بهداروند
بهداروند یا بختیاروند، طایفهای از ایل بختیاری و از شاخهٔ هفتلنگ است.
پراکندگی جغرافیایی
استان چهارمحال و بختیاری: در شهرستان هاي فارسان، کوهرنگ، و خانمیرزا سكونت يافته اند.
استان خوزستان: در شهرستانهای گتوند٬ شوشتر، مسجدسلیمان، لالی و اهوازو دزفول در استان خوزستان میباشد.
استان لرستان: در شهرستان الیگودرز و درود سكونت يافته اند.
جمعیت و معیشت
شمار خانوار بهداروندها را، از قدیمترین زمان، تاکنون با اختلاف بسیار، چنین آوردهاند: در ۱۸۳۶ میلادی، ۶۰۰ خانوار[1] (که این آمار احتمالاً به گروهی از بهداروندها اشاره دارد، چون با آمار کم و بیش همزمان دیگران اختلاف فاحش دارد)، در ۱۸۴۴ میلادی، ۳ هزار خانوار[2] ضبط کردهاند، بنابر آمار سال ۱۳۶۶، جمعیت «کوچندهٔ» بهداروندها، شامل ۱۹۲۴ خانوار یا ۱۲۷۵۸ نفر بودهاست.
در گذشته، بهداروندها از راه پرورش دام، کشاورزی و باغداری، زندگی میگذراندند. بافت قالی و قالیچه، گلیم و زیلو، جاجیم و خورجین، پلاس، چادر و چوقا، از مهمترین صنایعدستی بهداروندهاست.
پیشینه تاریخی
در منابع از بهداروندها به عنوان طایفهای قدرتمند و ثروتمند یاد میکنند که اغلب خوانین آنها مناصب ایلی مهم به دست آورده بودند.[3]
از وقایع مهم در حیات اجتماعی بهداروندها، میتوان به جنگ و ستیزهای درون ایلی آنها با دورکی باب بختیاری اشاره کرد. رقابت و خصومت، در میان این دو طایفه، سابقهٔ طولانی داشتهاست و خوانین آنها برای کسب منصب ایلخانی، اغلب با یکدیگر رقابت و مبارزه میکردهاند. ازاینرو، هر طایفه، خان و رئیس خود را ایلخان، میشمرد. این طایفهمداری، سبب آشفتگی و اختلاف در تشخیص درست برخی ایلخانان و رهبران طایفه در منابع موجود شدهاست.
در جنگهای میان بهداروند و دورکی، اغلب بابهای: دورکی باب و بابادی باب به جز راکی و احمدمحمدی و گله «خینِ چوی» (خون چوب: پیمان و اتحادی میان دو یا چند طایفه، به این معنا که تا زمان پاک شده خون روی چوب، یار و یاور یکدیگر خواهند بود!) یکدیگر و بهداروند و محمود صالح چهارلنگ و همچنین راکی و احمدمحمدی و گله خینچوی هم، بودند.[4] وقتی که اختلافات و نزاعها، بین دو گروه در ایل بختیاری، از راههای مسالمتآمیز و کدخدامنشانه حل نمیشد و به جنگی روی میآوردند، گروه یا گروههایی از بختیاری به یاری حریف ضعیف و کمزور میشتافتند، تا قدرت طرفین دعوا در جنگ، متوازن شود. این همیاران را که احتمالاً همبستگی خونی هم نداشتند، خینچویِ یکدیگر مینامیدند.[5]
از دیگر وقایع مهم قابل ذکر در تاریخ بهداروندها، جنگهای اسدخانی، اسدخان بختیاروند رئیس بهداروند، میان سالهای ۱۲۲۵–۱۲۵۶ق/۱۸۱۰–۱۸۴۰م ([6] با حبیباللهخان دورکی زراسوند، رئیس شاخهٔ دورکی هفتلنگ است. در این جنگها هفتلنگها، به دو گروه هوادار حبیبالله خان و اسدخان تقسیم و با هم درگیر شده بودند.[7]
اسدخان از سرداران بزرگ بختیاری و مشهور به شیرکش که در دلاوری از مردان بی نظیر زمان خود بود.وی علاوه بر شایستگی های فردی که از او شخصی ممتاز ساخته بود با دو وصلت بر قدرت خود افزون نمود.اول اینکه دختر طهماسب خان راکی را به زنی گرفته و دوم دختر خود را به ازدواج شیرمردی نستوه وشجاع وبی باک به نام نامدارخان منجزی بختیاروند در آورده بود. او در زمان فتحعلیشاه قاجار به سبب شورش و اطاعت نکردن از حکومت و درگیریهای فراوان با قوای حکومتی، همراه حبیباللهخان دورکی دستگیر و در تهران، زندانی شدند. پس از عفو و آزادی، بازگشت به سرزمین بختیاری از آنها خواسته شد، تا زغال و مواد سوختی توپخانهٔ قشون را، از جنگلهای بختیاری تأمین کنند. اسدخان از این کار، سر باز زد، از اینروی، سپاهی به سرپرستی محمدعلی میرزا، در ۱۲۲۷ قمری، برای سرکوب او به منطقه بختیاری، فرستاده شد.
