روشنآرا بیگم
روشنآرا بیگم، (۳ سپتامبر ۱۶۱۷ – ۱۱ سپتامبر ۱۶۷۱)[1] دخترِ دوم شاهجهان از ملکه ممتازمحل بود. او همانند خواهرش به ادبیات و شعر علاقهمند بود. روشنآرا زنی باهوش، سَیّاس و زیرک بود. او همچنین شاعری درخشان و بااستعداد بهشمار میرفت. وی بهعنوان مغزِمتفکرِ صعود اورنگزیب شناخته میشود. او در تمام مدت زندگی خود از طرفداران سرسخت و اصلی برادر کوچکترش اورنگزیب بود و از او در نزاع جانشینیای که پس از بیماری شاهجهان در سال ۱۶۵۸ م. رخ داد، حمایت کرد و در پیروزی او نقش حیاتی و ویژهای داشت. پس از جلوس اورنگزیب به تخت سلطنت در سال ۱۶۵۸ م. روشنآرا عنوان برجسته و شریف و والای پادشاه بیگم را از سوی برادرش به دست آورد و بهعنوان بانوی اول امپراتوری گورکانی و چهرهٔ سیاسیای اصلی و قدرتمند در نخستین سالهای سلطنت اورنگزیب بدل شد.
روشنآرا بیگم | |
---|---|
شاهدخت امپراتوری گورکانی پادشاه بیگم | |
زاده | ۳ سپتامبر ۱۶۱۷ برهانپور هند |
درگذشته | ۱۱ سپتامبر ۱۶۷۱ (۵۴ سال) دهلی، هند |
آرامگاه | باغ روشنآرا دهلی |
پدر | شاه جهان |
مادر | ممتاز محل |
دین و مذهب | اسلام |
زندگی اولیه
روشنآرا در زمان سلطنت پدربزرگش جهانگیرشاه، در ۳ سپتامبر ۱۶۱۷ به دنیا آمد، پدرش شاهزاده خرم (آینده شاهنشاه شاه جهان) و مادرش ارجمند بانو (آینده ملکه ممتاز محل) بود، اطلاعات زندگی اولیه روشنآرا بسیار اندک هست، اما آنچه مشخص است، اوایل روابط خانوادگی سراشیبی بود، که با شورش پدرش شاهزاده خرم بر علیه نامادریاش ملکه نورجهان، که نفوذ و قدرتی بی سابقه در دربار داشت شروع شد، هر چند پدرش در این شورش چندین شکست سخت متوالی خورد و در آخر از پدر و نامادریاش طلب بخشش کرد. بعد از برقرای صلح موقت در دربار در سال ۱۶۲۵، روشنآرا و خانوادهاش به دکن فرستاده شدند، اما در آواخر اکتبر ۱۶۲۷ پدربزرگش درگذشت و جنگ جانشینی بین پدر او شاهزاده خرم که با موفقیت شاه جهان شده و تخت را تصاحب کرد با شاهزاده شهریار میرزا آغاز شد، بعد از اتمام جنگ و پیروزی پدرش، او و خانوادهاش با پیروزی و خیال راحت در کاخ سلطنتی ساکن شدند.
در سال ۱۶۳۱ با مرگ نابهنگام ممتاز محل خوشبختی خانواده به طور ناگهانی خاتمه یافت و یکسری اختلافات همراه با حسادت میان خواهران و برادران شکل گرفت. از چهار برادر روشنآرا، بزرگتر، دارا شكوه، پسر مورد علاقه شاه جهان و وارث تاج و تخت طاووس بود. شاه شجاع، پسر دوم، فرماندار عصیانگر بنگال بود، با طرحهای باز بر تخت پدرش شناخته شد. اورنگ زیب، پسر سوم، فرماندار دکن مناطق همیشه جنگزده بود، که البته (موردحمایت و علاقه روشنآرا) بود. به مراد بخش، پسر کوچک، فرمانداری گجرات اعطا شد، در این سمت او چنان ضعیف و بی تأثیر بود که شاه جهان وی را از عناوین خود محروم کرد و به جای آن به دارا شکوه ارائه داد. این یک اختلاف عمده خانوادگی بین شاه جهان و پسران جوانتر او برپا کرد و به طور تلخ تسریع شد، آنها در آینده با بیشتر شدن مشکلاتشان تصمیم گرفتند که امپراتور پیر را از قدرت برکنار کنند و تاج و تخت را برای خود تصاحب کنند. در طی این جنگ قدرت، دارا شكوه از خواهر بزرگتر خود، جهانآرا بیگم حمایت شد، در حالی كه روشنآرا بیگم در كنار اورنگزیب قرار گرفت، همچنین رابطه روشنآرا و خواهرش بخاطر قدرتی که جهانآرا داشت از روی حسادت تیره و تار شده بود. افراد زیادی هستند چه با انتقاد چه با تعریف از روشنآرا گفتند؛ مثلاً:
""دختر کوچکتر شاه گورکانی همانند خواهر بزرگش زیبا بود، و همچنین از نظر درک بسیار چشمگیر بود. با این وجود او از همان نشاط، و به همان اندازه رایدهنده لذت برخوردار بود."
