و کوهستان به طنین آمد

و کوهستان به طنین آمد (به انگلیسی: And the Mountains Echoed) سومین رمان نویسندهٔ افغان-آمریکایی خالد حسینی است که در سال ۲۰۱۳ توسط انتشارات ریورهد بوکس منتشر شد. این کتاب از سبک حسینی در دو رمان نخستش و تمرکز روی یکی از شخصیت‌ها عدول کرده‌است. کتاب تا حدودی شبیه مجموعه داستانی نوشته شده‌است که داستان در هر یک از نه فصل آن از زاویه دید شخصیت متفاوتی روایت می‌شود. اساس داستان براساس رابطهٔ یک پسر ده ساله به نام عبدالله و خواهر سه ساله‌اش پری و تصمیم پدرشان مبنی به فروش پری به زوجی بدون فرزند در کابل است که این اتفاق روایت‌های مختلف را به هم گره می‌زند.

و کوهستان به طنین آمد
نویسنده(ها)خالد حسینی
کشورایالات متحده
زبانانگلیسی
گونه(های) ادبی
ناشرریورهد بوکس
تاریخ نشر
مه ۲۱، ۲۰۱۳
گونه رسانهچاپی (گالینگور و جلد کاغذی)
شمار صفحات۴۰۲ صفحه (چاپ اول، گالینگور)
شابکشابک ۹۷۸−۱−۵۹۴۶۳−۱۷۶−۴
شماره اوسی‌ال‌سی۸۲۹۹۹۹۶۱۴

حسینی گفته که هدفش پیچیده و مبهم کردن اخلاقی شخصیت‌ها بوده‌است. نویسنده در این کتاب هم درونمایه‌های خانوادگی او در دو رمان پیشینش بادبادک‌باز و یک‌هزار خورشیدرو را ادامه می‌دهد. و کوهستان به طنین آمد روی روابط صمیمانهٔ خواهر و برادر تمرکز می‌کند. در کنار عبدالله و پری، حسینی دو برادر و خواهر دیگر و روابط مشابه خواهر و برادری، روابط نامادری بچه‌ها، پروانه و خواهر معلولش، معصومه و یک دکتر افغان-آمریکایی به نام ادریس و پسرعمویش تیمور را هم معرفی می‌کند.

چون این کتاب با فاصله شش سال از رمان پیشین او منتشر شد، بر اساس گزارش‌ها میزان تقاضا برای آن بالا بوده‌است.[1] نقدهای پیش از چاپ مساعدی داشته و پیش‌بینی شد که موفقیت بزرگ دیگری برای نویسنده‌اش باشد و پیش از انتشار به بالای لیست ده کتاب برتر شرکت آمازون رسید[2] و بعدها جزو کتاب‌های پرفروش شد.[3] پنج ماه بعد از انتشار و کوهستان به طنین آمد، گزارش شد که سه میلیون نسخه از آن به فروش رفته‌است.[4]

نوشتن و چاپ

خالد حسینی در حال امضای کتاب

خالد حسینی در افغانستان به دنیا آمد ولی در سال ۱۹۷۶ در سن ۱۱ سالگی آنجا را ترک کرد و سرانجام به ایالات متحده، جایی که در آن به عنوان یک پزشک کار می‌کرد، رفت. در سال ۲۰۰۳ اولین رمانش بادبادک‌باز را نوشت و یک و نیم سال بعد نویسندهٔ تمام‌وقت شد. در سال ۲۰۰۷ دومین رمانش یک‌هزار خورشیدرو را منتشر کرد. هر دو رمانش موفق بودند و زمانی که سومین رمانش را منتشر کرد از دو رمان پیشینش روی هم بیش از ۳۸ میلیون جلد در ۷۰ کشور جهان به فروش رفته بودند.[5]

موضوع کتاب و کوهستان به طنین آمد اولین بار زمانی که حسینی در سال ۲۰۰۷ با کمیساریای عالی سازمان ملل برای پناهندگان به افغانستان سفر کرده بود، به ذهنش رسید. زمانی که آنجا بود، از چند روستایی مسن در مورد مرگ چند بچه فقیر و کم سن و سال در زمستان داستان‌هایی شنید که پایه و اساس حادثه اصلی رمان یعنی تصمیم پدر یک کودک به فروش او برای جلوگیری از مرگش در زمستان از آن گرفته شده‌است.[5] حسینی تعریف کرد: «رمان خیلی خیلی غیرمهم، تنها با یک تصویر منفرد در ذهنم که نمی‌توانستم به راحتی طرح آن را بریزم، شروع شد.» و «آن تصویر مردی بود که ماشین اسباب بازی قرمزی را می‌کشید و داخل آن یک دختر کوچک حدود سه ساله بود و یک پسر پشت سرش راه می‌رفت و این سه نفر از وسط صحرا عبور می‌کردند.»[6] حسینی در اصل برنامه‌ریزی کرده بود رمانش را مثل کارهای پیشینش به صورت خطی بنویسد اما در مرحلهٔ نوشتن رمان گسترش یافت و یک سری داستان‌های به هم پیوسته و شخصیت‌های زیادی آن را احاطه کردند که مستقیماً به یکدیگر مربوط نمی‌شدند. با مقایسه مراحل نوشتن و درخت او گفت: «داستان شاخه داده و هر چه که گذشت بزرگ و بزرگتر شد.»[7]

