ضد اثباتگرایی
در علوم اجتماعی ، ضد اثباتگرایی(به انگلیسی antipositivism) (همچنین تفسیرگرایی(به انگلیسیinterpretivism) و نفیگرایی(به انگلیسی negativism) ) موضع نظری است که پیشنهاد می کند قلمرو اجتماعی را نمی توان با روش تحقیق علمی مورد استفاده در شناخت طبیعت مطالعه کرد و بررسی قلمرو اجتماعی نیاز به معرفت شناسی متفاوتی دارد. اساس معرفت شناسی ضداثباتگرایی اعتقاد بر این است که مفاهیم و زبانی که محققان در تحقیقات خود از آنها استفاده می کنند، برداشت های آنها از دنیای اجتماعی که در حال تحقیق ، مطالعه و تعریفش هستند را شکل می دهد. [1]
برخی محققین دلایل اخلاقی برای عدم امکان استفاده از روش تحقیق علمی در قلمرو اجتماعی ذکر میکنند، مثلا در یک مورد سروش میگوید:
"شما در عالم طبیعت ظاهراً در این زمینه احساس اشکال نمیکنید، میگویند آنتی بیوتیکها عفونتها را درمان میکنند، خوب، این یک قانون است که تشخیص آن هم با تجربه امکان دارد. حالا آیا در عالم انسانی هم همین روش جاری و موفق است؟ از نظر استوارت میل، بله، هیچ تفاوتی ندارد فقط عالم انسانی پیچیدهتر است، پارامترها و فاکتورهایش خیلی بیشتر است و شما در اینجا البته سرگیجه بیشتری میگیرید و سرگردانی شما بیشتر است و تکنیکها باید خیلی ظریفتر و پیچیدهتر باشد حتی گاهی شما اصلاً نمیتوانید دخالت و تجربه بکنید چون پارهای از عوامل اخلاقی جلوی شما را میگیرد. ما در مواجهه با طبیعت هیچ مشکل اخلاقی نداریم. در مقام تجربه، طبیعت را هر طور که دلمان بخواهد تکّه و پارهاش میکنیم و هیچ احساس ملامت و شرمی در وجدان خودمان نمیکنیم اما در عالم انسانی البته کار به وضع دیگری است. گوته میگفت نیوتون نور را شکنجه میکند. نیوتون منشورها را سر راه نور قرار میداد که از آنها عبور کند، بارها بشکند، از این یکی در آن یکی برود تا بالاخره شکست مطلوبی که او میخواست پیدا کند. گوته میگفت که حتی طبیعت را هم نباید اینطور شکنجه کرد. بگذارید که طبیعت به راه خود برود، اگر این را در عالم طبیعت بعضی تبعیت نکردهاند ولی در عالم انسانی قطعاً باید تبعیت کرد. ما به لحاظ اخلاقی در تجربههای انسانی مشکل داریم. روشن است که این همه بحثی که در زبانشناسی امروز در مورد استعداد فراگیری انسان نسبت به زبان مطرح است (چه زبانهای خارجی و چه زبان مادری)، مبتنی بر کاوشهایی است که تمام روی شرایط موجود انجام شده است و همه آنها از نقصانهایی برخوردار است. برای اینکه اخلاقاً کسی خود را مجاز نمیداندکه فرزندی را از دامن پدر و مادرش جدا کند و ببرد در جنگل و در میان حیوانات بگذارد و ببیند که در آخر چه از آب در میآید، آدم میشود؟ یا مثل حیوانات میشود یا در نیمه راه میماند؟ بله اینها گاهی استثناء اتفاق افتاده است و از همین نمونههای محدود ممکن است استنباطاتی بکنند، بیشتر از این نمیشود."[2]
جستارهای وابسته
- نظریه بنیادی
- کل نگری
- جامعه شناسی انسانی
- فلسفه علوم اجتماعی
- پساساختارگرایی
- کنش اجتماعی
- تعامل نمادین