— گفته، فرانسوا برنیز
"(روشنآرا) بسیار باهوش، بادرک شناخت مردم، قابل تقلب، درخشان، خوشخلق، سیاستپرداز، عاشق شوخی و سرگرمی است، بسیار بیشتر از خواهرش جهانآرا بیگ صاحب."
— گفته، نیکولائو مانوچی
حصول به قدرت
ظهور قدرت روشنآرا از زمانی آغاز شد که او باموفقیت نقشهای را که پدرش و داراشکوه برای اورنگزیب کشیده بودند، خنثی کرد. برپایهٔ دادههای تاریخی، شاهجهان برای حل صلحآمیز بحران خانواده، دعوتنامهای جهت بازدید از دهلی برای اورنگزیب فرستاد. اما درحقیقت شاهجهان قصد داشت که اورنگزیب را زندانی کرده و به قتل برساند، زیرا وی فرزند سوم خود را تهدیدی جدی برای تاج و تختِ خود میدانست. هنگامیکه روشنآرا از توطئهٔ پدرش باخبر شد، پیامی را توسط یک پیامرسان به اورنگزیب فرستاد که اهداف واقعی پدرشان را بر ملا کرده و به اورنگزیب هشدار میداد که از دهلی هرچه سریعتر دور شود و بدینسان جانش را نجات داده و به او کمک کرد تا تخت سلطنت را تصاحب کند.
اورنگزیب از روشنآرا بهدلیل رساندن اخبار مهم از دربار به او و کمکهای مالیاش و متقاعد کردن نقشبندان برای همراهی با او و بهطور ویژه از هشدار بموقعش فوقالعاده سپاسگزار بود و در طول جنگ جانشینی مورد علاقه و اعتماد وی واقع شد. هنگامیکه نزاع جانشینی بهنفع اورنگزیب خاتمه یافت، روشنآرا بهسرعت به زن اصلی و برجسته و شخصیتی بسیار مُهیب، قدرتمند و مؤثر در دربار تبدیل شد و نقش سازماندهندهای در اغلبِ تصمیمات اورنگزیب یافت. روشنآرا از ترس اینکه روزی داراشکوه به قدرت بازگشته و او را بهخاطر نقش حیاتیاش در نزاع جانشینی بکشد، اصرار داشت که اورنگزیب دستور اعدام دارا را صادر کند. طبق گفتهها تحت فشارهای روشنآرا، اورنگزیب دستور قتل دارا را صادر و دارا که بعد از اسارت به زنجیر بسته شده بود، بر روی یک فیل کثیف در اطراف میدان چاندیچوک رژه رفت و سپس سرش را بریدند و برای اطمینان از اعدام او نزد اورنگزیب و روشنآرا آوردند. روشنآرا سپس سر خونین برادرش را در دَستاری طلایی پیچیده، مرتب بستهبندی کرده و بهعنوان هدیه از طرف اورنگزیب و خود او برای پدرش فرستاد. شاهجهان که درست زمانیکه برای شام نشسته بود بسته را باز کرد، از دیدن سر بریدهٔ پسر موردعلاقهاش چنان پریشان شد که بیهوش بر زمین افتاد. شاهجهان پس از این حادثه روزها در بیهوشی باقی ماند.