«خانواده‌ای به آرامی در ذهن من شکل گرفت که زیاد بی‌شباهت به بسیاری که دیده بودم، نبود. خانواده‌ای که در روستایی دورافتاده زندگی می‌کردند و مجبور بودند انتخاب دردناکی بکنند که برای بیشتر ما غیرقابل تحمل است. در قلب این خانواده، من یک برادر و خواهر جوان را به تصویر کشیدم که قربانی بی‌اطلاع ناامیدی خانوادهٔ خودشان می‌شوند. رمان، شروع می‌شود و سپس، با این عمل ناامیدانه، از خود گذشتن، عملی که موجب از هم گسیختگی خانواده می‌گردد، تنهٔ درختی می‌گردد که از آن شاخه‌های فراوان رمان سر برمی‌آورند.»

—خالد حسینی[5]

همان‌طور که سرمشق او اینگونه است، حسینی از تجارب اولیه‌اش در افغانستان برای پی‌ریزی ساختمان کتاب استفاده کرد.[7] او می‌گوید مسافرت‌های بعدی‌اش به افغانستان هم اگرچه غیرعمدی روی او تأثیر گذاشت. به عنوان مثال، در دیدار سال ۲۰۰۹، او دو خواهر خردسال را در روستای دورافتاده‌ای بیرون کابل ملاقات کرد. خواهر بزرگتر، که تخمین می‌زد شش سال دارد، برای خواهر کوچکترش مانند یک مادر رفتار می‌کرد. حسینی گفت که پیوند بین آن دو خواهر اساس رابطه بین عبدالله و پری را در رمان شکل داد.[8]

و کوهستان به طنین آمد اولین رمان او شد که مستقیماً در ارتباط با طالبان که در هر دو کار پیشینش به‌طور برجسته‌ای حضور داشت، نیست. گرچه حسینی آگاهانه تصمیم نگرفت از نوشتن در مورد طالبان خودداری کند ولی گفت خوشحال است که توانسته برای تازه نگه داشتن خط سیر داستان از آن موضوع دور شود.[5] بیشتر کشمکش‌های شخصیت‌های داستان شخصی هستند و به اغتشاش‌های سیاسی موجود در افغانستان ربطی ندارند. حسینی افزود: «امیدوارم روزی بیاید که هنگام نوشتن در مورد افغانستان، بتوانیم در مورد افغانستانی بدور از جنگ و کشمکش‌های سی ساله اخیر صحبت کنیم. فکر می‌کنم این کتاب به طریقی تلاشی در جهت رسیدن به این هدف است.»[6]

عنوان کتاب از خطی از شعر «ترانه پرستار» سرودهٔ شاعر انگلیسی ویلیام بلیک گرفته شده‌است: «و همه تپه‌ها به طنین آمدند.»[2][9] در ژانویه ۲۰۱۳، مجلهٔ پابلیشرز ویکلی تاریخ انتشار کتاب را ۲۱ ماه مه آن سال اعلام کرد و ریورهد بوکس نوشت: «رمان در مورد این است که ما چگونه عشق می‌ورزیم، چگونه از یکدیگر مواظبت می‌کنیم و چگونه تصمیمات ما در نسل‌های متمادی طنین‌انداز می‌شود.»[10] و کوهستان به طنین آمد اولین بار با جلد گالینگور منتشر شد و قیمت آن در ایالات متحده ۲۸٫۹۵ دلار و در انگلستان ۱۴٫۹۹ پوند بود.[11][12] حسینی برای معرفی کتاب در توری پنج هفته‌ای به ۴۱ شهر در سراسر ایالات متحده مسافرت کرد.[7][13] در ماه اکتبر ۲۰۱۳، برنامه ترجمهٔ و کوهستان به طنین آمد به ۴۰ زبان، از جمله زبان ایسلندی و زبان مالزیایی تأیید شد.[4]

پیرنگ

داستان از سال ۱۹۵۲ شروع می‌شود. صبور، کشاورزی فقیر از روستای تخیلی شادباغ، تصمیم می‌گیرد دختر سه سالهٔ خود پری را به زوج ثروتمند و بدون فرزندی در کابل بفروشد. این تصمیم، پسر ده سالهٔ او عبدالله را که بعد از مرگ مادرشان در اثر زایمان از پری مراقبت کرده‌است، ویران می‌کند.

فصل‌های بعدی مشخص می‌کند که شرایط چگونه خواهد شد: نامادری بچه‌ها، پروانه، در مقایسه با معصومه خواهر دوقلوی زیبایش کمتر مورد توجه بود. روزی از روی حسادت عمداً به معصومه صدمه زد که منجر به پاراپلژی او شد. پروانه پس از این حادثه چندین سال از خواهرش مراقبت کرد تا اینکه معصومه از او خواست تا کمک کند او خودش را بکشد و سپس با صبور ازدواج کند. برادر بزرگترشان، نبی، برای کار نزد آقای وحدتی، مردی ثروتمند، به کابل رفت و در آنجا شیفته نیلا، همسر او شد. بعد از اینکه نیلا در مورد ناتوانیشان از بچه‌دار شدن ابراز نگرانی کرد، نبی ترتیب فروش پری را به آن زوج داد.

