مستعصم
أبو أحمد عبدالله بن منصور بن محمد المستعصم بالله (۶۵۶–۶۰۹ قمری در بغداد) واپسین خلیفه عباسی در بغداد بود؛ او از سال ۶۴۰ تا ۶۵۶ قمری خلافت را برعهده داشت.
مستعصم | |||||
---|---|---|---|---|---|
سی و هفتمین خلیفه عباسی | |||||
سلطنت | ۶۴۰–۶۵۶ قمری | ||||
پیشین | المستنصر بالله | ||||
جانشین | احمد مستنصر[1] | ||||
زاده | پنجشنبه ۱۱ شوال ۶۰۹ (قمری) (۲۳ اسفند ۵۹۱) بغداد | ||||
درگذشته | ۱۴ صفر ۶۵۶ (قمری) (۹ اسفند ۶۳۶) بغداد | ||||
| |||||
دین و مذهب | اسلام تسنن |
خلافت وی مصادف با یورش چنگیزخان در ایران و عراق بود. پس از وی منگوقاآن برادر کوچکترش هلاکوخان را به ایران فرستاد، هلاکو نخست طالقان و الموت را در اختیار گرفت و واپسین شیخ الموت را کُشت و بسیاری از دژهای اسماعیلیان را ویران کرد؛ در این میان خلافت بغداد دو دشمن بزرگ خود یعنی فاطمیان و اسماعیلیان را از دست داده بود.
سرانجام، هلاکوخان کسانی را به نزد خلیفه در بغداد فرستاد و از او خواست که تسلیم شود، و خود یا وزیرش به نزد او بیایند، ولی مستعصم اعتنایی نکرد؛ از این رو هلاکوخان دستور به محاصره بغداد داد، مغولان وارد شهر شدند و آن شهر را ویران کردند و بسیاری را کشتند.
سرانجام شهر تصرف شد و خلیفه با نزدیکانش در یکشنبه ۴ صفر ۶۵۶ قمری (۲۹ بهمن ۶۳۶) تسلیم شدند.
هلاکوخان از ریختن خون خلیفه به دلیل پیشبینی ها ترس داشت
برخی میگویند خلیفه را در فرش گذاشته و آن را در حد مرگ کتک زده اند
برخی نیز میگویند خلیفه را در آب غرق کردند تا خونی نریزد
افسانههای بسیاری درباره کشتن مستعصم میباشد؛ همچون این که مغولان از کشتن خلفا بیم داشتند،از این رو او را نمدمال کردند و سپس با اسبان بر او تاختند تا کشته شد.
بر پایه سفرنامه مارکوپولو، هلاکوخان او را در اتاقی بدون آب و خوراک زندانی کرد و او را وادار به خوردن زرهایی کرد که انبار کرده بود.
بر پایه دیگر روایات او را در زیر کاشیهای قصر، زنده دفن کردند.
برخی از پسران معتصم نیز کشته شدند، دیگر پسر وی در مغولستان به زندان فرستاده شدند و چنانچه مورخین نگاشتهاند، در آن جا ازدواج کرد و فرزندانی داشت.
در ادبیات
سعدی، شاعر ایرانی در رثای مستعصم چنین گفتهاست:
آسمان را حق بُوَد گر خون بگرید بر زمین | بر زوال مُلک مستعصم امیرالمؤمنین | |
ای مُحمد گر قیامت میبرآری سر ز خاک | سربرآور وین قیامت در میان خلق بین | |
نازنینان حرم را خون خلق بیدریغ | ز آستان بگذشت و ما را خون چشم از آستین | |
زینهار از دور گیتی و انقلاب روزگار | در خیال کس نیامد کان چنان گردد چنین | |
دیده بردار ای که دیدی شوکت بابالحرم | قیصران روم سر بر خاک و خاقانان چین | |
خون فرزندان عمِّ مصطفی شد ریخته | هم بر آن خاکی که سلطانان نهادندی جبین | |
نوحه لایق نیست بر خاک شهیدان زان که هست | کمترینِ دولت ایشان را بهشت برترین | |
لیکن از روی مسلمانی و کوی مرحمت | مهربان را دل بسوزد بر فراق نازنین | |
بر زمین خاک قدمشان توتیای چشم بود | روز محشر خونشان گلگونه حوران عین | |
قالب مجروح اگر در خاک و خون غلتد چه باک | روح پاک اندر جوار لطف ربالعالمین | |
منابع
- سبیب رحیم (۱۹۷۱)، اخبار الدوله العباسیه و فیه اخبار العباس و اولاده، ترجمهٔ عبدالعزیز دوری، به کوشش عبدالجبار مطلبی.، قاهره: دارالطلیعه، ص. ۲۶۵
- محمد خضری (۱۴۱۹)، الدولة العباسیة، ترجمهٔ عبدالعزیز دوری، به کوشش محمد ضناری.، قاهره: دارالکتب العلمیه، ص. ۱۴۴
- فاروق عمر (۱۴۲۱)، الخلافة العباسیه فی عصر الفوضی العسکریه ۲۴۷/۳۳۹ه - ۸۶۱/۹۴۶م: دراسة تاریخیة لبوادر التسلط العسکری علی الخلافة العباسیة، به کوشش سعید شورایی.، قاهره: دارالإحسان، ص. ۸۸
- رسول جعفریان (۱۳۷۸)، تاریخ اسلام از پیدایش تا ایران اسلامی، به کوشش مرتضی رحیمی.، قم: انتشارات حوزه علمیه، ص. ۸۸
- اطلاعات جدول از: مدرس رضوی، محمدتقی، احوال و آثار خواجه نصیر طوسی، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۴. (صص ۱۲۹–۱۲۷)