راغب حرب
راغب حرب (۱۹۵۲ - ۱۹۸۴ میلادی)، یکی از رهبران مقاومت لبنان و روحانی مسلمان است.
تحصیلات
راغب حرب در سن هفت سالگی برای فراگیری علوم ابتدایی به مدرسهای در جبشیت و برای دوره دبیرستان به منطقه نبطیه رفت. در اوایل سال ۱۹۶۹ برای تحصیل علم به بیروت رفت و یک سال بعد به نجف اشرف سفر کرد. در سال ۱۹۷۴ در پی تبعید رژیم بعثی عراق به لبنان بازگشت. او پس از بازگشت از عراق امام جمعه جبشیت شد و توانست از اهالی این شهر برای مقاومت اسلامی نیروهای زیادی جذب کند.
فعالیتها
او به مسائل فقرا اهتمام زیادی داشت و با کمک جمعیّت فرهنگی خیریّه توانست پرورشگاه سیده زینب را تأسیس کند. همچنین «خانه پول مسلمانان» را ایجاد کرد. حرب همچنین در شهر شرقیه مدرسهای ابتدایی تأسیس کرد.
اشغالگری اسرائیل
در مدّت اشغال اسرائیل در سال ۱۹۷۸ ایشان به صورت پنهانی به خانواده شهدا، مجروحین و اسیران کمک میکرد؛ که باعث ایجاد «بنیاد شهید لبنان» یکی از مؤسسات زیرمجموعه حزبالله شد.
در ۱۹۸۲ هنگامی که وی برای شرکت در کنفرانسی اسلامی در ایران بود خبر حضور اسرائیل در لبنان را شنید و بلافاصله تصمیم به بازگشت گرفت و خود را به شهر جبشیت رساند.
هنگام اشغال جنوب لبنان توسط اسرائیل، روزی یکی از اشغالگران دست خود را به قصد مصافحه با شیخ دراز کرد ولی وی با او دست نداد. او پرسید: مگر دست ما نجس است؟ شیخ گفت: شما اشغالگرید، از این جا بروید، ما را با شما کاری نیست؛ و این جمله مشهورش را بر زبان آورد که: موضع ما سلاح است و مصافحهمان به منزله اعتراف.
سربازان اسرائیل چندین بار به خانه وی حمله بردند که معروفترین آن در دسامبر ۱۹۸۲ بود. در آن حمله آنان نتوانستند به وی دست پیدا کنند پس در مقابل این شکست به آزار کودکان بیسرپرستی پرداختند که وی به واسطه کامل نبودن ساختمان پرورشگاه سیده زینب، در خانه خود پناهشان داده بود. دشمن برای پیدا کردن وی جاسوس تعیین کرد و نهایتاً وی را یافت.
در ۸ مارس ۱۹۸۳ نزدیک ساعت ۲ بامداد، نیروهای اسرائیلی به محل سکونت وی که منزل پسرخاله اش بود حمله بردند و وی را با چشمان بسته به پایگاه اطّلاعاتی در نزدیک شهر زبدین و سپس به بازداشگاه انصار و بعد از آن به مرکز اطّلاعات شهر صور منتقل کردند تا فرماندهان بزرگ صهیونیست بتوانند کسی را که آنان را این گونه به وحشت انداخته بود ببینند.
طی شکنجههای جسمی و روحی از وی خواستند جنوب را ترک کند که وی سر باز زد. همچنین وی درخواست صهیونیستها را برای تشکیل جلسهای در منزلش رد کرد.
اسرائیل در پی فشارهای مردمی پس از ۱۷ روز او را آزاد کرد.
مرگ
در شب جمعه ۱۶ فوریه ۱۹۸۴ وی قرائت دعای کمیل را به پایان رساند و با تعدادی از دوستانش در خانهای در همسایگی خانه خود مشغول شب زندهداری شد. پس از خروج صهیونیستها بر وی آتش گشودند و وی را کشتند.