقش تقلید را در یادگیری از یاد برده‌است و طرح وجود یک واحد غریزی دستور زبان برای توضیح یادگیری زبان در آدمی هرگز ضرورتی ندارد. توماس لو می‌گوید که در حقیقت بررسی چگونگی آموزش مهارت‌های ارتباطی کودکان و نخستی‌ها بیان کننده این است که آدمیان رفتارهای پیچیده را از طریق تجربه می‌آموزند، زیرا زبان به جای یک واحد اختصاصی، از طریق دستگاه‌های شناختی که در دیگر انواع رفتارهای انتقال یافته به کار می‌روند، آموخته می‌شود. در مورد مسئله فرضی تکامل سازش یا حاشیه ای زبان زیست‌شناسی به نام و. کومسه فیخ به پیروی از استیون. ج. گلد بر این باور است که فرض سازشی بودن همه جنبه‌های زبان یا سازشی بودن زبان به شکل کلی ضرورتی ندارد. او از برخی رشته‌های روانشناسی تکاملی به سبب اعتقاد به دیدگاه سازش گرایانه افقی انتقاد کرده و سؤال پینکر و بلوم مبنی بر تکامل سازشی زبان را گمراه کننده و نا وارد می‌داند و می‌گوید: در عوض، از دیدگاه زیست شناختی، ریشه‌های تکامل زبان همچون نتیجه احتمالی تبدیل بسیاری از سازش‌های جداگانه به یک دستگاه پیچیده به دست می‌آید. استدلال مشابهی توسط ترنس دکن ارائه شده‌است چنان‌که در کتاب: گونه‌های نمادین می‌گوید: ویژگی‌های گوناگون زبان همراه با تکامل ذهن تکامل یافته‌است، و توانایی کاربرد ارتباط نمادین با بقیه فرایندهای شناختی ادغام گردیده‌است. اگر نظریه مبتنی بر تکاملِ سازشیِ انفرادیِ زبان پذیرفته شود، این سؤال پیش می‌آید که کدامیک از کارکردهای فراوان زبان اساس سازش را تشکیل می‌دهند. چندین فرضیه تکاملی مطرح است: یکی می‌گوید: تکامل زبان به منظور پرورش اجتماعی بوده‌است و دیگری می‌گوید: زبان به عنوان روشی برای نشان دادن قدرت همسر گزینی تکامل یافته‌است و سومی بر آن است که تکامل زبان برای ایجاد روابط اجتماعی بوده‌است. روانشناسان تکاملی می‌دانند که این نظریه‌ها همگی فرضی بوده و مدارک بسیار زیادی برای درک این که زبان احتمالاً چگونه سازش یافته‌است، لازم است.

همسر گزینی

با فرض این که تولید مثل ابزاری جهت زاد آوری ژن‌ها در نسل‌های آینده است، می‌توان گفت که انتخاب طبیعی نقش عمده ای را در تکامل انسان ایفا کرده‌است؛ بنابراین همسر گزینی در آدمی زمینه مورد علاقه روانشناسان تکاملی ای است که در صدد بررسی تکامل روش‌های جذب و به دست آوردن جفت در آدمی می‌باشند. چندین مدل تحقیق مانند: بررسی انتخاب جفت، تجاوز به جفت، نگهداری جفت، سلایق همسر گزینی و ستیزه میان جنس‌ها از این زمینه سر بر زده‌است. اکثر تحقیقات در مورد همسر گزینی انسان بر پایه نظریه مراقبت از فرزندان است که شامل پیش‌بینی‌های مهمی درباره روش‌های مورد استفاده مردان و زنان در حوزه همسر گزینی است. (در بالا به عنوان: نظریه‌های تکاملی میانه نگاه کن) مثلاً این تحقیقات پیش‌بینی می‌کنند که زنان در انتخاب جفت سخت گیرترند، در حالی که مردان در شرایط همسر گزینی کوتاه مدت چنین نیستند. اما برخی دانشمندان دیگر مانند تیم بریک هد بر آنند که بی بند و باری به سبب تأمین باروری، کسب ژن‌های بهتر، کاهش خطر درون همسری و تأمین حفظ فرزندان می‌تواند برای زنان سودهایی دربرداشته باشد. سارا بلافر هردی می‌گوید: ظاهراً شامپانزه‌های نر، بابون‌ها و میمون‌های ضعیف و احتمالاً زنان از جنسیت بی هدفی برخوردارند. و سختگیر بودن آنان از نظر زیست‌شناسی از بی بند وبار بودن آنها کم فایده تر است. این موضوع برخی از پژوهشگران را بر آن داشت تا سلایق جنسی را در حوزه‌هایی مانند حسادت جنسی پیش گویی کنند که زنان با شدت بیشتری به خیانت عاطفی عکس العمل نشان می‌دهند و مردان با شدت بیشتری نسبت به خیانت جنسی واکنش نشان می‌دهند. این الگوی خاص به این دلیل پیش‌بینی می‌شود که ارزش‌های مرتبط با همسر گزینی در هر کدام از دو جنس متمایز است. به‌طور متوسط زنان باید جفتی را ترجیح دهند که می‌تواند ذخایر (مثلاً: مالی، وفاداری) را تأمین کند؛ بنابراین زن با انتخاب یک جفت که مرتکب خیانت عاطفی شده‌است، در معرض از دست دادن این ذخایر قرار خواهد گرفت. از سوی دیگر مردان هرگز از پدر واقعی بودن برای فرزندان خود اطمینان ندارند؛ زیرا آنها خود فرزندی به دنیا نیاورده اند. (نا امنی‌تبار) این بدان معناست که خیانت جنسی برای مردان از خیانت عاطفی سخت‌تر است، زیرا مراقبت از ذخایر فرزند مرد دیگر منجر به زاد آوری ژن‌های آنان نمی‌شود.