رابطهٔ روشنآرا با خواهر بزرگترش، جهانآرا، دچار حسادت و ناراحتی شد، زیرا این دختر (جهانآرا) بیگمان دخترِ موردعلاقهٔ پدرشان بود. اورنگزیب که از جهانآرا بهخاطر حمایت از پدر و برادرشان در طول نزاع جانشینی ناخشنود بود، او را از سمت خود به عنوان پادشاه بیگم و رئیسِ حرمسرای شاهنشاهی برکنار کرد و بهجای او روشنآرا را منصوب نمود. از آن زمان به بعد، روشنآرا بهعنوان قدرتمندترین و برترین زن امپراتوری شناخته میشد. به او چندین جاگیر (زمینهایی برای درآمد) و پرگنه (قلعهها یا قصرها) اعطا شد. به وی همچنین حق صدور فرمانها و نشانها اعطا شد. این امتیازِ استثنایی فقط برای کَسانی مجاز بود که بهترین و بالاترین رتبه را در خانواده و حرمسرا شاهی میداشتند. او بهعنوان منصبدار منصوب شد؛ یک مقام عالیرتبه و نهادی در ارتش شاهنشاهی که برای اجرای حکومت شاهی و حفظ اقتدار حاکمیت، بهویژه در زمان غیبت شاهنشاه، مورد استفاده قرار میگرفت.
معمولاً شخصیت روشنآرا به عنوان یک حریص به ثروت و سئواستفاده از قدرت یاد میشود و بخاطر همین اخلاقها، سرانجام روشنآرا و اورنگزیب با یکدیگر درگیر شدند. اما در طول دوره اتحاد آنها، روشنآرا توانست از یک زندگی مجلل و مستقل و قدرت عظیمی برخوردار شود. بهطور سنتی در تاریخ گورکانی، شاهزادهخانمهای مغول هند از زمان سلطنت اکبر موظف بودند مجرد بمانند، زیرا طبق قانون اکبر هیچکس لایق پیونده سلطنتی نیست و یکی دیگر از دلایل آن این بود که فرزندان آنها برای سلطنت چالشی ایجاد نکنند. شایعه شده بود که روشنآرا عاشقانی را به خود جلب کردهاست که از سوی اورنگزیب با نظر مساعدی همراه نبود. او برای تقویت قدرت خود در دربار، متحدان و دوستانش را به سمتهای بالا میگماشت، بنابراین فساد را در دربار رواج داد و این امر، خشم و دشمنی تعداد زیادی از دولتمردان و علمای مذهبی را برانداخت که از قدرت او کینه داشتند. علاوهبراین، او با دستی آهنین و با همان انعطافپذیری و ارادهای که در نزاع جانشینی به کار برده بود، بر کاخ اورنگزیب حکمرانی میکرد و نفرت و ترس همهٔ همسران برادرش را به دست آورده بود.
در سال ۱۶۶۲ م. در جریان بیماری ناگهانی و شدید اورنگزیب و سفر او به کشمیر برای درمان، روشنآرا نایبالسلطنهٔ او شد و به هیچکس جز افراد معتمد خود اجازهٔ ملاقات با او را نمیداد. روشنآرا با اعتقاد به اینکه امیدی به زنده ماندن برادرش نیست، مسئولیت دولت را به عهده گرفت. وقتی رحمتالنسا بیگم از این ماجرا باخبر شد و شکایت کرد، روشنآرا عصبانی شده موهای او را گرفت و از اتاق اورنگزیب بیرون کشید. وی همچنین در زمان حضور برادرش در تصمیمات مأخوذه توسط وی شرکت فعالی داشت. او همچنین عاشق طلا و زمین بود و در مقیاس بسیار وسیع، اغلب با روشهای فاسد و بیرحمانه، ثروت و دارایی جمع میکرد. این امر منجر به شکایتهای بیشماری علیه وی شد که هیچیک از آنها بهدلیل موقعیت والای وی در دربار، به محکمه کشیده نشد. علاوهبراین، او آشکارا از قدرتها و امتیازات بسیار فراگیری که اورنگزیب به او اعطا کرده بود، درست قبل از عزیمت به کارزار طولانی نظامی خود در دکن، برای پیشبرد اهداف مالی خود سوءاستفاده کرد.
