هفت کشور
هفت کشور، هفت بومی است که در اوستا از آنها سخن رفته است. نام این بومها در زبان پهلوی و جای آنها چنین است:
- ۱- اَرْزه در خاور
- ۲- سَوَه در باختر
- ۳- فِرَدَدَفْش در نیمروز (:جنوب)
- ۴- ویدَدَفْش در نیمروز (:جنوب)
- ۵- وُروبَرِشْن در شمال
- ۶- وُروجَرِشن در شمال
- ۷- خوَنیرَس در میانه
برترین این کشورها خونیرَس است که در پهناوری، به تنهایی، با آن شش دیگر برابر است و بامیک (:بامی) به معنی درخشان است. بنا بر این «خونیرَس بامی» بهترین سرزمینی است که مزدا آفریده است. هر کدام از این کشورها را سروری است و سرور سرزمین خونیرَس بامی «زردُشت» است.
ایرانیان قدیم بر حسب مملکتها جهان (ربع مسکون) را به هفت کشور قسمت کرده بودند.
ابوریحان بیرونی در التفهیم نموداری از این هفت کشور را اینچنین آورده است:
- کشور یکم: هندوستان
- کشور دوم: عرب و حبشستان
- کشور سوم: مصر و شام
- کشور چهارم: ایرانشهر
- کشور پنجم: صقلاب و روم
- کشور ششم: ترک و یأجوج
- کشور هفتم: چین و ماچین
در نوشتههای کهن، منظور از صقلاب یا سقلاب همان اسلاو میباشد که در جمع عربی به شکل صقالبه نوشته میشده است.
اسلاوها قومی از نژاد هندواروپاییاند که در شرق اروپا میزیند. مردمان روسیه، روسیه سفید، لهستان، جمهوری چک، اسلواکی، اسلوونی، یوگسلاوی، بوسنی و هرزگوین و بسیاری از کشورهای اروپای شرقی یا از این تبارند یا با اینان آمیخته شدهاند. در جریان جنگ دوم جهانی، و در پی حملهٔ آلمان نازی از یک سو و اتحاد شوروی از سوی دیگر به لهستان، شمار بسیاری از لهستانیها که از نژاد اسلاو بودند به ایران مهاجرت نمودند.
منابع
- ابوریحان بیرونی، التفهیم
- کَزّازی، میرجَلالُالدّین، «نامة باستان»، ویرایش و گزارشِ شاهنامة فردوسی (پوشینة نَخست: از آغاز تا پاتِشاهیِ منوچهر)، انتشاراتِ سازمانِ مطالعه و تدوینِ کُتبِ علومِ انسانیِ دانشگاهها (سَمْت)، تهران، چاپِ ششم، بهار ۱۳۸۶. شابِک: ۸-۴۷۳-۴۵۹-۹۶۴. رویه: ۲۵۰)