در این نبرد، که به «جنگ کُلُنچی»، معروف است، سپاه قاجار؛ به فرماندهی محمدعلی میرزای دولتشاه، به اتفاق قوای فرانسوی و حمایت حبیبالله خان دورکی و همپیمانانش از آنان، اسدخان و ایل بهداروند را، در منطقه کوهستانی و صعبالعبور «کُلُنچی»، در دامنههای شمالی زردکوه بختیاری، گرفتار جنگ نمودند. در این نبرد خونین، اسدخان بهداروند، با همکاری سردارانی همچون داودخان بهداروند، محمودخان بهداروند و حمایت ملاعیدی محمد خان منجزی ،اسدالله خان منجزی، نامدارخان منجزی بزرگ و رییس طایفه منجزی، عزیزخان منجزی، تَمبُرخان منجزی، آحسین منجزی (معروف به آحسین قَمه طلا یا آحسین شمشیر شُل)، آشهباز منجزی (معروف به آشهواز حَیسه سوار)، آ شعبان هلیلی، آامان الله بلیوند، آحبیب الله مش مرداسی، آصیدال بک چنگائی (معروف به صیدال بَک)، آمندنی کاله، آمسیح سرخاب بهداروند، طهماسب خان راکی، محمدیوسف خان احمدمحمدی ، آاسحاق کاهکش، آخسرو حموله و سواران ورزیده و تفنگچیان چیرهدست طایفه منجزی (معروف به سواران و تفنگچیان رَمُـوری)، حصر خود را شکست و بهداروندها نجات پیدا کردند و به قلعه یا «دژ ملکان»، محل استقرار قبلی خود، که بعداً به «دژ اسدخان» معروف شد، بازگشتند. محمدعلی میرزا، بار دیگر، سپاه را آراست و سالها در پای دژ ملکان، با بهداروندها به جنگ پرداخت. سرانجام، با یکدیگر مصالحه کردند و اسدخان دست از نافرمانی کشید و با محمدعلی میرزای دولتشاه همراه شد.[8]
پس از اسدخان بزرگ (معروف به اسدخان شیرکُش یا شاه اسد بهداروند) پسرش جعفرقلی خان، ریاست بهداروندها را به دست گرفت. او در سال ۱۲۶۰قمری پس از قتلعام و کشتار ناجوانمردانه نامدارخان منجزی و عموزادگانش (اولاد سلیمان خان) معروف به تیپ سوار بهداروند (از دو طایفه علاءالدّین وند و منجزی) در پی شورش و سرپیچی از حکومت مرکزی به دستور حشمتالدوله، حاکم لرستان و بروجرد، در سال ۱۲۸۵ قمری، به قتل رسید.
برخی منابع جعفرقلی خان بهداروند را با جعفرقلیخان دورکی پدربزرگ علیقلی خان سردار اسعد، که میان سالهای ۱۲۵۶–۱۲۶۵ قمری/۱۸۴۰–۱۸۴۹ میلادی ایلخان بختیاری بود، اشتباه گرفتهاند.
جستارهای وابسته
پانویس
- راولینسن، هنری. سفرنامه، ترجمهٔ اسکندر اماناللهی بهاروند، تهران:۱۳۶۲. (ص. ۱۴۷)
- راولینسن، هنری. سفرنامه، ترجمهٔ اسکندر اماناللهی بهاروند، تهران:۱۳۶۲. (ص. ۵۴)
- (مینورسکی، ۳۷؛ برای خاندان منصبدار هفتلنگ بختیاریوند، نک: کرزن، II/297).
- عکاشه، ۳۵؛ دیگار، ۳۱؛ کریمی، ۲۴۵–۲۴۶
- حمدالله مستوفی. تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران:۱۳۳۹
- سردار اسعد، ۱۱۹؛ مکبن روز، ۱۰۶)
- سردار اسعد، ۱۶۸
- (سردار اسعد، ۱۶۸–۱۶۹، ۴۰۸–۴۱۱؛ رئیسی، ۱۹–۲۱)
منابع
- حسین ابراهیمی ناغانی (۲ اسفند ۱۳۸۸). «اسامی طوایف و شعب ایل بختیاری». وبگاه انسانشناسی و فرهنگ. بایگانیشده از اصلی در ۷ اکتبر ۲۰۱۳.
- امیراحمدیان، بهرام. ایل بختیاری، تهران:۱۳۷۸
- دیگار، ژان پیر. فنون کوچنشینان بختیاری، ترجمهٔ اصغر کریمی، مشهد:۱۳۶۶
- راولینسن، هنری. سفرنامه، ترجمهٔ اسکندر اماناللهی بهاروند، تهران:۱۳۶۲
- رئیسی، داراب. اسدخان بهداروند بختیاری معروف به شیرکش، ذخایر انقلاب، تهران:۱۳۶۹
- عکاشه، اسکندر. تاریخ ایل بختیاری، به کوشش فرید مرادی، تهران:۱۳۶۵
- جین راف گارثویت، تاریخ سیاسی، اجتماعی بختیاری، ترجمهٔ مهراب امیری، تهران:۱۳۷۳
- لایارد، هنری. سیری در قلمرو بختیاری و عشایر بومی خوزستان، ترجمهٔ مهراب امیری، تهران:۱۳۷۱