در سال‌های بعدی، عبدالله افغانستان را ترک می‌کند و آقای وحدتی نیز سکته مغزی می‌کند؛ این مسئله نیلا را تشویق می‌کند پری را برداشته و به پاریس، فرانسه برود. نبی، در حالی که نقش مراقب اصلی وحدتی را بر عهده دارد، در کمد وحدتی چندین دفتر طراحی پیدا می‌کند که پر از تصاویری است که پیش از سکتهٔ او کشیده شده‌است. نبی از کشف اینکه کارفرمایش عاشق اوست عصبانی شده و تصمیم به ترک او می‌گیرد اما بعد از اینکه فرد مناسبی را برای مراقبت از او پیدا نمی‌کند، از تصمیم‌اش برمی‌گردد و پنجاه سال بعدی را برای آقای وحدتی کار می‌کند. او پیوند عمیقی با کارفرمایش ایجاد می‌کند و نبی می‌فهمد که هدفش مراقبت از آقای وحدتی است. بعدتر، وضع سلامت آقای وحدتی بدتر می‌شود و نبی با بوسه بر لب او و فشردن بالش بر روی صورتش به او در خودکشی کمک می‌کند.

در این خلال، بعد از جنگ شوروی در افغانستان همسایگان وحدتی به همراه فرزندانشان به آمریکا مهاجرت می‌کنند. پسرخاله‌ها ادریس و تیمور بعد از دو دهه برای بدست آوردن اموال خانواده‌شان به افغانستان برمی‌گردند. آنجا، در زمانی که تیمور نمایشی بزرگ را با پخش پول به گداهای خیابانی اجرا می‌کند، ادریس با رُشی، دختر افغانی که از آسیب وحشتناکی رنج می‌برد و خانواده‌اش توسط عمویش به قتل رسیده‌است، رابطه خصوصی و عاطفی برقرار می‌کند. ابتدا، ادریس به رشی وعده می‌دهد کارهای لازم برای بهبود او را ترتیب دهد اما با بازگشت به ایالات متحده از او و افغانستان فاصله می‌گیرد. چند سال بعد، ادریس با رُشی برخورد می‌کند که در حال امضای شرح حال پرفروش خود است. او کتابش را به مادرخوانده‌اش و تیمور که پول عملش را پرداخته، هدیه کرده‌است.

نیلا که الان در پاریس زندگی می‌کند، در بیشتر اوغات زندگیش خوشحال نیست. او عاشقانی را جذب می‌کند و پری ساده و واقع‌بین را «مجازات» خود خطاب می‌کند. او در سال ۱۹۷۴ پس از یک مصاحبهٔ مفصل در مورد اوایل زندگی‌اش خودکشی می‌کند. پری شک می‌کند که دختر بیولوژیکی نیلا نیست و برای کشف هویتش ترتیب سفری به افغانستان را می‌دهد. به‌هرحال، بعد از ازدواج و باردار شدن سفرش را برای مدت نامعلومی به عقب می‌اندازد. پس از داشتن سه فرزند و بیوه شدن در سن ۴۸ سالگی، وی در سال ۲۰۱۰ پس از مرگ نبی نامه‌ای را دریافت می‌کند که جزئیات پذیرفتن وی به فرزند خواندگی توسط وحدتی‌ها را شرح داده‌است.

فصل‌های آخر روی عادل تمرکز می‌کند. او پسری است که متوجه می‌شود پدرش یک جنایتکار جنگی است و خانه‌اش در زمین متعلق به صبور و مارکوس، یک امدادگر یونانی در افغانستان و از آشنایان نبی ساخته شده‌است. در فصل آخر که از زبان دختر عبدالله روایت می‌شود، عبدالله و پری در کالیفرنیا دوباره همدیگر را پیدا کرده‌اند؛ گرچه، او به بیماری آلزایمر دچار است و پری را به یاد نمی‌آورد.

شخصیت‌ها

«آیا این نمونه عالی یک زن افغان، نیلا، شهروند برجسته کابل، به شاعر پاریسی تبدیل شده‌است؟ یا مثل پروانهٔ خرد شده زیر بار عذاب وجدان است که احساس می‌کند برای یک لحظه حسادت به یک عمر غم و اندوه محکوم شده‌است؟ یا او مجروح جنگی [رُشی] است که داستانش به عنوان صورتی نوعی از داستان غم و اندوه برای مصرف تودهٔ کتاب‌خوان آمریکایی نوشته شده‌است؟ جایی که احساس گناه شخصیت افغان به طرزی فراموش‌نشدنی با احساس گناه خواننده غربی ذوب می‌شود و با ظرافت موفق به آشکارسازی روابط پیچیدهٔ بین آن دو می‌شود؟»

—رفیعا ذکریا، رئیس سازمان عفو بین‌الملل ایالات متحده آمریکا[14]

خالد حسینی بیان داستان به شکل «تکه تکه و روان» را انتخاب کرد.[15] هریک از نه فصل از زاویه دید شخصیت مختلفی بیان شده‌است و هر روایت ارتباطی با روایت دیگران برقرار می‌کند. وندی اسمیث منتقد لس آنجلس تایمز، این سبک را با داستان کلاسیک هزار و یک شب مقایسه کرد.[15]

