هژبر یزدانی

هُژَبر یَزدانی (۱۳۱۳ در سَنگسر (مهدی‌شهر کنونی) - ۲۹ فروردین ۱۳۸۹ در کاستاریکا) از جمله افراد کلیدی در صحنۀ اقتصاد ایران در پیش از انقلاب ۵۷ بود.همچنین وی یکی از افراد موثر در تصرف بخشی از زمین های حاصلخیز ایران توسط آمریکایی ها بود.

هژبر یزدانی
زادهٔ۱۳۱۳
سنگسر (مهدی‌شهر کنونی)، ایران
درگذشت۲۹ فروردین ۱۳۸۹
۱۷ آوریل ۲۰۱۰
سان خوزه،کاستاریکا
مدفنکاستاریکا
ملیتایرانی
همسر(ها)بهمنه درخشانی (ازدواج ۱۳۳۱)
فاطمه جدلی عراقی (ازدواج فروردین ۱۳۴۵)
فرزندانکیومرث، نادر، کاوه، لیلی، نسرین و کتایون
والدینرضاقلی (پدر)

زندگی‌نامه

هژبر یزدانی فرزند رضاقلی، تحصیلات ابتدایی خود را از کلاس اول تا پنجم در تهران در دبستان زند و کلاس ششم ابتدایی را در دبستان جمشید جم و دورۀ متوسطه را تا کلاس پنجم در دبیرستان فیروز بهرام و دیپلم متوسطه را از دبیرستان مدرس اخذ کرد.

پدرش گله‌داری ساده بود و مدتی هم به عنوان (چریک) دولتی در دورۀ رضا شاه پهلوی در خدمت ارتش بود. او پیرو آیین بهایی بود.[1]

زندگی شخصی

هژبر دو بار ازدواج کرد؛ در سال ۱۳۳۱ با بهمنه درخشانی و در فروردین ۱۳۴۵ با فاطمه جدلی عراقی.

یزدانی صاحب سه پسر به اسامی: کیومرث، نادر و کاوه و سه دختر به نام‌های: لیلی، نسرین و کتایون بود.

یزدانی در اقتصاد

به گفتۀ میلانی یزدانی امپراتوری خود را بر پایۀ پشتیبانی دو نفر ساخت: نصیری سمنانی و عبدالکریم ایادی شهمیرزادی، پزشک مخصوص شاه.[2] هژبر توانسته بود با رشوه دادن به مدیران بانک پرداخت چک‌هایش را به تعویق بیندازد و با استفاده از چک‌های فاقد موجودی ولی برگشت نخورده سهام بانک‌های مختلف را بخرد. رئیس بانک مرکزی وقت، حسنعلی مهران، متوجه این مسئله شد و آن را با نخست‌وزیر امیرعباس هویدا در میان گذاشت. هویدا از هژبر خواست تا سامانۀ بانکی را به حال خود وا گذارد و در عوض در بازار گوشت سرمایه‌گذاری کند. چندی پس از این ملاقات، رئیس بانک مرکزی نامه‌ای شدیداللحن از دادگستری دریافت کرد که چرا برای کارآفرین زحمت‌کشی همچون هژبر یزدانی درد سر ایجاد می‌کند. هژبر پس از این نامۀ حمایت‌آمیز به دفتر هویدا رفت و به مسئول دفترش گفت «به رئیست بگو من بانک را گرفتم».[3] در واقعۀ خرید «بانک ایرانیان»، هنگامی که آذر ابتهاج از اعضای هیئت مدیرۀ بانک متوجه شد یزدانی ۲۸ درصد از سهام بانک را بی‌صدا خریده‌است، با ایادی، که فکر می‌کرد از یزدانی پشتیبانی می‌کند، ملاقات کرد و از او خواست جلوی تصاحب ستیزه‌جویانه بانک توسط یزدانی را بگیرد؛ ولی ایادی با این استدلال که پولی که یزدانی می‌پردازد کافی است، کمکی نکرد و نهایتاً با پا در میانی شاه یزدانی سهام ابتهاج را به سه برابر قیمت بازار خرید.[4]

حسین فردوست هم حمایت ایادی از هژبر را از عوامل مهم و موثر در رسیدن به قدرت اقتصادی برمی‌شمارد و در خاطرات خود می‌نویسد:

«هژبر یزدانی با حمایت ایادی به قدرتی تبدیل شد و اراضی وسیعی را در کرمانشاه و مازندران و اصفهان و غیره در اختیار گرفت و برای من معلوم شد که تمام این وجوه متعلق به بهاییان است و این معاملات را یزدانی برای آنها ولی به نام خود انجام می‌دهد.»

