سفر اکتشافی آمونسن به قطب جنوب

سفر اکتشافی آمونسن به قطب جنوب اولین سفر اکتشافی موفق به قطب جنوب جغرافیایی بود که توسط کاشف نروژی روئال آمونسن رهبری گردید. او به همراه ۴ نفر دیگر از همسفرانش در تاریخ ۱۴ دسامبر ۱۹۱۱، پنج هفته پیش از تیم ترا نوا به رهبری رابرت فالکون اسکات بریتانیایی، به قطب جنوب رسید. آمونسن و تیم همراه وی بدون مشکل به پایگاه مبدا خود بازگشتند و سپس، متوجه شدند که اسکات و ۴ همراه وی در سفر بازگشت، جان خود را از دست داده‌اند.

روئال آمونسن، هلمر هانسن، سوره هسل و اسکار ویستینگ (از چپ به راست) در پولهیم، چادر برپا شده در قطب جنوب به تاریخ ۱۶ دسامبر ۱۹۱۱. پرچم بالایی پرچم نروژ است، و پرچم پایین مشخص شده‌است که پرچم یادبود کشتی "فرام" است. عکس از اولاف بیالند.

نقشهٔ اولیه آمونسن، رسیدن به قطب شمال با استفاده از یک کشتی گیرافتاده در یخ شناور بود. او برای این منظور، کشتی اکتشافی فرام متعلق به فریتیوف نانسن را در اختیار گرفت و پس از آن به جستجوی منابع مالی پرداخت. هنگامی که در سال ۱۹۰۹، فردریک کوک و رابرت پری، به صورت جداگانه ادعا کردند که به قطب شمال رسیده‌اند، آمونسن، برنامه‌ریزی برای سفر به قطب شمال را متوقف و به جای آن تصمیم به فتح قطب جنوب گرفت. از آنجایی که آمونسن از حمایت عمومی و حامیان مالی برنامه جدید مطمئن نبود، این هدف را مخفی نگه داشت؛ تا جایی که حتی زمانی که سفر وی در ژوئن ۱۹۱۰ آغاز گردید، همراهان او هنوز در تصور سفر به قطب شمال بودند و تنها زمانی که کشتی فرام بندر مادیرا را ترک کرد، از نقشهٔ اصلی باخبر شدند.

آمونسن پایگاه خود در جنوبگان را در خلیج نهنگ‌ها و بر روی یخ‌تاق راس برپا نمود و آن را فرامهیم نام نهاد. بعد از چندین ماه فراهم‌سازی مقدمات و یک شروع ناموفق که می‌توانست فاجعه‌بار باشد، آمونسن و گروه وی سفر خود به مرکز قطب را در اکتبر ۱۹۱۱ آغاز کردند. آن‌ها در طول مسیر سفر، یخچال طبیعی آکسل هایبرگ (en) را کشف کردند که مسیر اصلی به سمت فلات جنوبگان و در نهایت قطب جنوب بود. تسلط آنان به استفاده از چوب اسکی و تعامل مناسب با سگ‌های سورتمه از عوامل اصلی پیشرفت سریع و تقریباً بدون اشکال گروه آمونسن به سمت مرکز قطب جنوب بود. دستاوردهای دیگر این سفر شامل نخستین کاوش سرزمین شاه ادوارد هفتم و گشت اقیانوس‌نگاری گسترده بود.

موفقیت این سفر اکتشافی به شکلی گسترده‌ و فراگیر مورد تحسین قرار گرفت. تنها در بریتانیا بود که این سفر، تحت‌الشعاع شکست قهرمانانه اسکات قرار گرفت و افکار عمومی بریتانیا نمی‌توانستند قبول کنند که یک نروژی موفق به فتح قطب جنوب شده باشد هر چند، در سایر نقاط جهان این‌طور نبود. تصمیم آمونسن برای مخفی نگه داشتن نیت باطنی‌اش تا آخرین لحظه، توسط برخی مورد انتقاد قرار گرفت. مورخان قطبی اخیر، مهارت و شجاعت گروه آمونسن را کاملاً به رسمیت شناخته‌اند و پایگاه دائمی تحقیقاتی در قطب جنوب به نام ایستگاه تحقیقاتی اسکات آمونسن نامیده شده که شامل ترکیبی از نام این دو مکتشف قطب جنوب است.

نقشه سفر قطب جنوب آمونسن و اسکات

پیش‌زمینه

گژوا، یک کشتی اسلوپ کوچک که آمونسن و خدمه‌اش معبر شمال غربی را به وسیله آن فتح کردند از ۱۹۰۳ تا ۱۹۰۶ میلادی

آمونسن در فردریکستاد، در حدود ۸۰ کیلومتری کریستیانا که امروزه به نام اسلو شناخته می‌شود و در سال ۱۸۷۲ متولد شد. او فرزند یک ملاک کشتی بود.[1] در سال ۱۸۹۳، مطالعات پزشکی خود را در دانشگاه کریستیانا رها کرد و به عنوان یک ملوان بر روی عرشهٔ کشتی شکار خوک آبی به نام «ماگدالنا» برای سفری به قطب شمال نام‌نویسی کرد. پس از چندین سفر به این نواحی به منصب افسر دوم (en) ارتقا درجه یافت. زمانی که بر روی دریا بود مهارت‌های خودش را به عنوان یک اسکی‌باز در فضاهای باز و محیط‌های خشن هاردان‌گریویدا (en) افزایش داد.[2] در سال ۱۸۹۶، با الهام از کاوش‌های قطبی هموطنش فریتیوف نانسن به گروه اکتشاف قطب جنوب بلژیک (en) برای سفر به آن نواحی، تحت عنوان سر دفتردار (en) کشتی آر. وی بلژیکا (۱۸۸۴) (en) و زیر دست آدریان دی گرلاکه (en) ثبت‌نام کرد.[3] در اوایل سال ۱۸۹۸ میلادی، کشتی در دریای یخی قطب جنوب (en) گرفتار شد و برای بیش از یک سال در دریای بلینگسهاوزن به دام افتاد. سفری که آغاز گردیده بود به صورت غیرارادی، یک زمستان کامل را در آب‌های قطب جنوب گذراند. یک دورهٔ برجسته؛ همراه با افسردگیِ نزدیک به گرسنگی، جنون و بیماری اسکوروی در میان خدمه.[4] آمونسن، گوشه‌گیر ماند. او همه چیز را به عنوان یک کارآموز جویای تجربه در تمام جنبه‌ها و تکنیک‌های اکتشاف قطبی در خاطره ضبط می‌کرد. به ویژه، در مولفه‌هایی مهم و حیاتی همچون لباس و رژیم غذایی.[5]