  • عبدالله یک مرد افغان است که در روستای خیالی شادباغ بزرگ شده‌است. پس از تصمیم پدرش به فروش خواهر کوچکترش به زوجی در کابل، او تصمیم می‌گیرد که افغانستان را ترک کند. ابتدا به پاکستان مسافرت کرده و سرانجام به ایالات متحده می‌رود. در آنجا یک رستوران افغان باز کرده و دختری دارد که نام خواهرش را روی او گذاشته‌است. پس از مرگ همسرش معلوم می‌شود عبدالله به آلزایمر مبتلاست و بعدها پس از اینکه خواهرش را می‌بیند، نمی‌تواند او را به یاد بیاورد.
  • پری خواهر جوانتر عبدالله و کسی است که در سه سالگی توسط پدرش به زوج ثروتمند وحدتی در کابل فروخته می‌شود. رابطه او و عبدالله در طول سال‌های نخستین پری به‌طور غیرمعمولی نزدیک به تصویر کشیده شده‌است؛ هرچند، او را همراه با بقیه خانواده‌های بیولوژیکی خود پس از جدایی از آن‌ها فراموش می‌کند. او پس از سکتهٔ پدرخوانده‌اش دوران جوانی و بزرگسالی‌اش را در فرانسه زندگی می‌کند و سرانجام از طریق نامه‌ای پس از مرگ دایی‌اش نبی، مطلع می‌شود که او ترتیب فروش پری را در کودکی داده‌است. وقتی او سرانجام دوباره به عبدالله ملحق می‌شود، او به خاطر بیماری آلزایمرش قادر به شناخت پری نمی‌شود. حسینی توضیح داد: «من می‌توانستم ببینم که اگر قرار بود خواهر و برادر دوباره بهم ملق شوند، این امر با این شرایط رخ می‌داد و به شکلی که ما انتظار داشتیم و شاید می‌خواهیم، نمی‌بود.»[16]
  • نیلا وحدتی یک زن جوان افغان که به خاطر شعر مربوط به مسائل جنسی مشهور است و او را به همسری یک تاجر ثروتمند اهل کابل داده‌اند. بر اساس گفتهٔ حسینی، بسیاری از جنبه‌های شخصیت او از روی شخصیت زن‌هایی که او در میهمانی‌هایی که والدینش در دههٔ ۰۱۹۷ در کابل برگزار می‌کردند، با آن‌ها برخورد می‌کرد، ساخته شده‌است. بسیاری از آن زنان آن طور که او به یاد می‌آورد: «زیبا، بسیار رک‌گو، دمدمی،... بودند و آزادانه می‌نوشیدند و سیگار می‌کشیدند.»[16] در زمانی پیش از شروع داستان، ظاهراً او زمانی در حین معالجه یک بیماری، نازا شده بود که موجب شد پری را به عنوان دخترخوانده‌اش بخرد. او فردی با زیبایی غیرمعمولی و ناراضی توصیف شده‌است. او پس از سکتهٔ مغزی شوهرش به پاریس نقل مکان کرده و در سرانجام خودکشی می‌کند. حسینی توضیح داد که او نگران دوست‌داشتنی کردن نیلا نبوده‌است— «من فقط می‌خواستم او واقعی باشد – پر از خشم و جاه‌طلبی و بصیرت و ضعف اخلاقی و خودشیفتگی.»[16]
  • پروانه نامادری عبدالله و پری است. او در شادباغ با برادرش، نبی و خواهر دوقلویش، معصومه، بزرگ شده‌است. پروانه بیشتر زندگی‌اش بر خلاف معصومهٔ به شدت زیبا، در بیشتر طول زندگی خود غیرجذاب بوده‌است. این سرانجام منجر به چیزی می‌شود که «رفیعا ذکریا» آن را اینگونه توصیف کرده‌است: «داستان اندوهبار یک دوقلوی ساده که یک اقدام انتقام‌جویانه، هل دادن خواهر زیبا در تاب، منجر به عذاب وجدان مادام‌العمر برای او می‌شود.»[14] اتفاق افتاده برای معصومه موجب فلج شدن او و عذاب وجدان و احساس گناه پروانه می‌شود و او را مجبور به مراقبت از خواهرش از آن پس می‌کند.[14] پس از سال‌ها معصومه پروانه را ترغیب می‌کند تا او را در بیابان رها کند تا بمیرد و با صبور، پدر عبدالله و پری، ازدواج کند.
  • نبی برادر بزرگتر پروانه و معصومه است. علی‌رغم اینکه «او کسی است که شخصیتش تحت‌الشعاع بسیاری از شخصیت‌های پرسروصداتر رمان قرار می‌گیرد»،[17] او فرزندخواندگی پری را ترتیب می‌دهد که طرح اصلی داستان می‌شود. پس از اینکه به عنوان شوفر وحدتی‌ها استخدام می‌شود، او عاشق نیلای بدون فرزند می‌شود و ترتیب فروش پری به او را می‌دهد؛ با این امید که نیلا هم عاشق او شود.[17] پس از اینکه شوهر نیلا سکته می‌کند و نیلا به پاریس می‌رود، او متوجه می‌شود که احمق بوده که این فکر را کرده و مراقب اصلی کارفرمای بستری‌اش می‌شود. بعدها، بین او و آقای وحدتی رابطهٔ عمیقی ایجاد می‌شود و آن‌ها شرکای صمیمی مادام‌العمر می‌شوند.[17]
  • عمره آدمویچ پرستاری اهل بوسنی است که پس از سقوط طالبان در بیمارستانی در افغانستان کار می‌کند. او از یک یتیم افغان به نام رُشی که به شدت مجروح شده، مراقبت کرده و سپس او را به فرزندی می‌پذیرد. عمره، بر اساس گفتهٔ حسینی، برای این خلق شده‌است که کارگران خارجی را که در افغانستان خدمت می‌کنند، نمایندگی کند. زمانیکه حسینی در سال ۲۰۰۳ از کشورش ملاقات می‌کرد، با افرادی مواجهه شده بود که زندگی راحت کشورشان را ترک کرده بودند تا به افغان‌ها امدادرسانی کنند و حسینی می‌خواست با خلق عمره به آن‌ها ادای احترام کند.[18] حسینی عمره را یکی از شخصیت‌های مورد علاقه‌اش توصیف کرده[18] و گفت: «او انسانیت را در بدترین حالت خود دیده‌است؛ بیشتر دوران کاری‌اش را در مناطق جنگی گذرانده اما هنوز احساس مهر و بخش را در خود حفظ کرده‌است. او همچنین بسیار زرنگ در اجتماع، به شدت باهوش و به نحوی بیرحمانه رک‌گو است.»[9]
  • ادریس پزشک افغان-آمریکایی است که در زمان حمله شوروی افغانستان را ترک کرده‌است. او بعدها در سال ۲۰۰۳ همراه تیمور، پسرعموی خودشیفته و بچه‌صفت خود، برای پس گرفتن زمین‌های خانوادگی به افغانستان برمی‌گردد. در آنجا رُشی را ملاقات کرده و با او دوست می‌شود و با داستان تکان‌دهنده او آنجا را ترک می‌کند. حسینی اظهار داشت که تجربه ادریس به عنوان یک افغان دور از وطن، تا حدی مبتنی بر تجارب خود اوست. حسینی گفت: «او وسیله‌ای بود برای توصیف یک افغان در تبعید و برگشتن و دیدن اینکه چقدر تجربه من متفاوت از سایر افغان‌ها بود.»[18] ادریس شروع به برنامه‌ریزی برای کسب هزینه عمل جراحی او در آمریکا می‌کند اما پس از بازگشت به خانه، تمایلش را از دست می‌دهد. بعدها، مشخص می‌شود که تیمور هزینه جراحی رُشی را پرداخته‌است.
  • مارکوس وارواریس یک جراح پلاستیک اهل جزیرهٔ یونانی تینوس است. تالیا، بهترین دوست دوران کودکی او به خاطر گازگرفتگی توسط سگ و تحت جراحی قرار قرار گرفتن، دچار آسیب‌دیدگی شدید صورت می‌شود. همین مسئله به مارکوس انگیزه می‌بخشد تا جراح شده و در کشورهای مختلف در حال توسعه از جمله افغانستان کار کند.
  • عادل پسر یک جنایتکار جنگی ثروتمند که «شادباغ» را به «شادباغ نو» تبدیل کرده‌است. عادل در عمارتی جدا از دیگران با این فکر که پدرش یک قهرمان است، بزرگ شده‌است؛ چون شاهد بوده که پدرش به دیگران پول داده و هزینه ساخت مدارسی را پرداخته‌است. زمانی که او حقیقت را درمی‌یابد، به شدت غمگین است اما از آن بخش از وجود خود نیز آگاه است که با گذر زمان، رفته رفته و تقریباً غیرمحسوس، هویتی را که هم‌اکنون مثل یک پلیور پشمی خیس، تنش را سوزن‌کاری می‌کند، خواهد پذیرفت.[19]

