تاریخ خوزستان

نام

خوزستان در نقشه‌ای اثر محمود کاشغری (سدهٔ ۱۱م)


نام خوزستان بر روی نقشه ایران در عصر خلفای عباسی


خوزستان در نقشه‌ای اثر ابن حوقل (قرن چهارم ه.ق)


نام خوزستان در دوران هخامنشیان

خوزستان یعنی سرزمین مردمان خوزی یا هوزی. در سنگ‌نوشته‌های فارسی باستان که مربوط به ۲۵۰۰ سال پیش هستند برای نامیدن سرزمین عیلام (یعنی منطقهٔ جنوب غربی ایران امروز و دربردارندهٔ خورستان امروز) واژه‌های -ʰŪja و -ʰŪvja به کار رفته است. این واژه‌ها ۲۴ بار در سنگ‌نوشته‌های داریوش بزرگ و یک بار در سنگ‌نوشته‌ای از خشایارشا ثبت شده‌اند. همین واژهٔ -ʰŪja است که در زبان فارسی تبدیل به خوز شده‌است.[1]


واژه‌های -ʰŪjiya و -ʰŪvjiya نیز ۷ بار در سنگنوشته‌های داریوش بزرگ به کار رفته‌اند که در واقع صفت و به معنای «خوزی یعنی اهل سرزمین -ʰŪja و -ʰŪvja» هستند. همین واژهٔ -ʰŪjiya است که در زبان فارسی تبدیل به خوزی شده‌است.[1]


استرابون و پلینیوس از خوزستان به اسم اوکسی[2] نام می‌برند. این استان با عیلامیان باستان و شوش کم و بیش مرتبط است. نام اهواز، شوش و هویزه منعکس‌کننده ساکنین این منطقه در زمان عیلامیان بوده‌است[3]


نام خوزستان در دوران ساسانیان

نام استان خوزستان در فارسی میانه (یا همان پهلوی ساسانی) و نیز در پارتی (یعنی همان پهلوی اشکانی) به صورت hūjestān (یعنی هوجِستان) یا hūžestān (یعنی هوژِستان) آمده است.[4]

بخشی از متنی پارتی بر روی دستنویس مانوی M 5569[5] که از زمان و مکان مرگ مانی می‌گوید و در سدهٔ سوم میلادی (یعنی سیصد سال پیش از اسلام) نوشته شده‌است:

pad čafār saxt šahrewar māh, šahrewar rōž, dōšambat, ud ēwandas žamān, andar awestām ī hūžistān, ud šahrestān če bēlābād, kaδ ahrāmād hō pidar rōšn[6]

برگردان فارسی:

چهار روز گذشته از شهریورماه، روزِ شهریور، روز دوشنبه، ساعت یازده، در استان خوزستان و در شهر بیت لاپاط [یعنی همان گندی‌شاپور]، که پدر روشنایی [یعنی مانی] عروج کرد…[7]


نام خوزستان در دوران اسلامی

به گفته سوات سوجک در کتاب‌های تاریخ کلاسیک اسلامی، نام این استان خوزستان بود. ابن حوقل- جغرافی دان قرن ۱۰ میلادی - در کتاب خودش صورت الارض در فصلی جداگانه این استان را همراه با نقشه توصیف می‌کند و یاقوت در سده ۱۳ میلادی در مجمع البلدان جزئیاتی از استان خوزستان نوشته‌است[8]

ریچارد فرای در مورد خوزستان می‌نویسد: "خوزستان استانی ثروتمند و کم ارتفاع بود که دست کم به هفت کوره تقسیم می‌شد؛ بزرگترین جز آن هرمزداردشیر یا هرمزدشهر بود که عرب‌ها بدان سوق‌الاهواز می‌گفتند "[9]

واژه خوزستان به معنای سرزمین «خوزها» است و خوز را به صورت‌های «هوز» و «حوز» نیز می‌نوشتند و جمع هوز در زبان عربی اهواز است که نام کرسی ایالت خوزستان است.[10] البته ابن خردادبه (متوفای حدود ۳۰۰ ق) خوزستان را با همان اهواز یکی می‌داند و آنجا را سرزمینی وسیع، مشتمل بر هفت کوره برمی‌شمارد که با نام کور الاهواز می خواندش.[11]