مسافرت بلژیکی‌ها سرآغازی بود بر آنچه که بعدها به نام عصر قهرمانی اکتشاف در قطب جنوب نامیده گردید[4] عصر اکتشافی که سفرهای کاوشگرانهٔ اعزامی از کشورهایی همچون انگلستان، سوئد، آلمان و فرانسه را نیز به همراه داشت. با این حال، آمونسن در سال ۱۸۹۹ و هنگام بازگشت به نروژ تمام توجه خودش را معطوف به سمت شمال نمود. او با توجه به توانایی‌هایی که در خودش می‌دید، اعتماد به نفس لازم در جهت رهبری یک سفر را به دست آورده بود. برنامه‌ریزی سفر وی شامل یک پیمایش از مسیر شمال غربی بود؛ همان مسیر دریایی از اقیانوس اطلس تا اقیانوس آرام که به دلیل راه‌های دخمه‌ای پر پیچ و خم از طریق جزایر شمال کانادا کاملاً ناشناخته بود. پس از ارتقا به درجهٔ ناخدایی، آمونسن توانست یک اسلوپ کوچک به نام کشتی گژوا (en) را خریداری نماید که متناسب با سفرهای قطبی او بود. همچنین وی توانست تا حمایت پادشاه سوئد و نروژ موسوم به اسکار دوم را به دست‌آورد. حمایت‌ها از نانسن به همراه پشتیبانی مالی مکفی باعث شد تا به همراه ۶ خدمه در ژوئن ۱۹۰۳ عزم سفر کند.[6]

مسافرت اکتشافی تا سال ۱۹۰۶ به طول انجامید و کاملاً موفقیت‌آمیز بود. مَعبر شمال غربی که دریانوردان را برای قرن‌ها شکست داده بود، در نهایت فتح شد.[7] آمونسن در حالی که تنها ۳۴ سال سن داشت، تبدیل به یک قهرمان ملی در مقام اول از کاشفان قطبی گردید.[6] در نوامبر سال ۱۹۰۶، رابرت پری آمریکایی از آخرین سفر ناموفق به قطب شمال بازگشت. وی مدعی بود که دورترین نقطه شمالی (en) جدید از عرض ۸۷°و ۶′ دقیقه جغرافیایی را - که یک رکورد محسوب می‌گردید - کشف نموده هر چند، ادعای وی توسط مورخان مورد مناقشه قرار گرفت.[8] پری بلافاصله شروع به جمع‌آوری منابع و حمایت‌های مالی با هدف گشایش یک سفر جدید نمود.[9] در ژولای سال ۱۹۰۷، دکتر فردریک کوک - همقطار سابق آمونسن از بلژیکا - در یک برنامه‌ریزی بدون پروپاگاندا، عزم حرکت به سمت سرزمین‌های شمالی نمود. تصور کلی بر این بود که هدف از این سفر تنها در جهت شکار می‌باشد اما شایعاتی نیز از تلاش وی در جهت رسیدن به نقطهٔ قطبی شمال در میان عوام وجود داشت.[10] یک ماه بعد، ارنست شکلتون به همراه تیم مشهور به گروه اکتشافی نمرود، به سمت جنوبگان بادبان کشید در حالی که در همین زمان، رابرت فالکون اسکات آمادهٔ سفر اکتشافی دیگری بود که می‌توانست تلاش گروه شکلتون را مُنتج به شکست نماید.[11] آمونسن متوجه شد که هیچ دلیل و بهانه‌ای برای سپردن اولویت اکتشاف در جنوبگان به دست انگلیسی‌ها وجود ندارد. از دیدگاه او، پروپاگاندای عمومی برای اعلام رهبری و هدایت یک سفر اکتشافی کاملاً بی‌مورد به نظر می‌رسید. وی تنها با بازماندگان همراه خودش از سفر قطبی شمال دربارهٔ این موضوع صحبت کرد.[12]

آماده‌سازی

نانسن و کشتی فرام

فریتیوف نانسن که با رانش به سمت قطب شمال در سال‌های ۱۸۹۳ تا ۹۶، الهام‌بخش و پایه‌گذار سفر آمونسن گردید

در سال ۱۸۹۳، نانسن با کشتی فرام به سمت منطقهٔ یخبندانِ سواحلِ شمالی سیبری سفر نمود و با کشتیرانی در یخ، به طرف گرینلند حرکت نمود. او امیدوار بود که این تصمیم، مسیری برای رسیدن به قطب شمال باشد. در عملیات رانِش کشتی، نتیجه‌ای حاصل نشد و نزدیکی به قطب امکان‌پذیر نگردید و تلاش نانسن و یالمار یوهانسن (en) برای رسیدن از طریق راه‌پیمایی پیاده نیز ناموفق بود.[13] با این وجود، این استراتژی نانسن پایه‌گذار طرح‌های قطبی آمونسن گردید.[14] استدلال او چنین بود که اگر از طریق تنگه برینگ وارد اقیانوس منجمد شمالی گردد، به خوبی می‌تواند به سمت شرقِ نقطهٔ شروع نانسن برسد. کشتی او می‌توانست با رانش به سمت شمالی‌ترین نقطه به دو هدف عمده و مهم دست یابد که عبارت بودند از اینکه به قطب برسد یا از نزدیکی آن عبور نماید[15]

آمونسن، ضمن مشورت با نانسن به این نتیجه رسید که فرام تنها کشتی موجود و مناسب برای انجام چنین عملیاتی است. فرام در تاریخ ۱۸۹۱ تا ۱۸۹۳ توسط کالین آرچر کشتی‌ساز و معمار برجستهٔ نیروی دریایی نروژ طراحی و ساخته شده بود. با توجه به کاریزما و خلق و خوی سخت نانسن، چنین برآورد شد که کشتی می‌بایست در معرض سخت‌ترین شرایط قطبی برای مدت‌های مدید مقاومت نماید.[16] یکی از ویژگی‌های متمایز کشتی بدنهٔ مدور آن بود که به گفتهٔ نانسن؛ به کشتی اجازه می‌داد تا مثل مارماهی در آغوش یخ‌ها بلغزد.[17] برای مقاومت فوق‌العادهٔ بدنهٔ کشتی از غلاف چوب گرین‌هارت (en) آمریکای جنوبی استفاده شد که در حقیقت سخت‌ترین الوار چوب قابل دسترس بود. تقاطع‌های متقابل و پرانتزهای کار شدهٔ داخلی در سراسر طولِ بدنهٔ آن نصب شده بود.[17] شعاع عرض کشتی ۳۶ فوت (۱۱ متر) در برابر طول کلی ۱۲۸ فوت (۳۹ متر) بود که به آن ظاهر قابل توجهی همچون کُندهٔ درخت می‌داد. این طراحی و شکل خاص، باعث بهبود استحکام در یخ می‌گردید اما عملکرد آن در دریای باز تا حدودی ظاهری و متأثر از نوع طراحی‌اش بود که باعث می‌گردید به سُستی حرکت کند و فرمانبُرداری (چرخش‌پذیری سکان) چندان مناسبی نداشته باشد.[18] با این حال، به نظر می‌رسید که سرعت و کیفیت قایقرانی کشتی در مناطق ویژه و در طول سفر، می‌توانست برای سال‌ها متضمن یک پناهگاه امن و گرم برای خدمه باشد.[19]

کشتی فرام پس از نزدیک به ۳ سال کاوش در یخ‌های قطبی به واسطهٔ سفر نانسن صدماتی ندیده بود. این کشتی پس از بازگشت، مختصراً بازسازی و آماده به کار شد.[18] تا پیش از آن نیز در حدود ۴ سال تحت فرمان اتو سوردروپ، وظیفه نقشه‌کشی و بررسی ۱۰۰٬۰۰۰ مایل مربع (۲۶۰٬۰۰۰ کیلومتر مربع) از قلمرو خالی از سکنهٔ مناطق جزایر شمالی کانادا را بر عهده داشت.[20] پس از پایان سفر سوردراپ در ۱۹۰۲ کشتی فرام مدتی را به بطالت در کریستیانا سپری کرد.[15] اگر چه کشتی از لحاظ فنی جزئی از اموال دولت بود اما به‌طور ضمنی اذعان شده بود که به نانسن تعلق دارد. پس از بازگشت او از سفر قطب شمال در سال ۱۸۹۶، آرزویش این بود که بتواند به وسیلهٔ فرام به سفر قطب جنوب برود اما در سال ۱۹۰۷ امیدهای او پژمرده گردید.[15] در اواخر ماه سپتامبر همان سال، آمونسن به خانهٔ نانسن احضار شد و در آنجا از او شنید که می‌تواند کشتی را در اختیار داشته باشد.[21]

