در دامگه حادثه

در دامگه حادثه: بررسی علل و عوامل فروپاشی حکومت شاهنشاهی عنوان کتابی در قالب تاریخ شفاهی است که توسط عرفان قانعی‌فرد تدوین شده و درآن، وی به گفتگوی تفضیلی با پرویز ثابتی (رئیس اداره کل سوم ساواک و سخنگوی رسمی آن سازمان طی سال‌های ۱۳۵۳ تا آبان ۱۳۵۷ در دوران محمدرضا پهلوی) پرداخته‌است.

در دامگه حادثه
نویسنده(ها)عرفان قانعی‌فرد
عنوان اصلیدر دامگه حادثه: بررسی علل و عوامل فروپاشی حکومت شاهنشاهی
کشورلس آنجلس کالیفرنیا
زبانپارسی
موضوع(ها)گفتگو با پرویز ثابتی
گونه(های) ادبیسؤال و جواب
ناشرشرکت کتاب
تاریخ نشر
۱۳۹۰
شمار صفحات۶۷۰

کتاب در اواخر سال ۱۳۹۰ توسط شرکت کتاب در لس آنجلس کالیفرنیا چاپ و دراوایل سال ۱۳۹۱ منتشر شده‌ است. کتاب در قطع وزیری متوسط و سبک آن به صورت سؤال و جواب است ولی دارای پاورقی‌های مفصل و مفید می‌باشد. کتاب از ۶۷۰ صفحه مطلب و ۸ صفحه تصاویر مربوط به دوران پهلوی و کلیشه روزنامه‌های اوایل انقلاب ۱۳۵۷، تشکیل شده‌است. در ارتباط با نقطه نظرهای مصاحبه‌شونده، نقدهای مختلفی انجام شده که درستی مطالب را به چالش کشیده‌اند. مجله مهرنامه در شماره بیست و سوم، پرونده مفصلی را تحت عنوان «انتقام از روشنفکران» به این کتاب اختصاص داد.

فهرست مطالب

در مقدمه:

  • سخن ویراستار
  • یادداشت پرویز ثابتی
  • مقدمه نادر انتصار

و محتوی:

  1. ایران در دامگه حادثه
  2. سیاست امنیتی در برابر مخالفین
  3. سنگ را بستن و سگ را گشودن
  4. در پس پرده ساواک
  5. درحاشیه و بطن انقلاب

نقدها

- پرویز ثابتی در کتاب در دامگه حادثه، برای دفاع از نظام پیش از انقلاب، به دکتر محمد مصدق تاخته و شکنجه زندانیان را به دولت وی نسبت داده‌است.

-همچنین در مورد علی شریعتی، در صفحه ۲۸۰ کتاب «در دامگه حادثه»، می‌نویسد: «ما به دکتر علی شریعتی در زندان تریاکش را می‌رساندیم تا نمیرد.» این درحالی است که احسان شریعتی همکاری پدرش با ساواک را خلاف واقع دانسته و تهمت‌های دیگر را بشدت مردود می‌داند.[1] پرویز خرسند -ویراستار کتاب‌های شریعتی- که شاهد یک ملاقات ثابتی با شریعتی بوده‌است از شریعتی نقل می‌کند که ثابتی از شریعتی خواسته بود در ازای گرفتن پول ایران را ترک کند که شریعتی به این تقاضا وقعی نمی‌نهد و این باعث عصبانیت ثابتی در پایان ملاقات می‌شود. به علاوه خرسند ادعای مصرف مواد مخدر توسط شریعتی و اینکه این مسئله باعث سکته وی شده باشد را مردود می‌شمارد.[2]

در کتاب در دامگه حادثه، در چند مورد خاطره‌ها تغییر شکل یافته و با خاطره‌های دیگری مخلوط شده‌است.