ابن خردادبه نظر دیگری دربارهٔ نام اهواز دارد. او نه فقط اهواز بلکه کل موقعیت جغرافیایی خوزستان امروزی را اهواز می‌داند. (متوفای حدود ۳۰۰ ق) خوزستان را با همان اهواز یکی می‌داند و آنجا را سرزمینی وسیع، مشتمل بر هفت کوره برمی‌شمارد و به آن اکوار الاهواز می‌گوید.[11] سبب وجود همین هفت کوره در این سرزمین، عضدالدوله دیلمی، آنجا را اقلیم هفت حوزه نام‌گذارده تا آنجا که مقدسی در قرن چهارم هجری، از رواج این نام خبر داده و پیروی خود را از آن، اعلام می‌دارد. همچنین او یادآور می‌شود که برخی از این حوزه‌ها از میان رفته‌است.[12][13]

کاربرد نام خوزستان در نوشته‌های کهن عربی

  • أبو ریحان بیرونی (درگذشت: ق ۴۴۰): الآثار الباقیة عن القرون الخالیة. تصحیح: پرویز اذکایی. تهران ۱۳۸۰.

صفحهٔ ۲۵۶: … و قیل انه بلد من خوزستان؛ و لیس ذلک ببعید، غیر ان قول هرقل ملک الروم، حین هرب من انطاکیة الی قسطنطینیة، و التفت الی الشام و قال: «علیک السلام یا سوریة»، سلام مودع، لا یری انه یرجع الیها ابداً، دلیل علی ان سورستان هی بلاد الشام (۲۷۹). و کالعبرانیین ینسبون الی شط بحر، یقال له العبر؛ و کذلک جمیع الاسماء آلتی اشتهرت بها الفرق المختلفة؛ و عند المزدکیة، ان الزمان لا یخلو) ۱۱۲. (من نبی مبعوث، و ان الانبیاء یبعثون علی التوالی.

صفحهٔ ۳۶۷: … فی الثالث و العشرین، ذکران مارجیورجس (Mar -Georgios) الشهید، و هو جرجیس المقتول مرارا بألوان العذاب؛ و فی الرابع و العشرین، ذکران مارقوس (Marcus) صاحب الانجیل الثانی؛ و فی الخامس و العشرین، ذکران ایلیا (Elias) الجاثلیق بخراسان؛ و فی السابع و العشرین، ذکران خریسطفوروس (ChristoPhorus). و فی الثلاثین، ذکران شمعون بن صباعی (Simeonb) الجاثلیق، المقتول بخوزستان مع من کان معه من النصاری.

برگردان دو متن بالا به فارسی (از این کتاب): أبو ریحان بیرونی (درگذشت: ق ۴۴۰): آثار الباقیه. ترجمه: اکبر دانا سرشت. نشر امیر کبیر. چاپ پنجم. تهران ۱۳۸۶.

صفحهٔ ۳۱۳: … برخی گفته‌اند که سورستان بلد و شهری و قسمتی از خوزستان‌ است و این سخن دور از صواب نیست ولی هنگامی که هرقل امپراتور رم هنگامی که از انطاکیه به قسطنطنیه می‌گریخت روی خود را به شام کرده و گفت سلام بر تو ای سوریه و این سلام، تودیع و خداحافظی کسی با تست که دیگر به تو بازنمی‌گردد پس گفتار قیصر رم دلیل بر آن است که سورستان شام است.

صفحهٔ ۴۵۹: … روز بیست و سوم ذکران مارجیورجس شهید است که به انواع عذاب چند مرتبه او را کشتند و روز بیست و چهارم ذکران مارقوس صاحب دومین انجیل است؛ و روز بیست و پنجم ذکران ایلیا جاثلیق خراسان است و روز بیست و هفتم ذکران خریسطفورس است و روز سی‌ام ذکران شمعون صباعی است که در خوزستان جاثلیق نصاری بوده و با دیگر مسیحیان که با او بودند کشته شد.

  • السمعانی، أبو سعد عبد الکریم بن محمد بن منصور التمیمی (درگذشت: ق ۵۶۲): الأنساب. تصحیح: عبد الرحمن معلمی. ناشر: دائرة المعارف العثمانیة. حیدر آباد ۱۳۸۲ قمری.

جلد ۱، ص ۱۵۳: الأرجانی … هذه النسبة الی أرجان و هی من کور الأهواز من بلاد خوزستان و یقال لها ارغان بالغین و هی أرجان، و کان الصاحب إسماعیل بن عباد ینزل بها فی بعض الأوقات …

جلد ۱، صفحهٔ ۲۹۱: … و کذلک رأیت فی عرض الدنیا من أهل المنصورة و مولتان و بلاد بست و سجستان علی بابه، و کذلک رأیت جماعة من أهل فارس و شیراز و خوزستان علی بابه فناهیک بهذا شرفا و اشتهارا و علوا فی الدین و قبولا فی بلاد المسلمین بطول الدنیا و عرضها.