گام‌های اولیه

آمونسن در جلسه‌ای از انجمن جغرافیای نروژ (en) به تاریخ ۱۰ نوامبر ۱۹۰۸ برنامه‌هایش را برملا ساخت. او می‌خواست به وسیلهٔ کشتیِ فِرام و با گُذر از دماغه هورن به سمتِ اقیانوسِ آرام برود. ادامهٔ برنامه چنین بود که پس از تأمینِ سورسات در سان فرانسیسکو کشتی به مسیر شمالی ادامه می‌داد و از طریقِ تنگه برینگ به سمت پوینت بارو (en) حرکت می‌کرد. از آن نقطه به بعد او یک دورهٔ حدوداً ۴ یا ۵ ساله را برای آغاز رانِش در میان یخ‌برف‌ها پیش‌بینی کرده بود. علم و دانش می‌توانست شاهدِ یک کاوشگریِ پراهمیت در زمینهٔ جغرافیا به همراه مشاهداتِ مُستمر باشد. آمونسن امیدوار بود که کمک به اصلاح یا توضیح تعدادی از ابهامات موجود و حل نشده بنماید.[22] طرحِ پیش رو، شور و شوق بسیاری به همراه داشت. روز بعد؛ هاکون هفتم، پادشاه نروژ، ضمن اعلان یک فهرست کمک مشترک و اهدای ۲۰۰۰۰ کرونی افتتاحِ پروژه را اعلام نمود. در ۶ فوریه ۱۹۰۹ پارلمان نروژ کمک مالیِ ۷۵۰۰۰ کرون برای تعمیر کشتی را تأیید کرد.[23] جمع‌آوری کمک‌های مردمی و امور مالی و به‌طور کلی مدیریت سفر به دستانِ برادر آمونسن موسوم به لئون سپرده شد و بر این اساس؛ برنامه به گونه‌ای تنظیم گردید که تیم جستجوگر می‌توانست در جنبه‌های علمی‌تر تمرکز بیشتری داشته باشد.[24]

در ماه مارس سال ۱۹۰۹ اعلام شد که شکلتون به عرضِ ۸۸ درجه و ۲۳ دقیقه جغرافیایی رسیده که در فاصلهٔ ۹۷ مایل دریایی (۱۸۰ کیلومتر) قطب شمال بود و تا قبل از اینکه بخواهد برگردد، آمونسن متوجه شد که تا شمال، تنها یک گامِ کوچک باقی مانده.[25] او بدون قید و شرط به ستایش شکلتون پرداخت و خطاب به او نوشت که اهمیتِ اقداماتش در شمال، مشابه اهمیتِ اقداماتِ نانسن در جنوب بوده‌است.[26] پس از این نزدیکیِ ناچیز (نسبت به نقطهٔ قطبی)، اسکات بلافاصله قصد خود را برای رهبریِ یک اعزامی اکتشافی (که بعدها گروه اعزامی ترا نووا نامیده شد) اعلام نمود. عنوانی که برای این پروژه برگزیده شد، اصطلاحاً؛ «گوشهٔ کوچک» نام داشت که مقصود از آن غنیمت برای امپراتوری بریتانیا بود.[11]

کارکنان و خدمه

آمونسن ۳ نفر از معاونانِ نیروی دریایی را به عنوانِ افسرانِ هیئت اعزامی برگزید. توروالد نیلسن (en) که هدایتگر بود و مقام دوم در فرماندهی را داشت. یالمار فریدریک یِرتْسن و کریستین پرسترود (en).[27] یِرتْسن؛ با اینکه تجربه و مقدماتِ قبلیِ کافی در زمینهٔ پزشکی را طی نکرده بود با این همه به عنوان دکتر سفر شناخته می‌شد و البته در قالبِ یک برنامهٔ فوری و در عین حال کوتاه و فشرده، یک دورهٔ آموزش جراحی و دندانپزشکی را فرا گرفت.[28] اسکار ویستینگ نیز که توپچیِ نیروی دریایی بود، توصیه‌های پرسترود را مبنی بر اینکه می‌تواند وظایفِ بیشتر و متنوع‌تری را بر عهده بگیرد پذیرفت. ویستینگ اگر چه تا آن زمان تجربهٔ قبلیِ نسبتاً کمی در رابطه با سگ‌های سورتمه داشت اما آنطور که آمونسن بعدها نوشت؛ ویستینگ در طول این سفر به یک دامپزشکِ آماتور و مفید تبدیل گردید.[29][30]

یکی از انتخاب‌های اولیهٔ گروه، اولاف بجالند (en) قهرمان اسکی‌بازی بود. وی در عین حال نجار و مربی اسکی حرفه‌ای بود.[31] بجالند متولد مورگدال (en) از ناحیه تلمارک نروژ بود. این منطقه به واسطهٔ داشتن اسکی‌بازان ماهر و خبره‌اش زبانزد خاص و عام بود و در عین حال خاستگاه پیشگامان شیوه‌های جدید سوندر نورهیم (en) شمرده می‌شد.[32] نانسن عقیده داشت که استفاده از سگ‌های قطبی و سورتمه بهترین و کارآمدترین روش برای سیر و سیاحت و اکتشاف مناطق قطبی است و آمونسن با این عقیدهٔ وی کاملاً موافق بود به همین دلیل تصمیم داشت تا ماهرترین راهبرانِ سورتمه را استخدام نماید. هلمر هانسن که پیش‌تر، ارزش‌های خودش را در سفر با گژوا ثابت کرده بود موافقت کرد که دوباره با آمونسن سفر کند.[33]

تغییر برنامه

در سپتامبر ۱۹۰۹ روزنامه‌ای گزارش داد که کوک و پری توانسته‌اند به قطب شمال برسند، کوک در ماه آوریل سال ۱۹۰۸ و پری یک سال بعد به این مهم نائل گشته بودند، پاسخ به سؤال پیش آمده اینکه احتمالاً آمونسن می‌بایست از تأیید آشکار امتناع ورزد یا دربارهٔ صحت این خبر کاشف به عمل آورد، در هر صورت گمان وی این بود که حتماً باید کاری انجام دهد.[34]

حمل و نقل، تجهیزات و لوازم

آمونسن به همراه پوشاک ویژه در برف‌ها

آمونسن هیچگاه نتوانست درک کند که چرا مکتشفین انگلیسی نسبت به مقولهٔ سگ‌ها بی‌تفاوت هستند. او بعدها در این باره نوشت، آیا ممکن است که سگ نتواند آقای خودش را درک کند؟ یا اینکه آقا و اربابش نتواند سگ را درک کند؟.[35] در پی اجرای تصمیم برای سفر به جنوب، دستور فراهم نمودن ۱۰۰ سگ سورتمه از بهترین و قوی‌ترین سگ‌های گرینلند شمالی را که قابل دسترسی بودند صادر کرد.[36] مقاومت و بقای مردان گروه کاملاً بر عهدهٔ این حیوانات بود. سگ‌ها در صورت نیاز می‌توانستند از گوشت سگ‌های دیگر استفاده نمایند و همین‌طور برای سایر افراد گروه همیشه گوشت تازه در دسترس بود.

