ابوالفضل بلعمی

ابوالفضل محمد بن عبیدالله بلعمی مشهور به ابوالفضل بلعمی، بلعمی بزرگ یا خواجه بلعمی (درگذشت ۱۰ صفر ۳۲۹ قمری/۳۱۹ خورشیدی) از دانشمندان و وزیران دورهٔ سامانی است. وی پدر ابوعلی بلعمی -صاحب کتاب تاریخ بلعمی- و نخستین وزیر از خاندان بلعمی است.

زندگی و فعالیت‌ها

ابوالفضل بلعمی وزیر دانشمند نصر بن احمد سامانی بود. وی در توسعهٔ زبان فارسی خدمات بزرگ و ازرشمندی داشته‌است. وی پدر ابوعلی بلعمی صاحب کتاب تاریخ بلعمی است. وی از خاندانهای معروف خراسان بود و وزارت امیر اسماعیل و امیر نصر احمد سامانی را عهده‌دار بود. در سال ۳۲۹ هجری قمری توسط خمارتکین از امرای ترک خراسان کشته شد. وی در علم حدیث، تاریخ، تفسیر و کلام تبحر داشت. دانش وی در علوم مختلف در ترجمه‌ای که وی از تاریخ طبری تحت عنوان تاریخ بلعمی کرده‌است نمودار است.

در بسیاری از مواقع بلعمی مطالبی را به ترجمه افزوده یا بخش‌هایی را اصلاح نموده و البته در این کار شرط امانت را رعایت کرده و ضمن بیان اصل مطالب محمد جریر طبری اصلاحات یا افزوده‌های خود را نیز مشخص کرده‌است. دیدگاه وی نسبت به ویژگی‌های انبیا معقولتر از محمد جریر طبری است و تفاسیری که وی برای رخدادهای تاریخی ذکر می‌کند همواره معقول تر از تفاسیر طبری است.

ناصرخسرو هنر و گوهر ابوالفضل بلعمی را این چنین وصف کرده‌است:

بوالفضل بلعمی بتوانی شدن به فضل گر نیستی به نسبت بوالفضل بلعمی

ابوالفضل بلعمی و رودکی

رودکی -پدر شعر فارسی- و ابوالفضل بلعمی به یکدیگر علاقهٔ بسیار داشته‌اند، چنان‌که ابوالفضل بلعمی گفته است «در عرب و عجم، رودکی را نظیری نیست». در مقابل رودکی نیز بلعمی بزرگ را مدح بسیار گفته است و صله دریافت می‌کرده‌است.

گویا این بیت را رودکی در مدح خواجه بلعمی گفته است:

چه فضل میرابوالفضل بر همه ملکان چه فضل گوهر و یاقوت بر نبهره پشیز

و نیز رودکی در قصیدهٔ مشهورش در ستایش ابوجعفر بن بانویه گوید:

یک صف میران و بلعمی بنشستهیک صف حرّان و پیر صالح دهقان

ابوالفضل بلعمی در سال ۳۲۶ قمری از وزارت کنار گذاشته شد و جیهانی جای او را گرفت. گمان بر این است که رودکی به خاطر دوستی و نزدیکی به ابوالفضل بلعمی مورد خشم نصر بن احمد سامانی واقع شده باشد و میل کشیدن به چشم‌های رودکی نیز به همین خاطر انجام شده باشد.[1]

ابوالفضل بلعمی در شاهنامه فردوسی[2]

فردوسی از ابوالفضل بلعمی با عنوان گرانمایه و گنجور سخن یاد می‌کند[3].

فردوسی در شاهنامه از نقش ابوالفضل بلعمی و رودکی در به شعر درآوردن کلیله و دمنه به‌خوبی یاد می‌کند و نقش ابوالفضل بلعمی را یادآور می‌شود. فردوسی سرگذشت کلیله و دمنه را فردوسی چنین شرح می‌دهد:

نبیسنده از کِلک چون خامه کردز برزوی یک در سرنامه کرد
نبشتند بر نامه‌ی خسروینبود آن زمان خط جز از پهلوی
......
کلیله به تازی شد از پهلویبرین‌سان که اکنون همی‌بشنوی
به تازی همی‌بود تا گاه نصربدآنگه که شد در جهان شاه نصر
گرانمایه بوالفضل دستور اویکه اندر سخن بود گنجور اوی
بفرمود تا پارسی و درینبشتند و کوتاه شد داوری
وزآن پس چو پیوسته رای آمدشبه دانش خرد رهنمای آمدش
همی‌خواست تا آشکار و نهانازو یادگاری بود درجهان
گزارنده را پیش بنشاندندهمه نامه بر رودکی خواندند
بپیوست گویا پراگنده رابِسُفت اینچنین در آگنده را[4]

جستارهای وابسته

منابع

  1. دیوان رودکی سمرقندی. بر اساس نسخه سعید نفیسی و ی. براگینسکی، مؤسسه انتشارات نگاه، چاپ دوم، ۱۳۷۶، ص۱۶.
  2. شاهنامه فردوسی، تصحيح جلال خالقی مطلق، انتشارات سخن، جلد دوم، صفحه 759
  3. شاهنامه فردوسی، تصحيح جلال خالقی مطلق، انتشارات سخن، جلد دوم، صفحه 759
  4. شاهنامه فردوسی، تصحيح جلال خالقی مطلق، انتشارات سخن، جلد دوم، صفحه 759
This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.