جلد ۱، صفحهٔ ۳۹۵: الأهوازی، بفتح الألف و سکون الهاء و فی آخرها الزای، هذه النسبة الی الأهواز و هی من بلاد خوزستان‌، و تنسب جمیع بلاد الخوز الی الأهواز [یقال لها کور الأهواز]، و البلدة آلتی هی الأهواز الساعة یقال لها سوق الأهواز و هی علی قرب من أربعین فرسخا من البصرة و کانت احدی البلاد المشهورة المشحونة بالعلماء و الأئمة و التجار و المتمولین من أهل البلد و الغرباء و قد خربت أکثرها و بقیت التلال، و لم یبق بها الا جماعة قلیلة، و المشهور بالنسبة الیها من القدماء الضحاک ابن زید الأهوازی، یروی عن إسماعیل بن ابی خالد، روی عنه عبد الملک ابن مروان الأهوازی …

جلد ۳، صفحه‌های ۵۱ و ۵۲: التستری، بالتاء [المضمومة] المنقوطة من فوق بنقطتین و سکون السین المهملة و فتح التاء المعجمة أیضا بنقطتین من فوق و الراء المهملة، هذه النسبة الی تستر بلدة من کور الأهواز من بلاد خوزستان یقولها الناس شوشتر و بها قبر البراء بن مالک رضی الله عنه …

جلد ۳، صفحهٔ ۳۴۸: الجندیسابوری، بضم الجیم و سکون النون و فتح الدال المهملة و سکون الیاء المنقوطة [من تحتها] بنقطتین و فتح السین المهملة بعدها الألف و الباء المنقوطة [بنقطة] بعدها [واو] و راء مهملة، هذه النسبة إلی بلدة من بلاد کور الأهواز- و هی خوزستان - یقال لها جندیسابور …

قبل از اسلام

ناحیهٔ خوزستان در ادوار مختف تاریخی به نام‌های گوناگونی خوانده شده‌است. واژهٔ سامی سوزیانا/سوزیان، ظاهراً قدیمی‌ترین نام این ناحیه بوده‌است. پس از آن تا سدهٔ سیزدهم پیش از میلاد، نام حالتامتی یا سرزمین حالتام‌ها بر این ناحیه اطلاق می‌شد و از آن پس، آنجا را اَنشان سوسونکا (کشور انشان و شوش) می‌گفتند. در حدود ۶۴۰ پیش از میلاد که چیش‌پیش دوم، جد داریوش اول هخامنشی، به انشان هجوم آورد و انرا تصرف کرد، نام این منطقه به اَنزان بدل شد. در این هنگام، بابلی‌ها و آشوری‌ها این ناحیه را که شامل شوش (پایتخت) و نواحی انشان و خووَج بود، عیلام می‌خواندند. در کتیبهٔ بهستان در تخت جمشید نیز داریوش بزرگ در ذکر سرزمین‌های تحت فرمان خود، از این سرزمین با نان اووَج یاد کرده‌است، که برخی پژوهشگران آن را به معنای سرزمین عیلام دانسته‌اند. در منابع یونانی خوز و خوزین اوکس/اوکسی و کیسیا نام دارد. در دورهٔ اسلامی گاهی تمام خوزستان را اهواز یا هوجستان می‌خواندند و در مقابل، شهر اهواز را که بازاریان در آن بودند، سوق الاهواز نامیده می‌شد. به رغم این اختلافات، در دورهٔ اسلامی چه در منابع لغوی عربی و چه در منابع ادب فارسی، واژه خوزستان که در عهد ساسانیان نام رسمی این ناحیه بود، بر آن اطلاق شده و گزارش‌های یاقوت حموی نیز این استعمال را تأیید کرده‌است. همچنین در این دوره، اشخاص بسیاری با نام خوزی بدین ناحیه منسوب بودند، که برخی از نامورترین آنان عبارتند از سلیمان موریانی (متوفی ۱۵۴)، وزیر منصور عباسی؛ سهل بن ساور بن سهل خوزی، از پزشکان معروف سده‌های دوم و سوم و فرزندش، ساور بنب سهل خوزی (متوفی ۲۵۵)، رئیس بیمارستان جندی‌شاپور و صاحب کتاب اقراباذین؛ ابویوسف یعقوب بن اسحاق معروف به ابن سکیت خوزی (متوفی ۲۴۴)، لغوی و نحوی؛ و ابوحفض خوزی، از عارفان سدهٔ پنجم.[14]