چکمه‌های گروه مکتشفین به وسیلهٔ آمونسن طراحی و ساخته شد به گونه‌ای که مدت ۲ سال در حال آزمایش و بررسی آن‌ها برای یافتن کمال مطلوب و مناسب خودش بود.[37] پوشاک تیم قطبی شامل یک دست لباس از پوست خوک دریایی شمال گرینلند بود. لباس‌ها الگوگیری شده بر اساس پوشش مردمان نتسیلک اینویت (en) بود که با پوست گوزن شمالی، پوست گرگ و پارچهٔ گاباردین از گروه بِربِری تهیه گردیده بود.[38] سورتمه نیز ساخته شده از خاکستر نروژی به همراه استیل و هیکوری آمریکایی یا همان گردوی گرمسیری بود. اسکی‌ها نیز طراحی شده از چوب هیکوری بود به جهت اینکه در مسیرهای فوق‌العاده طولانی و خشن به کاهش احتمال لغزندگی در میان شکاف‌های برف و یخ کمک شایانی می‌نمود.[39] خیمه‌ها از قوی‌ترین و کاربردی‌ترین خیمه‌هایی بود که تا آن زمان وجود داشت.[40] خیمه‌هایی ساخته شده مختص محیط قطبی ضمن اینکه برای پخت‌وپز در حالت پیش‌روی و راهپیمایی کردن، آمونسن اجاق گاز ویژه و ابداع شده توسط نانسن موسوم به چراغ پریموس سوئدی را انتخاب کرد به دلیل اینکه احساس می‌کرد که بعدها فضای بیشتری در دسترس خواهد داشت.[41]

آمونسن با تجاربی که در بلژیکا به دست آورده بود، به خوبی از خطرات بیماری اسکوروی آگاه بود. اگر چه علت واقعی بیماری کمبود ویتامین ث تشخیص داده شده بود اما در آن زمان هنوز کاملاً کشف نشده بود و فقط به‌طور ضمنی چنین برداشت می‌گردید که این بیماری به وسیلهٔ خوردن گوشت تازه قابل پیشگیری و درمان است.[42] برای مقابله با خطر احتمالی، آمونسن یک جیره‌بندی برنامه‌ریزی شده را لحاظ کرد که شامل ترکیبی از غذای عادی سورتمه‌ها به همراه یک وعدهٔ منظم از گوشت خوک دریایی (en) بود.[43] وی همچنین دستور داد تا یک نوع خاص از گوشت خشکانده (en) برای او تهیه کنند که شامل سبزیجات و بلغور جو دوسر بود. ترکیب به دست آمده تحریک‌کننده‌تر، مغذی و همین‌طور اشتهاآور بود به گونه‌ای که یافتن آن در نواحی قطبی غیرممکن بود.[44] گروه مکتشفین به خوبی با محموله‌ای از شراب و مشروبات الکلی تجهیز شده بود که می‌توانست به عنوان دارو یا برای جشن‌ها و سایر موارد جمعی و دورهمی استفاده گردد. آمونسن با تجربه و خاطرهٔ از دست دادن روحیه به خاطر حوادث بلژیکا، برای پُر کردن اوقات فراغت کتابخانه‌ای مشتمل بر ۳۰۰۰ جلد کتاب، یک گرامافون و مقدار زیادی آثار ضبط شده و آلات و ادوات موسیقی به همراه داشت.[45]

عزیمت

در ماه‌های قبل از عزیمت به دست آوردن بودجه و تامین منابع مالی برای سفر مشکل‌تر شد به دلیل اینکه کمک عمومی محدود شده بود. کمک مشترک همگانی از طریق روزنامه فسخ شد و پارلمان درخواست برای تأمین ۲۵۰۰۰ کرون بیشتر را رد کرد. چنین به نظر می‌رسید که آمونسن مجبور است خانه (اشاره به کشتی است) خود را در حالتی به شدت مقروض، شناور نگه دارد. او در آن هنگام، برای جلوگیری از ورشکستگی مالی شخصی، به‌طور کامل وابسته به موفقیت این سفر اکتشافی بود.[46]

پس از گذشت یک ماه از سفر دریایی و گشت‌زنی در قسمت شمالی اقیانوس اطلس، کشتی فرام در اواخر ژولای برای تحویل گرفتن سگ‌ها و آماده‌سازی نهایی عزیمت به کریستیان‌ساند رسید.[47] همان زمان در کریستیان‌ساند، آمونسن پیشنهاد کمک پیتر دون پدرو کریستوفرسن که یک مهاجر و برادر وزیر نروژ در بوئنوس آیرس بود را دریافت نمود. کریستوفرسن مایل بود که سوخت و ملزومات دیگر را به کشتی فرام در مونته‌ویدئو یا بوینس آیرس منتقل نماید و این پیشنهادی بود که آمونسن با نهایت امتنان و سپاسگزاری پذیرفت.[48] اما درست قبل از اینکه فرام در تاریخ ۹ اوت آمادهٔ عزیمت گردد، آمونسن مقصد واقعی این سفر اکتشافی را با پریسترود و گرتسن که دو تن از افسران زیر دستش بودند در میان نهاد. در فاصلهٔ ۴ هفته مانده تا فونچال در مادیرا، شک و تردید و دودلی در میان خدمه ایجاد گردید. آن‌ها وقتی سئوالاتی دربارهٔ آماده‌سازی سفر می‌نمودند با پاسخ‌های نامربوط و افسران گریزان از توضیح مواجه می‌گردیدند و همین موضوع دامنهٔ تردید آن‌ها را بیشتر می‌کرد. این گفتهٔ شرح‌حال‌نویس آمونسن یعنی رولند هنتفورد (en) مبنی بر سوءظن کافی در قبال روحیه ناکافی به خوبی بیانگر این موضوع است.[49]

فرام در تاریخ ۶ سپتامبر به فونچال رسید.[50] سه روز بعد آمونسن خدمه را از تغییر برنامه آگاه نمود و افزود که می‌خواهد یک مسیر انحرافی به قطب جنوب از طریق مسیر قطب شمال ایجاد کند که هنوز هم مقصد نهایی وی بود اما نیاز بود که مدتی صبر کنند.[51] پس از اینکه آمونسن طرح‌های از قبل تعیین شده‌اش را برملا ساخت، از افراد گروه جداگانه پرسش نمود که آیا مایل به رفتن هستند یا خیر که همگی پاسخ‌ها مثبت بود.[50] آمونسن نامهٔ به نسبت جامعی دربارهٔ شرح وقایع خطاب به نانسن نوشت و تأکید نمود که ادعای کوک و پری برای او چگونه حکم ضربهٔ مهلک در راستای اجرای برنامه‌هایش را داشته است. او احساس می‌کرد که در مقابل عمل انجام یافته‌ای قرار گرفته است و درخواست بخشش و اظهار امیدواری نمود که در راستای رسیدن به دستاوردهایش هرگونه گناه و عواقبی را بر گردن بگیرد.[52]