سرانجام در سپتامبر ۱۶۶۸ م. دورهٔ ده سالهُ روشنآرا بهعنوان عملاً حاکم مشترک امپراتوری با اورنگزیب به پایان رسید. دشمنان او سریعاً شرارتهای مالی و اخلاقی او را به اطلاع اورنگزیب رساندند. خود شاه یک مسلمان بسیار دقیق و متعصب بود. اورنگزیب از سبک زندگی آزاد روشنآرا و طبیعت حریص و بیرحم خواهر خود هراس داشت و اخم کرد. با بازگشت به دهلی، اورنگزیب کم کم او را از قدرتها و اختیارات گستردهاش تا ژوئن سال ۱۶۶۹ کاملاً سلب کرده، محافظت گارد سلطنتی را از او منع کرد و سرانجام او را از دربار خود محروم ساخت و به او دستور داد که در انزوا بماند و زندگیای پرهیزگارانه را در کاخباغِ خود در بیرون دهلی بگذارند و مجدداً جهانآرا را بهجای او در سمت پادشاه بیگم نشاند.
مرگ
پس از عزل از قدرتهایش توسط اورنگ زیب، روشن آرا با وجود این که او هنوز تحت حمایت برادرش بود، از پیامدهای اقدامات بد بیشمار خود میترسید. او از اورنگ زیب خواست تا به دور از شهر و کاخ سلطنتی، در جنگل، قصری برای او بسازد. وی تصمیم گرفت تا از سیاستهای پرمشغله خطرناک و نامشخص دوری گزیند. روشنآرا تصمیم گرفت با ثروت و دارایهای خود که سالها جمعآوری کرده بود، یک زندگی باطنی و شخصی را در کاخ خود که در باغش ساخته شده بود و توسط یک جنگل بزرگ انبوه احاطه شده بود در دهلی بگذراند. او هرگز ازدواج نکرد و تا آخر عمر در کاخ خود در مکنت و آسایش کامل با صدها نوکر و کنیز که به او خدمت می کردند زندگی کرد. در سپتامبر سال ۱۶۷۱، اورنگ زیب بعد از آن که رابطه غیراخلاقی خواهرش با مرد غریبه ایی را کشف کرد، ترتیب داد که خواهرش به طرز پنهانی مسموم شود. او از درد بزرگی درگذشت، «وی مانند یک زن مغرور بود، و اسم شیطانیش را در تاریخ بر جای گذاشت.» روشن آرا بیگم در سن ۵۴ سالگی درگذشت. اورنگ زیب وی را در روشن آرا بیگ، باغی که خودش طراحی کرده و راه اندازی کرده بود دفن کرد.
نیاکان
نگارخانه
- جلو و سمت چپ آرامگاه روشنآرا بیگم
- تزئینات داخلی
- نمایی از آرامگاه روشنآرا بیگم
- نمایی از باغ روشنآرا از آرامگاه
منابع
- Nath, Renuka (1990). Notable Mughal and Hindu women in the 16th and 17th centuries A.D. (1. publ. in India ed.). Inter-India Publ. p. 145. ISBN 9788121002417.
- Mehta (1986, p. 374)
- Jl Mehta, Advanced Study in the History of Medieval India (1986), p. 418
- Mehta (1986, p. 374)
- Kobita Sarker, Shah Jahan and his paradise on earth: the story of Shah Jahan's creations in Agra and Shahjahanabad in the golden days of the Mughals (2007), p. 187
- Soma Mukherjee, Royal Mughal Ladies and Their Contributions (2001), p. 128
- Mehta (1986, p. 418)
- Mukherjee (2001, p. 128)
- Subhash Parihar, Some Aspects of Indo-Islamic Architecture (1999), p. 149
- Frank W. Thackeray, John E. Findling, Events That Formed the Modern World (2012), p. 254
- Shujauddin, Mohammad; Shujauddin, Razia (1967). The Life and Times of Noor Jahan. Caravan Book House. p. 1.
- Sarker (2007, p. 187)
- Ahmad, Moin-ud-din (1924). The Taj and Its Environments: With 8 Illus. from Photos. , 1 Map, and 4 Plans. R. G. Bansal. p. 101.
- Thackeray, Findling (2012, p. 254)
برای مطالعهٔ بیشتر
- Dalrymple, William: "City of Djinns: A Year in Delhi". 1993, Harper Collins, London. شابک ۰−۰۰−۲۱۵۷۲۵-X .
- Eraly, Abraham: "The Mughal Throne". 1997. Penguin Books, India.