زمینه جالب دیگر پژوهش، به بررسی سلایق همسر گزینی زنان طی دوره تخمک گذاری می‌پردازد. زیر بنای نظری این پژوهش تکامل روش‌های انتخاب جفت با ویژگی‌های خاص بر اساس وضع هورمونی زنان اولیه است؛ مثلاً: این نظریه می‌گوید: طی مرحله تکامل دوره تخمک گذاری (تقریباً روزهای ۱۵–۱۰ از دوره قاعدگی) زنانی که با جفت‌هایی با کیفیت وراثتی بالا همبستر شده‌اند، احتمالاً به‌طور متوسط کودکانی سالم‌تر از زنانی که با مردانی با کیفیت وراثتی پایین مقاربت داشته‌اند به دنیا آورده و پرورش خواهند داد. پیش‌بینی می‌گردد که این سلایق فرضی به ویژه در موارد همسر گزینی کوتاه مدت آشکار باشد؛ زیرا یک جفت نر بالقوه ژن‌هایی را برای یک فرزند بالقوه تأمین می‌نماید. این فرضیه به پژوهشگران اجازه می‌دهد که این فرض را که زنان جفت‌هایی را انتخاب می‌کنند که طی مرحلة بالای باروری دوران تخمک گذاری از ویژگی‌های کیفی وراثتی بالا برخوردارند، مورد آزمون قرار دهند. در واقع بررسی‌ها نشان دهنده این است که سلایق زنان در چرخه تخمک گذاری تغییر می‌کند. به ویژه هاسلتون و میلر(۲۰۰۶) نشان دادند که زنان با باروری بالا مردان خلاق اما فقیر را به عنوان جفت‌های کوتاه مدت انتخاب می‌کنند. خلاقیت می‌تواند نشانه ای برای ژن‌های خوب باشد. پژوهش‌های انجام یافته توسط گنگستاد اتال (۲۰۰۴) نشانگر این است که زنان با باروری بالا مردانی را که جاذبه اجتماعی و رقابت درون جنسی دارند، ترجیح می‌دهند. این ویژگی‌ها ممکن است علائمی باشند که مردان قادر به کسب ذخایر را پیش‌بینی کنند.

پدر و مادر شدن

تولید مثل همواره برای زنان گران تمام می‌شود و می‌تواند برای مردان نیز چنین باشد. افراد به میزان وقت و ذخایر صرف شده برای تولید مثل و پرورش فرزندان خود، وابسته اند و این هزینه‌ها نیز ممکن است برای شرایط آینده و پیامدهای بقاء و تولید مثل بعدی زیان بخش باشد. مراقبت از فرزندان هر نوع هزینه ای از طرف پدر و مادر است (زمان، نیرو …) که فرزند به قیمت توانایی والدین برای مصرف در اجزای دیگر سلامت از آن‌ها سود می‌برد. (کلاتن-براک: ۹:۱۹۹۹ تریورز: ۱۹۷۲) اجزاء سلامت (بتی ۱۹۹۲) شامل: رفاه فرزندان موجود، تولید مثل آینده والدین و سلامت عمومی با کمک به خویشان (هامیلتون ۱۹۶۴) است. نظریه مراقبت از فرزندان شاخه ای از نظریه تاریخ حیات است.

نظریه رابرت تریورز درباره مراقبت از فرزندان پیش گویی می‌کند که جنسی که بیشترین مراقبت را در شیردهی، تغذیه و نگهداری فرزندان انجام می‌دهد، در همسر گزینی بی هدف تر است و جنسی که از کودک کمتر مراقبت می‌کند، برای دست یابی به جنسِ دارای مراقبت بالاتر، رقابت می‌کند. (به اصل بیتمن نگاه کن) تفاوت‌های جنسیتی در تلاش والدین برای تعیین قدرت انتخاب جنسی دارای اهمیت اند. مزایای مراقبت والدین از فرزندان بسیار است و با تأثیر بر شرایط، رشد، بقاء و سرانجام توانایی تولید مثل فرزندان ارتباط دارد. اما این مزایا می‌تواند به قیمت توانایی والدین در تولید مانند: اثر افزایش خطر آسیب هنگام دفاع از کودکان در برابر مهاجمان، فقدان فرصت همسر گزینی در زمان پرورش کودکان و افزایش زمان تولید مثل بعدی تمام گردد. به‌طور کلی بهتر است، والدین اختلاف میان مزایا و هزینه‌ها را به حد اکثر برسانند و احتمالاً هنگامی که مزایا افزون بر هزینه هاست، مراقبت از فرزندان را بیشتر کنند.

گفته می‌شود که قانون سیندرلا مدرک مهمی از کودکان ناتنی است که به دست ناپدری‌ها و نامادری‌های خود به میزان بسیار بالاتری نسبت به همسالان خود مورد سوء استفاده، بی‌توجهی، قتل و نیز بد رفتاری قرار می‌گیرند. این قانون نام خود را مدیون سیندرلا قهرمان داستان تخیلی است که با او توسط نامادری و نا خواهری‌هایش به‌طور ستمگرانه ای رفتار می‌شد. دیلی و ویلسون (۱۹۹۶) خاطر نشان کرده‌اند: «اندیشه تکاملی منجر به کشف مهم‌ترین عامل خطر در خودکشی کودکان – وجود یک نا پدری یا نامادری- گردید. تلاش‌ها و مراقبت‌های والدین از فرزندان ذخایر با ارزشی هستند و انتخاب طبیعی به نفع ذهن والدینی است که عملاً تلاش‌های خود را در جهت بهبود سلامت فرزندانشان به کار می‌گیرند. مشکلات سازشی که در برابر تصمیم‌گیری والدین در مورد فرزندانشان قد علم می‌کند عبارتند از: هویت درست فرزند و تخصیص ذخایر میان آنان با حساسیت نشان دادن نسبت به نیازها و توانایی‌های آنان برای تبدیل مراقبت از فرزندان به افزایش سلامت. فرزندان نا تنی به ندرت یا هرگز به اندازه فرزندان فرد برای سلامت مورد انتظار آنان با ارزش تلقی نشده‌اند و ذهن آن والدینی که به آسانی توسط هر جوان جذاب آلوده می‌گردد، همیشه باید یک ضرر بالقوه را متحمل شوند. (دیلی و ویلسون ۱۹۹۶ ص ۶۶–۶۵). در هر حال آنان خاطر نشان کردند که نه هیچ‌یک از والدین نا تنی واقعاً می‌خواهند با فرزندان همسر خود بد رفتاری کنند و نه آن پدر بودن واقعی بیمه ای بر علیه سوء رفتار است. آنان عقیده دارند که مراقبت از فرزندان ناتنی تلاش همسر جویانه اولیه ای نسبت به پدر و مادر واقعی است.

خانواده و خویشان

سلامت عمومی عبارت است از مجموع سلامت اصیل موجود زنده (تعداد فرزندانی که تولید کرده و از آنها نگه داری می‌کند) و تعداد همانندان خود که می‌تواند با حمایت دیگران به جمعیت بیفزاید. نخستین جزء توسط هامیلتون(۱۹۶۴) سلامت اصیل نامیده شده‌است.

