ژوگه لیانگ
ژوگه لیانگ ((به پینیینی: Zhūgě Liàng)، (به چینی سنتی: 諸葛亮)، (به چینی سادهشده: 诸葛亮)؛ زاده ۱۸۱- درگذشت ۲۳۴) (ملقب به کانگ مینگ) صدراعظم دولت شو هان در طی دوره سه امپراتوری بود. از او به عنوان بزرگترین و کاملترین استراتژیست عصر خود یاد میشود. اغلب اوقات او را با لباس بلند گشاد و بادبزن از جنس پر به نقش میکشند. ژوگه لیانگ تنها یک استراتژیست نظامی یا یک سیاستمدار مهم نبود بلکه همچنین او یک دانشمند کامل و یک مخترع نیز بود. شهرت و اعتبار او به عنوان یک نابغه و دانشمند کامل حتی زمانی که در انزوا نیز زندگی میکرد افزایش یافت و لقب وولونگ (به معنی اژدهای خفته) را یافت.
ابتدای زندگی
ژوگه لیانگ در Yangdu به دنیا آمد. او در ابتدای سنین کودکی یتیم شد و به وسیله عمویش «ژوگه ژوان» پرورش یافت. بعدها او به پیروی از عمویش در Jing Province زندگی کرد جایی که به وسیله لیابیائو اداره میشد. بعد از فوت عمویش، لیانگ و برادرانش در Wolonggang ساکن شدند. عمده زندگی ساده او در ده سال بعد کشاورزی کردن در روزها و مطالعه و تحصیل در شبها بود.
ژوگه لیانگ از خواندن Liangfu Yin (یک کتاب از سرودهای مردم شادونگ محل تولد لیانگ) لذت میبرد. او همچنین دوست داشت تا با Guan Zhong و Yue Yi دو شخصیت تاریخی مقایسه شود. او دوستیهایش با دانشمندان و ادبای ناحیه را توسعه داد. مانند Xu Shu, Cui Zhouping, Meng Jian و Shi Tao. همچنین ژوگه لیانگ روابط نزدیکش را با خردمندان شناخته شدهای مانند Sima Hui و Pang Degong و Huang Chengyan حفظ میکرد. Huang Chengyan یک بار به ژوگه لیانگ گفته بود: من شنیدهام که تو به دنبال یک همسر هستی. من یک دختر زشت با صورتی زرد و سبزه دارم؛ ولی هوش و استعداد او با هوش تو تطابق میکند. ژوگه لیانگ هم با ازدواج با دختر او موافقت کرد.
خدمت و یاری به لیو بی
آشنایی اولیه با لیو بی
در این زمان لیو بی در ژیان تحت حکومت لیو بیائو ساکن میشود. لیو بی سیماهویی را ملاقات میکند که سیماهوی به او میگوید: «پیروان کنفوسیوس و محقان رایج چقدر دربارهٔ امور و مصالح جاری و پیش رو میدانند؟ آنهایی که امور پیش رو را تجزیه و تحیلیل میکنند نخبهاند.» ژوشو بعدها ژوگه لیانگ را به لیو بی توصیه میکند و لیو بی از ژوشو درخواست کرد تا ژوگه لیانگ با او ملاقات کند. ژوشو پاسخ داد: تو باید شخصاً با او دیدار کنی نمیشود او را برای دیدار با شما دعوت کرد و آورد! لیو بی بالاخره بعد از سه بار مراجعه شخصی توانست که ژوگه لیانگ را به خدمت بگیرد. ژوگه لیانگ Longzhong Plan را به لیو بی معرفی میکند و محل اقامتش را به منظور کمک به ژوگه لیانگ ترک میکند. لیو بی با ژوگه لیانگ روابط نزدیکی برقرار میکند و در اکثر موارد با او مشورت میکند. گوان یو و شانگ فی به شکایت از او میپردازند. لیوبی در جواب آنها میگوید: «حالا من کانگ مینگ را دارم. من مانند ماهی هستم که آب پیدا کردهام. من امیدوارم که شما سخنان ناخوشایندتان را متوقف کنید.» گوان یو و شانگ فی سپس دیگر شکایت نکردند.