درونمایه

در حالی که بادبادک‌باز روی پویایی روابط بین پدران و پسران و هزار خورشیدرو روی روابط بین مادران و دختران تمرکز می‌کند. این رمان داستانش را از طریق منشور روابط خواهر و برادر بیان می‌کند — درونمایه‌ای که از میان زندگی چند جفت خواهر و برادر منکسر می‌شود.

میچیکو کاکوتانی در نیویورک تایمز[20]

خالد حسینی معتقد است که درد، عشق و عشق خانوادگی درونمایه اصلی کتاب و کوهستان به طنین آمد است. جدایی دو خواهر و برادر، عبدالله و پری، «قلب کتاب است».[6] بعدها هر دوی آن‌ها «قربانیان گذر زمان» می‌شوند: برای عبدالله، که بزرگتر است و پری را به یاد می‌آورد، در بیشتر عمرش از دست دادن او برایش آزاردهنده است، در حالی که پری که جوان تر است پس از از دست دادن برادرش می‌تواند او را فراموش کند. به‌هرحال در پایان کتاب، پری اطلاع می‌یابد که به فرزند خواندگی پذیرفته شده‌است و برادری به نام عبدالله دارد؛ هنگامیکه برادرش را در ایالات متحده پیدا می‌کند، متوجه می‌شود که او به بیماری آلزایمر مبتلا شده و خواهرش را به یاد نمی‌آورد. حسینی گفت: «این سؤال چند بار مطرح شده‌است که آیا حافظه یک برکت است یا خیر —چیزی که از همهٔ آنچه که برای شما عزیز هستند، محافظت می‌کند— یا حافظه بلایی است که باعث می‌شود قسمت‌های دردناکی از زندگی شما: رنج، کشمکش، غم و اندوه، زنده بماند.»[6] بنابراین، ترکیبی از این حوادث «و کوهستان به طنین آمد را شبیه متلی وارونه» می‌سازد.»[16]