از دیدگاه وراثتی کامیابی تکاملی بستگی به رها کردن حد اکثر تعداد همانندان خود در جمعیت دارد. تا سال ۱۹۶۴ این باور عمومی رایج بود که ژن‌ها این خاصیت را تنها با وادار کردن موجود زنده به رها کردن تعدادی فرزند ماندنی بدست آورده‌اند. اما در سال ۱۹۶۴ و.د. هامیلتون به صورت ریاضی اثبات کرد: از آنجایی که فامیل‌های نزدیک موجود زنده در تعدادی ژن کاملاً مشابه مشترکند، یک ژن می‌تواند کامیابی خود را به بهبود تولید مثل افزایش دهد و بقاء آنها وابسته یا به عبارت دیگر مشابه خود افراد است. هامیلتون بر آن بود که این کار انتخاب طبیعی را وامی‌دارد تا موجودات زنده ای را ترجیج دهد که دارای رفتارهایی هستند که سلامت عمومی آنها را به حد اکثر می‌رساند. این نیز درست است که انتخاب طبیعی رفتاری را ترجیح می‌دهد که سلامت فرد را به حد اکثر برساند. قانون هامیلتون به صورت ریاضی پراکندگی یک ژن مربوط به رفتار ایثار گرانه را در یک جمعیت توضیح می‌دهد: rb>c

که:

§ c ارزش تولید مثلی ایثارگری

§ b بهره تولید مثلی پذیرنده رفتار ایثارگرانه

§ r احتمال، بالای متوسط جمعیت، برای افراد سهیم در ژن ایثارگری است که معمولاً «درجه ارتباط» نامیده می‌شود.

این مفهوم به توضیح چگونگی تداوم ایثار توسط انتخاب طبیعی کمک می‌کند. اگر یک ژن (یا مثلاً ژن‌های ایثارگری) موجود باشد که رفتار یاری گرانه و حفاظتی موجود زنده را در مورد فامیل‌ها و فرزندان نشان دهد، این رفتار نیز نسبت به ژن ایثارگری در آن جمعیت افزایش نشان می‌دهد؛ زیرا احتمالاً خویشان در ژن‌های ایثارگری مشترک اند، زیرا تباری مشترک دارند. ایثارگران نیز ممکن است روش‌هایی برای تشخیص رفتار ایثارگرانه در افراد شمرده شده و مستعد حمایت از آنان باشند. چنان‌که داوکینز در کتاب‌های خود به نام: ژن خودخواهی (فصل۶) و فنوتیپ گسترده، خاطر نشان کرده‌است این مسئله باید از اثر ریشک سبز دانسته شود.

گرچه این مطلب معمولاً درست فرض می‌شود که انسان‌ها نسبت به خودی‌ها ایثارگرانه تر از ناخودیها رفتار می‌کنند؛ اما روش‌های تقریباً مرتبطی که در این زمینه میانجی باشند، مورد بحث قرار گرفته‌اند (به شناخت خودی‌ها نگاه کن). با این استدلال که وضعیت خودی‌ها از آغاز از طریق عوامل اجتماعی و فرهنگی (نظیر: هم ایستایی، همکاری مادران با خواهران و برادران …) تعیین شده‌است. در حالی که برخی دیگر چنین استدلال می‌کنند که شناخت خودی‌ها نیز می‌تواند متأثر از عوامل زیست شناختی ای چون شباهت چهره و ایمنی ارثی، عقده بافت سازگار بزرگ، باشد. برای بحث درباره هم کنش این عوامل اجتماعی و زیست شناختی در تشخیص خودی‌ها به لیبرمن، توبی و کسمایدز (۲۰۰۷) مراجعه کن.

روش‌های نزدیک شناخت خودی‌ها هر چه باشد، دلایل متقنی وجود دارد که انسان‌ها معمولاً نسبت به خودی‌هایی که با آنان ارث نزدیکی دارند، از غیرخودیهای ارثی، ایثار گرانه تر رفتار می‌کنند.

رفتار با ناخودیها-رفتار دو سویه

گرچه رفتار با ناخودی‌ها در مقایسه با خودی‌ها از ایثار کمتری بر خوردار است، اما چنان‌که رابرت تریورز می‌گوید: همکاری با غیرخودی‌ها می‌تواند از راه رفتار دو سویه سودمند ادامه یابد. اگر میان هر دو بازیکن در یک بازی دوستانه که هر یک از آن دو می‌توانند همکاری کنند یا جا بزنند، برخوردهایی تکراری صورت پذیرد، در این صورت حتی به قیمت جا زدن یکی و همکاری دیگری در کوتاه مدت، روش همکاری دو جانبه ممکن است ترجیح داده شود. رفتار دو سویه مستقیم می‌تواند به تکامل همکاری منجر شود، البته در صورتی که w احتمال برخورد دیگری میان دو فرد از نسبت هزینه به بهره رفتار ایثار گرانه بیشتر باشد: w> رفتار دو سویه، در صورت تشابه اطلاعات آن با رفتارهای پیشین، می‌تواند غیر مستقیم نیز باشد. اعتبار در رفتار دو سویه موجب تکامل همکاری می‌گردد. انتخاب طبیعی، روش‌هایی را که بحث یاری را بر مبنای اعتبار پذیرنده قرار می‌دهد، ترجیح می‌دهد: بررسی‌ها حاکی از آن است که مردمی که بهتر یاری می‌کنند، احتمالاً بهتر یاری داده می‌شوند. حساب رفتار دو سویة نا مستقیم پیچیده‌است و تنها بخش کوچکی از این جهان کشف شده‌است. اما باز یک قانون ساده هست که می‌گوید: رفتار دو سویه مستقیم، تنها در صورتی موجب بهبود همکاری می‌گردد که q: احتمال دانستن اعتبار یک فرد از نسبت هزینه به بهره رفتار ایثارگرانه بیشتر باشد: q>

یک مسئله مهم در رابطه با این قانون این است که افراد ممکن است قادر به تکامل ظرفیت پوشاندن اعتبار خود نباشند که این منجر به کاهش احتمال q می‌شود که بعداً قابل محاسبه است.

