شاهنشاه

شاهِ شاهان (در سنت ایرانیَش: شاهَنشاه) عنوانیست که توسط چندین حکومت پادشاهی، در طول تاریخ مورد استفاده قرار گرفته‌ است (به‌طور معمول توسط امپراتوری‌هایی که به صورت غیررسمی، جزو قدرت‌های بزرگ محسوب می‌شده‌اند)، و در بسیاری از این موارد، عنوان ادبی مذکور، به شکل تحت‌اللفظی به معنای «پادشاه پادشاهان» بوده‌ است، یعنی پادشاهی والا و بلندمرتبه که دیگر پادشاهان و حاکمان نظام‌های سلطنتی، بنده و فرمان‌بردار و خراج‌گزار او بوده‌اند، یا در موقعیت تحت‌الحمایگی او قرار داشته‌اند. این اصطلاح، به خصوص در زبان‌های سامی، طبق یک قاعده و روش مرسوم (و معمولاً نه به شکل درست و دقیق)، به عنوان امپراتور به کار گرفته می‌شده‌ است.

نخستین نوشته‌های ثبت شده‌ای که در آن‌ها این اصطلاح به‌طور ثابت مورد استفاده قرار می‌گرفته، مربوط به پادشاهان ایران در شاهنشاهی ایران [مقصود شاهنشاهی هخامنشی است] بوده‌ است که بدانان، شاهنشاه اطلاق می‌شده‌ است و این به دلیل این واقعیت است که پادشاهان ایران، در قالب تحت سلطه داشتن پادشاهان دیگر حکومت می‌کرده‌اند و شاهان دیگر در استان‌ها و حاکم‌نشین‌های حکومت، یا ساتراپی‌های مختلف زیر نفوذ و سلطهٔ آنان بوده‌اند، و این واقعیتی است که سبب شده از پادشاهان ایران، بیش از دیگر پادشاهان با عنوان شاه شاهان یاد بشود. اما در عین حال این موضوع نیز عموماً پذیرفته شده‌ است که ایرانیان این عنوان را، با مفهومی ضمنی از ارتباط پادشاهان خویش با مبدأ الوهیت، در مورد این پادشاهان نوشته و به کار می‌برده‌اند، و بعد از هخامنشیان و در شاهنشاهی ایرانی ساسانیان، تعبیر معنوی آشکاری از این عنوان به عمل آمده و به پادشاه علاوه بر نقش شاهی، نقش یک رهبر معنوی هم داده شده‌ است [اشاره به مفهوم تئوری معروف: فره ایزدی]. در این مورد داستان خوبی شناخته شده که از یک مُغ زرتشتی سخن می‌گوید که برای اینکه بر تخت نشستن شاه شاهان آینده را در شاهنشاهی پارس، بشارت دهد و به شاه شاهان جدید خوش‌آمد بگوید، به سرزمین‌های مقدس سفر می‌کند. سفر او، بشارت و تهنیت و خوش‌آمد به پادشاهیست که قرار بوده منادی برقراری سلطنتی معنوی و مذهبی با عنوان، شاه شاهان باشد. با سقوط شاهنشاهی ساسانی در ایران تا زمان ظهور شاهنشاهی صفویه عنوان شاهنشاه کنار گذاشته شد و در طول این دوره فرمان‌روایان ایرانی بیشتر از عنوان‌هائی نظیر امیر و سلطان استفاده می‌کردند گرچه در همین دوره نیز برخی فرمان‌روایان نظیر عَضَدُ الدوله دِیلَمی و ملک‌شاه سلجوقی از عنوان شاهنشاه استفاده می‌کردند. با به قدرت رسیدن صفویان در ایران استفاده از عنوان شاهنشاه در بین فرمان‌روایان ایران بار دیگر رواج یافت و این عنوان تا زمان سقوط دودمان پهلوی عنوان رسمی پادشاهان ایران بود.

شاهنشاه در ایران

در دورهٔ هخامنشیان کشور پهناور ایران به بخش‌های زیادی تقسیم شده بود که به هر یک ساتراپ می‌گفتند. هر ساتراپ دارای یک شاه بود که مجموعهٔ این شاهان تحت فرمان یک شاهنشاه اصلی بودند، که در منابع به صورت «شاه شاهان» آمده‌ است.