فصل اول از ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۱

فرامهیم

نمایی از فرامهیم

کشتی فرام در گوشهٔ جنوب شرقی خلیج و در یخ‌ها لنگر انداخت و آمونسن یک منطقه را برای ساختِ کلبهٔ اصلی هیئت اکتشافی در نظر گرفت. این منطقه در حدود ۲٫۲ مایل دریایی (۴٫۱ کیلومتر) از کشتی فاصله داشت.[53] شش تیم از سگ‌ها در حمل و نقل محموله‌ها به منطقهٔ مورد نظر مشارکت داشتند و تلاش برای احداث کلبه آغاز گردید. بجالند و استوبرود فوندانسیون‌ها (پایه‌ها) را در یخ جاسازی نمودند که به دلیل شیب‌دار بودن سطح زمین، این عمل برای تسطیح آن ضروری می‌نمود. از آنجایی که وزش معمول باد از جانب شرق بود، کلبه بر روی یک محور شرق به غرب ساخته شد در حالی که در ورودی آن به سوی غرب قرار داشت. در این مسیر، باد، تنها فقط بر بخشی از دیوار شرقی وزش داشت.[54] سقف کلبه در تاریخ ۲۱ ژانویه در محل نصب شد و شش روز بعد، کلبه تکمیل شده بود.[55] در همان زمان یک منبع بزرگ از گوشت که شامل ۲۰۰ خوک دریایی می‌گردید به جهت آذوقهٔ تیم مکتشفِ ساحل و همچنین ذخیره در انبارها قبل از عزیمت به سمت قطب به آنجا انتقال داده شد.[56] نامی که برای این خانه انتخاب گردید فرامهیم بود به معنی خانهٔ فرام (برگرفته از نام کشتی فرام).[57]

در اوایل صبح روز سوم فوریه، ترانووا به‌طور غیرمنتظره‌ای به خلیج نهنگ‌ها رسید. گروه در تاریخ ۲۹ نوامبر سال ۱۹۱۰ از نیوزیلند حرکت کرده و در اوایل ژانویه به «مک‌موردو ساند» وارد شده بود. پس از رسیدن اسکات و گروه وی به آنجا، ترا نووا یک تیم شش نفره را به رهبری ویکتور کمپل با مأموریت عزیمت به سمت شرق سرزمین شاه ادوارد هفتم برگزید. انتخاب این گروه در جهت کاوش این سرزمین بود که در آن زمان هنوز ناشناخته مانده بود. این سرزمین به وسیلهٔ یخ دریا از طریق ساحل مسدود شده بود به همین دلیل کشتی مجبور شد به سمت غرب به حرکت ادامه دهد و در امتداد لبه بریدگی به جستجوی یک منطقه مناسب برای توقف بپردازد که بر حسب اتفاق با فرام مواجه می‌شوند.[58] اسکات پیش از این فکر می‌کرد که آمونسن ممکن است پایگاه خودش را در منطقه دریای ودل بر پا نماید درست در طرف مقابل این قاره.[59] این مدرک نشانه آن بود که نروژی‌ها مسابقه رسیدن به نقطه قطبی را با یک مزیت ۶۰ مایلی دریایی آغاز کرده‌اند که همین موضوع به منزله هشدار و زنگ خطری برای بریتانیایی‌ها بود.[60] هر دو گروه رفتار بسیار مودبانه‌ای نسبت به یکدیگر ابراز داشتند. کمپل و افسران وی از جمله هری پنل و جورج موری لویک صبحانه را بر روی عرشه فرام میل نمودند و متقابلاً نهار بر روی عرشه تیم ترا نووا صرف شد.[61]

سفر انبارها

آمونسن در اوایل ماه فوریه اقدام به سازماندهی سفری در جهت بارگذاری مایحتاج ضروری در سراسر طول مسیر نمود که می‌توانست یک آماده‌سازی مهم برای یورش تابستانی به سمت نقطهٔ صفر قطبی باشد. انبارهای ذخیره در فواصل منظم و در مسیر پیش‌بینی شده قرار داده شد که شامل مواد غذایی و سوخت می‌گردید. اینها مواردی بود که حمل تمام آن‌ها به صورت یکجا کار گروه را مشکل می‌کرد. سفر انبارها در حقیقت اولین آزمون بررسی عملکرد تجهیزات، سگ‌ها و افراد گروه بود. سفر اول در ۱۰ فوریه آغاز گردید که علاوه بر آمونسن، پریسترود، هلمر هانسن و جوهانسن نیز انتخاب گردیدند، به همراه ۱۸ سگ و ۳ سورتمه.[62] قبل از عزیمت، آمونسن سفارش‌های لازم را به نیلسن در مورد کشتی فرام یادآور شد. کشتی می‌بایست به سمت بوینس آیرس در جهت انجام پاره‌ای از کارها بادبان برمی‌کشید که شامل بخشی از مأموریتش در رابطه با اقیانوس‌شناسی مناطق اقیانوس جنوبی و سپس بازگشت به پایگاه در اسرع وقت و به سال ۱۹۱۲ بود.[63]

زمستان

خورشید در ۲۱ آوریل بر بالای فرامهیم قرار داشت، هر چند این طلوع نمی‌توانست برای ۴ ماه دیگر ادامه داشته باشد.[64]

فصل دوم از ۱۹۱۱ تا ۱۹۱۲

شروع اشتباه

گروه مکتشفین پیشرفت آغازین خوبی داشت، سفرهایی در حدود ۱۵ مایل دریایی (۲۸ کیلومتر) در هر روز، سگ‌ها به سختی حرکت می‌کردند.[65] با لباس تهیه شده از پوست گرگ و پوست گوزن شمالی مردان گروه می‌توانستند از عهدهٔ سرما برآیند و مقابله با دمای انجماد همان چیزی بود که آن‌ها را در حرکت دائم نگه می‌داشت اما اگر توقف می‌کردند دچار رنج می‌شدند، گروه در شب می‌خوابید، پنجهٔ سگ‌ها به واسطهٔ سرمای شدید یخ بسته بود[66] در ۱۲ سپتامبر و در حالی که درجهٔ حرارت −۵۶ درجه سلسیوس (−۶۹ درجه فارنهایت) زیر صفر بود گروه تنها پس از طی ۴ مایل دریایی (۷٫۴ کیلومتر) برای ایجاد ایگلو و سرپناه مجبور به توقف شد.[65] آمونسن متوجه گردید که شروع پیش‌روی را در آن فصل بسیار زود آغاز کرده و به‌ناچار تصمیم گرفت که به فرامهیم بازگردند، او حاضر نبود بر سر زندگی مردان و سگ‌ها تنها به دلیل سرسختی ریسک کند و آن‌ها را در معرض خطر قرار دهد.[67] جوهانسن بعدها در دفتر خاطرات خود به این شروع احمقانه زودهنگام آن هم در یک چنین سفر تاریخی و طولانی و احتمال خطرات ناشی از تقابل با انگلیسی‌ها اشاره می‌کند.[68]