تریورز بر آن است که دوستی و عواطف اجتماعی گوناگون، برای مدیریتِ رفتارِ دو سویه، تکامل یافته‌است. به نظر او علاقه و نفرت برای شکل‌گیری ائتلاف با مردمی که رفتار دو سویه داشتنه اند و تمایز آنان از کسانی که چنین نبوده‌است تکامل یافته‌است. نا رضایی اخلاقی ممکن است برای جلوگیری از سوء استفاده از ایثارگریِ فرد، توسط افراد خائن، تکامل یافته باشد و قدرشناسی ممکن است اجداد انسان‌های امروزی را وادار به رفتار مناسب در برابر استفاده از ایثارگری دیگران کرده باشد. انسان‌های امروزی هم هنگام بد رفتاری احساس گناه می‌کنند. این انگیزه‌های اجتماعی، مطابق است با انتظار روانشناسان تکاملی در مورد تکامل سازش‌هایی که مزایای رفتار دو سویه را به حد اکثر و معایب آن را به حد اقل می‌رساند.

روانشناسان تکاملی می‌گویند که انسان از سازش‌های روانی ای بر خوردار است که تکامل آنها تنها منجر به شناخت کسانی می‌شود که رفتار دوسویه مناسبی ندارند که معمولاً خائن نامیده می‌شوند. در سال ۱۹۹۳ رابرت فرانک و دستیارش پی بردند که اغلب شرکت کنندگان در یک فیلمنامة مربوط به مشکل زندانیان توانستند بر اساس چهار ساعت رفتار اجتماعی حساب نشده، پیش‌بینی کنند که کدامیک از دوستان آنها خائن بوده‌اند؛ مثلاً: در آزمایشی که در سال ۱۹۹۶ صورت گرفت لیندا میلای و همکارانش دریافتند که آدم‌ها در یادآوری چهرة افرادی که تداعی گر داستان‌هایی درباره خیانت این افراد است (مانند اختلاس پول از یک کلیسا) توانایی بیشتری از خود نشان می‌دهند.

تکامل و فرهنگ

روانشناسی تکاملی، ادراکات بدست آمده از اصول دیگر درباره چگونگی تکاملِ پدیده هایِ فرهنگی را در گذر زمان یکپارچه کرده‌است. نظریه‌هایی که دیدگاه تکاملی را بر پدیده‌های فرهنگی مانند: الگوشناسی، بوم‌شناسی فرهنگی و نظریه وراثت دوگانه (تکامل وراثتی- فرهنگی همزمان) اعمال کرده‌است.

الگوشناسی، نظریه ای است درباره محتوای ذهنی بر اساس شباهت آن با تکامل که از کتاب ریچارد داوکینز به نام ژن خودخواهی ریشه گرفته‌است و مدعی است که رویکردی به مدلِ تکاملِ انتقالِ اطلاعاتِ فرهنگی است. اصولاً یک الگو همچون یک ژن «یک واحد فرهنگی»: یک اندیشه، باور، الگوی رفتاری است که در ذهن یک یا بیش از یک نفر فراخوانده می‌شود و می‌تواند خود را از ذهنی به ذهن دیگر انتقال دهد؛ بنابراین آنچه تأثیر فرد در سازش دیگری با یک عقیده نیز خوانده می‌شود، از نظر الگوشناسی، الگوی خود مولّد شمرده می‌شود. به ویژه بر اساس تفسیر داوکینز که مشابه دیدگاه وراثتی است، ممکن است کامیابی یک ژن بر ا ثر کمک در تأثیر بخشی میزبان خود باشد. الگوشناسی به سبب گریز از نگرانی سنتی از حقیقت اندیشه‌ها و باورها نظریه مهمی محسوب می‌شود.

سوزان بلک مور (۲۰۰۲) تعریف الگو را این گونه بازگو کرده‌است: هر چیزی مانند: عادات، مهارت‌ها، آهنگ‌ها، داستان‌ها یا هر گونه اطلاعاتی که از یک فرد به فرد دیگر انتقال یابد، الگو نامیده می‌شود. او همچون داوکینز بازمی‌گوید: «الگوها مانند ژن‌ها در ا حساس انتقال می‌یابند، زیرا اطلاعاتی هستند که تکثیر می‌گردند. الگوها به وسیله تقلید، آموزش و روش‌های دیگر تکثیر می‌یابند. این کپی‌ها کامل نیستند. الگوها به صور گوناگونی تکثیر می‌شوند. الگوها به علت ظرفیت اندک حافظه آدمی و امکان تکثیر کم با هم رقابت می‌کنند. تنها برخی از گونه‌ها باقی می‌مانند. ترکیب این سه عامل (کپی‌ها، تنوع و رقابت برای بقا) به‌طور دقیقی شرایط تکامل داروینی را فراهم می‌کند و بدین گونه الگوها (و در نتیجه فرهنگ انسانی) تکامل می‌یابد. طبق تعریف او شمار عظیمی از الگوهایی که تکثیر می‌شوند و با هم از میان می‌روند، ترکیبات الگویی همساز یا الگوهای همساز نامیده می‌شوند. روش تکثیر الگوها از راه تقلید است.

نظریه وراثت دوگانه (ن و د) که تکامل فرهنگی- وراثتی همزمان نامیده می‌شود، بر آن است که اطلاعات فرهنگی با هم تکامل می‌یابند. مارکوس فلدمن و لوژی لوکا کاوالیا اسفورزا (۱۹۷۶) شاید نخستین مدل پویای تکامل وراثتی فرهنگی همزمان را منتشر کرده‌اند. این مدل قرار بود اساس کارهای زیادی بر روی (ن و د) باشد که طلیعه انتشار سه کتاب دوران ساز از ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۱ بوده‌است. کتاب ژن‌ها، مغز و فرهنگ نوشته چارلز لومسدن و ای اُ ویلسون نیز مجموعه ای از مدل‌های ریاضی مربوط به چگونگی ترجیح و انتخاب ویژگی‌های فرهنگی توسط تکامل وراثتی و چگونگی تأثیر ویژگی‌های فرهنگی بر سرعت تکامل وراثتی را مطرح ساخت. یک کتاب دیگر که با این موضوع ارتباط دارد و در سال ۱۹۸۱ انتشار یافته کتاب: انتقال فرهنگی و تکامل: رویکردی عددی اثر کاویلا اسفورزا بود. این کتاب با بهره‌گیری از وراثت جمعیتی و همه گیرشناسی، نظریه ای ریاضی را در ارتباط با انتشار ویژگی‌های فرهنگی بنیاد نهاده‌است و مفهوم تکاملی انتقال عمودی برای گذر از ویژگی‌های فرهنگی از والدین به فرزندان، انتقال مورب برای گذر از ویژگی‌های فرهنگی از هر عضو نسل قدیم به نسل جدید و انتقال افقی از ویژگی‌ها میان اعضای همان جمعیت را توضیح می‌دهد.