خوزستان و شهرهای کهن آن مانند شوش، از مناطق متمدن باستان بوده‌اند، البته، علاوه بر ساکنان شهرهای متمدن، اقوام کوهستانی بدوی و نیمه بدوی نیز در این ناحیه به سر می‌بردند. در دورهٔ هخامنشی، خوزستان بخشی از مسیر جادهٔ شاهی را در خود جای می‌داد و اهمیت بسیاری برای شاهان داشت و شهر ثروتمند شوش پایتخت آن بود. پس از هخامنشیان، سلوکیان از ۳۱۲ پیش از میلاد، این سرزمین را مورد هجمه قرار دادند.[15]

خوزستان در دورهٔ اشکانیان (حکومت: ۲۲۶–۲۵۰ م)، حکومت مستقل داشت، اما پادشاهان آن هدایایی به شاهان اشکانی می‌دادند و تا زوال این دولت، خوزستان تقریباً به همین شکل، به صورت یکی از دولت‌های دست نشاندهٔ اشکانیان، استقلال داخلی خود را حفظ کردند. چنان‌که حتی استرابو در این دوره، شوش، اوکسی ، الیمائی و پادشاهی میشان را از نواحی مستقل دانسته‌اند.[16]

در سال ۲۲۴ میلادی، اردوان پنجم به وسیله اردشیر بابکان حاکم فارس (بعداً اردشیر یکم ساسانی) در نبرد هرمزدگان واقع در استان خوزستان کنونی، شکست خورده و کشته می‌شود. طی این رویداد پادشاهی ۴۷۱ ساله اشکانیان پایان می‌پذیرد.[17]

خوزستان از اولین مناطقی بود که در پی جنگ‌های اردوان پنجم و اردشیر اول (حکومت ۲۲۶–۲۴۱ م)، بنیان‌گذار سلسله ساسانی، در اختیار ساسانیان قرار گرفت. در این دوره، این ناحیه به نواحی شوش/سوس، ایران فره شاپور، هرمزد اردشیر، شوشتر/سستر و بیت لاپات یا جندی شاپور تقسیم گردید. در دوره اردشیر اول، ابکساندر سوروس، امپراتور روم، در ۲۳۱ میلادی به خوزستان لشکر کشید، اما شکست خورد. اردشیر در آبادانی خوزستان کوشید و از جمله اقداماتش احداث نهر مسرقان، مرمت و تجدید بنای شوشتر و اهواز و بنای ریو اردشیر (ریشهر) و دزفول بود. شپور اول نیز پس از شکست دادن رومیان در ۲۶۰ م، هفتاد هزار اسیر رومی را، که برخی از آن‌ها معمار و صنعتگر بودند، به خوزستان آورد و با به کار گرفتن آنها، بناهای متعدد از جمله چند پل و شهر احداث کرد. تلاش کاروس، امپراتور روم، در ۲۸۲ میلادی که به دستیابی موقت وی بر قسمتی از خوزستان انجامیده بود، سرانجام موفقیت آمیز نداشت و پس از مرگ وی بر اثر برخورد صاعقه، سربازانش خوزستان را ترک کردند.[18] پس از فتح خوزستان به دست مسلمانان، روند مهاجرت عرب‌های دیگر مناطق به این منطقه سرعت گرفت، اما بیشترین مهاجرت آنان در دورهٔ صفوی و حاکمیت مشعشعیان بود.[19]

بعد از اسلام تا صفویه

خوزستان از اولین مناطق فلات ایران بود که مسلمانان به آن روی آوردند. ابتدا در سال ۱۴ هجری و در دوره خلافت عمر، سپاهی به فرماندهی عتبه بن غزوان از نواحی اُبُلَه و دشت میشان وارد خوزستان شد. سپس تا سال ۱۷ شهرهای مهم آن مانند سوق‌الاهواز (هرمزاردشیر)، سوس (شوش)و شوشتر فتح شدند. از جمله مهم‌ترین حوادث خوزستان در دهه‌های اولیه اسلامی، آشوب‌های مختلف خوارج بود که دست کم چند دهه به ناآرامی این منطقه و حداثی چون قیام خوارج و سرکوب آن انجامید. در پی شورش غلامان زنگباری در سال‌های ۲۵۶ تا ۲۵۹، آشوب دیگری رخ داد که خساراتی مانند ویرانی و غارت شهرهای خوزستان و کشتار بسیاری از اهالی آن به دست شورشیان را به دنبال داشت و در ۲۶۷، ابواحمد موفق، برادر خلیفه معتمد عباسی، آن را سرکوب کرد. اسماعیلیه نیز در خوزستان فعالیت داشتند و در ۲۹۴ بر قلعه الناظر دست یافتند.[20]