- محمدرضا سعادتی را (که در زمره افراد مرتبط با مهدی رضایی بود و در همان ارتباط هم دستگیرشده بود و هرگز در زندان ساری نبود)، نه یک بار، چند بار به جای «حسین عزتی کمره‌ای» (از گروه ستاره سرخ)، کنار «تقی شهرام» می‌نشاند و فرار او از زندان ساری را (با شهرام و احمدیان افسر زندان) توضیح می‌دهد، (صفحه ۲۶۷ کتاب)

- «سیاوش کسرایی» را به مدیر کلی حزب توده ارتقاء می‌دهد، (صفحه ۵۸۱)

- پایان داستان ترور تیمور بختیار آنچنان که باید گفته نشده و آگاهانه به آمر اصلی قتل (که پروژه حذف بختیار را در اختیار داشت)، اشاره نشده و تنها نام عامل آن ترور (آگلن ماطاووسیان) گفته شده‌است،... (ص ۱۸۷ در دامگه حادثه)

- قتل بیژن جزنی و ذوالانوار و… (۹ زندانی که سال ۱۳۵۴ ساواک ادعا نمود حین فرار کشته شدند) همچنان در پرده ابهام باقی‌مانده‌است.

ثابتی با بیان اینکه مطالب بهمن نادری‌پور (تهرانی بازجوی ساواک) در دادگاهش دروغ است و او این حرف‌ها را زده که زنده بماند و رژیم از بیم آنکه بعداً پشیمان شود و حرفهایش را پس بگیرد، اعدامش کرده‌است، در صفحه ۲۵۷ کتاب در دامگه حادثه می‌گویند:

مأمورین قصد داشته‌اند تعدادی از زندانیان را از زندان اوین به زندان دیگری منتقل کنند و در حوالی بزرگراه شاهنشاهی، زندانیان در یک «ون» (خودرو) بودند… با بریدن دست بند از «ون» خارج شده و قصد فرار داشتند و… مأمورین به طرف آنها تیراندازی و ۹ نفر از زندانیان کشته شدند.

بزرگراه شاهنشاهی حالا اسمش بزرگراه مدرس است. سال ۱۳۵۴ بزرگراه شاهنشاهی هر دو طرفش بیابان بود. زندانیان در بیابان فرار کردند که کجا بروند؟ آیا باور کردنی است رهبران دو سازمان مبارز و مسلح را کنار هم در یک ون بگذارند و انتقال دهند؟ از زندان اوین تا سر بزرگراه با اتوموبیل حدود پنج شش دقیقه راه است. در این فاصله همه ۹ نفر نمی‌توانند برای فرار به توافق برسند.

امکان نداشت این گروه ویژه را (با هم) انتقال دهند. چشم‌ها را هنگام انتقال می‌بستند و زندانیان به همدیگر یا به صندلی ماشین بسته می‌شدند. نمی‌شود همه ناگهان دست بندها را پاره کنند و فرار کنند. آقای ثابتی نمی‌گوید چرا به پای زندانیان تیر نخورد و همه بدون استثناء کشته شدند و همه هم از جلو گلوله خوردند؟[3]

در دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیّتی، حیطه بندی وجود دارد. یک کارمند ساده اداره کل سوم ساواک می‌تواند مدعی شود من از چگونگی سر به نیست شدن ۹ زندانی (۲۹ فروردین ۱۳۵۴) اطلاع ندارم و چند و چون شکنجه و شوک الکتریکی را نمی‌دانم، از او پذیرفته می‌شود چون حیطه اطلاعاتی‌اش محدود است اما مدیر کل اداره سوم ساواک بر اینگونه اطلاعات اشراف دارد.[4]

پرویز ثابتی بعد از اتمام کار کتاب و پیش از انتشار آن، روز ۱۸ بهمن ۱۳۹۰ در مصاحبه‌ای از قبل ضبط شده در برنامه «افق» (بخش فارسی صدای آمریکا)[5] ضمن انکار دخالت خود در دستور یا اجرای شکنجه دربارهٔ بازداشت شدگان و زندانیان سیاسی در ساواک گفت که شکنجه در ساواک عملی غیرقانونی تلقی می‌شد و برای توجیه انجام شکنجه در ساواک، دیگر گروهای سیاسی منتقد مانند گروهای چپ را به شکنجه درون سازمانی متهم کرد. وی هم چنین از دوران نخست‌وزیری دکتر مصدق به عنوان دورانی که شدیدترین شکنجه‌ها علیه مخالفان صورت می‌گرفت نام برد.