کتاب فرهنگ و فرایندهای تکاملی اثر بوید و پیتر ریچرسون (۱۹۸۵) نشان دهنده مدل‌های آموزش اجتماعی در شرایط محیطی گوناگون، آثار جمعیتی یادگیری اجتماعی، عوامل گوناگون انتخاب طبیعی بر قوانین آموزش فرهنگی، گونه‌های مختلف انتقال مغرضانه و آثار جمعیتی آن و تعارض میان فرهنگ‌ها و تکامل وراثتی است. هربرت گینتس در تأیید نظریه بازی‌ها معتقد بود نظریه وراثت دوگانه توانایی متحد ساختن علوم رفتاری مانند: اقتصاد، مردم‌شناسی، جامعه‌شناسی، روانشناسی و علوم سیاسی را دارد، زیرا هم به عوامل وراثتی و هم فرهنگی وراثت آدمی می‌پردازد. لیلند و براون دیدگاه مشابهی دارند.

در زیر رشته‌های روانشناسی

روانشناسی رشد

بر اساس نظریه پال بالتز، مزایای حاصل از انتخاب تکاملی با افزایش سن کاهش می‌یابد. انتخاب طبیعی شرایط زیانبخش عمده و ویژگی‌های غیر سازشی مانند بیماری آلزایمر را که در میان افراد سالخورده شایع است، از میان نبرده‌است. اگر آلزایمر بیماری ای بود که به جای افراد ۲۰ ساله افراد ۷۰ ساله را می‌کشت، ممکن بود بیماری ای باشد که انتخاب طبیعی توانسته بود سال‌ها پیش آن را ریشه کن کرده باشد؛ بنابراین این بیماری در اثر فشارهای تکاملی بر شرایط غیر سازشی یاری نشده‌است. انسان مدرن از دردها و محنت‌ها و بیماری‌های ناشی از پیری رنج می‌برد و همچنان که مزایای انتخاب تکاملی با سن کاهش می‌یابد، نیاز به فرهنگ افزایش می‌یابد.

روانشناسی اجتماعی

از آنجایی که انسان گونه ای کاملاً اجتماعی است، مشکلات سازشی فراوانی در ارتباط با هدایت جامعه جهانی (مانند: حفظ پیمان‌ها، مدیریت دینی، تعامل با اعضای بیرون از گروه) دارد. پژوهشگران در رشته نوپای روانشناسی اجتماعی تکاملی کشفیات زیادی انجام داده‌اند که مربوط به موضوعاتی است که توسط روانشناسان اجتماعی به شکل سنتی بررسی می‌شدند از قبیل: ادراک شخصی، شناخت اجتماعی، ایثار، عواطف، پویایی گروهی، رهبری، انگیزش، تعصب، روابط درون گروهی و اختلافات فرهنگی.

روانشناسی افراد نابهنجار

فرضیات سازشی مربوط به بُن‌شناسی بیماری‌های روانی بر اساس جدول زیر اغلب بر پایه شباهت میان نا کارآمدی اندامی و روانی است. نظریه پردازان و روانپزشکان تکاملی مانند: مایکل. ت. مک گویر و راندولف م نسه و دیگران می‌گویند که بیماری‌های روانی، ناشی از تأثیرات دو سویه طبیعت و پرورش است و اغلب دلایل مشترک متعددی دارد.

روانشناسان تکاملی می‌گویند ممکن است اسکیزوفرنی و اختلال دو قطبی بازتاب کننده اثرات جانبی ژن‌هایی با مزیت بالای سلامت مانند خلاقیت باشند. (برخی از افراد با اختلال دو قطبی به ویژه در دوره شیدایی خلاقند و احتمالاً فامیل‌های نزدیک افراد اسکیزوفرنیایی مشاغل خلاقی دارند) یک گزارش مربوطه به سال ۱۹۹۴ که توسط انجمن روانپزشکی آمریکا ارائه شده‌است می‌گوید: افراد اسکیزوفرنیایی تقریباً به یک اندازه در فرهنگ‌های غربی و غیر غربی و جوامع صنعتی و غیر صنعتی می‌گویند که اسکیزوفرنی بیماری تمدن یا اختراع خودسرانه جوامع نیست. ممکن است بیماری اجتماعی نشان گر روند تکاملی ثابتی باشد که بر اساس آن تعداد اندکی از مردم از مزایای قراردادهای اجتماعی در جامعه ای سود برند که اکثریت افراد آن را افراد غیر بیمار تشکیل می‌دهند. ممکن است افسردگی جزئی یک پاسخ غیر سازشی برای عقب‌نشینی و ارزیابی مجدد از موقعیتی باشد که منجر به نتایج نامساعدی گردیده‌است. (فرضیه تفکر تحلیلی) (به رویکرد تکاملی در افسردگی نگاه کن). برخی از این فرضیه‌ها هنوز لازم است به فرضیات آزمون پذیری تبدیل شوند و تحقیقات فراوانی برای تأیید درستی آنها لازم است.

روانشناسی دینی

دیدگاه سازش گرایانه درباره باورهای دینی می‌گوید که رفتارهای دینی همانند همه رفتارها محصول مغز آدمی است. آنها می‌گویند: ساختار کارکردی شناخت، همچون هر کارکرد عضوی شالوده وراثتی دارد و در نتیجه در معرض تأثیرپذیری از انتخاب طبیعی و انتخاب جنسیتی است. به‌طور کلی، این ساختار کارآمد به مانند دیگر اعضا و بافت‌ها باید مشکلات مهم مربوط به بقا و تولید مثل را در جوامع اولیه حل کرده باشد. اما روانشناسان تکاملی هنوز بر دو دسته اند: آنهایی که می‌گویند احتمالاً باور دینی نتیجه سازش‌های روانی تکامل یافته‌است و آنهایی که می‌گویند باور دینی محصول فرعی سازش‌های شناختی است.

پذیرش

منتقدان روانشناسی تکاملی آن را به جبرگرایی وراثتی و سازش گرایی (اندیشه مبنی بر سازشی بودن تمامی ویژگی‌های رفتاری و اندامی) محکوم می‌کنند. فرضیه‌های خدشه ناپذیر در پی برتری توضیحات کنونی و اندیشه‌های سیاسی و اخلاقی بدخواهانه، توضیحات مربوط به رفتار دور یا نهایی به نظر می‌رسند.

مفاهیم اخلاقی

منتقدان این گونه استدلال می‌کنند که ممکن است روانشناسی تکاملی برای توجیه سلسله مراتب اجتماعی و سیاست‌های ارتجاعی موجود به کار رود. منتقدان بازگفته اند که نظریات و تفسیرهای روانشناسان تکاملی درباره داده‌های تجربی کاملاً وابسته به فرضیه‌های ایدئولوژیکی درباره نژاد و جنس است.

