داستان عامه‌پسند

داستان عامه‌پسند یا پالپ فیکشن (به انگلیسی: Pulp Fiction)؛ فیلمی آمریکایی، محصول سال ۱۹۹۴، به کارگردانی کوئنتین تارانتینو و در گونهٔ سینمای جنایی است. عمدهٔ شهرت فیلم به دلیل به نمایش درآوردن ترکیبی کنایه‌آمیز از خشونت و شوخ‌طبعی، داستان غیرخطی، اشاره‌های سینمایی، ارجاعات آن به فرهنگ عامه و دیالوگ‌های آن است.

داستان عامه‌پسند
Pulp Fiction
پوستر فیلم داستان عامه‌پسند با عکسی از اوما تورمن
کارگردانکوئنتین تارانتینو
تهیه‌کنندهلورنس بندر
نویسندهکوئنتین تارانتینو
راجر آواری
بازیگرانجان تراولتا
ساموئل ال. جکسون
اوما تورمن
بروس ویلیس
هاروی کایتل
تیم راث
آماندا پلامر
کریستوفر واکن
کیتی گریفین
استیو بوشمی
پال کالدرون
برونا گالاگر
فیلم‌بردارآندری سکولا
تدوین‌گرسالی منکه
توزیع‌کنندهمیراماکس فیلمز
تاریخ‌های انتشار
ماه مهٔ ۱۹۹۴
(اولین اکران جهانی - فستیوال فیلم کن)
۲۳ سپتامبر ۱۹۹۴
(اولین اکران آمریکا -
فستیوال فیلم نیویورک)
۱۴ اکتبر ۱۹۹۴
(اکران عمومی ایالات متحده)
مدت زمان
۱۵۴ دقیقه
کشور ایالات متحده آمریکا
زبانانگلیسی
هزینهٔ فیلم۸٫۵ میلیون دلار
فروش گیشه۲۱۳٬۹۲۸٬۷۶۲ دلار

فیلم، نخل طلای جشنوارهٔ کن در سال ۱۹۹۴ را ازآنِ تارانتینو نمود[1] و نامزد دریافت هفت جایزهٔ اسکار، شامل جایزه اسکار بهترین فیلم شد که تارانتینو و راجر آواری، فیلم‌نامه‌نویسان فیلم؛ توانستند جایزهٔ اسکار بهترین فیلم‌نامه غیراقتباسی را ازآنِ خود کنند. نامزدی بهترین کارگردانی برای کوئنتین تارانتینو و نامزدی بهترین بازیگر نقش اول مرد برای جان تراولتا، از دیگر دستاوردهای این فیلم در شصت و هفتمین مراسم جایزهٔ اسکار بودند.[2] این فیلم در تقسیم جوایز اسکار به نوعی تحت تأثیر فارست گامپ قرار گرفت اما در جشنواره کن خوشتر درخشید و نخل طلا را نصیب تارانتینوی جوان و نه چندان مشهور کرد، در حالیکه رقیبی چون «قرمز» کیشلوفسکی داشت.[3]

به مرور زمان بر شهرت فیلم افزوده شد و هر روز بیشتر و بیشتر تحسین شد. در رده‌بندی‌های مختلف، فیلم معمولاً در بین بهترین‌های تاریخ قرار داشته و اکثر منتقدان مشهور آن را ستایش کرده‌اند. قرارگرفتن در بین صد فیلم برتر انجمن سینمای آمریکا و صد فیلم برتر انتخابی مجلهٔ تایم و قرارگرفتن در ردهٔ هشتم ۲۵۰ فیلم برتر سایت IMDB با امتیاز بالای ۸٫۸ از آن جمله است. هفته‌نامهٔ انترتینمنت ویکلی به فیلم به‌عنوان بهترین فیلم ربع قرن اخیر اشاره کرد و نوشت بسیار سخت است پیدا کردن صحنه‌ای در این فیلم که به نمادی تبدیل نشده باشد. همچنین منتقد معروف، راجر ایبرت، فیلم را به‌عنوان تأثیرگذارترین فیلم دههٔ ۱۹۹۰ معرفی کرده است.[4]

