پنوموآنسفالوگرافی
پنوموآنسفالوگرافی (به اختصار PEG ؛ همچنین به عنوان "مطالعه هوا" نیز نامیده می شود) یک روش پزشکی رایج بود که در آن بیشتر مایعات مغزی نخاعی (CSF) با استفاده از یک پونکسیون کمری از اطراف مغز تخلیه و با هوا ، اکسیژن ، یا هلیوم جایگزین می شدند. این عمل باعث می شد ساختار مغز در تصویر اشعه ایکس با وضوح بیشتری نمایش داده شود. این فرایند از ونتیکولوگرافی مشتق شده است. ونتیکولوگرافی روشی ابتدایی و قدیمیست که در آن هوا از طریق سوراخهایی که در جمجمه ایجاد شده، به بدن تزریق می شود.
Pneumoencephalography | |
---|---|
تشخیص پزشکی | |
ICD-9-CM | 87.01 |
سرعنوانهای موضوعی پزشکی | D011011 |
این روش در سال 1919 توسط جراح مغز و اعصاب آمریکایی والتر دندی معرفی شد [1] و تا اواخر دهه 1970 که با تکنیک های مدرن تصویربرداری عصبی پیچیده و کم تهاجم جایگزین شد، به طور گسترده ای مورد استفاده قرار گرفت.
روش انجام
گرچه پنوموآنسفالوگرافی مهمترین راه تشخیص محل ضایعات مغزی در زمان خود بود، با این وجود به دلیل شدت درد وارده به بیمار، به طور کلی توسط بیماران هوشیار چندان مورد استقبال قرار نمی گرفت. پنوموآنسفالوگرافی طیف وسیعی از عوارض جانبی را به همراه داشت، از جمله سردرد و استفراغ شدید، که اغلب تا مدت زیادی پس از انجام این روش هم با فرد باقی می ماندند. [2] در طول مطالعه، کل بدن بیمار به موقعیت های مختلفی چرخانده می شود تا هوا بتواند مایع مغزی نخاعی را در نواحی مختلف سیستم بطن و اطراف مغز جابجا کند. بیمار به یک صندلی پشت باز، بسته می شود که اجازه می دهد سوزن نخاع، وارد بدن شود. در صورت بیهوش نبودن بیمار، این اتفاقات میتواند باعث ناراحتی و نارضایتی فرد شود. یک روش مرتبط، پنومومیلوگرافی است که در آن از گاز برای بررسی کانال نخاع استفاده می شود.
محدودیت ها
پنوموآنسفالوگرافی از تصاویر ساده اشعه X استفاده می کند که برای تشخیص بافت های نرم مانند مغز کیفیت چندانی ندارند. علاوه بر این، تمام ساختارهای تصویربرداری شده بدن، روی هم قرار گرفته اند، که این امر امکان بررسی بخش های خاصی از بدن که مورد توجه هستند را دشوار می کند (برخلاف اسکنرهای مدرن که قادر به تولید برش های مجازی از بدن، از جمله بافت های نرم هستند). بنابراین، پنوموآنسفالوگرافی معمولاً ناهنجاری ها و عوامل غیر معمول در بدن را به طور مستقیم تصویر نمی کند، بلکه اثرات ثانویه آنها را نمایش می دهد. ساختار کلی مغز شامل شکاف ها و حفره هایی است که توسط CSF پر می شوند. هم مغز و هم CSF سیگنال های مشابهی را در تصویر اشعه ایکس تولید می کنند. با این حال، تخلیه CSF باعث افزایش کنتراست بین ماده مغز و شکافهای (اکنون تخلیه شده) داخل و اطراف آن می شود که به صورت سایه های تیره بر روی عکس اشعه X نشان داده می شوند. هدف از پنوموآنسفالوگرافی ترسیم این ساختارهای پر از هوای به وجود آورنده سایه است تا بتوان شکل و محل آنها را در بدن تعیین کرد. پس از این مرحله، یک رادیولوژیست باتجربه فیلم های اشعه ایکس را بررسی می کند تا متوجه شود آیا شکل یا محل این ساختارها به دلیل وجود انواع خاصی از ضایعات در بدن، مخدوش شده و تغییر شکل داده است یا خیر. این همچنین بدان معنی است که برای این که ضایعه ای در تصویر قابل مشاهده باشد، ضایعه باید یا در لبه ساختارها واقع شود یا اگر در جای دیگری از مغز قرار دارد، باید به اندازه کافی بزرگ باشد تا بتواند بافت های سالم اطراف را تا حدی تحت فشار قرار داده که باعث ایجاد تغییر در شکل حفره های پر از هوای موجود در فواصل دورتر شوند. (در نتیجه در این روش، تومورهای تشخیص داده شده از فواصل دوتر، احتمالاً تومورهای نسبتاً بزرگی هستند.)
