داعی صغیر
ابومحمد حسن بن قاسم بن الحسن بن علی بن عبدالرحمن المعروف بشجری بن القاسم بن الحسن بن امیر زیدبن الحسن السبط بن علی بن ابی طالب ملقب به داعی صغیر چهارمین امیر علویان طبرستان پس از ابوالحسین احمد فرزند ناصرالحق اطروش بود. در زمان زندگی اطروش حسن بن قاسم سپهسالار او بود.[1]
ابومحمد حسن بن قاسم علوی | |
---|---|
داعی تبرستان | |
سلطنت | ۳۰۴–۳۱۶ |
پیشین | ناصر کبیر |
جانشین | - |
درگذشته | ۳۱۶ (قمری) |
دودمان | علویان تبرستان |
پدر | قاسم بن الحسن بن علی بن عبدالرحمن المعروف بشجری بن القاسم بن الحسن بن امیر زیدبن الحسن السبط بن علی بن ابی طالب |
دین و مذهب | شیعه زیدی و یا امامی |
ابوالحسین احمد با کنارهگیری از منصب خود، آن را به داعی صغیر که دامادش بود واگذار کرد. ابوالقاسم جعفر پسر دیگر ناصر این اقدام را نپسندید و به او اعتراض کرد.این اقدام موجب تفرقه و نهایتاً انقراض امامت زیدی در تبرستان شد.[2] داعی برخلاف ناصر کبیر که از سادات حسینی بود، مانند حسن بن زید، از سادات حسنی بود.[3]
داعی به دلیل منازعات چندی متواری بود تا این که با سپاهی از گیل و دیلم بر ابوالقاسم جعفر فائق آمد و موقعیت خود را تثبیت کرد. حکومت او در تبرستان عدالت و رفاه بیسابقهای را با چاشنی خشونت و قساوت و استبداد برقرار کرد. او علاوه بر حکومت به مظالم میرسید و در فقه و علم وقت صرف میکرد.[2]
داعی در سال ۳۰۷ به آمل آمد و در ۳۰۸ سردار خود لیلی بن نعمان را به خراسان فرستاد. لیلی نیشابور را فتح کرد و به طوس تاخت اما در آنجا در سال ۳۰۹ از سامانیان شکست خورد و بدست سپهسالار اردوی نصر بن احمد سامانی کشته شد.
نصر که ازدست اندازیهای داعی و اصحاب او به گرگان و خراسان وحشت کرده بود یکی از سرداران ترک خود یعنی منصور قراتکین را با سی هزار سپاهی در تاریخ ۳۱۰ به گرگان فرستاد و در این لشکرکشی باز ابوالقاسم جعفر با دشمنان داعی همدست بود و او چندی بعد ابوالحسین را مغلوب و با خود یار نمود اما تاب سپاهیان قراتکین و ابوالقاسم جعفر را نیاورد و به پناه اسپهبد محمد بن شهریار رفت ولی اسپهبد ناجوانمردی کرده او را گرفت و به ری پیش نایب خلیفهٔ عباسی فرستاد. داعی چندی بعد به دستیاری یکی از امرای گیلان از زندان رها شد و به گیلان آمد و پس از گرد آوردن اتباع پراکندهٔ خود آمل و ساری را گرفت و دو پسر ناصر را که در گرگان بودند مغلوب کرد و بار دیگر ابوالحسین احمد با داماد خود داعی صغیر آشتی کرد.
