ویولت بودلر
ویولت بودلر نام شخصیتی است در ماجراهای بچههای بدشانس

مشخصات
او٬در طول ماجراها از ۱۴ تا ۱۶ ساله میشود٬شخصیت مثبت٬یک خواهر و یک برادر دارد٬فرزند ارشد خانواده است٬داراری ثروتی بزرگ است، موهای بلند و مشکی دارد.
بازیگر
در سرگذشت ناگوار بازیگر نقش این این شخصیت امیلی براوینگ است. در سریال ماجراهای ناگوار بازیگر نقش این شخصیت مالینا ویسمن است.
خصوصیات اخلاقی
علاقه شدیدی به اختراع کردن دارد٬موقع اختراع کردن موهایش را میبندد٬برادر و خواهر خود بسیار دوست دارد٬چند بار در طول داستان آنها را نجات دادهاست.
سرگذشت
کتاب اول
شروع ناگوار در پایان داستان ممکن بود به ازدواج کنت الاف در بیاید، با زیرکی و امضا کردن سند ازدواج با دست چپ (راست دست بود) . برای نجات سانی بودلر قلاب چند شاخه اختراع کرد.
کتاب دوم
در سالن خزندگان او در پایان داستان با پیدا کردن مدرک از چمدان استفانو هویت جعلی او را فاش میسازد.
کتاب سوم
در پنجره بزرگ قایق بادبانی را هدایت میکند تا جان عمه جوزفین را نجات دهد
کتاب چهارم
در کارگاه مصیبتبار در پایان داستان روش از بین بردن هیپنوتیزم کلاوس را پیدا میکند
کتاب پنجم
در مدرسه سختگیر او کفش های صدادار برای فراری دادن خرچنگ ها اختراع می کند
کتاب ششم
در آسانسور قلابی او یک مشعل جوشکاری میسازد و برای نجات خودشان از چاه آسانسور طنالی محکم با گره زبان شیطان می سازد.
کتاب هفتم
در دهکده شوم او خانه متحرک هوای گرم خودکفا را که هکتور ساختهاست تعمیر میکند و با اختراع دئوس اکس ماکینا خود و خواهر و برادرش را از زندان نجات می دهد.
کتاب هشتم
در بیمارستان خطرناک جان خود، خواهر و برادرش را با اختراع یک بلندگو نجات میدهد و توسط یک عمل جراحی کاملا غیر ضروری به نام کرینیو اکتومی نزدیک به مرگ می شود ولی کلاوس و سانی او را نجات می دهند
کتاب نهم
در سیرک مرگباربا استفاده از وسایل کنت الاف برای خود٬خواهر و برادرش یک هویت جعلی میسازد.
کتاب دهم
در آبشار یخ زده جان خود و کلاوس را با اختراع یک ترمز و یک لوژ نجات میدهد. همچنین برای بالا رفتن از کوهستان یخ زده برای خودش و کوئیگلی کواگمایر چنگال هایی در زیر کفش هایشان اختراع می کند.
کتاب یازدهم
در غار غمانگیز با استفاده از حافظه خود جان خواهرش سانی را نجات میدهدو کشف می کند که کسی که مرکز تحقیقات گرگور انویسل را آتش زده، فرنالد ویدرشینز( مرد دست قلابی) است.
پانویس
منابع
سری کتابهای ماجراهی بچههای بد شانس