داستان های مبتذل، روایت‌گر ماجراهایی با خطوط داستانی متقاطع از گانگسترهای لس‌آنجلسی، بازیکن بوکس، سارقان مسلح خرده‌پا و یک کیف اسرارآمیز است. بیشتر زمان فیلم از تک‌گویی و گفتگوهایی با درون‌مایهٔ نگاه به زندگی و با چاشنی بذله‌گویی تشکیل شده‌است که بین شخصیت‌های فیلم ردوبدل می‌گردد. عنوان فیلم اشاره به مجله‌ها و رمان‌های مصوّر و عامه‌پسند جنایی دارد که در میانهٔ قرن بیستم انتشار می‌یافتند و با خشونت تصویری و گفتگوهای بُرنده‌شان شناخته می‌شدند. فیلم با متنی حاوی دو معنی از عبارت «مبتذل» (pulp) در لغت‌نامه آغاز می‌شود و همانند بسیاری دیگر از آثار تارانتینو، داستانی با روایت غیرخطی دارد.[5][6]

نام این فیلم ابتدا قرار بود ماسک سیاه باشد که نام مجله‌ای مبتذل بوده‌است. نظیر داستان‌های مبتذل این روایت‌های تو در تو ربطی به واقعیت بیرونی ندارند. دنیایی خلق می‌کند از آدم‌های غیرعادی و روزهای غیرمعمولی. شخصیت‌ها در وضعیت بدی قرار می‌گیرند و از آن وضعیت فرار می‌کنند و دچار وضعیت بدتری می‌شوند؛ نظیر وضع بوچ و مارسلوس یا هانی بانی.

ساختار روایت

مطابق با سبک کوئنتین تارانتینو در روایات داستان به‌صورت غیرخطی؛ داستان این فیلم نیز به شکل غیرخطی روایت می‌شود. ساختار پالپ فیکشن براساس سه داستان متمایز بنا شده‌است که در خط سیر روایت اشتراکاتی نیز با یکدیگر دارند. آدمکش حرفه‌ای، وینسنت وگا (با بازی جان تراولتا) شخصیت اصلی داستان نخست، بوکسور حرفه‌ای، بوچ کولیج (با بازی بروس ویلیس) شخصیت اصلی داستان دوم و همکار آدمکش وینسنت، جولز وینفلد (با بازی ساموئل ال. جکسون) شخصیت اصلی داستان سوم است.[7] با آن‌که هر داستان به مجموعه‌ای از رویدادهای متمایز با دو داستان دیگر می‌پردازد ولی با آن‌ها دارای ارتباط و نقاط اشتراک نیز هست. فیلم با سرقت مسلحانهٔ «پامپ‌کین» و «هانی‌بانی» (القاب عاشقانه‌ای که زوج سارق در صحنهٔ آغازین یکدیگر را با آن خطاب می‌کنند) از رستوران آغاز می‌شود. سپس داستان وینسنت، جولز، بوچ و چند شخصیت دیگر از جمله مارسلوس والاس سردستهٔ گانگسترها، همسرش میا و مشکل‌گشای امور غیرقانونی وینستون ولف را پیش می‌کشد. در نهایت نیز به نقطهٔ آغازین فیلم بازمی‌گردد، در رستوران: وینسنت و جولز که برای استراحت کوتاهی به آن‌جا آمده‌اند، خود را درگیر سرقت مسلحانه‌ای می‌یابند. به‌طورکلی، ۷ قسمت روایت در فیلم موجود است. عنوان سه روایت اصلی به‌صورت متنی بر صفحهٔ سیاه در بین فیلم و به مدت چند ثانیه نمایش داده می‌شود:

  1. سرآغاز - رستوران
  2. پیش‌درآمد «وینسنت وگا و همسر مارسلوس والاس»
  3. «وینسنت وگا و همسر مارسلوس والاس»*
  4. پیش‌درآمد «ساعت طلایی» (الف-گذشته، ب-حال)
  5. «ساعت طلایی»*
  6. «وضعیت بانی»*
  7. سرانجام - رستوران
* عنوان داستان اصلی که به‌صورت نوشته‌ای بر صفحهٔ سیاه در میان فیلم نمایش داده می‌شود.

اگر بنا بر حفظ توالی زمانی در روایت‌ها باشد، ترتیب آن‌ها به این‌صورت خواهد بود: ۴-الف، ۲، ۶، ۱، ۷، ۳، ۴-ب، ۵. روایت‌های ۱ و ۷ بر یکدیگر هم‌پوشانی دارند و از دو دیدگاه متفاوت نمایش داده می‌شوند. برای روایت‌های ۲ و ۶ نیز وضعیت مشابهی برقرار است. از این شیوه روایت با عنوان «روایت دوار» نام برده شده‌است.[8]

داستان

قسمت‌هایی قبل از شروع فیلم

در ابتدای فیلم و قبل از تیتراژ، با دو دزد به نام‌های رینگو و یولاندا آشنا می‌شویم که قصد دستبرد زدن به کافی شاپی را دارند. سپس تیتراژ پخش می‌شود.