پس از هخامنشیان در دورهٔ اشکانیان در مجموعهٔ نقش برجسته‌های بیستون، نقش برجسته‌ای از مهرداد دوم وجود دارد که ۴ تن از ساتراپ‌های محلی در برابر وی قرار دارند. یکی از این افراد گودرز است که به عنوان ساتراپ ساتراپ‌ها، یعنی مسئول تمامی ایالات در پیشاپیش ساتراپ‌های محلی قرار گرفته‌ است. به اعتقاد عده‌ای از مورخان لقب شاه شاهان را اولین بار در زمان اشکانیان مهرداد دوم برای خود برگزید، هرچند برخی نیز این لقب را از ابتکارات مهرداد اول می‌دانند.[1]

شاه بزرگ در یونان باستان

شاه بزرگ یا شاهنشاه بزرگ اصطلاحیست که در کتاب‌های عصر یونان باستان، در مورد پادشاهان ایران به کار می‌رفته‌ است.

محمدابراهیم باستانی پاریزی، نویسنده و مورخ مشهور، در حواشی کتاب «اصول حکومت آتن» اثر ارسطو می‌نویسد:

«... در کُتُب یونانی، مقصود از شاه بزرگ، همه جا، شاهنشاه ایران است.»[2]

ویل دورانت نیز، در سرتاسر کتاب مشهور خویش، تاریخ تمدن هر کجا که مطلبی را به نقل از مورخین، نویسنده‌ها و شاعران یونان باستان نقل نموده که در آن عبارت شاه بزرگ به کار رفته بوده، توضیح داده‌ است که این اصطلاح، خاصّ پادشاهان ایران است.

از جمله در متن زیر، که در فصل هجدهم از جلد دوم کتاب مذکور (جلد مربوط به یونان باستان) آمده‌ است:

«... شهرهای آسیایی یونان، استقلالی را که به سال ۴۷۹ قبل از میلاد و در جنگ موکاله به دست آورده بودند، تا پایان دوران عظمت و قدرت امپراتوری آتن همچنان حفظ کردند؛ ولی زمانی که اساس اقتدار آتن متزلزل شد، این شهرها نیز در برابر باج‌سِتانان شاهنشاه بزرگ (ایران) دوباره بی‌پناه ماندند…»[3]

از دیدگاه مذاهب

اسلام

در دین اسلام، از به کار بردن اصطلاح «شاه شاهان» برای یک انسان دیگر، منع شده‌ است. در صحیح بخاری و صحیح مسلم [دو کتاب صحیح از کتاب‌های شش گانهٔ حدیث صحیح]، از ابوهریره روایت شده که محمد، پیامبر اسلام گفته‌ است:

«همانا بدترین عنوان، عنوانِ شاه شاهان است؛ چرا که هیچ شاهی که دارای قدرت مطلق باشد، به جز خدا (الله) وجود ندارد.»

علّت ممنوع شدن این واژه در اسلام به دلیل مقایسه و تشبیهی است که در آن، میان مخلوق و خالق به کار گرفته شده‌ است. این ممنوعیّت در راستای این هدف تعبیه شده‌ است که جاه و جلال و شکوه تنها به خدا اختصاص داده شود. کاربرد مطلق این اصطلاح در مورد خداوند، که در متون قطعی و شناخته‌شدهٔ اسلامی استفاده از آن واجب و الزام‌آور تلقی شده‌ است، به صورت تعبیر «مالک» می‌باشد که بدین معانیست: اسم چهارم از اسماء شناخته‌شدهٔ الهی (اسماءالله)، پادشاهی که صاحب همه‌ چیز است، شاهی که مورد اطاعت قرار می‌گیرد، پروردگار پادشاه، کسی که صاحب اختیار کاملست، صاحب اختیاری که از هرگونه نقص، پاک و بری است، پروردگار تنها و یگانه‌ای که بر همهٔ قدرت‌های دنیوی غالبست.

از دیگر ویژگی‌های این پروردگار، با عنوان «مالک المُلک»: پادشاه هر دو عالم، کسی که مالک ابدی قلمرو جهانست و بر آن حاکمیّت دارد، کسی که صاحب اختیار و هدایت‌کننده و پادشاه جهانست و پادشاهی و صاحب اختیاری را به هر کس که بخواهد، عطا می‌کند.

تامارای گرجی بعدا ملقب به تامار کبیر، ملکهٔ گرجستان در فاصلهٔ سالهای ۱۱۸۴ تا ۱۲۱۳م

مسیحیت

عیسی مسیح نیز در کتاب مقدس شاه شاهان نامیده شده‌است، به خصوص در کتاب مکاشفه، بند و آیات ۱۷:۱۴ و ۱۹:۱۶. عیسی در انجیل متی، آیهٔ ۲۸:۱۸ می‌گوید که تمامی قدرت‌هایی که بر روی زمین موجود بوده، به او داده شده‌است. باز در انجیل یوحنا آیهٔ ۱۸:۳۶ وی می‌گوید که قلمرو حکومت و پادشاهی او، تنها منحصر به این کره خاکی نیست. (در زبان عبری، این جهان یا این دوران یا این عالم، با عنوان هازه اولام hazeh olam شناخته می‌شود که در تضاد با هابا اولام haba olam، می‌باشد که در واقع با عنوان جهان آینده یا عالم بعدی یا دورانی که خواهد آمد، شناخته می‌شود و قلمرو پادشاهی مسیح مشتمل بر هر دوی این عالم هاست)