در ۱۴ دسامبر، در هنگام بازگشت به فرامهیم، آن‌ها بیشتر محمولات خود را در یکی از انبارهای ذخیرهٔ واقع در ۸۰ درجهٔ جنوبی رها کردند و این کار تنها در جهت سبک کردن سورتمه‌ها بود، در روز بعد، در یک دمای منجمد و یخبندان به همراه باد مخالف قوی، چندین سگ بر اثر سرمازدگی هلاک شدند در حالی که دیگران برای ادامه مسیر بسیار بیش از حد ضعیف شده و بر روی سورتمه افتاده بودند.[69] در ۱۶ سپتامبر و در فاصلهٔ ۴۰ مایل دریایی (۷۴ کیلومتر) از فرامهیم، آمونسن از مردان خود خواست تا تلاش بیشتری برای رسیدن به خانه انجام دهند، او سورتمهٔ خود را در اختیار نداشت و بر روی وستینگ افتاده بود و به همراه هلمر هانسن و گروهش هر یک به سرعت حرکت می‌کردند و سایرین را پشت سر می‌گذاشتند، سه تن از آن‌ها بعد از ۹ ساعت بالاخره به فرامهیم رسیدند، به دنبال آن بجالاند ۲ ساعت بعد رسید و هسل کمی بعدتر رسید.[70] جوهانسن و پریسترود هنوز بیرون و در بوران و برف بودند بدون غذا و سوخت، سگ‌های پریسترود کاملاً شکست خورده بودند و پنجه‌های آن‌ها به شدت یخ زده بود، آن‌ها پس از نیمه‌شب به فرامهیم رسیدند، اندکی بیش از ۱۷ ساعت را در جستجوی خانه بودند[71]

روز بعد، آمونسن از یوهانسن دربارهٔ دیر رسیدنش به همراه پریسترود سئوالاتی نمود، یوهانسن با عصبانیت جواب داد که احساس می‌کرد گروه آن‌ها را رها کرده و رهبر گروه را به خاطر پشت سر گذاشتن مردان گروهش به باد انتقاد گرفت[72] آمونسن بعدها به اطلاع نانسن رساند که یوهانسن به شدت سرکش شده بود، در نتیجه، او از گروه مکتشفین قطبی کنار گذاشته شد و در آن حال گروه آمونسن به پنج نفر کاهش یافت[73]

سدها و کوه‌ها

یک بخش ناشناخته از یخچال طبیعی اکسل هایبرگ که مسیر آمونسن به فلات قطب جنوب یود

با وجود اشتیاقِ بسیار زیاد گروه برای شروع دوباره، آمونسن تا اواسط اکتبر و اولین نشانه‌هایی از بهار منتظر ماند. او قصد داشت تا این مکان را در ۱۵ اکتبر تَرک نماید، اما به خاطر شرایط آب و هوایی چند روز بیشتر صبر کرد.[74] در ۱۹ اکتبر سال ۱۹۱۱، پنج مرد به همراه ۴ سورتمه و ۵۲ سگ، سفر خود را آغاز کردند.[75] شرایط جوی به سرعت نامساعد می‌گردید و گروه در حالی که در مه سنگینی گرفتار شده بود در شکاف‌های عمیقی که تیم ذخیرهٔ یوهانسن در پاییز گذشته کشف کرده بود سرگردان گردیده بود.[76] ویستینگ بعدها یادآور شد که سورتمه‌اش در حالی که آمونسن هم بر روی آن قرار داشت تقریباً نزدیک به ناپدید شدن بود، همان هنگامی که یک پُل یخی در زیر آن شکسته شد.[76] با وجود این رویداد ناگوار آن‌ها در حدود ۱۵ مایل دریایی (۲۸ کیلومتر) را در یک روز تحت پوشش و اکتشاف داشتند و در پنجم نوامبر به انبارِ ذخیرهٔ واقع در ۸۲ درجه شمالی رسیدند. آن‌ها مسیر خود را توسط خطی از ستون‌های نشانگر مشخص کرده بودند که ساخته شده از بلوک‌های برفی بود. این ستون‌ها به فاصلهٔ هر ۳ مایل در طول مسیر نصب گردیده بود.[77][78] در ۱۷ نوامبر آن‌ها به لبهٔ حائل و چشم‌انداز کوهستان سراسری جنوبگان رسیدند. برخلاف اسکات که دنباله‌رو خط‌سیر شکلتون یعنی یخچال طبیعی بیردمور بود، آمونسن در تکاپوی یافتن خط‌سیر اختصاصی خودش در کوهستان بود. پس از تفحص دامنه‌ها برای چند روز و بالا رفتن تا ارتفاع ۱٬۵۰۰ فوت (۴۶۰ متر) گروه موفق به یافتن مسیری مشخص شدند، یک یخچال طبیعی شیب‌دار به طول ۳۰ مایل دریایی (۵۶ کیلومتر) که کمک به پیشروی به سمت فلات می‌نمود. آمونسن این مکان را به نام یخچال طبیعی آکسل هایبرگ (en) نام‌گذاری نمود که یکی از حامیان مالی وی بود.[79] این صعود سخت‌تر از آن چیزی بود که گروه پیش‌بینی کرده بود چرا که مسیرِ پیش رو، مسیری ساخته شده از بیراهه‌های طولانی و عمیق همراه با برف‌های نرم بود. پس از ۳ روز کوهنوردی دشوار، گروه موفق شد به مرتفع‌ترین نقطهٔ یخچال طبیعی برسد.[79] آمونسن سپاس‌گزار و تحسین‌کنندهٔ کار سگ‌ها بود و ایدهٔ آن‌هایی را که معتقد بودند آن‌ها در چنین شرایطی کارایی لازم را ندارد به سخره می‌گرفت. در ۲۱ نوامبر، گروه ۱۷ مایل را طی نموده و تا ارتفاع ۵٬۰۰۰ فوت (۱٬۵۰۰ متر) صعود کرده بود.[80]

راه‌پیمایی به سمت قطب

به محض رسیدن به ۱۰٬۶۰۰ فوت (۳٬۲۰۰ متر) در قلهٔ یخچال‌های طبیعی و در ۸۵ درجه و ۳۶ دقیقه از مختصات جغرافیایی، آمونسن برای مرحله نهایی از سفر آماده گردید. به دلیل شرایط خاص صعود در طول مسیر، از ۴۵ سگ، ۷ سگ هلاک گردید و تعدادی از آن‌ها هم به دلیل استفاده از گوشتشان کشته شده بودند. تنها ۱۸ سگ در حال حرکت به سمت جلو بودند.

