گل صدبرگ
گل صدبرگ نام آلبومی است که به یاد هشتصدمین سالگرد تولد مولانا در مایهٔ بیات زند، در سال ۱۳۶۰ به صورت گروهنوازی سهتار، به سرپرستی و تنظیم جلال ذوالفنون و با آواز شهرام ناظری با گرایش موسیقی عرفانی ایران عرضه شد.[1]
گل صدبرگ | |
---|---|
آلبوم بهترینها از | |
ژانر | موسیقی سنتی ایرانی |
زبان | فارسی |
توضیح اثر
هنرمندان
- آواز: شهرام ناظری
- سرپرست گروه: جلال ذوالفنون
- سه تار: جلال ذوالفنون
- سه تار: رضا قاسمی
- سه تار: محمدحسن مهدیان
- سه تار: کاوه دلیرآذر
- سه تار: امیر هوشنگ اردلان
- دف: بیژن کامکار
فهرست آهنگها
این اثر به یاد هشتصدمین سال تولد مولوی در بیات ترک (بیات زند) منتشر بود.
روی اول
- مقدمهٔ چاووشی
- شعر از عطار نیشابوری
- پیشدرآمد و تصنیف (درس سحر)
- ساخته جلال ذوالفنون
- شعر از حافظ
- ساز و آواز (مثنوی)
- هم نواز آواز: جلال ذوالفنون
- شعر از مولوی
- تصنیف (اندک اندک)
- ساخته شهرام ناظری
- شعر از مولوی
- چهار مضراب قدیمی بیات ترک
- روایت استاد سعید هرمزی
- تک نواز: رضا قاسمی
روی دوم
اشعار
- مقدمهٔ چاووشی شعر از عطار نیشابوری
عزم آن دارم که امشب نیمه مست | پای کوبان کوزهٔ دُردی به دست | |
سر به بازار قلندر برنهم | پس به یک ساعت ببازم هرچه هست | |
پردهٔ پندار میباید درید | توبهٔ تزویر میباید شکست | |
وقت آن آمد که دستی بر زنم | چند خواهم بود آخر پای بست |
- متن تصنیف درس سحر از حافظ
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم | محصول دعا در ره جانانه نهادیم | |
در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش | این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم | |
چون میرود این کشتی سرگشته که آخر | جان بر سر آن گوهر یک دانه نهادیم | |
در دل ندهم ره پس از این مهر بتان را | مهر لب او بر در این خانه نهادیم |
- متن ساز و آواز از مولوی
همزبانی خویشی و پیوندی است | یار با نامحرمان چون بندی است | |
ای بسا هندو و ترک همزبان | ای بسا دو ترک چون بیگانگان | |
پس زبان محرمی خود دیگرست | همدلی از همزبانی بهترست |
- متن تصنیف اندک اندک از مولوی
اندک اندک جمع مستان میرسند | اندک اندک می پرستان میرسند | |
دلنوازان نازنازان در ره اند | گلعذاران از گلستان میرسند | |
اندک اندک زین جهان هست و نیست | نیستان رفتند و هستان میرسند | |
سِر خمش کردم که آمد خوان غیب | نک بتان با آب دستان میرسند |
- ساز و آواز شعر از مولوی
دل من رای تو دارد سر سودای تو دارد | رخ فرسوده زردم غم صفرای تو دارد | |
سر من مست جمالت دل من دام خیالت | گهر دیده نثار کف دریای تو دارد | |
ز تو هر هدیه که بردم به خیال تو سپردم | که خیال شکرینت فر و سیمای تو دارد | |
گل صد برگ به پیشِ تو فروریخت ز خجلت | که گمان برد که او هم رخ رعنای تو دارد | |
اگرم در نگشایی ز ره بام درآیم | که زهی جان لطیفی که تماشای تو دارد | |
به دو صد بام برآیم به دو صد دام درآیم | چه کنم آهوی جانم سر صحرای تو دارد | |
خمش ای عاشق مجنون به مگو شعر و بخور خون | که جهان ذره به ذره غم غوغای تو دارد |
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد | به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد | |
نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد | نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد | |
بنال ای بلبل دستان ازیرا ناله مستان | میان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد |
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها | که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها | |
به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید | ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها | |
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل | کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها |
- متن قطعه ضربی از مولوی
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون | دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون | |
چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید | چو کشتی ام دراندازد میان قُلزُم پرخون | |
زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد | که هر تخته فروریزد ز گردشهای گوناگون | |
نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را | چنان دریای بیپایان شود بیآب چون هامون | |
شکافد نیز آن هامون نهنگ بحرفرسا را | کشد در قعر ناگاهان به دست قهر چون قارون | |
چو این تبدیلها آمد نه هامون ماند و نه دریا | چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بیچون | |
چه دانمهای بسیار است لیکن من نمیدانم | که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون |
جستارهای وابسته
منابع
- اطلاعات مربوط به نام آهنگها، آهنگ سازان، شاعران و… مطابق با جلد اثر میباشند.
This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.