بعد از تیتراژ و بین تیتراژ و داستان اول، با دو آدمکش حرفه‌ای به نام‌های وینسنت و جولز آشنا می‌شویم که برای به‌دست‌آوردن یک کیف مرموز به یک آپارتمان می‌روند.

در آنجا با برت و دوستش و خدمتکارش، ماروین (که یک سیاه‌پوست است)، آشنا می‌شویم. گویی آن‌ها به مارسلوس والاس (رئیس وینسنت و جولز) خیانت کرده‌اند و بعد از تحویل‌دادن کیف باید مجازات شوند.

جولز دوست برت را می‌کشد، اما قبل از کشتن، خود برت برای او آیاتی از کتاب مقدس را می‌خوانَد و با قبول‌کردن این فرضیه که خود او مردی درستکار است و باید برت را که شیطان است بکشد. (البته این آیات از کتاب مقدس نیستند و فقط دو جمله آخر ان مال کتاب است) او و وینسنت برت را به قتل می‌رسانند و فیلم این صحنه را قطع می‌کند و داستان اول آغاز می‌شود.

داستان اول: وینسنت وگا و همسر مارسلوس والاس

جان تراولتا (وینسنت وگا) و اوما تورمن (میا والاس) در صحنه رقص معروف فیلم

داستان با نمایی از بوچ (بروس ویلیس) شروع می‌شود که پیش رئیس، مارسلوس والاس نشسته‌است و در ازای گرفتن مبلغی پول حاضر می‌شود به خواست رئیس در مسابقه بعدی اش شکست بخورد.

سپس فیلم دوباره ادامه داستان وینسنت را می‌گیرد. مارسلوس از وینسنت میخواهد که همسر او، میا را شب به بیرون ببرد تا تفریح کند. وینسنت قبل از بردن میا به بیرون از دوستش لنس مقداری هروئین می‌گیرد. سپس به دنبال میا می‌رود و او را به رستورانی می‌برد. آن‌ها در رستوران با هم می‌رقصند و جایزه‌ای دریافت می‌کنند و وینسنت میا را به خانه می‌رساند. (در داخل خانه رادیو مطلبی دربارهٔ سرقت یک جایزه از یک رستوران اعلام می‌کند که احتمالاً به این معنی است که وینست و میا جایزه را نبرده‌اند بلکه ان را دزدیده‌اند)

وینسنت که مجذوب میا شده است، به توالت می‌رود و در آنجا با خودش عهد می‌کند که دیگر ادامه ندهد. هنگامی که از دستشویی بیرون می‌آید میا را می‌بیند که بر اثر استفاده از کوکائین، اُوِردوز کرده‌است. او میا را پیش لنس می‌برد و با کمک او به قلب میا آدرنالین تزریق کرده و او را نجات می‌دهد. سپس میا را به خانه می‌رساند و از او قول می‌گیرد که این ماجرا را برای کسی بازگو نکند.

داستان دوم: ساعت طلا

بروس ویلیس در نقش بوچ
داستان دوم به بوچ می‌پردازد. داستان از جایی شروع میشود که وقتی بوچ هنوز یک پسر بچه است، روزی یک مرد غریبه به خانه ی او و مادرش می آید که در حقیقت دوست قدیمی پدر بوچ است و به بوچ یک ساعت طلا میدهد که توسط پدر پدربزرگش خریده شده بود و توسط پدربزرگ و پدرش در طی جنگ جهانی دوم و جنگ ویتنام حفظ شده است. سپس بوچ از خواب بیدار میشود و متوجه میشود که وقت مبارزه‌ی بوکسی است که مارسلوس به او گفته بود باید ببازد. غرور بوچ مانع این کار می‌شود. بوچ تصادفاً حریفش را کشته و برنده شده‌است.

بوچ بعد از مسابقه به خانه می‌گریزد و به همسرش فابین می‌گوید که فردا اول صبح باید شهر را ترک کنند.

آن‌ها چمدانهایشان را جمع می‌کنند ولی بوچ می‌فهمد که فابین ساعت طلای بوچ را در آپارتمان بوچ جا گذاشته است.