نصب پرچم نروژ در قطب جنوب

هر یک از سورتمه‌رانان، سگ‌ها را برای تغذیه تیم خودش کشته بود. پوست و گوشت آن‌ها بین سگ‌های باقی‌مانده و مردان گروه تقسیم می‌گردید. آمونسن به یاد می‌آورد و می‌نویسد؛ ما در مکانی به نام فروشگاه قصابان حضور داشتیم، در اینجا افسردگی و غم و اندوه در فضا موج می‌زد. علاقهٔ ما به سگ‌ها با آن‌ها رشد کرده و عجین شده بود.[81] متأسف بودن، نمی‌توانست مانعِ تیم مکتشف به جهتِ بهره‌گیری از مواد غذایی فراوان و تازه گردد. ویستینگ در آن لحظات ثابت کرد که در تهیه و ارائه گوشت مهارت دارد.[82]

گروه مکتشف، ۳ سورتمه و محموله‌های مورد نیاز برای ۶۰ روز راه‌پیمایی را در اختیار داشت. باقی‌ماندهٔ خواربار و لاشهٔ سگ‌ها در یکی از انبارهای ذخیره رها گردیده بود. آب و هوای بد، مانع از حرکت آن‌ها تا ۲۵ نوامبر گردید. این جو نامساعد به همراه مه مداوم، باعث گرفتاری آن‌ها در زمینی ناشناخته گردید.[83] گروه، در حال طی مسیری بر روی یک سطح یخی شکسته توسط شکاف‌های مکرر بود که همراه با دید ضعیف باعث پیشرفت کُند آن‌ها می‌گردید. آمونسن این منطقه را یخچال شیطان نامید. در ۴ دسامبر آن‌ها به منطقه‌ای وارد شدند که در آن شکاف‌ها در زیر لایه‌هایی از برف و یخ با یک فضای توخالی پنهان گردیده بود. آمونسن اینجا را نیز تعمید داد و به نام سالن رقص شیطان نامگذاری کرد. هنگامی که در روز بعد آن‌ها مجدداً زمین سفت و جامد را در زیر پای خود احساس کردند به منطقه ۸۷ درجه رسیده بودند.[84] در ۸ دسامبر نروژی‌ها موفق به شکستن رکورد دورترین پیمایش جنوبی شکلتون از ۸۸ درجه و ۲۳ دقیقه جغرافیایی شدند.[85] همین‌طور که آن‌ها به قطب نزدیک می‌شدند، در حال شکستن تمامی دست‌آوردهای چشم‌انداز آیندهٔ هر گروه مکتشف دیگری بودند که پیش از آن‌ها به آنجا رفته بود. هنگامی که در ۱۲ دسامبر در آنجا اردو زدند با دیدن یک جسم ناشناختهٔ سیاه و سفید که در افق ظاهر شد برای لحظه‌ای نگران شدند، اما کمی بعد کشف کردند که آن چیز مشکوک تنها مدفوع یکی از سگ‌ها در فاصلهٔ دور بوده که به واسطهٔ سراب حالت بزرگ‌نمایی پیدا کرده بود.[86] روز بعد آن‌ها در ۸۹ درجه و ۴۵ دقیقه جنوبی و در حدود ۱۵ مایل دریایی (۲۸ کیلومتر) نسبت به قطب جنوب مجدداً اردو زدند.[87] در روز بعد که مصادف با ۱۴ دسامبر ۱۹۱۱ بود، آمونسن ضمن جلب موافقت رفقایش با سورتمه به سمت جلو، ره‌نوردی کرد و در حدود ساعت ۳ بعدازظهر گروه به مجاورت قطب جنوب رسیده بود.[88] آن‌ها پرچم نروژ را در زمین قرار دادند و فلات قطبی را به نام «فلات پادشاه هاکون هفتم» نامیدند.[89]

بازگشت به فرامهیم

در ۱۸ دسامبر، گروه مکتشف سفر بازگشت به سمت فرامهیم را آغاز نمود.[90] آمونسن مصمم بود تا قبل از اسکات به تمدن بازگردد و اولین نفری باشد که حامل خبرهایی مهم در این زمینه است.[91] با همهٔ این احوال او فاصلهٔ پیمایش‌های روزانهٔ خود را تا ۱۵ مایل دریایی (۲۸ کیلومتر) محدود نمود تا توان سگ‌ها و همچنین مردان گروه حفظ شود. در طول ۲۴ ساعت شبانه‌روز، گروه به گونه‌ای حرکت می‌کرد که خورشید قطبی را دقیقاً پست سر خود داشته باشد و این عمل به جهت احتراز از برف‌کوری صورت گرفت. به کمک انبارهای ذخیرهٔ ساخته شده در سفر تمرینی و مقدماتی پیشین، آن‌ها توانستند که به منطقهٔ نام نهاده شده به عنوان فروشگاه قصابان برسند و از آن نقطه، سفر سراشیبی آن‌ها به سمت تیغه‌های برفی آغاز گردید.[92] مردان گروه به دلیل فراهم شدن شرایط مناسب، مسیر را به حالت اسکی کردن بر روی برف‌ها طی نمودند اما برای هدایت‌کنندگان سورتمه‌ها از جمله هانسن و ویستینگ، شرایط کمی سخت‌تر بود. سورتمه‌ها فرمان‌پذیری مناسبی نداشتند و زمانی که موانع و خطراتی محتمل می‌نمود، آن‌ها مجبور به استفاده از ترمزهای سورتمه می‌گردیدند.[93]

در هفتم ژانویه، گروه توانست به اولین انبارهای ذخیرهٔ واقع در منطقهٔ تیغه‌ها برسد.[94] آمونسن احساس می‌کرد که سفر گروه به دلیل پیمایش روزانه و منظم ۱۵ مایل دریایی (۲۸ کیلومتر)، می‌تواند توقف‌های ۶ ساعته داشته باشد و پس از آن، سفر مجدداً از سر گرفته می‌شد.[95] بر طبق این شیوه، آن‌ها در حدود ۳۰ مایل دریایی (۵۶ کیلومتر) در روز را پوشش می‌دادند و در نهایت، در ۲۵ ژانویه، ساعت ۴ صبح، توانستند به فرامهیم برسند. سفر آغازین در ماه اکتبر، با ۵۲ سگ شروع شده بود در حالی که تنها ۱۱ سگ که ۲ سورتمه را می‌کشیدند توانستند بازگردند. مسافرت به نقطهٔ صفر قطبی و برگشت، ۹۹ روز به طول انجامید که ۱۰ روز کمتر از زمان پیش‌بینی شده بود و در این مدت زمان، در حدود ۱٬۸۶۰ مایل دریایی (۳٬۴۴۰ کیلومتر) پوشش داده شده بود.[96]

خبررسانی به جهان

پس از بازگشت به فرامهیم، آمونسن دلیلی برای تأخیر در عدم برچیدن گروه و کمپ نداشت. شام وداع، در کلبه صرف شد و گروه، سگ‌های باقی‌مانده و سایر محموله‌های همراه را به عرشهٔ کشتی فرام منتقل کرد و کشتی در ۳۰ ژانویه ۱۹۱۲ خلیج نهنگ‌ها را به مقصد هوبارت در تاسمانی ترک کرد. این سفر ۵ هفته به طول انجامید و آمونسن به تنظیم متن تلگراف پرداخت و نخستین گزارش را برای مطبوعات ارائه نمود.[97] کشتی فرام در هفتم مارس به هوبارت رسید. آمونسن به سرعت اطلاع کسب کرد که هیچ خبری دست‌کم تا آن لحظه از اسکات و گروهش نیست. او در رابطه با موفقیت این سفر، تلگرام‌هایی را برای برادرش لئون، نانسن و پادشاه هاکون ارسال نمود که به‌طور خلاصه و تلویحی در آنها توضیحاتی ارائه‌شده بود. یک روز بعد، نخستین گزارش کامل از داستان این سفر را به روزنامه دیلی کرونیکل (en) لندن ارائه داد که پیش‌تر حقوق انحصاری آن را به این مؤسسه فروخته بود.[98] فرام، دو هفته در هوبارت توقف داشت و در طول این مدت به گروه داگلاس ماوسون و کشتی اس‌وای اورورا پیوست که در بخش خدماتی سورسات قطب جنوب استرالیا (en) فعال بود. آمونسن تعداد ۱۱ سگ از مجموع سگ‌هایی را که در بازگشت از قطب زنده مانده بودند، به عنوان پیشکش و هدیه به آن‌ها تقدیم کرد.[99]