به رغم این حوادث، گزارش‌های موجود نشان از استمرار رونق شهرهای متعدد خوزستان مانند سوق‌الاهواز، نَهرتیری، تستر، سوس، جندی‌شاپور، رامهرمز، ایذج (ایذه)، عَسکَرمُکرَم، دورق، مناذِرکبری و مناذِرصغری و رونق کشاورزی آن در قرون اولیه و میانی اسلامی دارد. نگارنده حدودالعالم، حتی به رونق بازارهای برخی شهرهای کوچک خوزستان مانند سمبیل، اَزم و جُبَی (شهرکی در کنار رود شوشتر) تصریح دارد. در آن دوران، علاوه بر صادرات شکر به عنوان محصول مهم کشاورزی، صنایع دستی مانند فرش، دیبا، خز و انواع پارجه، پوشاک و لنگ نیز در خوزستان تولید و به مناطقی چون عراق، جبال و یمن صادر می‌شد. این محصولات از راه‌های گوناگون تجاری به مناطق مجاورش حمل و نقل می‌شدند. خوزستان از ۲ راه، یکی بصره و دیگری واسط، به عراق به ویژه بغداد متصل می‌گردید.[21]

از نیمهٔ دوم سدهٔ چهارم، آل بویه خوزستان را تحت نفوذ خود درآوردند و معمولاً برای ادارهٔ آنجا والیانی انتخاب می‌کردند، چنان‌که ابوعلی حسن بن استاد هرمز از طرف بهاءالدوله، حاکم بغداد، بر خوزستان گمارده شد. در سدهٔ ششم و نیمهٔ اول سدهٔ هفتم، میان سلجوقیان، برخی حاکمان محلی مانند امیر شلمهٔ ترکمانی و فرزندش سوسیان و دستگاه خلافت عباسی بر سر تصاحب حکومت خوزستان درگیری بود. شوشتر در عهد ایلخانان، چندی مرکز سیاسی خوزستان شد.[22]

از صفویه تا پهلوی

به رغم ظهور دولت صفوی (حکومت ۹۰۶–۱۱۳۵) در ایران، مشعشعیان که از ۸۴۵ بر خوزستان حکومت داشتند، همچنان به تأیید حکومت صفویان به سلطهٔ خود بر این ناحیه، به ویژه بخش غربی آن - که در ان زمان عربستان خوانده می‌شد - ادامه دادند و فقط بخش شرقی خوزستان را که شامل شوشتر، رامهرمز و دزفول بود و همچنان خوزستان نامیده می‌شد، شاهان صفوی به خاندان رعناشی سپردند.[23]

در دورهٔ نادرشاه (حکومت: ۱۱۴۸–۱۱۶۰) برخی اروپائیان این ناحیه را عربستان خواندند، در حالی که روملو، همچنان آن را خوزستان نامیده‌است. در دورهٔ زندیه (حکومت: ۱۱۶۴–۱۲۰۸) و قاجار (حکومت: ۱۲۱۰–۱۳۰۴/۱۳۴۴ ش) گاه خوزستان را عربستان یا عربستانِ ایران می‌گفتند.[24]

در دورهٔ زندیه، مشعشعیان جای خود را به حاکمان محلی، از جمله روسای عربی قبیلهٔ بنی کعب داده‌اند. در سال‌های پایانی سدهٔ سیزدهم، به جای دزفول، شوشتر مرکز خوزستان شد. از همین دوره، دولت انگلستان به خوزستان، به ویژه به منظور جداسازی همه یا بخش‌هایی از آن از ایران، توجه نشان داد. برای الحاق بندرهای آبادان و خرمشهر به خاک عثمانی، در جریان عهدنامهٔ ارزروم، استراتفورد کانینگ، سفیر انگلستان در عثمانی، فردی به نام لایارد را به منظور جمع‌آوری اسنادی برای تعیین خط سرحدی جدید به خوزستان فرستاد، اما به رغم این تلاش‌ها این بندرها همچنان ضمیمهٔ خوزستان و جز ایران باقی ماندند. ظاهراً اهمیت این منطقه از نظر دولت مرکزی ایران به حدی بود که در پی تسخیر هرات به دست قوای ایران در سال ۱۲۷۳، نیروهای انگلیسی برای وادار کردن دولت ایران به خارج ساختن نیروهای خود از هرات، خوزستان را اشغال کردند.[25]