بوچ به آپارتمانش بازمی‌گردد و وینسنت را می‌بیند که از طرف مارسلوس برای کشتن او گماشته شده‌است. او وینسنت را می‌کشد و سریعاً خانه را ترک می‌کند ولی در بین راه خود مارسلوس را می‌بیند. در درگیری که بین آن‌ها رخ می‌دهد آن‌ها تصادفاً در دام دو بیمار جنسی به نام های "مِینارد" و "زِد" که خود را یک پلیس جا زده است می‌افتند. بوچ فرار می‌کند ولی برای نجات مارسلوس دوباره برمی‌گردد و او را نجات می‌دهد. مارسلوس نیز او را نمی‌کشد و از او قول می‌گیرد که این ماجرا را برای کسی بازگو نکند. سپس بوچ و فابین شهر را ترک می‌کنند.

داستان سوم: وضعیت بانی

وینسنت وگا (با بازی جان تراولتا) و جولز (با بازی ساموئل ال جکسون) بعد از وقوع معجزه نفر سوم را می‌کشند.

با یک برش به گذشته به سکانس قبل از شروع داستان اول بازمی‌گردیم. یعنی همان جایی که وینسنت و جولز در آپارتمانی برت و دوستش را به قتل می‌رسانند.

تماشاگر می‌فهمد که نفر سومی هم در آن آپارتمان بود و با یک رولور بزرگ مگنوم در دستشویی پنهان شده بود. نفر سوم ناگهان بیرون می‌پرد و وینسنت و جولز را تیرباران می‌کند. اما هیچ‌یک از گلوله‌ها به آن دو نمی‌خورد و آن‌ها نفر سوم را می‌کشند.

جولز این اتفاق را معجزه خداوند می‌خواند و می‌گوید که اراده خدا بود که گلوله‌ها آن‌ها را نکشند؛ ولی وینسنت مخالفت می‌کند و آن را فقط یک اتفاق عجیب می‌خواند. وینسنت تصادفاً ماروین (خدمتکار سیاهپوست) را در اتومبیلشان می‌کشد و سرتاپای او و جولز خونی می‌شود. آن‌ها به خانه دوست جولز یعنی جیمی (تارانتینو) می‌روند تا خود را پاک کنند. همسر جیمی، "بانی"، تا یک ساعت دیگر به خانه بازمی‌گردد و آن‌ها باید ظرف ۴۰ دقیقه منزل جیمی را ترک کنند. آن‌ها دست به دامان یکی از دوستان مارسلوس به نام وینستون وولف می‌شوند و به کمک او به‌راحتی ماجرا را تمام می‌کنند.

هنگامی که آن‌ها برای صرف صبحانه به یک کافی‌شاپ می‌روند با دو دزد (که قبل از تیتراژ فیلم آن‌ها را دیدیم) به نام‌های رینگو و یولاندا مواجه می‌شوند. دزدها جیب تمام افراد داخل رستوران را خالی می‌کنند تا اینکه نوبت به جولز می‌رسد. جولز به راحتی آن‌ها را خلع سلاح می‌کند و به طرف رینگو اسلحه می‌کشد اما او را نمی‌کشد. او پول‌های خود را به رینگو می‌دهد، و بعد از خواندن آیه‌ای از کتاب مقدس به او می‌گوید که می‌خواهد مثل شبانی راهنما باشد و دست از کارهایش بردارد. رینگو و یولاندا رستوران را ترک می‌کنند در حالی که راهنمایی شده‌اند. جولز و وینسنت نیز کافی شاپ را ترک می‌کنند.

حواشی فیلم

فیلم‌نامه

یکی از نقاط قوت این اثر فیلم‌نامه آن است، داستانی به ظاهر ساده و در عین حال بدیع و سرشار از تعمق به همراه شخصیت پردازی قوی و دیالوگهایی کنایه‌آمیز و به یاد ماندنی. تارانتینو همواره گفته‌است که در ابتدای نوشتن فیلم‌نامه کل داستان را در ذهن ندارد، او شخصیت‌ها را در ذهن خلق می‌کند و بعد از آن خود شخصیت‌ها هستند که داستان را جلو می‌برند و او آن را می‌نویسد.

بازیگران

قرار بود نقش وینسنت به مایکل مدسن داده شود ولی او بازی در فیلم دیگری را انتخاب کرد (و هنوز افسوس می‌خورد) و سرانجام نقش به جان تراولتا رسید. همه و حتی خود تراولتا اعتقاد دارند که بازی در این فیلم دوران بازیگری او را دگرگون کرد و از او بازیگری مطرح ساخت. اگرچه پالپ فیکشن تراولتا را ستاره کرد ولی باید پذیرفت که تراولتا هم در بزرگ کردن فیلم بی‌اثر نبوده‌است.