علیرغم فواید کلی این روش، پنوموآنسفالوگرافی قادر به تصویربرداری از بخشهای عمده ای از مغز و سایر ساختارهای سر نیست. این مشکل تا حدی با افزایش استفاده از آنژیوگرافی به عنوان یک ابزار تشخیصی مکمل جبران شده که اغلب در تلاش برای پی بردن به وضعیت آسیب شناسی غیر عصبی-عروقی از ویژگی های عروقی ثانویه آن است. این آزمایش اضافی هم، خصوصاً به دلیل تکنیک های ابتدایی کاتتریزاسیون و مواد حاجب زیان آور آن دوران، چندان کم خطر نبود. یکی دیگر از معایب پنوموآنسفالوگرافی این بود که خطرات و ناراحتی ناشی از این روش باعث می شد که امکان تکرار مطالعات وجود نداشته باشد و درنتیجه، ارزیابی پیشرفت بیماری با گذشت زمان، به کاری سخت تبدیل می شد.
کاربرد کنونی
روش های تصویربرداری مدرن مانند MRI و CT ، پنوموآنسفالوگرافی را منسوخ کرده است. استفاده بالینی گسترده از ابزارهای تشخیصی با استفاده از این فن آوری های مدرن از اواسط تا اواخر دهه 1970 آغاز شد. این تکنیک ها، نه تنها قادر به بررسی غیر تهاجمی تمام قسمتهای مغز و بافت های اطراف آن هستند، بلکه با انجام این کار با جزئیاتی بسیار بیشتر از آنچه در گذشته با اشعه ایکس ساده ممکن بود، در زمینه تصویربرداری عصبی انقلابی به پا کردند. بنابراین امکان مشاهده مستقیم و تعیین دقیق محل ناهنجاری های بافت های نرم موجود در جمجمه به وجود آمد. این موضوع باعث بهبود شایان توجه کیفیت نتایج آزمایش های بیماران، در عین کاهش ناراحتی و درد آنان شد. [3] امروزه پنوموآنسفالوگرافی صرفاً در حوزه تحقیقات کاربرد دارد و در شرایط نادر مورد استفاده قرار می گیرد.
همچنین ببینید
لینک های خارجی
- نورورادیولوژی در دوران قبل از CT - ارائه ای درباره تکنیک های نورورادیولوژی تاریخی از دانشکده پزشکی ییل. بحث در مورد پنوموآنسفالوگرافی تقریباً 21 دقیقه پس از ارائه آغاز می شود.
منابع
- «The Society of Neurological Surgeons». web.archive.org. ۲۰۱۹-۰۱-۱۰. دریافتشده در ۲۰۲۱-۰۴-۲۱.
- White, Y. S.; Bell, D. S.; Mellick, R. (1973-02-01). "Sequelae to pneumoencephalography". Journal of Neurology, Neurosurgery & Psychiatry. 36 (1): 146–151. doi:10.1136/jnnp.36.1.146. ISSN 0022-3050. PMC 494289. PMID 4691687.
- Leeds, Norman E.; Kieffer, Stephen A. (2000-11-01). "Evolution of Diagnostic Neuroradiology from 1904 to 1999". Radiology. 217 (2): 309–318. doi:10.1148/radiology.217.2.r00nv45309. ISSN 0033-8419.