فردوست همچنین در مورد چگونگی و میزان قدرت وی در معاملات می‌نویسد:«چند مورد از معاملات یزدانی را شخصا شنیدم، یک روز ابتهاج، مدیر عامل بانک ایرانیان، به من تلفن کرد که از این پس در بانک ایرانیان سمتی ندارد و تمام سهام بانک و ساختمان و وسایل آن به هژبر یزدانی فروخته شده است. یک روز هم سمیعی رییس بانک توسعه کشاورزی‌، به من شکایت کرد که فرد بی‌تربیتی با دو گارد مسلح به مسلسل بدون اجازه وارد دفتر کارم شده و گفته که نامش یزدانی است و می‌خواهد سهام بانک با ساختمان و وسایل به او واگذار شود.! سمیعی پاسخ داده که این امر منوط به اجازه وزارت کشاورزی و تصویب دولت است. یزدانی با خشونت جواب داده که ترتیب آن را هم می‌دهم.»

در جای دیگر فردوست در مورد حمایت بی‌دریغ دربار پهلوی از هژبر چنین می‌نویسد:

«در حوالی سال ۱۳۵۴ شکایتی از معینیان رییس دفتر مخصوص شاه به دستم رسید مبنی بر این که هژبر یزدانی در سنگسر به مراتع چوپان‌ها تجاوز کرده و برای آنان مزاحمت ایجاد می‌کند. محمد‌رضا دستور داده بود که تحقیق و گزارش شود. دو افسر را به همراه عکاس ساواک به منطقه اعزام کردم. در مراجعت، گزارش آنان حاکی از این بود که اهالی ده مرزن‌آباد در ارتفاعات سنگسر همه بهایی هستند و رییس آنها هژبر یزدانی است و آنها همه مراتع ده مجاور را که مسلمان نشین است،‌به زور تصرف کرده‌اند. مدارک مستند جمع‌آوری شد و آلبومی نیز تهیه و ضمیمه گزارش شد و مستقیما به اطلاع محمد‌رضا رسید. فردای آن روز سپهبد ایادی تلفن کرد و گفت شاه گزارش را به من نشان داده، ‌گزارش سراپا مغرضانه است و به شاه گفتم و ایشان دستور داد که مجددا هیات بی‌غرضی را اعزام دارید! پاسخ دادم که گزارش هیات مستند است و اعزام مجدد مفهومی ندارد و افزودم که شاه می‌خواهد یزدانی به مناطق چرای دیگران تجاوز نکند من که مدعی نیستم. به هر حال یزدانی به کار خود ادامه داد.»[1]

حواشی

یزدانی در زمان انقلاب در زندان بود تا اینکه یک تیمسار و چند تن دیگر با خودرو ساختمان دیوار زندان را شکستند و او را نجات دادند. او مدتی در سنگسر مخفی ماند و نهایتاً با گذرنامۀ جعلی از ایران فرار کرد و به آمریکا رفت. سپس به کاستاریکا رفت به این دلیل که این کشور قوانین سختی در انتقال افراد به دیگر کشورها داشت و او در این مورد در امان می‌ماند. در کاستاریکا با مقامات کشور دوست شد و به بانکداری روی آورد. در هنگام ملاقات میلانی با او بانک او به دلیل سرمایه‌گذاری در قهوه و پایین آمدن قیمت جهانی قهوه ورشکست شده بود و افراد زیادی از قشرهای طبقات متوسط که در بانک او سپرده‌گذاری کرده بودند پس‌انداز خود را از دست داده بودند. چندی بعد، یکی از فرزندان او دزدیده شد و پس از یازده ماه برگردانده شد.

یزدانی در ۱۳ خرداد ۱۳۱۳ به دنیا آمد و شمارۀ شناسنامه‌اش ۱۱۳ بود. به گفتۀ خودش او هر هفته در قرعه‌کشی‌های لاتاری آمریکا با شمارۀ ۱۳ شرکت می‌کرد.

به گفتۀ عباس میلانی هنگامی که پسر محسن رضائی از ایران فرار کرد مدتی را در منزل هژبر در کاستاریکا گذارند. میلانی که در خانۀ شخصی هژبر با او ملاقات داشته‌است، می‌گوید وقتی از او دربارهٔ چرایی این امر پرسیدم، گفت «حتماً جای دیگری نداشته‌است».[5]

درگذشت

سرانجام هژبر در تاریخ ۱۷ آوریل ۲۰۱۰ در مزرعۀ شخصی خود در کاستاریکا درگذشت. به گفتۀ فرزند ارشدش نادر، وی وصیت کرده بود که در زادگاهش سنگسر (مهدی‌شهر) دفن شود اما مسئولان وقت اجازۀ عمل به وصیت او را ندادند.

پانویس

  1. «از چوپانی تا انگشتر 5 میلیون دلاری». روزنامه دنیای اقتصاد. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۱۲-۰۶.
  2. ایرانیان نامدار، نوشتۀ عباس میلانی، ص ۴۷۱. قابل دسترسی در اینجا
  3. ایرانیان نامدار، نوشتۀ عباس میلانی، ج ۲، ص ۸۰۵. قابل دسترسی در اینجا
  4. ایرانیان نامدار، نوشتۀ عباس میلانی، ج ۲، ص ۷۴۲–۷۴۳. قابل دسترسی در اینجا
  5. ایرانیان نامدار، نوشتۀ عباس میلانی، ج ۲، ص ۷۹۹–۸۰۷. قابل دسترسی در اینجا

پیوند به بیرون

This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.