همچنین در این فیلم با تقلید شخصیت‌های هالیوودی همچون مریلین مونرو، جری لوئیس، جیمز دین، میمی ون دورن و حتی اشاره زبانی به جین منسفیلد همگی باعث جذابیت بیش از اندازه فیلم در بین مخاطبان شده‌است.[9]

موسیقی

برای این فیلم هیچ موسیقی جدیدی ساخته نشد و تارانتینو خود آهنگ‌های مختلفی از سال‌های گذشته موسیقی مبتذل آمریکا را انتخاب کرد. موسیقی تیتراژ ابتدایی فیلم Misirlou، آهنگی یونانی است که با اجرای دهه شصت“Dick Dale” پخش می‌شود. اما ناگهان با صدای چرخاندن موج رادیو به آهنگ "Jungle Boogie" تبدیل می‌شود.

آهنگ صحنه معروف رقص وینسنت و میا به نام "You Never Can Tell" کاری از ستاره موسیقی راک اند رول “Chuck Berry” است. یکی از آهنگ‌های زیبای فیلم جایی است که وینسنت در حال تزریق هروئین و سپس گشت و گذار در خیابان‌های لوس انجلس است. آهنگی به نام “Bullwinkle-part2” از گروه راک Centurions در دهه شصت. موسیقی زیبای تیتراژ پایانی فیلم یعنی “Surf Rider” کاری از “The Lively Ones” بازهم از آهنگ‌های راک دهه شصت است.[10]

نقش‌ها

  • جان تراولتا در نقش وینسنت وگا. یک گنگستر نیمه حرفه‌ای. شخصیت وینسنت وگا، برادر شخصیتی به نام ویک وگا (یا آقای بلوند) در فیلم سگ‌های انباری فیلم قبلی کوئنتین تارانتینو می‌باشد.

جان تراولتا در این فیلم نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد شد. هر چند که به تام هنکس در فیلم فارست گامپ ساخته رابرت زمه کیس باخت.

  • ساموئل ال. جکسون در نقش جولز وینفیلد. نقش آدمکشی که بعد از وقوع یک معجزه می‌خواهد کارهای جنایتکارانه را کنار بگذارد. ساموئل ال جکسون به خاطر بازی در این فیلم نامزد جایزه اسکار بهترین نقش مکمل مرد شد.
  • اوما تورمن در نقش میا والاس. اوما تورمن به خاطر بازی در این فیلم یک چرخش بسیار خوب در کارنامه بازیگری اش ثبت کرد. او به خاطر ایفای نقش همسر مارسلوس والاس نامزد جایزه اسکار بهترین نقش مکمل زن شد. بعد از این فیلم، اوما تورمن در سری فیلم‌های بیل را بکش نیز با تارانتینو همکاری کرد.
  • بروس ویلیس در نقش بوچ. ویلیس یک ستاره مشهور و بزرگ بود اما مدت زمان کوتاهی در فیلم بازی کرد.
  • هاروی کایتل در نقش وینستون ولف. (معادل فارسی: آقای گرگ) کیتل در این فیلم نقش کوتاهی را ایفا می‌کند. این دومین همکاری کیتل با تارانتینو بعد از فیلم سگ‌های انباری بود. او بعد از این نیز در پروژه‌های دیگر با تارانتینو همکاری کرد.
  • تیم راث در نقش رینگو. نقش راث در این فیلم بسیار کمرنگ است. این دومین همکاری راث با تارانتینو بعد از سگ‌های انباری بود.او در آن فیلم در یک نقش مهم ظاهر شده بود و بعد از این نیز در پروژه دیگری با تارانتینو همکاری کرد.
  • کوئنتین تارانتینو در نقش جیمی. تارانتینو که کارگردان فیلم است نقش ده دقیقه‌ای دوست وینسنت و جولز را ایفا می‌کند.

و نقش‌های دیگر عبارتند از:

برخی نسخه‌های فرعی

در امارات متحده عربی و عربستان سعودی نسخه‌ای کاملاً متفاوت از فیلم اصلی، در سینماها اکران شد. داستان‌های فیلم به صورتی جابجا و مونتاژ شدند تا وقایع از لحاظ زمانی به صورت درست کنار هم قرار بگیرند.[11]

جوایز

کن ۱۹۹۴

جوایز اسکار سال ۱۹۹۴

منابع

پیوند به بیرون

مجموعه‌ای از گفتاوردهای مربوط به داستان عامه‌پسند در ویکی‌گفتاورد موجود است.
This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.