پانویس

  1. Langner, pp. ۲۵–۲۶.
  2. Huntford (The Last Place on Earth) 1985, pp. ۴۳–۵۷.
  3. Langner, p. ۴۱.
  4. Crane, pp. ۷۴–۷۵.
  5. Huntford (The Last Place on Earth) 1985, pp. ۶۴–۷۴.
  6. Langner, pp. ۷۸–۸۰.
  7. Maxtone-Graham, pp. ۲۳۰–۳۶.
  8. Herbert, pp. ۱۹۱–۲۰۱.
  9. Fleming, pp. ۳۴۸–۴۹.
  10. Fleming, p. ۳۵۱.
  11. Barczewski, pp. ۶۰–۶۲.
  12. Langner, pp. ۸۲–۸۳.
  13. See Scott, J.M., pp. 140–94 for a summary account of Nansen's Fram expedition.
  14. Huntford (The Last Place on Earth) 1985, p. ۱۹۴.
  15. Huntford 2001, pp. ۵۴۷–۴۹.
  16. Huntford 2001, pp. ۱۸۳–۸۶.
  17. Nansen, pp. ۶۲–۶۸, Vol. I.
  18. The Fram Museum.
  19. Fleming, p. ۲۴۰.
  20. Fairley, pp. ۲۶۰–۶۱.
  21. Scott, J.M., pp. ۲۴۴–۴۵.
  22. Huntford (The Last Place on Earth) 1985, pp. ۱۹۷–۲۰۰.
  23. Huntford (The Last Place on Earth) 1985, p. ۲۰۵.
  24. Huntford (The Last Place on Earth) 1985, pp. ۲۰۴–۰۶.
  25. Amundsen, pp. ۳۶–۴۱, Vol. I.
  26. Riffenburgh, p. ۳۰۰.
  27. Huntford (The Last Place on Earth) 1985, pp. ۲۰۵–۰۷.
  28. Amundsen, p. ۷۲, Vol. I.
  29. Huntford (The Last Place on Earth) 1985, pp. 247–51.
  30. Amundsen, p. ۱۰۲, Vol. I.
  31. Amundsen, pp. ۱۳۷–۳۸, Vol. I.
  32. Weinstock, J. "Sondre Norheim: Folk Hero to Immigrant".
  33. Huntford (The Last Place on Earth) 1985, pp. 90 and 248.
  34. The New York Times, ۸ سپتامبر ۱۹۰۹.
  35. Amundsen, p. ۵۸, Vol. I.
  36. Huntford (The Last Place on Earth) 1985, p. ۲۱۰.
  37. Solomon, p. ۱۶۳.
  38. Amundsen, pp. ۷۸–۷۹, Vol. I.
  39. Amundsen, p. ۷۶, Vol. I.
  40. Amundsen, p. ۷۷, Vol. I.
  41. Amundsen, pp. ۸۵–۸۶, Vol. I.
  42. Preston, p. ۲۱۹.
  43. Amundsen, p. ۵۱, Vol. I.
  44. Amundsen, p. ۵۵, Vol. I.
  45. Amundsen, pp. ۶۸–۷۰, Vol. I.
  46. Huntford (The Last Place on Earth) 1985, pp. ۲۴۴–۴۵.
  47. Roald Amundsen's Dog Farm
  48. Huntford (The Last Place on Earth) 1985, p. ۲۷۵.
  49. Huntford (The Last Place on Earth) 1985, pp. ۲۷۷–۷۸.
  50. Amundsen, pp. ۱۲۵–۳۱, Vol. I.
  51. Langner, p. ۱۱۵.
  52. From text of Amundsen's letter, quoted in Huntford (The Last Place on Earth) 1985, pp. 279–80.
  53. Huntford 1979, pp. ۳۳۵–۳۸.
  54. Amundsen, pp. ۱۸۱–۸۲, Vol. I.
  55. Turley, pp. ۷۳–۷۴.
  56. Langner, p. ۱۲۴.
  57. Amundsen, p. ۱۹۴, Vol. I.
  58. MacPhee, p. ۸۷.
  59. Huntford 1979, p. ۳۶۸.
  60. Solomon, p. ۹۳.
  61. Cherry-Garrard, p. ۱۳۵.
  62. Langner, pp. ۱۴۴–۴۵.
  63. Huntford 1979, p. ۳۴۶.
  64. Huntford 1979, p. ۳۷۹.
  65. Huntford 1979, p. ۴۰۷.
  66. Langner, p. ۱۷۰.
  67. Langner, p. ۱۷۲.
  68. Huntford 1979, p. ۴۰۸.
  69. Langner, pp. ۱۷۲–۷۳.
  70. Huntford 1979, p. ۴۰۹.
  71. Langner, pp. ۱۷۴–۷۵.
  72. Langner, p. ۱۷۵.
  73. Huntford 2001, p. ۵۷۱.
  74. Huntford (The Last Place on Earth) 1985, p. ۳۸۶.
  75. Turley, p. ۸۶.
  76. Langner, p. ۱۷۸.
  77. Langner, p. 179.
  78. Huntford 1979, pp. ۴۳۰–۳۷.
  79. MacPhee, p. ۱۴۳.
  80. Huntford 1979, p. ۴۵۰.
  81. Amundsen, pp. ۶۳–۶۶, Vol. II.
  82. Langner, pp. ۱۸۴–۸۵.
  83. Amundsen, pp. ۶۷–۷۳, Vol. II.
  84. Amundsen, pp. ۱۰۵–۰۷, Vol. II.
  85. Huntford 1979, p. ۴۵۹.
  86. Huntford (The Last Place on Earth) 1985, pp. ۴۵۱–۵۲.
  87. Langner, p. ۱۹۳.
  88. Huntford 1979, p. ۴۸۷.
  89. Amundsen, p. ۱۲۲, Vol. II.
  90. Huntford 1979, pp. ۴۹۴–۹۵.
  91. MacPhee, p. ۱۶۹.
  92. Turley, pp. ۱۱۸–۱۹.
  93. Amundsen, p. ۱۵۷, Vol. II.
  94. Langner, p. ۲۰۶.
  95. Turley, p. ۱۲۰.
  96. Amundsen, pp. ۱۷۳–۷۴, Vol. II.
  97. Huntford (The Last Place on Earth) 1985, pp. ۴۹۳–۹۷.
  98. Huntford (The Last Place on Earth) 1985, pp. ۵۱۰–۱۱.
  99. Amundsen, p. ۳۵۲, Vol. II.

منابع

  • مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا. «Amundsen's South Pole expedition». در دانشنامهٔ ویکی‌پدیای انگلیسی، بازبینی‌شده در ۱۹ اوت ۲۰۱۶.
  • Amundsen, Roald (2008). The South Pole: An Account of the Norwegian expedition in the Fram, 1910–12. London: C. Hurst & Company. ISBN 0-903983-47-8.
  • Barczewski, Stephanie (2007). Antarctic Destinies: Scott, Shackleton and the Changing Face of Heroism. London and New York: Hambledon Continuum. ISBN 978-1-84725-192-3.

پیوند به بیرون

در ویکی‌انبار پرونده‌هایی دربارهٔ سفر اکتشافی آمونسن به قطب جنوب موجود است.
This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.