نصربن احمد سامانی این بار برای دفع داعی، سیمجور سردار معروف خود را به گرگان که پیوسته بین سامانیان و سادات علوی محل نزاع بود فرستاد. امیر سیمجور به علت تمایلی که به شیعیان اسماعیلی پیدا کرده بود میل نداشت با شیعیان علوی دربیفتد به همین علت داعی را به مصالحه فراخواند و از او خواست که از سر گرگان درگذرد ولی داعی زیر بار نرفت و جنگ بین دو طرف در ۳۱۰ درگرفت. داعی و پدرزنش ابوالحسین سپاهیان سامانی را شکست دادند اما منهزمین ناگهان برگشته لشکریان داعی را چنان درهم شکستند که داعی به آمل و ابوالحسین به گرگان گریختند. در این فرار داعی با دو تن از سران سپاهی خود از رؤسای دیلم یکی به نام ماکان بن کاکی و دیگری به اسم علی بن بویه همراه (این علی همان است که بعدها عمادالدوله لقب یافت و با دو برادر دیگر سلسلهٔ دیالمهٔ آل بویه را تشکیل داد) بود. داعی و ابوالحسین و ماکان و علی بویه به سرعت سپاه تهیه کرده درآخر ذی الحجه ٔ ۳۱۰ سپاهیان سیمجور را از گرگان بیرون کردند و مجدداً آن ناحیه را به تصرف خود درآوردند و داعی، ابوالحسین را به حکومت گرگان گذاشت. سال بعد ابوالحسین با برادر خود ابوالقاسم و ماکان بن کاکی و رئیس دیگری از سران دیلمی از اصحاب ماکان بنام اسفار بن شیرویه توطئه کردند که داعی را دستگیر کنند. داعی پنهانی گریخت و متحدین بر طبرستان دست یافتند. طولی نکشید که ابوالحسین در رجب ۳۱۱ مرد و ابوالقاسم در طبرستان مستقل شد لیکن دولت او هم دوامی نیاورد و سال بعد از برادر از دنیا رفت. پس از فوت ابوالقاسم ماکان و پسر عم او حسن بن فیروزان از رؤسای دیگر دیلم با پسر ابوالحسین احمد بنام سیدابوجعفر بیعت کردند ولی بزودی بین این پسر و ماکان نزاع درگرفت و ماکان منهزم و متواری شد. چون خیال استیلا بر گرگان و طبرستان از فکر او بیرون نمیرفت مراسلاتی چند با داعی صغیر که در کوهستان پنهان بود نوشت که بیرون آید تا طبرستان را از دست مدعیان بگیرد. داعی این دعوت را نپذیرفت و ماکان تنها به جنگ سیدابوجعفر رفت و از او و اسفاربن شیرویه که از ماکان روگردانده و به بوجعفر پیوسته بود شکست خورد. اما کمی بعد سپاهیانی گرد کرد و این بار داعی صغیر به او ملحق شد و مدعیان او از آن جمله اسفار از پیش ایشان گریختند. نصربن احمد سامانی در این زمان یعنی در ۳۱۴ خود به طبرستان آمد تا شر داعی صغیر را به کلی دفع کند ولی عمال داعی چنان راهها را بر او گرفتند و جادهها و پلها را خراب کردند که امیر نصر محصور ماند و جز با دادن ۳۰۰۰۰ دینار به داعی و با قبول این خفت خلاص نیافت و از آنجا راه ری پیش گرفت. ماکان بار دیگر اسفار را در سال ۳۱۵ مغلوب کرد و چون داعی صغیر از او ترسیده بود به گیلان پناه برده بود. ماکان به اصرار تمام داعی را برگرداند و بیاری یکدیگر لشکری به ری برده آن شهر را از دست محمد صعلوک گرفتند. در هنگام غیبت داعی و ماکان، اسفار از خراسان با لشکریان سامانی به گرگان آمد و آنجا را بنام امیرنصر سامانی در سال ۳۱۵ تصرف کرد. سپس سرداری از سران دیلم را که مردآویج بن زیار نام داشت پیش خود خواند و او را سپهسالار اردو کرد و دو امیر به یاری هم طبرستان را گرفتند داعی بر خلاف رأی ماکان از ری به آمل شتافت تا اسفار را مغلوب کند ولی در جنگ شکست خورد و به دست اتباع اسفار در نزدیکی ساری در حالی که به نماز ایستاده بود در ۳۱۶ کشته شد.[4]
بعد از قتل داعی اسفار لشکر به ری کشید و در ۳۱۷ آنجا را هم از ماکان گرفت و ماکان به دیلمان گریخت و از این تاریخ چنانکه در احوال دیالمه تذکر داده شدهاست مابین اسفار و مردآویج و برادرش وشمگیر و ماکان و حسن فیروزان کشمکشها بود تا اسفار در همین سال ۳۱۶ به دست مردآویج و ماکان در ۳۲۹ به دست ابوعلی احمد چغانی کشته شدند و میدان بدست وشمگیر و اولاد بویهٔ ماهی گیر افتاد وگیلان و طبرستان را گرفتند. از تاریخ ۳۱۶ که سال قتل داعی صغیر است تا دورهٔ تسلط کامل دیالمه برطبرستان تنی چند از علویان طبرستان و گیلان آلت دست این مدعیان بودند ولی دیگر هیچکدام سیادت و امارت نداشتند؛ و به همین جهت باید سال ۳۱۶ را که سال قتل داعی صغیر است زمان ختم دورهٔ امارت دعاة علوی طبرستان دانست.[3]
منابع
- https://rch.ac.ir/article/Details/12258
- «حسن بن قاسم - داعی صغیر | دانشنامه آریانیکا: تاریخ، فرهنگ و تمدن مردم ایران در فضای مجازی». بایگانیشده از اصلی در ۲۲ مه ۲۰۱۲. دریافتشده در ۱۹ مه ۲۰۱۲.
- «نسخه آرشیو شده». بایگانیشده از اصلی در ۸ ژانویه ۲۰۱۴. دریافتشده در ۱۹ مه ۲۰۱۲.
- https://rch.ac.ir/article/Details/12258