مقام امنیتی رژیم شاه در آن گفتگو با اشاره به عدم دخالت ساواک در مرگ غلامرضا تختی، دکتر علی شریعتی و صمد بهرنگی، اخبار غیرواقعی در مورد ساواک را زیر سؤال برد. پرویز ثابتی با جدا کردن «آمریت» از «عاملیت» که باهم رابطه مستقیم دارند اظهار داشت:

«بنده همیشه به سهم خودم با شکنجه که یک چیز غیرقانونی بود مخالفت کرده‌ام و چون حقوق خوانده بودم به سهم خودم همیشه با هرچیزی که منجر به شکنجه شود مخالفت کرده‌ام و هیچ وقت هم خودم نه شکنجه دیده‌ام و نه بازجویی کرده‌ام»

پس از گفتگوی صدای آمریکا با پرویز ثابتی، شماری از زندانیان دوران شاه وی را به قلب واقعیت متهم نمودند. ناصر کاخساز نوشت: «پرویز ثابتی زیر هالهٔ محافظی از ارزش‌های وارونه، که ما بوجود آوردیم، رو در روی جسم و جان آسیب دیدهٔ ما ایستاد تا واقعیت‌های مجعول ما را به ما بقبولاند و یک بار دیگر نیز نفی‌مان کند…»[6]

شماری از زندانیان سیاسی در زمان شاه، با یادآوری این نکته که «شکنجه بر طبق عهدنامه بین‌المللی منع شکنجه و مجازاتهای اهانت آمیز و غیرانسانی (مصوب مجمع عمومی سازمان ملل متحد در دهم دسامبر ۱۹۸۴)، جنایت بین‌المللی به‌شمار می‌آید و دولت‌های عضو این عهدنامه و از جمله ایالات متحده آمریکا، موظفند کسانی را که در صدور دستور یا اعمال شکنجه نقش داشته‌اند، هر چند که ملیّت خارجی داشته و در خارج از قلمرو آنان مرتکب آن جنایات شده باشند، در محاکم خود مورد پیگرد قرار دهند.»، نوشتند:

«ما طعم شکنجه‌های دستگاه تحت مدیریت آقای ثابتی را چشیده و شاهد ضجه‌های دائمی بازداشت شدگان در اثر شکنجه در اتاق‌های بازجویی آن دوران بوده‌ایم و گواه وجود شکنجه به عنوان واقعیتی سیستماتیک، جاری و رایج در زمان مدیریت آقای ثابتی بر اداره سوم ساواک هستیم و اظهارات او در مصاحبه مذکور را کتمان آگاهانه حقیقت تلقی می‌کنیم.[7]

پانویس

  1. «پاسخ احسان شریعتی به پرویز ثابتی و حسین نصر: ساواک در قتل شریعتی نقش داشت». تاریخ ایرانی.
  2. خشت خام / نوبت چهلم / گفتگوی حسین دهباشی با پرویز خرسند بایگانی‌شده در ۱۲ ژوئن ۲۰۱۸ توسط Wayback Machine، دقیقه صدوپنج تا صدویازده
  3. آقای ثابتی در کتاب «در دامگه حادثه» از شخصی به نام پروفسور «بوم مزون» یاد می‌کند که نامبرده در دروس misinformation (اطلاعات گمراه کننده و غلط) و Disinformation (تکنیک‌هایی که با استفاده از آن تصویری اشتباه از واقعیت داده می‌شود) سفارش می‌کرده در نقل اخبار و گزارشهای خودتان، حواستان جمع باشد. باید چندین و چند خبر درست بیاورید تا بتوانید لابلای آن، اخبار غیر واقعی را هم بگنجانید… (صفحه ۵۹۹)
  4. «پرویز ثابتی، رئیس اداره امنیت داخلی ساواک پس از سه دهه سکوت | خبرها | فارسی». بایگانی‌شده از اصلی در ۱۴ آوریل ۲۰۱۲. دریافت‌شده در ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۲.
  5. ناصر کاخساز: آیا نابجاست که بگویم؟
  6. «پاسخ زندانیان سیاسی دوران پهلوی به پرویز ثابتی». بایگانی‌شده از اصلی در ۲ مه ۲۰۱۲. دریافت‌شده در ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۲.

منابع

This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.