در حدود ۱۲۹۹، به دستور ناصرالدین شاه، هیئت ویژه‌ای برای بررسی امکانات و آبراهه‌های خوزستان و برآورد هزینه‌ای احداث سد به این منتطقه اعزام شد. در گزارش‌های این هیئت، علاوه بر اطلاعات ارزنده‌ای در باب شهرهایی چون خرمشهر، شوش، دزفول، شوشتر، رامهرمز و باغ‌ملک، جمعیت عرب خوزستان حدود دويست هزار خانوار، طوایف هفت‌لنگ و چهارلنگ ساکن آن پنجاه هزار خانوار و لرهای آن منطقه چهارهزار خانوار ضبط شده‌است. در این دوره اهمیت طوایف خوزستان چنان بود که این ولایک به مرکزیت شوش در دست حسینقلی خان، ایل خان طوایف بختیاری، قرار داشت. پس از دایر شدن تجارتخانه اسلحه در بوشهر در ۱۳۰۱، طوایف خوزستان به سلاح‌های حتی پیشرفته تر از اسلحه‌های قوای دولتی مجهز شدند و بر اهمیت نظامی شان نیز افزوده شد. به این ترتیب، به رغم ایجاد زمینه‌ای برای افزایش حق کشتیرانی بین‌المللی در کارون در ۱۳۰۶، نبود امنیت و غارت کالاهای تجار، مانع تحقق رونق‌های تجاری خوزستان بود. توان نظامی ایلات و طوایف، درگیری قبایل مختلف لر، بختیاری و عرب در سراسر خوزستان را نیز به همراه داشت.[26]

نفت از دیرباز در خوزستان وجود داشت و جیهانی در سده چهارم نیز بدان اشاره کرده‌است،چاه شماره یک نام اولین چاه نفت خاورمیانه است که در منطقه‌ای شهر مسجدسلیمان کنونی، در استان خوزستان قرار دارد.[27] این چاه در منطقه‌ای بنام دره خرسون مستقر می‌باشد، که عملیات حفاری آن در سال ۱۲۸۶ توسط کنسرسیوم دارسی آغاز شد و در تاریخ ۵ خرداد ۱۲۸۷ به مخزن نفتی رسید. چاه شماره یک در حدود ۳۶۰ متر عمق دارد، که از آن روزانه ۳۶ هزار لیتر (معادل ۲۲۸ بشکه در روز) نفت خام سبک تولید می‌شد. نیروی محرکه ماشین‌آلات مربوط به دکل حفاری چاه شماره یک از توربین بخار تأمین می‌شد. این چاه هم‌اکنون در مرکز شهر مسجدسلیمان، در مجاورت منطقه نمره یک، به صورت موزه تحت نظارت شرکت ملی نفت ایران قرار دارد.[28] اما اکتشاف صنعتی آن در سال ۱۳۲۷ در مسجدسلیمان، خوزستان را وارد دوره‌ای جدید کرد که بخشی از آن نیز درگیری‌های سیاسی بود. پس از احداث پالایگاه نفت آبادان و کشیدن خط لوله نفت مسجدسلیمان به خلیج فارس، درگیری حکومت مرکزی به مسائل داخلی و نیز ضعف نظامی اش، دولت انگلیس را بر آن داشت تا بار دیگر توطئه تجزیه خوزستان را از سر بگیرد و از کمک شیخ خزعل، که از ۱۳۱۷ ریاست طایفه عرب بنی کعب را در دست داشت و خود را امیر عربستان (خوزستان) می‌خواند و برای تشکیل عربستان آزاد تلاش می‌کرد، استفاده کند. در ۱۳۲۸، انگلیس طی قراردادی با شیخ خزعل، حمایت از حکومت وی را در مقابل دولت مرکزی ایران به عهده گرفت، اما پس از چندی، انگستان به حمایت از رضاشاه پرداخت.[29]

در این دوره، علاوه بر انگلیس، آلمان و عثمانی نیز متوجه خوزستان بودند و حتی به این منطقه نیرو می‌فرستادند. چنان‌که در جنگ جهانی اول، دولت عثمانی در ۱۳۳۴ به خوزستان نیرو فرستاد که واکنشی انگلستان را، به صورت اعزام نیروی بیشتر و استقرار در اهواز، به دنبال داشت.[30]

سرانجام در پی قدرتمند شدن حکومت مرکزی در ایران، در ۱۳۰۲ ش، دیگر بار نام خوزستان رسماً بر این منطقه، به عنوان جزئی از خاک ایران، اطلاق شد.[31]