فکر می‌کنم هسته هر سه کتابم داستان‌های عاشقانه بوده‌است — و آن‌ها داستان‌های عشقی سنتی به معنای رابطه عاشقانهٔ بین یک مرد و زن نبوده‌است، می‌دانید، آن‌ها داستان‌های عشقی بین شخصیت‌های داستان بوده‌است، جایی که انتظار نمی‌رود عشقی یافت شود؛ بنابراین، همیشه این روابط حاد است که تحت شرایط غیرمنتظره شکل می‌گیرد.[6]

رفیعا ذکریا، رئیس سازمان عفو بین‌الملل ایالات متحده آمریکا، نوشت که درونمایه گناه و قدردانی نیز در این کتاب برجسته هستند. او از اتفاقاتی که پیشتر برای شخصیت‌هایی مانند پروانه، نامادری عبدالله و پری و خواهرش معصومه به عنوان مثال استفاده کرد: «ما داستان تکان‌دهنده‌ای از یک دوقلوی ساده پیدا می‌کنیم که یک عمل کینه‌توزانه‌اش، هل دادن خواهر زیبایش از یک تاب و انداختن او، منجر به یک بار اخلاقی مادام‌العمر برای او می‌شود. خواهری که قرار بوده با مردی که هر دوی آنها دوستش دارند، ازدواج کند، برای همیشه علیل می‌شود و هردو گرفتار می‌شوند، خواهر سالم از دیگری پرستاری می‌کند و با آگاهی از اینکه او موجب بدبختی هردوشان شده، از درون ویران می‌شود.»[14] او اظهار کرد که وابستگی به داستان نبی، برادر پروانه که ترتیب فروش پری را داده و بعدها تنها پرستار کارفرمای فلج خود می‌شود هم، بسط یافته‌است.[14]

نقد

پنج ماه بعد از انتشار سه میلیون نسخه از کتاب و کوهستان به طنین آمد به فروش رفت.[4] به‌طور کلی، رمان نظرهای مثبتی دریافت کرد و وندی اسمیث منتقد لس آنجلس تایمز آن را «به شدت غم‌انگیز اما سرشار از عشق» توصیف کرد.[15] فران هاثورن، منتقد نشنال، کتاب را با عبارات «داستان‌سرایی استادانه» و «وصفی فراموش‌نشدنی از افغانستان ویران شده در اثر جنگ و درون‌بینی زندگی دور از وطن‌های افغان» توصیف کرد.[21] سوزان بیلی، منتقد فیلادلفیا مدیا نتورک، نوشت که «از لحاظ شخصی تاریخ سرزمین جنگ‌زده خود را خوب [بیان] می‌کند: وفاداری‌های شدید و خیانت‌های خونین به دنبال یکدیگر می‌آیند.»[22] فیلیپ هانسر، منتقد گاردین، نقد متوسط‌تری ار اثر داشت و گفت: «من از این رمان به شکل بسیار قانعی لذت بردم. اگر رمان به انواع مختلف روانشناسی گرایش داشت، تغییر زاویه دید کار بلندپروازانه‌ای بود اما رمان موفق به انجام رسالتش در ایجاد سرگرمی به مدت دوونیم ساعت شده‌است. یک روز پس از خواندن رمان، من تمام آن را فراموش کرده بودم.»[23]

منتقدان با هم توافق داشتند که حسینی موفق به پیچیده کردن شخصیت‌هایش شده‌است. الکساندر لینکلیتر، منتقد گاردین، نوشت: «از زمانی که واقعیت تصمیم صبور به دادن پری به زن مرد ثروتمندی در کابل آشکار می‌شود، حسینی لایه‌های مختلف و شخصیت‌های رمانش را با اشتیاق لحظهٔ دوباره پیوستن برادر و خواهر به همدیگر پر می‌کند.»[24] سونیا کمال، منتقد آتلانتا آرتس، به ویژه نظر خوبی نسبت به عمره امدادگر اهل بوسنی دارد که کودک افغان، رُشی را به فرزندخواندگی پذیرفته و از او نگهداری می‌کند و «بدون توجه به سنگدلی‌هایی که شاهدش است، به انسانیت امیدوار است».[25] به نظر کوین نانس، منتقد یواس‌ای تودی، داستان عبدالله و پری «ویرانگر» است اما تعداد زیاد شخصیت‌ها «از جمله تعدادی از آن‌ها که تقریباً دیر معرفی شده‌اند، زمانی که خواننده می‌خواهد به شخصیت‌های اصلی داستان برگردد»، بیش از حد لازم است.[26]