منتقدان دیگر بر آنند که برخی نظریه ها- مثلاً نویسندگان کتاب تاریخ طبیعی تجاوز به عنف می‌گویند: تجاوز به عنف شکلی از اشکال انتخاب جفت است که سلامت مردان را بهبود می‌بخشد- می‌توانند حاوی معانی اخلاقی بالقوه دور دستی باشند. در پاسخ به این انتقاد اغلب روانشناسان تکاملی در برابر سفسطه طبیعت‌گرایی- فرض مبنی بر این که هر آنچه طبیعی است خیر اخلاقی است – احتیاط پیشه می‌کنند. اما احتیاط کاری آنها در برابر ارتکاب به سفسطه طبیعت‌گرایی توسط ویلسون اتال (۲۰۰۳) به عنوان سفسطه و ابزاری جهت سرکوبی مباحثات اخلاقی مجاز مورد انتقاد قرار گرفت.

مدل معیار علوم اجتماعی

روانشناسی تکاملی، اختلاف آراء موجود در علوم فلسفی و اجتماعی مربوط به بحث طبیعت و پرورش را پیچیده کرده‌است. معمولاً روانشناسان تکاملی در مورد آنچه مدل معیار علوم اجتماعی (م م ع ا) می‌نامند، با روانشناسی تکاملی مخالف اند. آنها (م م ع ا) را لوحی سپید تلقی می‌کنند. دیدگاهی که ساختار گرایان اجتماعی یا جزم گرایان فرهنگی ادعا دارند در سراسر قرن بیستم بر علوم اجتماعی سایه افکنده بود و می‌گویند که تقریباً ذهن به‌طور کامل توسط طبیعت شکل گرفته‌است. منتقدان این گونه استدلال می‌کنند که روانشناسان تکاملی یک دوگانگی نادرست میان دیدگاه خود و کاریکاتور (م م ع ا) ایجاد کرده‌اند. برخی از منتقدان دیگر (م م ع ا) را ابزار بلاغی یا مترسکی می‌دانند و می‌گویند: دانشمندانی که روانشناسان تکاملی با آنها همکاری می‌کنند به لوح سپید و خالی از هر گونه استعداد طبیعی بودنِ ذهن، باور ندارند.

واگشت گرایی و جزم اندیشی

برخی منتقدان روانشناسی تکاملی را شکلی از واگشت گرایی و جزم اندیشی وراثتی می‌دانند. یک انتقاد متداول این است که روانشناسی تکاملی به پیچیدگی رشد و تجربه افراد نمی‌پردازد و از توضیح تأثیر ژن‌ها بر رفتار افراد ناتوان است. روانشناسان تکاملی این گونه پاسخ می‌دهند که روانشناسی تکاملی در چهار چوب کنشی طبیعت- پرورش کار می‌کند و اذعان دارد که بسیاری از سازش‌های روانی، ماهرانه (حساس به تغییر محیطی طی رشد فرد) است. رت معمولاً بر تحلیل‌های کنونی رفتار متمرکز نیست بلکه به جای آن بر مطالعه علت‌های دور/نهایی (تکامل سازش‌های روانی) تأکید دارد. رشته ژنتیک رفتاری به بررسی تأثیر کنونی ژن‌ها بر رفتار می‌پردازد.

آزمون پذیری فرضیه‌ها

یک انتقاد تکراری دیگر از این اصل این است که غالباً آزمون دقیق فرضیه‌های مربوط به روانشناسی تکاملی خودسرانه و مشکل یا نا ممکن است؛ بنابراین مورد سؤال قرار دادن جایگاه آن به عنوان یک اصل علمی واقعی به همین گونه است؛ زیرا احتمالاً بسیاری از ویژگی‌های کنونی برای انجام کارهای دیگری به جز کارکردهای کنونی تکامل یافته‌است. با این که آزمون فرضیه‌های روانشناسی تکاملی مشکل است باز روانشناسان تکاملی تأکید دارند که نا ممکن نیست. بخشی از انقادات مربوط به اساس علمی روانشناسی تکاملی عبارت اند از: انتقاد از مفهوم محیط سازش تکاملی (م س ت). برخی از منتقدان این گونه استدلال می‌کنند که پژوهشگران مطالب اندکی درباره محیطی که انسان عاقل در آن تکامل یافت می‌دانند و توضیح ویژگی‌های خاص به عنوان سازش با آن محیط بسیار تخیلی به نظر می‌رسد. روانشناسان تکاملی این گونه پاسخ می‌دهند که در حقیقت آنها مطالب زیادی درباره این محیط می‌دانند که عبارت است از این واقعیت که تنها زنان حامله اجداد انسان‌های اولیه امروزی که شکارچی- گرد آور بودند، معمولاً در قبیله‌های کوچک زندگی می‌کردند و غیره.

یکپارچگی ذهن

معمولاً روانشناسان تکاملی فرض می‌کنند که ذهن نیز چون بدن از سازش‌های یکپارچه تکامل یافته تشکیل شده‌است. گرچه کمی عدم پذیرش در مورد این اصل وجود دارد که بیشتر مربوطه به درجه کلی تأثیرپذیری یا تعمیم پذیری برخی واحد هاست؛ اما گفته شده‌است که یکپارچگی تکامل یافت زیرا از لحاظ سلامت در مقایسه با شبکه‌های نا یکپارچه سودمند تر بود و هزینه ارتباطی کمتر می‌گردید.

برعکس برخی اساتید این گونه استدلال می‌کنند که طرح واحدهای بسیار خاص حوزه ضرورتی ندارد و می‌گویند: ساختمان طبیعی مغز نمایان گر مدلی بر اساس کارکردها و فرایندهای عام حوزه تر است. به علاوه تقریباً تأیید تجربی نظریه خاص حوزه، از وجود اختلاف در آزمون انتخاب ویسن که از نظر مفهوم بسیار محدود بود، ریشه می‌گیرد؛ زیرا تنها یک نوع فرعی از استدلال قیاسی را مورد آزمون قرار می‌داد.