به عنوان دیپلمات سیاسی
در سال ۲۰۸ (ژوگه لیانگ ۲۷ ساله است) لیو بیائو میمیرد و پسرش لیوکانگ جانشین او میشود. لیوکانگ هم استان جینگ را به سائو سائو تسلیم میکند. وقتی لیو بی خبر تسلیم لیوکانگ را شنید طرفدارانش اعم از سربازان و مردمانش را در راه مهاجرت به Xiakou رهبری میکند و در راه درگیری مختصری با نیروهای سائو سائو پیدا میکند. در حین این که لیو بی در Xiakou است ژوگه لیانگ را به دنبال لوسو به جانگ دونگ برای بحث با سان کوان به منظور اتحاد در برابر سائو سائو میفرستد.ژوگه لیانگ با سان کوان ملاقات میکند و دو راه حل را به او پیشنهاد میدهد: اگر شما قادر به مقاومت در برابر نیروهای مرکزی هستید پس چرا در مراحل بعد سائو سائو را نتوانید شکست دهید؟ اگر هم که نمیتوانید مخالفت کنید پس چرا نیروها و سرزمینهای جنوبی را به سائوسائو تسلیم نمیکنید؟ سپس نایب السلطنه «سان کوان»، ژویو، به تجزیه و تحلیل شرایط میپردازد و به نقاط ضعف نیروهای سائو سائو اشاره میکند. سان کوان در نهایت با اتحاد با لیو بی و جنگیدن با سائو سائو موافقت میکند. ژوگه لیانگ با همراهی لوسو به عنوان نماینده سان کوان به کمپ لیو بی بر میگردد تا تهیه و تدارک جنگهای آینده را ببیند.
به عنوان فرمانده لجستیک
اواخر سال ۲۰۸ نیروهای متحد لیو بی و سان کوان پیروزی قطعی را در برابر سائوسائو در نبرد صخرههای سرخ میزنند. سائو سائو به یی عقبنشینی میکند. در این حین لیو بی اقدام به تسخیر سرزمین جانگ نان میکند که بیشترش توسط استان جنوبی جینگ پوشیده شدهاست. ژوگه لیانگ در این زمان به عنوان مشاور نظامی فرمانده خانگی منصوب میشود. او به مسئولیت حاکم چند شهر برای جمعآوری سپاه منصوب میشود. در سال ۲۱۱ لیوژانگ فرماندار استان یی در پی حمله ژانگ لو از منطقه هانژونگ از لیو بی درخواست کمک کرد. لیو بی هم ژوگه لیانگ، گوان یو، شانگ فی و دیگران را به عنوان مسئول نظامی در جینگ ژو باقی گذاشت و خود رهبری نیروها به سمت غرب به عهده گرفت. لیو بی بیدرنگ با پیشنهاد لیوژانگ موافقت کرد اما مخفیانه برای تصرف سرزمین او نقشه میکشید. در سال بعد لیوژانگ قصد لیو بی را دریافت و این دو تبدیل به دشمن برای هم شدند و جنگ بین این دو برپا شد. ژوگه لیانگ، شانگ فی و ژائوفی نیروهای جداگانهای را برای کمک به لیوبی برای حمله به پایتخت لیوژانگ، چنگ دو" رهبری کردند.
لیو بی ژوگه لیانگ را به عنوان مشاور نظامی منصوب کرد و به او اجازه داد تا امور غرب را اداره کند. هرگاه لیو بی به منظور مبارزات نظامی از چنگ دو خارج میشد. ژوگه لیانگ در چنگ دو برای دفاع میماند و جریان تهیه تدارکات را برای سربازان بهطور مداوم تضمین میکرد. در ۲۲۱ در پاسخ به برکناری امپراتور ژیان توسط سائوپی (از تخت امپراتوری هان) زیردستان لیو بی به لیو بی توصیه کردند تا خود را امپراتور معرفی کند. بعد از امتناع اولیه لیو بی از این امر، سرانجام ژوگه لیانگ لیو بی را برای پذیرفتن این کار و فرمانروایی شو هان متقاعد کرد. لیو بی هم ژوگه لیانگ را به عنوان صدراعظم منصوب کرد و به او مسئولیت پیشکاری امپراتوری را داد جایی که لیانگ کارهای منشیان و دبیران را به عهده میگرفت. بعد از مرگ شانگ فی، ژوگه لیانگ به عنوان مدیر ملازمان منصوب شد.
