حشمت فردوس

حشمت فرزند عزیزالله از بازاریان تهران است او در کودکی کنار پدرش کار می‌کرد و بعد از مرگ پدرش مسئولیت حجره تره بار را به عهده گرفت، در ۲۲ سالگی ازدواج کرد و صاحب پسری به نام صابر شد همسرش از دنیا رفت و بعد از گذشت دو سال با زنی به نام عاطفه ازدواج کرد و صاحب پسری دیگر به نام طاهر شد، فردوس نسبت به زنها و دخترها حس خوبی ندارد و معتقد است آنها بعد از ازدواج متعلق به کسی دیگر می‌شوند و اصلاً دوست نداشت که خودش یا فرزندانش صاحب دختر شوند. حشمت پسر بزرگش صابر که صاحب دختر است از او دلخوشی ندارد.[7] و اصلاً به او توجه نمی‌کند همین بی‌توجهی باعث توطئه زن صابر علیه پسر کوچکتر فردوس یعنی طاهر می‌شود، که حشمت فردوس به او علاقه زیادی دارد، اما خود صابر ترس و حرف‌شنوی زیادی از پدر دارد، طاهر با وجود مخالفت شدید پدرش با دختری به نام ستایش ازدواج می‌کند. فردوس هم به طاهر می‌گوید که دیگر حق برگشت به این خانه را نداری و او را بیرون می‌کند. فردوس بعد از مرگ پسرش طاهر که با توطئه انیس و جاسازی مواد مخدر در ماشین وی تصادف کرد و از دنیا رفت قصد پس گرفتن نوه‌هایش از ستایش نادری را دارد اما ستایش فرار کرد و فردوس موفق نشد. در فصل دوم سریال ستایش که فردوس ۲۰ سال پیرتر شده‌است دیگر حتی صابر هم حرف‌شنوی قبل را از او ندارد، زن جدید صابر با نقشه تمام اموال او را به نام خود می‌کند و او را از خانه‌اش بیرون کردند. اما انیس زن اول صابر که فلج شده و نمی‌تواند صحبت کند از گذشته خود پشیمان می‌شود،[8][9] فردوس بعد از ۲۰ سال نوه خود محمد که به عنوان راننده ابتدا او را جابه‌جا می‌کرد را پیدا کرد. چند وقت بعد به دیدار ستایش رفت،[10] در فصل سوم حشمت فردوس که همه چیز را از دست داده متحول می‌شود و به چهره مثبت نزدیک می‌شود و با کمک محمد سعی بر بازگشت به زندگی قبلی خود را دارد،[11] صابر که از اشتباه خود در حق پدرش پشیمان شده و قصد بازگرداندن او را دارد توسط همسرش کشته می‌شود.[12] همچنین نوه دیگر او یعنی نازگل فردوس به همراه همسرش که وکیل هستند از راه قانونی برای بازپس‌گیری اموال به او کمک می‌کنند، حشمت فردوس با زنی به نام خانم بزرگ که دارای باغ پرتغال است آشنا می‌شود و میوه‌هایش را می‌خرد و در آخر با هم ازدواج می‌کنند،[13] بعد از مشخص شدن قتل صابر توسط همسرش پری سیما وی خودکشی می‌کند و فردوس دوباره همه اموال و دارایی اش را به دست آورد.

فردوس فردی مغرور خودکامه خشن و مردسالار است که ویژگی‌های مثبتی مانند پاکدستی، خوش پیمانی، پشتکار و خانواده دوستی در او دیده می‌شود، وی بین مردم اعتبار خاصی دارد و همه از او حساب می‌برند و بسیاری هم از او ترس دارند،[14] حشمت فردوس خودش را نسبت به بقیه برتر می‌بیند و جایگاه مردها را بهتر از زنها می‌بیند، داریوش ارجمند با دفاع[15] از این نقش خود[16] آن را شخصیت گمشده این دوران جامعه دانست[17][18] ولی معتقد است که نقش او پدرسالاری نیست، بسیاری او را یک پدر واقعی ایرانی می‌دانند[19] و بعضی‌ها هم بخاطر زورگویی و تحمیل نظر به بقیه او را نقد می‌کنند.[20][21][22] این نقش با وجود اینکه در ستایش ۱ خاکستری یا حتی منفی بود ولی شخصیتی محبوب در بین عموم شد.[23][24][25][26]

تکیه‌کلام‌های او در جامعه بسیار محبوب شد او در واکنش به حرف‌های بقیه که برایش خوش‌آیند نبود از کلمه <دکی> استفاده می‌کند و وقتی صحبت و بحثی را می‌خواهد به کسی بفهماند از کلمه افتاد استفاده می‌کند. این دو تکیه‌کلام در زمان پخش سریال ستایش و حتی بعد از آن در جامعه بسیار محبوب و پرکاربرد شدند. نمونه هایی از تکه کلام های مشهور:

لبو فروشا تو تابستون تعطیلن و بستنی فروشا تو زمستون اما آدم فروشا هر دوازده ماه سال کار خودشونو می کنن تعطیلی ندارن .

نمی گم کسی نمی تونه منو زمین بزنه، خیلی ها می تونن ولی هیچ کی نمی تونه جلو بلند شدنم بگیره من هر جوری زمین بخورم روزگار بهم یاد میده چطور پاشم .

• داریوش ارجمند
• ستایش (مجموعه تلویزیونی)
• نرگس محمدی