یک سنت وابسته به مسیح گرایی در ایمان و آئین یهودی، که تشکیل اسرائیل و همین‌طور استقلال سیاسی آنان از امپراتوری روم بر مبنای آن شکل گرفته‌است، استناد به نسخه‌ای است که مطابق آن، مسیح دوباره در سرزمین موعود، یعنی اسرائیل ظهور خواهد کرد و ظهور او با عنوان پادشاه قادر و توانای دوران خواهد بود. (نگاه کنید به سیکاری Sicarii، در حالی که مسیح در موعظه‌ای معنوی، از پادشاهی، به جای آن استفاده می‌کند)

همچنین در مسیحیت، در مورد اصطلاح شاه شاهان، این تعبیر ترجیح داده می‌شود که آن اشاره به خدا و پدری است که تخت خویش را در آسمان، به عنوان فرمانروای اصلی و نهایی جهان برافراشته‌است و او، بالاتر و والامقامتر از همهٔ پادشاهان فانی است. در این مفهوم، پروردگار پروردگاران یا خدای خدایان، عنوانی مترادف و هم معنا با پروردگار است، که معمولاً توسط پدران روحانی کلیسا مورد استفاده واقع می‌شود. (به عنوان نمونه در کتاب: مقابله با بدعت گزاران، جلد ۲۶، مبحث: ایرنائوس Irenaeus).

بودیسم

بودا نیز در پالی تریپیتاکا Pali Tripitaka، با عنوان «شاه شاهان» مورد اشاره قرار گرفته‌است.

یهودیت

در آئین یهودیت، تعبیر «شاه شاهان» (به زبان عبری: Melech ha-M'lachim) عبارتی است که به خدا اشاره می‌کند، چراکه نام او را نمی‌توان بر زبان جاری نمود. این تعبیر به‌طور معمول به صورت: Melech Malchei Ha-M'lachim یعنی: پادشاهِ پادشاهِ پادشاهان به کار برده می‌شود، و به این ترتیب، آن را یک قدم بالاتر از عنوانی که توسط سلطان هایبابل و شاهنشاهان ایران به کار برده می‌شده، قرار داده‌اند. این کاربرد، در کتاب مقدس و به‌خصوص در قسمتی از آن که کتاب دانیال نبی نامیده می‌شود، به چشم می‌خورد.

عیسی مسیح به عنوان شاه شاهان، یک شمایل روسی مربوط به سال ۱۶۹۰ میلادی

فرقه‌های روسی

سلیوانف Selivanov، که از بنیان‌گذاران فرقهٔ مذهبی اسکوپتسی Skoptsi به‌شمار می‌آید، و در این فرقه که از فرقه‌های روسی مسیحی بود، عمل قطع عضو جنسی و آلت تناسلی رواج دارد، خود را پسر خدا خواند و اعلام کرد که فرزند خداوند در شخص امپراتور پتر سوم مجسم گردیده‌است. وی نیز مدعی دارا بودن عنوان «شاه شاهان» و حتی «خدای خدایان» بود.

فرقه‌ای در اتیوپی

هایله سلاسی Haile Selassie، امپراتور اسبق حبشه (اتیوپی)، خود را این گونه معرفی می‌کرد:

«من، امپراتور اتیوپی، به عنوان: شاه شاهان، صاحب اختیار صاحب اختیاران، و به عنوان غلبه‌کننده بر شیر قبیله یهودا، شناخته می‌شوم»

وی بر مبنای همین عناوین و ارجاع دادن آن‌ها در کتاب مقدسشان، به عنوان: خدا، در میان اعضای جنبش راستافاری نگریسته می‌شد.

جستارهای وابسته

منابع

  1. «:: زبان فارسی | مقاله و جستار | تلاشی برای بازگشایی رازی از تاریخ… ::». بایگانی‌شده از اصلی در ۵ ژانویه ۲۰۱۰. دریافت‌شده در ۲۰ ژوئن ۲۰۱۱.
  2. اصول حکومت آتن، ارسطو، ترجمه و تحشیه: محمدابراهیم باستانی پاریزی، با مقدمه: غلامحسین صدیقی، شرکت سهامی کتاب‌های جیبی، چاپ سوم، ۱۳۷۰، صفحه:۱۱۶
  3. تاریخ تمدن، ویل دورانت، ترجمه: امیرحسین آریان پور و دیگران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هفتم، ۱۳۸۰، جلد دوم، صفحه: ۴۹۰
This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.