ساختار کتاب موجب عکس‌العمل‌های متفاوتی شد. کیم هیوز، منتقد تورنتو استار، آن را «متمایزکننده‌ترین ویژگی و آزارنده‌ترین تکنیک غیرمعمول رمان توصیف کرد.» او عقیده دارد که قرار بوده پری شخصیت اصلی داستان باشد ولی تمرکز روی شخصیت‌های بسیار دیگر موجب شد که به سختی «[صدایی جیغ و ویغ] از میان شلوغی» از او شنیده شود.[27] اریفا اکبر، منتقد ایندیپندنت، می‌گوید: «تغییر زاویه دید و پرش در زمان می‌تواند گیج‌کننده و محدودکننده باشد و موجب شود شخصیت‌ها به وضوح تعریف شوند ولی عمق نداشته باشند. دهه‌ها به سرعت می‌گذرند و به نظر می‌رسد داستان این زندگی‌های بهم‌پیوسته و بین شخصیت‌هایی از نسل‌های مختلف به سادگی ادامه یافته و جنایت اصلی جدایی پری و عبدالله را منعکس خواهد کرد.[28] میچیکو کاکوتانی، منتقد نیویورک تایمز، معتقد بود که داستان‌سرایی شبیه رمان کوتاه به خوبی انجام شده‌است و نوشت: «رمان جدید خالد حسینی، و کوهستان به طنین آمد ممکن است ناخوشایندترین عنوان را در مجموعه کارهای او داشته باشد اما هنوز واثق‌ترین و از لحاظ عاطفی جذاب‌ترین داستان نویسنده تا به حال است. روان‌تر و بلندپروازانه‌تر از بادبادک‌باز (۲۰۰۳) است و روایتی پیچیده‌تر از یک‌هزار خورشیدرو (۲۰۰۷) دارد.»[20] کمال با گفتن «ساختار داستان فوق‌العاده هنرمندانه ایجاد شده است» با او موافقت کرد.[25] شرین ال بناهاوی، منتقد اسکوپ امپایر، افزود که تمرکز بر روی چندین شخصیت به خوانندگان اجازه می‌دهد تا تنوع فرهنگ افغانستان را بهتر درک کنند.[29]

ترجمه به فارسی

بیست ترجمه از این کتاب به فارسی با نام‌های مختلف و توسط مترجمان و ناشران متعددی منتشر شده‌است که بعد از کتاب راز با سی ترجمه مقام دوم را دارد.[30] چند نمونه:

  • و کوهستان به طنین آمد با ترجمه نسترن ظهیری (نشر ققنوس)
  • و کوه طنین انداخت با ترجمه مهگونه قهرمان (نشر پیکان)
  • و کوه‌ها طنین‌انداز شدند با ترجمه محسن عقبایی (نشر بهزاد)
  • و کوه‌ها انعکاس دادند با ترجمه شهناز کمیلی‌زاده (نشر در دانش بهمن)
  • پژواک کوهستان با ترجمه منصوره حکمی (نشر نگارینه)
  • و کوه‌ها طنین انداختند با ترجمه مریم مفتاحی (نشر آلما)
  • و پاسخی پژواک‌سان از کوهستان آمد با ترجمه شبنم سعادت (نشر افراز)
  • پژواک کوهستان با ترجمه شهناز مجیدی (نشر روشا)
  • کوه به کوه نمی‌رسد با ترجمه بیتا کاظمی (نشر باغ نو)
  • ندای کوهستان با ترجمه مهدی غبرایی (نشر ثالث)
  • و آوا در کوه‌ها پیچیدند با ترجمه مشترک زیبا گنجی و پریسا سلیمان‌زاده (نشر مروارید)
  • و کوه‌ها طنین‌انداز شدند با ترجمه منصوره وحدتی احمدزاده (نشر پارمیس)
  • و کوه‌ها طنین افکندند با ترجمه منیژه شیخ جوادی (نشر شمع و مه)
  • و کوهستان‌ها فریاد زدند با ترجمه عسل فامیلی (نشر ماهابه)
  • و کوهستان بازگفت… با ترجمه دیبا داودی (نشر حوض نقره)