به رغم تثبیت موقعیت خوزستان در جغرافیای سیاسی ایران، دولت عراق که پس از سقوط عثمانی در منطقه عراق تشکیل شده بود، از همان ابتدا اندیشه تجزیه خزستان (تحت نام عربستان) از ایران را دنبال کرد و کوشید تا اعراب خوزستان را ضد دولت مرکزی ایران تحریک کند. این سیاست در ۱۳۰۴ و ۱۳۰۷ ش به شورش‌های اعراب محلی در خوزستان انجامید. روزنامه‌های منتشره در عراق نیز خوستان را «امارت مستقله عربیه» و شیخ آن را سلطان عربستان می‌نامیدند. به رغم این فعالیت‌ها، در ۱۳۱۵ ش موافقت شد تا در قطعه ۶٫۵ کیلومتری از اروندرود، در مقابل بندر نفتی آبادان که در آن موقع در حال رشد و شکوفایی بود، خط تالوگ (خط القعر، قسمت عمیق رودخانه) مرز قرار گیرد. با این حال، در پی سقوط رضاشاه و پس از اینکه در ۱۳۲۰ ش، انگلستان بهانه حفظ منافع خود در حوزه نفتی این منطقه، خوزستان را اشغال کرد، مجدداً زمینه برای فعالیت‌های تجزیه طلبانه فراهم شد. به طوری که در ۱۳۲۵ ش، بار دیگر توطئه تجزیه خوزستان را حزب استقلال عراق مطرح کرد. در همین سال، حزب سعادت که عراق و انگلیس از آن حمایت می‌کردند، در خوزستان تشکیل شد. تقابل این حزب باب حزب توده، که تحت حمایت اتحاد جماهیر شوروی بود، درگیری‌هایی در خوزستان ایجاد کرد. به دنبال ملی شدن صنعت نفت در ۱۳۲۹ ش، دولت انگلیس مسئله ایجاد دولت مستقل عربی خوزستان را مطرح ساخت و ایلات بختیاری، قشقایی و عرب منطقه را علیه دولت مرکزی تحریک کرد و عمال و جاسوسان شرکت نفت نیز به عشایر جنوب اسلحه رساندند. اما با سقوط دولت مصدق و گرایش دولت جدید به غرب و تأمین منابع نفتی آنها، تجزیه خوزستان ملغا شد.[32]

پس از کودتای عبدالکریم قاسم در عراق در تیر ۱۳۳۷، بار دیگر جنبش‌های تجزیه طلبانه با حمایت دولت عراق در خوزستان پا گرفتند و در همان سال، جبهه آزادی بخش اهواز (یا جبهة التحریر عربستان) با هدف مبارزه مسلحانه و تحت حمایت دولت عراق تشکیل شد. در ۱۳۴۳ ش، در گردهم‌آیی حقوق‌دانان عرب در بغداد نیز، مسئله تجزیه خوزستان مطرح شد که بلافاصله کانون وکلای ایران بیانیه‌ای در رد آن صادر کرد. در سال‌های ۱۳۴۲ تا ۱۳۴۴ ش، علاوه بر عراق، مصر و سوریه نیز برای تجزیه خوزستان تلاش می‌کردند.[33]

با این حال در ۱۳۵۳، دولت ایران و عراق طی توافق نامه مرزی الجزیره، مرز میان دو کشور را خط تالوگ اروندرود قرار دادند، مظروط بر اینکه دولت ایران از حمایت شورشیان کُرد در شمال عراق دست بردارد.[34]

بعد از انقلاب

درگیری داخلی پس از انقلاب

پس از انقلاب اسلامی در ۱۳۵۷ ش، فعالیت عراق برای تجزیه خوزستان شدت یافت و این دولت حوادث تاریخی مجعول مرتبط با این استان و نقشه‌های جغرافیایی جعلی را به تعداد زیادی چاپ و منتشر کرد. در این نقشهه‌ها، تمام دامنه جنوبی زاگرس، خوزستان و نواحی اطراف آن از ایران جدا و ضمیمه خاک عراق تصویر شده بودند. این اقدامات بغداد را به پایگاه جنبش‌های تجزیه طلبانه خوزستان تبدیل کرد و علاوه بر این، اسلحه بسیاری نیز از عراق وارد خوزستان شد و ناآرامی‌هایی را به دنبال آورد.[35]

آغاز حمله نظامی عراق

حمله زمینی عراق به ایران در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، از استان خوزستان آغاز شد و قسمت‌هایی از نواحی غربی و جنوب غربی آن اشغال گردید. در ماه‌های اول جنگ، نیروهای عراق بستان، سوسنگرد، خرمشهر و هویزه را اشغال کردند و شهرهای مهم دیگری چون اهواز و آبادان، محاصره شدند و در آستانه سقوط قرار گرفتند. هر چند تا آذر ۱۳۶۰، بسیاری از این مناطق را نیروهای ایران آزاد کردند، اما تا پایان جنگ، خوزستان همچنان آسیب دید. چانکه حتی پس از قطعنامه ۵۹۸ و در آستانه آغاز مذاکرات صلح در ۳۱ تیر ۱۳۶۷، بار دیگر عراق از محورهای کوشک و شلمچه، حدود سی کیلومتر از جاده اهواز-خرمشهر را اشغال کردند، ولی نیروهای ایران در مغرب کارون آن‌ها را به سوی غرب راندند.[36]

