خاطرات خون‌آشام (فصل ۷)

دیمن با بانی و الاریک می‌رود تا آخرین مرتد، اسکار، را بیابد و از او علیه مادرش استفاده کند. وقتی اسکارقضیه سنگ ققنوس را می‌فهمد به آن‌ها حمله می‌کند. اما بعداً گیر می‌افتد و دیمن می‌خواهد او را با تابوت الینا مبادله کند. درهمین حین، کارولاین چیزهایی دربارهٔ گذشته والری می‌فهمد. مشخص می‌شود در سال ۱۸۶۳، والری با استفن ملاقات داشته و عاشق هم شده بودند. وقتی والری حامله می‌شود و می‌خواهد پیش استفن برگردد، جولین اجازه نمی‌دهد و آنقدر او را کتک می‌زند تا بچه ازبین برود. بعداً، والری خودش را می‌کشد و بخاطر وجود خون لیلی در بدنش، به اولین مرتد تبدیل می‌شود. لیلی کارولاین را آزاد می‌کند.

نورا و مری لوییس تهدید می‌کنند اگر دیمن به معامله عمل نکند و اسکار را برنگرداند، هر ساعت یک دانشجوی وایتمور را خواهند کشت. دیمن، بانی و الاریک، اسکار را با سنگ ققنوس زنده می‌کنند و معامله انجام می‌شود. انزو به والری مشکوک می‌شود. جو با جادوی سنگ ققنوس زنده می‌شود.

دیمن و استفن همراه با والری دنبال تابوت جولین می‌گردند. بانی سراغ اسکار می‌رود تا دربارهٔ سنگ ققنوس پرس و جو کند ولی موردحمله او قرار می‌گیرد. انزو سنگ را می‌گیرد و اسکار را می‌کشد. والری توضیح می‌دهد سنگ ققنوس انسان‌ها را زنده نمی‌کند بلکه ارواح خون‌آشام‌هایی که در آن محبوس است را به بدنی منتقل می‌کند. وقتی والری آماده سوزاندن جسد جولین می‌شود، لیلی و مرتدها می‌رسند و مانع می‌شوند. فاش می‌شود که به کما بردن الینا، برنامه لیلی بوده‌است. مرتدها با تابوت فرار می‌کنند و استفن، دیمن و والری را مجروح می‌کنند. لیلی سنگ را از انزو می‌گیرد و جولین را برمی‌گرداند. ریک می‌فهمد جو واقعاً زنده نشده‌است.

لیلی و مرتدها مهمانی برگزار می‌کنند. بانی همراه با انزو می‌رود تا لیلی حسادت کند. درهمین زمان، حال جو ناگهان بد می‌شود. والری و کارولاین می‌روند و معلوم می‌شود بدن انسانی نمی‌تواند روح خون‌آشام را تحمل کند. جولین با سالواتوره‌ها مشاجره می‌کند که لیلی مداخله می‌کند و می‌گوید اجازه نخواهد داد فرزندانش اذیت شوند. جو ازدست می‌رود ولی والری می‌فهمد دوقلوها هنوز زنده‌اند. سپس با طلسم معلوم می‌شود آن‌ها درون شکم کارولاین هستند.

بانی و انزو، شمشیری پیدا می‌کنند که احتمال می‌دهند وسیله کشتن جولین باشد. درهمین حین، استفن و دیمن مادرشان را اسیر می‌کنند تا به حرفشان دربارهٔ ذات واقعی جولین گوش دهد. خاطراتی از گذشته بیان می‌شود و معلوم می‌شود لیلی قصد داشته پول جمع کند و با پسرانش از دست جوزپی سالواتوره فرار کند ولی در نهایت جوزپی متوجه شده و جلوی او را گرفته‌است. بعد از هربار آزار و اذیت، جوزپی، لیلی را خام می‌کرده و باعث می‌شده او را ببخشد. انزو با جولین دوئل می‌کند و از آنجا که زندگی لیلی به جولین متصل است، برادرها مداخله می‌کنند. در نهایت معلوم می‌شود آن شمشیر جولین را نمی‌کشد. لیلی و او به خانه برمی گردند. لیلی ناراحت است که جولین جان او را در خطر قرار داده بوده و متوجه می‌شود او هم مثل جوزپی خامش کرده‌است. پس پیش پسرانش برمی گردد تا به آن‌ها در نابودی جولین کمک کند.

لیلی با کمک استفن و دیمن نقشه کشتن جولین را می‌کشد؛ ولی قبل از آن لازم است اتصال آن‌ها برداشته شود و برای اینکار به مرتدها نیاز است. جولین برای سالگرد آشنایی نورا و مری لوییس مهمانی می‌گیرد. والری از این فرصت استفاده می‌کند و باکمک لیلی، ماجرای کشته شدن فرزندش به دست جولین را فاش می‌کند تا مرتدهای دیگر هم به آن‌ها کمک کنند. جولین دستگیر می‌شود ولی قبل از اینکه کارها تمام شود، مری لوییس که به والری مشکوک است دخالت می‌کند و او را آزاد می‌کند. در نتیجه لیلی بخاطر تهدید جولین به کشتن دیمن و والری، مجبور به انتخاب بین آن‌ها می‌شود؛ اما درعوض خودش را می‌کشد اما خبر ندارد که ازقبل مری لوییس اتصال او و جولین را برداشته‌است. از سوی دیگر، گروهی ناشناس به کمک مت، انزو را دستگیر می‌کنند و استفن هم ماجرای حاملگی کارولاین را می‌پذیرد.