دفاع از روانشناسی تکاملی

روانشناسان تکاملی به بسیاری از منتقدان خود پاسخ داده‌اند. (مثلاً: به کتاب‌های نوشته شده توسط سگرا استریل (۲۰۰۰) مانند: مدافعان حقیقت، مبارزه برای دانش در مباحثات روانشناسی اجتماعی و ورای آن، بارکو (۲۰۰۵): ناکامی تکامل، داروینیسم برای دانشمندان علوم اجتماعی و الوک(۲۰۰۱): پیروزی روانشناسی اجتماعی). از میان پاسخ‌های آنها پاسخ به انتقاد مترسک است که بر اساس دوگانگی نادرست میان طبیعت و پرورش نهاده شده‌است که خود بر پایه درک نادرستی از این اصل بنا شده‌است. رابرت کوزبان بر آن است که: «وقتی منتقدان این رشته دچار اشتباه می‌شوند نمره از دست نمی‌دهند، اشتباه آنان عمیق و اساسی است. این گونه نیست که آنها تیراندازانی ماهر باشند که نمی‌توانند درست به هدف بزنند، آنان تفنگ را وارونه گرفته‌اند»[1]

روان‌شناسی فرگشتی رویکردی به نسبت جدید در روان‌شناسی است. از این دیدگاه، رفتار انسان و عملکردِ ذهنی او به انتخاب طبیعی نسبت داده می‌شود. طبقِ گفتهٔ وود و ایگلی (۲۰۰۲) «روانشناسانِ فرگشتی، فعالیت‌های مردان در جامعه را، بازتابِ رقابت ایشان در به‌دست آوردنِ منابع با هدفِ جذبِ زنان می‌دانند. زنانِ جامعه نیز در جریانِ تطور زیستی، کسی را به عنوانِ جفت ترجیح می‌دهند که از عهدهٔ تأمینِ منابع برای آن‌ها و فرزندان‌شان برآید. همچنین مردان با توجه به اندام‌های زنان (که شکل و شمایل آن بیانگر میزان چربی و استروژن در بدن زن است) کسی را که بتواند قدرت زادآوری بهتر، و مادر مناسب تری برای فرزندان‌شان باشد ترجیح می‌دهند. از این دیدگاه، مردان تمایل دارند برای اطمینان یافتن از قطعیت پدری شان و در نتیجه تأمینِ منابع برای فرزندانِ زیستی (حقیقی) شان، بر تمایلات جنسیِ زنان نظارت و کنترل داشته باشند.[2]

دیدگاهِ فرگشتی همچنین عقیده دارد که گرایش به نظارت و کنترلِ زنان توسط مردان در تمامی فرهنگ‌ها مشترک است. به این ترتیب از این دیدگاه، تمایلاتی که طیِ تکامل در مردان به منظورِ جمع‌آوری منابع و کنترلِ میل جنسیِ زنان ایجاد شده‌است، مسئولِ تقسیم‌بندی جنسیتیِ موقعیت، قدرت و منابع در تمامیِ فرهنگ‌ها به‌شمار می‌آید.[2]

اندیشهٔ کلیدی در روانشناسیِ تکاملی این است که سازوکارهای روانی هم مثل سازوکارهای زیستی نتیجهٔ میلیون‌ها سال تکامل از طریقِ انتخابِ طبیعی است. به این ترتیب فرضِ روانشناسی تکاملی بر این است که سازوکارهای روانی مبنایی وراثتی دارند و در گذشته احتمالِ بقاء و تولید مثلِ نیاکانِ ما را افزایش داده‌اند. برای روشن‌تر شدنِ این نکته میل به خوردنِ شیرینی را در نظر بگیرید. این تمایل را می‌توان سازوکاری روانی که اساسی وراثتی دارد تلقی کرد، وانگهی بشر از این رو این تمایل را دارد که عملِ مزبور بختِ نیاکانِ ما را برای بقاء بیشتر کرده‌است: یعنی میوه‌ای که مزهٔ شیرین‌تری داشته از ارزشِ تغذیه‌ای بالاتری هم برخوردار بوده‌است، لذا با خوردنِ آن احتمالِ بقاء و دوامِ ژن‌های مربوط به این کار نیز افزایش یافته‌است. (سیمونز ۱۹۹۲)[3]

روانشناسی تکاملی در ایران

از جمله کتاب‌هایی که در زبان فارسی به طرح این مباحث پرداخته‌اند می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. روانشناسی تکاملی – قدم اول. اثر دیلان اوانس. مترجم: نورالدین رحمانیان انتشارات: شیرازه، ۱۳۸۰
  2. بنیان‌های روانشناسی زیست‌بنیاد: (مبانی شناخت انسان). (۲۰جلد) اثر مایکل آیزنک. ترجمهٔ آرش حسینیان (ب. کوشا). نشر اینترنتی . 1387
  3. تکامل و رفتار انسان: اثر جان کارترایت. ترجمهٔ بهزاد سروری خراشاد. نشر جهاد دانشگاهی مشهد. ۱۳۸۷
  4. روان‌شناسی تکاملی: (۵جلد) اثر دیوید باس. ترجمهٔ آرش حسینیان. نشر اینترنتی. ۱۳۹۱ (چاپ مجدد نشر مثلث: 1394)
  5. چهار بدفهمی در باب سرشت انسان: اثر کریستوفر رایان. کاسیلدا جتا. گروه مترجمان. نشر تلنگر، 1395
  6. روانشناسی تکاملی: اثر جان توبی. لدا کازمیدس. ترجمهٔ جواد حاتمی. هاشم صادقیه. نشر بینش نو. زمستان ۱۳۹۱
  7. هوس‌های سرخ. (تألیف) اثر کوروش رستگار. نشر اینترنتی. ۱۳۹۲
  8. تخت‌گاز ده‌هزارساله (۲جلد). اثر هنری هارپندینگ. گرگوری کوچران. ترجمهٔ آرش حسینیان. نشر اینترنتی ۱۳۹۳ (چاپ کاغذی:نشر تلنگر. 1396)
  9. روان‌شناسی تکاملی(۴جلد): اثر دانیل ورکمن. ویل ریدر. ترجمهٔ آرش حسینیان. نشر تلنگر ۱۳۹۶
  10. تحلیل تکاملی نظام‌های جفتی انسان:(۲جلد) اثر دیوید باراش. ترجمهٔ آرش حسینیان، ۱۳۹۷

۱۱. روانشناسی فرگشتی ویراست ششم(۲۰۱۹): نوشتهٔ دیوید باس، ترجمهٔ سروش نجف زاده و علیرضا نجف زاده(۱۳۹۹)

گروه مطالعاتی روان‌شناسی تکاملی (ایوالپس)

در اواخر سال ۱۳۹۷ توسط جمعی از دانشجویان در دانشکده روان‌شناسی دانشگاه علامه طباطبایی، تشکیل شده‌است. فعالیت رسمی این گروه به صورت مستقل و متشکل از دانشجویان و فارغ التحصیلان دانشگاه‌های تهران، صنعتی شریف، علامه طباطبایی و… در تابستان ۱۳۹۸ آغاز شد. فعالیت‌های این گروه به انتشار نخستین نشریه، پادکست و مجله تخصصی روان‌شناسی تکاملی در ایران انجامید.