پانویس

  1. Kent ۱۹۵۳، ص ۱۷۵
  2. uxii
  3. r.m.savory,"khuzistan",Encyclopedia of islam,vol 5,page 80,brill,1986
  4. Durkin-Meisterernst 2004، ص 193
  5. «عکس روی دستنویس مانوی M 5569 در وبگاه فرهنگستان علوم برلین-براندِنبورگ». Depositum der BERLIN-BRANDENBURGISCHEN AKADEMIE DER WISSENSCHAFTEN in der STAATSBIBLIOTHEK ZU BERLIN - Preussischer Kulturbesitz Orientabteilung.
  6. «متن پارتی «مرگ مانی»، به نقل از وبگاه تیتوس، وابسته به دانشگاه گوتهٔ فرانکفورت». دریافت‌شده در ۱۳۹۴/۰۱/۰۱۴. تاریخ وارد شده در |تاریخ بازبینی= را بررسی کنید (کمک)
  7. وامقی، ایرج، نوشته‌های مانی و مانویان، 1378، ص 290
  8. Soucek, Svat (1984). "Arabistan or Khuzistan". Iranian Studies. Taylor & Francis, Ltd. on behalf of International Society for Iranian Studies. ۱۷ (۲/۳): ۱۹۵–۲۱۳. Unknown parameter |ماه= ignored (help)
  9. فرای، ریچارد نلسون (۱۳۸۸)، عصر زرین فرهنگ ایران، ترجمه مسعود رجب نیا، نشر سروش، تهران، شابک ۹۷۸−۹۶۴−۳۷۶−۷۶۳−۱ ، ص ۲۶
  10. جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ص ۵۵. برای آگاهی از حدود و بلاد خوزستان ر.ک. اصطخری، همان، ص ۶۲
  11. مسالک و ممالک، ابن خردادبه، ترجمه سعید خاکرند (تهران: مؤسسه مطالعات و انتشارات تاریخی میراث ملل با همکاری مؤسسه فرهنگی حنفاء، ۱۳۷۱، چاپ اول)، ص ۳۶.
  12. احسن التقاسیم، بخش دوم، ص ۶۰۵.
  13. بادنج، خوزستان، ۱۶: ۴۵۴–۴۶۳.
  14. بادنج، خوزستان، ۱۶: ۴۵۴–۴۶۳.
  15. بادنج، خوزستان، ۱۶: ۴۵۴–۴۶۳.
  16. CHRONOLOGY OF IRANIAN HISTORY PART 1 iranicaonline.org
  17. بادنج، خوزستان، ۱۶: ۴۵۴–۴۶۳.
  18. بادنج، خوزستان، ۱۶: ۴۵۴–۴۶۳.
  19. بادنج، خوزستان، ۱۶: ۴۵۴–۴۶۳.
  20. بادنج، خوزستان، ۱۶: ۴۵۴–۴۶۳.
  21. بادنج، خوزستان، ۱۶: ۴۵۴–۴۶۳.
  22. بادنج، خوزستان، ۱۶: ۴۵۴–۴۶۳.
  23. بادنج، خوزستان، ۱۶: ۴۵۴–۴۶۳.
  24. بادنج، خوزستان، ۱۶: ۴۵۴–۴۶۳.
  25. بادنج، خوزستان، ۱۶: ۴۵۴–۴۶۳.
  26. «سند اطلاعات فنی چاه شماره یک مسجدسلیمان شناسايی شد». مرکز موزه‌های صنعت نفت.
  27. نخستین چاه نفت خاورمیانه در قاب تصویر
  28. بادنج، خوزستان، ۱۶: ۴۵۴–۴۶۳.
  29. بادنج، خوزستان، ۱۶: ۴۵۴–۴۶۳.
  30. بادنج، خوزستان، ۱۶: ۴۵۴–۴۶۳.
  31. بادنج، خوزستان، ۱۶: ۴۵۴–۴۶۳.
  32. بادنج، خوزستان، ۱۶: ۴۵۴–۴۶۳.
  33. بادنج، خوزستان، ۱۶: ۴۵۴–۴۶۳.
  34. بادنج، خوزستان، ۱۶: ۴۵۴–۴۶۳.
  35. بادنج، خوزستان، ۱۶: ۴۵۴–۴۶۳.

منابع

This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.