پایان کار لیو بی و وفادری لیانگ به او
در بهار سال ۲۲۲ لیو بی پس از شکست در "جنگ ژیائوتینگ"(ناشی از عدم گوش دادن به نصیحتهای ژوگه لیانگ مبنی بر نجنگیدن با وو) در یونگ آن منزوی شد و از کارهای حکومتی کنارهگیری کردو بهطور جدی مریض شد. لیو بی به پسرش لیوچان دستور داد تا امور کشور را به همراه ژوگه لیانگ اداره کند و به او به عنوان پدرش بنگرد. او (لیوبی) ژوگه لیانگ را از چنگ دو فراخواند و به او گفت: "تو ۱۰ برابر سائو پی باهوشتر هستی و در تأمین امنیت و انجام مأموریت بزرگ ما توانا هستی. اگر پسر من قابل کمک بود به او کمک کن. اگر برایت اثبات شد که او بیکفایت است میتوانی که او را برکنار کنی و خودت به تخت بنشیتی ." ژوگه لیانگ گریان به او پاسخ داد: "من قسم میخورم که حداکثر و نهایت خدمت را بدون هیچ شک و تردیدی و با نهایت وفاداری نسبت به تو برای تحقق هدف مان (متحد کردن چین) تا لحظه مرگم انجام میدهم." این عهد به بزرگترین دغدغه ژوگه لیانگ در سالهای پایانی عمرش تبدیل شد.
خدمت و یاری به لیوچان
به عنوان نایب السلطنه
بعد از مرگ لیو بی، لیوشان به تخت امپراتوری شو هان صعود کرد. ژوگ لیانگ بعد از مرگ لیو ابتدا قسمت هایی از جینگژو را تصرف نمود سپس ارتش لوزون و ارتش وی را در جنیگژو و شیلن یانگ در چند مرحله شکست داد و بعد از سر و سامان دادن اوضاع در بخش های شرقی شو به شو برگشت.لیوشان برای ژوگه لیانگ مکان و دفترکاری را ساخت. بعد از مدتی کوتاه ژوگه لیانگ به فرمانداری استان یی و اداره امور کل کشور منصوب شد.سپس او ابتدا نیروهایی را برای سرکوب شورش های داخلی در سیچوان فرستاد سپس او ماچائو را برای اشغال وودو در شمال بعد از شکست دادن کائو ژن فرستاد و همچنین ژنرال وانگ پینگ را هم برای پس گرفتن شانگ یونگ فرستاد و ماسو و وی یان را برای اشغال سرزمین های جنوبی که به دست فرماندهان ینگ کای گائو دینگ و منگ هو رهبری میشدن فرستاد و توانست در کمتر از یک سال تمام این سرزمین ها را تصرف کند و قلمرو شو را گسترش دهد.او «دنگ ژی» و «چن ژن» را برای ایجاد صلح با ووی شرقی فرستاد و دوباره با آنان وارد اتحاد شد. ژوگه لیانگ همچنین بهطور مداوم نمایندگانی را برای بهبود روابط دیپلماتیک به وو میفرستاد.او بعد از سرکوب شورش ها و شکست وو و وی در چند مرحله و ایجاد اتحاد با وو توانست در شو ثبات برقرار کند و دوباره آماده جنگ شود. به همین دلیل لیو چان دستور داد فرماندهان شو تا سه سال به جمع آورری سرباز و جمع کردن آذوقه و تجهیزات بپردازند.
لشگرکشی به جنوب
در طول فرمانروایی او به عنوان نایب السلطنه، ژوگه لیانگ هدف اصلی شو را احیای سلسله هان قرار داد؛ که این دیدگاه شو باعث غضب سائو وی شد. ژوگه لیانگ فکر میکرد که برای حمله به وی در ابتدا وحدت و یکپارچگی در شو نیاز است. ژوگه لیانگ نگران بود که قبایل محلی برای شورش با قبایل نانمان در نانژونگ همکاری کنند. او از ترس اینکه در زمان حمله به وی در شمال، دهقانان در چنگ دو شورش بکنند اول به فکر ساکت کردن آنان افتاد.