هدف

قوانین

روانشناسی تکاملی رویکردی است که طبیعت انسان را محصولی از مجموعه ای جهانی از سازگاری‌های روانشناختی تکامل یافته را برای مشکلات تکرار شونده در محیط اجدادی می‌داند. طرفداران پیشنهاد می‌کنند که این تلاش برای ادغام روانشناسی در سایر علوم طبیعی است و ریشه در تئوری سازماندهی زیست‌شناسی (نظریه تکاملی) دارد و بنابراین درک روانشناسی به عنوان شاخه ای از زیست‌شناسی است.

قضایای اثبات شده

روانشناسی تکاملی در چند قضیه اثبات شده اصلی یافت می‌گردد.

  1. مغز وسیله ایست برای پردازش اطلاعات و تولیدکننده رفتارها در پاسخ به داده‌های خارجی و داخلی است.[4]
  2. مکانیسم تطابق پذیری مغز توسط انتخاب طبیعی و جنسیتی شکل گرفته‌اند.
  3. مکانیسم‌های عصبی مختلف از گذشته تا به امروز در تکامل بشر، در معقوله حل مشکلات تخصصی تر شده‌است.
  4. مغز در حیطه مکانیسم‌های عصبی به شکل تخصصی تری فرگشت یافته‌است که این فرگشت به جهت حل مشکلات در بازه زمانی بلند تکامل، رخ داده‌است. انسانهای امروزی نمونه‌های تکامل یافته مغزهای انسان‌های عصر حجر هستند.[5]
  5. اکثر عملکردها و پروسه‌های مغز غیرارادی هستند و بیشتر مشکلات ذهنی که حل آنها ساده به نظر می‌رسند، در واقع بسیار دشوار بوده که توسط مکانیسم‌های عصبی به شکل غیرارادی حل شده‌اند.
  6. اعصاب انسان متشکل از مکانیسم‌های تخصصی هستند که هر کدام به کلاسه خاصی از اطلاعات یا داده‌ها حساسیت نشان داده. این مکانیسم‌ها با یک دیگر ترکیب شده تا یک رفتار بازنمود کند.

تاریخچه

تکامل روانشناسی ریشه‌هایی تاریخی در تئوری انتخاب طبیعی چارلز داروین دارد. در کتاب زادگاه گونه‌ها، داروین پیش‌بینی کرد که روان‌شناسی احتمالاً در حیطه تکاملی پیشرفت می‌کند:

در آینده زمینه‌های بازتری در خصوص تحقیقات بسیار مهم‌تر را مشاهده می‌کنم. روانشناسی مبتنی بر یک پایه جدید خواهد بود که این بدین معنی کسب توانایی لازم از هر قدرت و ظرفیت ذهنی با درجه‌بندی است. داروین – چارلز (۱۸۵۹). زادگاه گونه‌ها صفحه ۴۸۸ – از ویکی‌نبشته (کتابخانه آزاد)

مبانی نظری

نظریه‌هایی که در آنها روانشناسی تکاملی بنا شده‌است، با کار چارلز داروین سرچشمه گرفته‌است، از جمله گمانه زنی‌های او دربارهٔ خاستگاه تکاملی غرایز اجتماعی در انسان. با این وجود، روانشناسی تکاملی مدرن، فقط به دلیل پیشرفت در نظریه تکاملی در قرن بیستم امکان‌پذیر است.

مکانیسم‌های روانی تکامل یافته

روانشناسی تکاملی مبتنی بر این فرضیه است که درست مثل قلب، ریه‌ها، کبد، کلیه و سیستم ایمنی، فرایندهای ادراک دارای ساختار عملکردی با پایه ژنتیکی است و به همین دلیل تکامل آن توسط انتخاب طبیعی صورت گرفته‌است.

مباحث تاریخی

طرفداران روانشناسی تکاملی در دهه ۱۹۹۰ اکتشافاتی را در رویدادهای تاریخی انجام دادند، اما پاسخ کارشناسان تاریخی بسیار منفی بود و تلاش چندانی برای ادامه این خط از تحقیقات صورت نگرفته‌است.

محصولات تکامل: سازگاری‌ها، نتایج فرعی و تغییرات تصادفی

همه صفات ارگانیسم‌ها سازگاری تکاملی نیستند. همان‌طور که در جدول زیر ذکر شده‌است، ممکن است صفات سرگرمی، فرآورده‌های جانبی سازگاری (که گاه به آنها «اسپندرل‌ها» می‌گویند) یا تنوع تصادفی بین افراد باشد.[6]

سازواری‌های ضروری و غیر ضروری

سؤالی که ممکن است در مورد سازگاری پرسیده شود این است که آیا این امر به‌طور کلی ضروری است (نسبتاً محکم در مواجهه با تنوع محیطی معمولی) یا غیر ضروری (حساس به تنوع محیطی معمولی).[7]

فرهنگی در سراسر جهان

روانشناسان تکاملی رفتارها یا خصوصیاتی که در کلیه فرهنگ‌ها در سراسر جهان رخ می‌دهند، کاندیداهای خوبی برای سازگاری‌های تکاملی هستند.

محیط سازگاری تکاملی

روانشناسی تکاملی استدلال می‌کند که برای درک صحیح عملکردهای مغز، باید به ویژگی‌های محیطی که مغز در آن تکامل یافته‌است، پی برد.

جستارهای وابسته

منابع

  1. ویکی‌پدیای انگلیسی
  2. مبانی روانشناسی زیستی، مایکل آیزنک 2004، ترجمهٔ آرش حسینیان نسخهٔ دیجیتال بایگانی‌شده در ۱۸ مه ۲۰۱۵ توسط Wayback Machine
  3. نقل از روانشناسی هیلگارد – جلد اول صفحهٔ ۳۲
  4. "Buss Lab – Evolutionary Psychology at the University of Texas". Retrieved 10 August 2016.
  5. "I can't believe it's evolutionary psychology!". 2016-03-07.
  6. Hunt, Lynn (2014). "The Self and Its History". American Historical Review. 119 (5): 1576–86. doi:10.1093/ahr/119.5.1576. quote p 1576.
  7. Pinker, Steven. (1994) The Language Instinct
This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.