یحیی بن اکثم
یحیی بن اکثم تمیمی (تولد ۱۵۹هجری و متوفی سال ۲۴۲ هجری قمری) از علمای اهل سنت بود که در زمان مأمون سمت قاضی القضات بغداد را عهده دار بود.[1] وی مناظراتی با محمد تقی و علی هادی ، امامان نهم و دهم شیعه، داشته است.
وی شافعی مذهب بود و به جهت قوت علمی در بیست و چند سالگی از سوی هارون الرشید به عنوان قاضی بصره منصوب شد. اما مردم اعتراض کردند و وی به مرو نزد مأمون رفت. وی از شهود ولایتعهدی علی بن موسی الرضا بود. مدتی قاضی سامرا بود. در اواخر عمر به دستور متوکل از قضاوت خلع شد و در 83 سالگی درگذشت.
همچنین در وصف او آورده اند:
ابومحمد، يحيی بن اكثم مروزی، از فرزندان اكثم بن صيفی اسدی بود كه متوكل او را مقام «قاضی القضات» بخشيده و اداره امور مملكت اسلامی را بدو سپرد. او یکی از امامان و راویان مهم حدیث اهلسنت است، علم و فضل بسیارش بر کسی پوشیده نیست.[2] خصوصاً در دو منبع روایی مهم اهل سنت، «سنن ترمذی» و «صحیح ابن حبّان» مناظره منجر به شکست او با جوادالائمه مشهور است؛ «یحیی بن اکثم از امامان و علمای بزرگ اهلسنت و از بزرگان فقه، حدیث و صاحب اثر بود.»[3]
منابع اهل سنت بر لواط کار بودن او حکایت دارد:
ثعالبی از علمای اهلسنت درباره یحیی بن اکثم میگوید: «او از ثفر (بدنامترین شخص مشهور به لواط) و از قوم لوط نیز بدنامتر بود؛ به حدی که با دیدن هر جوان خوشسیمایی آب از دهانش جاری شده، رعشه بر بدنش افتاده و چشمانش به او خیره میگشت! وی در خانه خویش به جز نوجوان خوشسیما به خدمت نمیگرفت و میگفت: هنگامیکه خداوند به اهلبهشت نعمت استفاده از جوانان خوشسیما را داده، چرا من در این دنیا از این نعمت، بهرهمند نگردم؟ همچنین او نوجوانان را نزد مأمون، زینت داده ویژگیهایشان را برمیشمرد و او را به این کار شنیع ترغیب کرده و میگفت: اینان شبها کار عروسان و روزها کار سوارکاران دلاور را انجام میدهند و در خانه، شکار، سفر و حضر به کار میآیند؛ به همین جهت مأمون نیز نظر وی را پذیرفته و راه وی را در پیش گرفت؛ معتصم نیز بدو اقتدا کرده تا آنجا که وی به جمع کردن غلامان، رو آورد و هشت هزار نفر از این غلامان را گرد خویش جمع نمود. بنی عباس به خاطر وی با غلامان در ارتباط بودند!»[4]
این حالت به قدری در او آشکار بود که ذهبی نقل میکند: «فضلک رازی میگوید: همراه داود اصفهانی نزد یحیی بن اکثم رفتیم و ده پرسش از او داشتیم؛ پنجتای آن را پرسیدیم و او به خوبی پاسخ داد که در این هنگام جوان خوشسیمایی وارد شد؛ تا نگاه یحیی به او افتاد از حالت عادی خارج شد و دیگر نتوانست پاسخ دهد؛ داود گفت: برخیز که عقل از سر این شخص، پرید.»[5] این موضوع تا حدّی نزد آنان عادی شده بود که احمد بن ابی نعیم در حضور مأمون این شعر را سرود: «حاکم ما (مأمون) اهل رشوه و قاضی ما (یحیی بن اکثم) اهل لواط است و بدترین بدیها آن است که از رؤسا سر زند» و ازجمله اشعار دیگری که درباره او سرودهاند: «چه وقت دنيا و اهل دنيا اصلاح میگردند، در حالیكه قاضی القضات مسلمين لواط میكند، ... قاضیای كه زنا را موجب حد شرعی میداند، ولی بر لواطكار نزد او باكی نيست.»[6][2]
منابع
- محمدرضا بارانی، فاطمه معتمد لنگرودی (پاییز و زمستان ۱۳۹۴). «سیر تطور تاریخی مناظرههای امام جواد علیه السلام» (PDF). دوفصلنامه علمی ـ ترویجی سخن تاریخ. صص. ۱۳.
- {{منبع شماره[2].وفيات الأعيان، ابن خلکان، ج6، ص147.| [3].البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج10، ص348.| [4].ثمار القلوب فی المضاف و المنسوب، ثعالبی، ص156.| [5]. سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج12، ص10؛ تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج64، ص83.| [6]. وفيات الأعيان، ابن خلکان، ج6، ص153 و 154؛ تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج64، ص81 و 82.}}