در بهار سال ۲۲۵ قبایل بومی منگ، گائو، ژو و منگ را شامل میشدند که کنترل تعدادی از شهرهای جنوب را در دست داشتند. پس ژوگه لیانگ یک لشگرکشی را تدارک دید. ماسو پیشنهاد کرد که آنها به جای صرف نیرو برای در هم شکستن قبایل جنوبی قلبهای آنها را با خود همراه سازند تا از کمکهای آنها بهرهمند شوند. به این منظور او ۷ بار رهبر شورشیان، منگ هو، را شکست داد و بعد از هر بار شکست دادن او را آزاد میکرد تا خودش تسلیم شود. او سرانجام که متوجه شد شانسی در برابر ژوگه لیانگ ندارد خودش را به ژوگه لیانگ تسلیم و نسبت به شو ابراز وفاداری کرد. ژوگه لیانگ هم او را به عنوان فرماندار منطقهای منصوب کرد.
لشکرکشی به شمال
بعد از آرام ساختن نانمان ژوگه لیانگ به نیروهای شو دستور داد تا خود را برای حملهای در ابعاد بزرگ به وی آماده شوند. مادامی که در ۲۲۷ در هانژونگ بود یابودی نوشت که در آن به اصول لشگرکشی اشاره کرد و نصیحتهایی را برای داشتن حکومت خوب به امپراتور کرده بود. از ۲۲۸ تا ۲۳۴ لیانگ ۵ بار لشگرکشی به وی را تدارک دید که به جز یک مورد همگی ناموفق بودند. در اولین لشگرکشی او جیانگ (یکی از سرداران جوان وی) را متقاعد به تسلیم شدن و پیوستن به خود کرد. جیانگ وی بعدها به یکی از سرداران بزرگ شو تبدیل شد و آرمانها و عقاید ژوگه لیانگ را به ارث برد. دستاوردهای دائمی شو عبارت بودند از پیروزیهای خفیف بر وی، تصرف یینپینگ و مهاجرت دادن جمعیت وی به شو که با این وجود تلفات لشکر ژوگه لیانگ بیش از ۵ درصد نبود و تدارکات و آذوقه همواره در دسترس بود (با فرض جمعیت ۲۰۰ هزار نفری لشکر شو).
و سرانجام پایان کار ژوگه لیانگ
در بهار سال ۲۳۱ پس از پیروزیهای متعدد، ژوگه لیانگ سرانجام در نبرد «کوه کی» با سیما یی روبرو شد. جنگ کوه کی از نظر تلفات سنگینترین جنگ در میان ۵ جنگ دیگر بود. بعد از ۳سال و در سال ۲۳۴ ژوگه لیان و سیما یی به بنبستی در جنگ دشت وانژونگ رسیدند، اما ژوگه لیانگ با دادن طعمه برنج آغشته به روغن اردوگاه سیما یی را به آتش کشید و چیزی به مرگ سیما یی نمانده بود که یک باران بی موقع آتش را خنثی و از مردن سیما یی جلوگیری کرد. صرف انرژی روی کارهای ریز و درشت ارتش ژوگه لیانگ را به جد مریض کرده و بهطور ناگهانی در پاییز ۲۳۴ و در سن ۵۴ سالگی مرد. قبل از مرگ او جیانگ وی و فی یی را به عنوان نخستوزیر بعد از خود توصیه کرد. او بنابر بر وصیتش در کوه دیجیجان سوزانده شد و پس از مرگش عنوان مقام وفادار و نظامی ارشد توسط لیوشان به او داده شد. آخرین ترفندش این بود که به سرداران مورد اعتماد خود دستور داد مجسمهاش را بسازند تا بدینوسیله سیما یی را بترسانند و زمان لازم را برای عقبنشینی ارتش شو به «هان ژونگ» بدست آورند. پس از مرگ سیمایی به ستایش وی پرداخت و از وی به عنوان بهترین و نابغهترین شخص در عصر خود نام برد و ابراز نمود که اگر مدتی دیگر او زنده میماند بی شک راه حلی برای پیروزی بر وی پیدا میکرد و به رؤیای خود میرسید. پس از مرگ سیما یی نوهٔ وی رؤیای اتحاد سه قلمرو را تحقق بخشید و کل چین را یکبار دیگر متحد کرد.