بعد از دفن لیلی، استفن و دیمن به دنبال جولین می‌روند تا او را بکشند. کارولاین و آلاریک باهم در کلاس‌های زایمان شرکت می‌کنند و کارولاین اوقات سختی در کنترل احساسات خون‌آشامی خود دارد. بالاخره دو برادر با جولین روبرو می‌شوند، اما او با دوستانش است و سالواتوره‌ها مجبور به فرار می‌شوند. استفن با کمک والری، مری لوییس را می‌دزدد تا به جولین برسد. جولین با چاقو و سنگ ققنوس سراغ برادرها می‌رود و موفق می‌شود روح دیمن را در سنگ گرفتار کند. درآخر هم نورا سراغ استفن می‌رود و باچاقو به او نیز ضربه می‌زند و روح او هم وارد سنگ می‌شود.

دیمن سریع مت و بانی را با خونش زنده می‌کند. استفن با دیمن در شهر دور می‌زند. دیمن توهم دوستش هنری را می‌زند. جولین با دوستانش میستیک فالز را گرفته‌است. معلوم می‌شود آلاریک قصد دارد بعد از تولد بچه‌ها، میستیک فالز را ترک کند. دیمن و استفن هنوز توهمات بعد از خروج از سنگ را دارند. نورا و بانی متوجه می‌شوند یک زن شکارچی بی رحم بدنبال هر خون‌آشامی است که با شمشیر ققنوس ضربه خورده‌است. دیمن برای آرامش سراغ الینا می‌رود ولی با هنری روبرو می‌شود و ازسر خشم، تابوت را آتش می‌زند تا هنری ازبین برود ولی هنری دوباره ظاهر می‌شود و می‌گوید دیمن بالاخره آزادیش را بدست آورد. دیمن با بیچارگی سوختن الینا را تماشا می‌کند. استفن که توهم دیمن را می‌زده‌است بالاخره با برادرش به ماجرا رسیدگی می‌کند ولی نمی‌داند که دیمن الینا را کشته‌است.

دوقلوهای داخل شکم کارولاین، قدرت مکش جادو دارند و درحال تغذیه از جادوی خون‌آشامی او هستند و درحال خشک کردن بدن مادرشان هستند. دیمن دست به کشتار می‌زند. جولین برای بهتر کردن حالش، به او پیشنهاد می‌کند در مبارزات خون‌آشام‌ها شرکت کند. استفن کمکش می‌کند ولی وقتی متوجه می‌شود الینا را کشته‌است، درهم می‌شکند. والری و استفن موفق می‌شوند یک بار برای همیشه جولین را بکشند. نورا، مری لوییس و بانی رد شکارچی، راینا کروز را پیدا می‌کنند. او بعداً توسط انزو در صورت واقعی خودش آزاد می‌شود.

راینا کروز آزاد می‌شود و بااستفاده از انزو، دیمن و بانی را مجبور می‌کند شمشیر ققنوس را به او پس بدهند. در بیمارستان، کارولاین بیهوش است و مجبورند سزارین انجام دهند. والری با کمک نورا، مری لوییس و بو سعی می‌کنند به روند زایمان کمک کنند. در این بین، زخم بو باز می‌شود و معلوم می‌شود راینا به دنبال اوست. قرار می‌شود والری همراه با استفن در بیمارستان بماند و بو با دو مرتد دیگر فرار کند اما راینا او را می‌کشد و جسدش را می‌سوزاند و مری لوییس و نورا فرار می‌کنند. دیمن و بانی و الاریک هم به بیمارستان می‌رسند. دیمن سراغ کشتن راینا می‌رود اما موق نمی‌شود و درآخرین لحظات، استفن می‌رسد و به جای دیمن دربرابر ضربه شمشمیر قرار می‌گیرد. چون حالا او توسط شمشیر علامت خورده‌است، مجبور است برای حفظ جانش فرار کند. بچه‌های آلاریک متولد می‌شوند و نام آن‌ها را جوزی و الیزابت می‌گذارند. دیمن قصد کشتن انزو را دارد، که فاش می‌کند الینا هنوز زنده و توسط گروهی در نیویورک محافظت می‌شود.

کارولاین با آلاریک و دوقلوها به دالاس می‌رود. والری یک مکان ضدجادو در نیواورلئان پیدا می‌کند تا استفن در آن مخفی شود. آنجا، استفن با کلاوس ملاقات می‌کند. او نهایتاً متوجه می‌شود که استفن از دست راینا مخفی شده و خشمگین می‌شود. استفن می‌رود و تلفنش را جامی گذارد. کلاوس بعد از صحبت با کارولاین، قبول می‌کند که از استفن حفاظت کند. بانی و دیمن در یک مکان ماورایی به نام «اسلحه خانه» با انزو ملاقات می‌کنند. انزو در اینجا کار می‌کند تا درعوض اطلاعاتی دربارهٔ خانواده اش بدست آورد. او برای گیرانداختن راینا، نیاز دارد بداند استفن کجاست؛ چس دیمن را در شب ماه کامل با تایلر حبس می‌کند. بانی او را نجات می‌دهد اما خودش صدمه می‌بیند. بعد از این قضیه، دیمن تصمیم می‌گیرد فردا به تمام این آسیب‌هایی که او باعث شده، پایان دهد.

استفن و والری دنبال گیاهی هستند که می‌تواند آن‌ها را از راینا مخفی کند. بانی اطلاعاتی بدست می‌آورد که مانع کشتن راینا توسط دیمن می‌شود. استفن دربارهٔ آینده اش با کارولاین تردید می‌کند. مت تصمیم می‌گیرد واقعاً مقابل خون‌آشام‌ها بایستد.