جستارهای وابسته

منابع

  1. Medley, Mark (May 13, 2013). "Relative unease: Khaled Hosseini discusses And The Mountains Echoed". National Post. Archived from the original on 30 January 2018. Retrieved September 5, 2013.
  2. Italie, Hillel (June 2, 2013). "Khaled Hosseini on his new novel "And the Mountains Echoed"". Denver Post. Archived from the original on 30 January 2018. Retrieved September 5, 2013.
  3. "'And the Mountains Echoed' is a local best-seller". The Seattle Times. July 7, 2013. Archived from the original on 30 January 2018. Retrieved September 8, 2013.
  4. "Khaled Hosseini condemns Western 'fortress mentality'". Dawn.com. October 19, 2013. Archived from the original on 30 January 2018. Retrieved November 2, 2013.
  5. Jain, Saudamini (May 26, 2013). "Khaled Hosseini and his new book And The Mountains Echoed". Hindustan Times. Archived from the original on 30 January 2018. Retrieved August 25, 2013.
  6. "Siblings' Separation Haunts In 'Kite Runner' Author's Latest". NPR. May 19, 2013. Archived from the original on 30 January 2018. Retrieved September 5, 2013.
  7. Merschel, Michael (June 7, 2013). "Khaled Hosseini struggled with 'And the Mountains Echoed'". Dallas News. Retrieved September 5, 2013.
  8. Martin Wrenn, Jill (June 24, 2013). "Khaled Hosseini on parenthood and political asylum". CNN. Archived from the original on 30 January 2018. Retrieved September 5, 2013.
  9. Alter Mark, Lois (May 21, 2013). "Khaled Hosseini on And the Mountains Echoed". The Huffington Post. Archived from the original on 30 January 2018. Retrieved September 5, 2013.
  10. "New Khaled Hosseini Book To Publish in May 2013". Publishers Weekly. January 14, 2013. Archived from the original on 30 January 2018. Retrieved September 5, 2013.
  11. "And the Mountains Echoed". Los Angeles Times. Archived from the original on 30 January 2018. Retrieved September 5, 2013.
  12. "Purchase Khaled Hosseini's new novel for just £14.99". The Daily Telegraph. May 23, 2013. Archived from the original on 30 January 2018. Retrieved September 5, 2013.
  13. "Khaled Hosseini's tour for AND THE MOUNTAINS ECHOED announced exclusively by Entertainment Weekly!". Riverhead Books. February 21, 2013. Archived from the original on 28 September 2013. Retrieved September 5, 2013.
  14. Zarkaria, Rafia (May 28, 2013). "Resurrecting Afghanistan: Khaled Hosseini's 'And the Mountains Echoed'". The Daily Beast. Archived from the original on 30 January 2018. Retrieved September 5, 2013.
  15. Smith, Wendy (May 23, 2013). "Khaled Hosseini sets 'And the Mountains Echoed' against Afghan history". Los Angeles Times. Archived from the original on 30 January 2018. Retrieved August 24, 2013.
  16. Hoby, Hermione (May 31, 2013). "Khaled Hosseini: 'If I could go back now, I'd take The Kite Runner apart'". The Guardian. Archived from the original on 30 January 2018. Retrieved September 8, 2013.
  17. Brown, Helen (May 23, 2013). "And The Mountains Echoed, by Khaled Hosseini, review". The Daily Telegraph. Retrieved November 2, 2013.
  18. Pera, Mariam (July 3, 2013). "Khaled Hosseini Discusses Unforeseen Consequences". American Libraries Magazine. Archived from the original on 30 January 2018. Retrieved November 2, 2013.
  19. Al-Shawaf, Rayyan (May 17, 2013). "Khaled Hosseini examines generations connected by a Kabul villa in 'And the Mountains Echoed'". Miami Herald. Archived from the original on 30 January 2018. Retrieved November 2, 2013.
  20. Kakutani, Michiko (May 20, 2013). "Siblings Haunted by the Past, and by Afghanistan's Cycle of Misery". The New York Times. Archived from the original on 30 January 2018. Retrieved August 24, 2013.
  21. Hawthorne, Fran (May 18, 2013). "Khaled Hosseini's new novel captures the Afghan experience at home and abroad". The National. Archived from the original on 30 January 2018. Retrieved August 25, 2013.
  22. Balee, Susan (June 23, 2013). "Tales 'we're not entitled to'". Philly.com. Archived from the original on 30 January 2018. Retrieved August 25, 2013.
  23. Hensher, Philip (May 23, 2013). "And the Mountains Echoed by Khaled Hosseini – review". The Guardian. Archived from the original on 30 January 2018. Retrieved September 5, 2013.
  24. Linklater, Alexander (May 25, 2013). "And the Mountains Echoed by Khaled Hosseini – review". The Guardian. Archived from the original on 30 January 2018. Retrieved August 24, 2013.
  25. Kamal, Soniah (June 5, 2013). "Review: Khaled Hosseini finds light amid darkness in masterful "And the Mountains Echoed"". Atlanta Arts. Archived from the original on 20 April 2016. Retrieved August 25, 2013.
  26. Nance, Kevin (May 21, 2013). "And the Mountains Echoed". USA Today. Retrieved September 4, 2013.
  27. Hughes, Kim (May 16, 2013). "And the Mountains Echoed by Khaled Hosseini: Review". The Star. Archived from the original on 30 January 2018. Retrieved August 24, 2013.
  28. Akbar, Arifa (May 31, 2013). "And the Mountains Echoed, By Khaled Hosseini; A Fort of Nine Towers, By Qais Akbar Omar". The Independent. Archived from the original on 30 January 2018. Retrieved August 25, 2013.
  29. El Banhawy, Sherine (June 20, 2013). "And the Mountains Echoed". Scoop Empire. Archived from the original on August 12, 2013. Retrieved August 25, 2013.
  30. «ترجمه از یک کتاب خالد حسینی در بازار کتاب ایران». همشهری آنلاین. بایگانی‌شده از اصلی در ۳۰ ژانویه ۲۰۱۸. دریافت‌شده در ۲۳ مهر ۱۳۹۶.

پیوند به بیرون

مجموعه‌ای از گفتاوردهای مربوط به خالد حسینی در ویکی‌گفتاورد موجود است.
This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.