گرگوری بیتسون

گرگوری بیتسون (انگلیسی: Gregory Bateson؛ ۹ مهٔ ۱۹۰۴۴ ژوئیه ۱۹۸۰(1980-07-04) ) یک دانشمند ساکن ایالات متحده آمریکا بود. او یک زیست شناس، فیلسوف و دانشمند علوم اجتماعی و انسان‌شناسی (آنتروپولوژی) بود که ، زمینه‌ی اصلی پژوهش‌هایش متمرکز بر مطالعات انسان‌شناسانه، معرفت‌شناسی، تئوریهای ارتباط، زبان‌شناسی، بوم‌شناسی، فلسفهٔ طبیعت و نظریه‌های یادگیری بود. بیتسون حوزه‌های علمی یاد شده را به صورت جنبه‌ها و اجزای مختلف مجموعه‌ای واحد در نظر می‌گرفت که نشاندهنده‌ی نظام فکری منسجم سایبرنتیک اوست. اندیشه‌ها و پژوهش‌های بیتسون در درجه‌ی اول تحت تأثیر افکار فلسفی افلاطون، تحقیقات روانشناسی زیگموند فروید و کارل گوستاو یونگ، نظریه‌ی نوع‌های برتراند راسل و نظریه‌پردازان دانش سایبرنتیک مانند نوربرت وینر (انگلیسی: Norbert Wiener)، وارن مک کولوک (انگلیسی: Warren McCulloch)، جان فن نومن (انگلیسی: John von Neumann ) و نظریه‌ی اطلاعات کلاود شانون (انگلیسی: Claude Shannon) بود.

گرگوری بیتسون
زادهٔ۹ مهٔ ۱۹۰۴
Grantchester, پادشاهی متحد بریتانیای کبیر و ایرلند
درگذشت۴ ژوئیهٔ ۱۹۸۰ (۷۶ سال)
سان فرانسیسکو, ایالات متحده آمریکا
شناخته‌شده برایdouble bind, اکولوژی ذهن, یادگیری دوگانه, schismogenesis
پیشینه علمی
رشته(های) فعالیتانسان‌شناسی, علوم اجتماعی, زبان‌شناسی, سایبرنتیک, نظریه سامانه‌ها
تأثیر گرفته ازکنراد هل ودینگتون
تأثیر گذار برریچارد بندلر, ژیل دلوز, جان گریندر, فلیکس گاتاری, Jay Haley, Don D. Jackson, Bradford Keeney, Stephen Nachmanovitch, William Irwin Thompson, رونالد دیوید لینگ, پاول واتسلاویک, Carl Whitaker, نیکلاس لومان; biosemiotics, کاربرد نظریه نوع‌ها در علوم اجتماعی ، communication theory, نظریه قومیت[1] evolutionary biology, خانواده‌درمانی, brief therapy, neuro-linguistic programming, systemic coaching, جنبش ضد روانپزشکی, visual anthropology

زندگینامه

گرگوری بیتسون در نهم ماه مه سال ۱۹۰۴ در گرنتچستر انگلستان به عنوان فرزند سوم ویلیام بیتسون که پژوهشگر علوم ژنتیک بود، متولد شد. بیتسون در سال ۱۹۲۲ در دانشگاه کمبریج تحصیلات خود در رشته‌ی جانورشناسی را آغاز کرد و در سال ۱۹۲۵ به انسان‌شناسی پرداخت. او برای مطالعات میدانی به میان یکی از اقوام ابتدایی گینه‌نو به نام ایاتمول (انگلیسی: Iatmul) رفت و نتیجه‌ی تحقیقاتش را در سال ۱۹۳۲ منتشر کرد. او برای تکمیل تحقیقاتش بعدها دوباره به میان آن قوم رفت و نتیجه‌ی تحقیقاتش را در اولین کتاب خود منتشر ساخت[2]. در سفر اخیر خود به گینه‌نو با همسر آینده‌ی خود، مارگارت مید (انگلیسی: Margaret Mead )، که او نیز پژوهشگر رشته‌ی انسان‌شناسی بود آشنا شد و با او ازدواج کرد. تحقیقات مشترک آن دو در سال ۱۹۳۶ در بالی که متمرکز بر خصوصیات مردم بالی بود، بازتاب قابل توجهی در جامعه‌ی علمی آن زمان داشت. این زوج یک سال بعد به ایالت متحده‌ی امریکا نقل مکان کردند و بیتسون به عنوان جامعه‌شناس مشغول کار شد. او از سال ۱۹۴۲ و همزمان با جنگ جهانی دوم، برای دفتر خدمات راهبردی که یک سازمان اطلاعاتی امریکا بود، در چین، برمه و سیلون (نام قدیم سریلانکا تا سال ۱۹۷۲) مشغول به کار شد. پس از جنگ، بیتسون به عنوان استاد مهمان در دانشکده جدید تحقیقات اجتماعی در نیویورک، دانشگاه هاروارد، دانشکده‌ی پزشکی دانشگاه کالیفرنیا در سانفرانسیسکو و بیمارستان مدیریت جانبازان مشغول به کار شد و در آنجا به تحقیقات خود ادامه داد. او در سال ۱۹۵۱ برای بار دوم ازدواج کرد. ازدواج دوم هشت سال به طول انجامید و به دنبال آن برای سومین و آخرین بار ازدواج کرد. بین سالهای ۱۹۴۶ و ۱۹۵۳ بیتسون یکی از چهره‌های پراهمیت و سرشناس در کنفرانس‌های میسی (انگلیسی: Macy Conferences) بود که در آن دانشمندان رشته‌های مختلف، پایه و اساس نظریه‌ی سامانه‌ها و سایبرنتیک را پایه‌گذاری کردند. بیتسون شهرت اصلی خود را مدیون تحقیقاتی است که در سالهای ۱۹۵۱ تا ۱۹۶۲ در دانشگاه استنفورد به عنوان پروفسور مهمان انجام داد. در طی این مدت، پژوهش‌ها و آثار او به طور فزاینده‌ای با تئوری ارتباطات و روانشناسی متمرکز بود که در نهایت منجر به ارائه‌ی نظریه‌ی گرفتاری دوسره یا محظور مضاعف (انگلیسی: double bind theory) توسط او شد. این مفهوم برای توصیف یک خانوادهٔ فرضی به کار می‌رفت که در آن کودک پیام‌هایی متضاد و گیج‌کننده در مورد رفتار، نگرش و احساسات از جانب پدر و مادر خود دریافت می‌کند. در نتیجه کودک برای فرار از موقعیت گیج‌کننده و لاینحل وابستگی مضاعف به حالت روان‌پریشی پس رفت می‌کنند.[3]. بیتسون در سال ۱۹۷۶ آخرین کتاب خود به عنوان روان و طبیعت منتشر ساخت[4] و دو سال بعد از آن در سان فرانسیسکو فوت کرد[5].

آثار و انديشه‌ها

روابط و اطلاعات

بیتسون معتقد بود که طبیعت و انسان بخشی از یک سیستم اطلاعاتی بزرگ هستند و انسان‌ها تمایل ذاتی دارند که با همهٔ موجودات زنده خود را مرتبط و متصل احساس کنند. باید در نظر داشت که وی علاوه بر تحقیق در زمینه‌ی روانشناسی، بیولوژی و انسان‌شناسی، برای یک سازمان اطلاعاتی کار می‌کرد و نظریات خود را در این زمینه نیز بسط داده بود. وی تأکید داشت که روابط پایه و اساس یک سازمان را ایجاد می‌کنند، نه قدرت یا توانایی انجام کارها (انرژی). روابطی که از طریق رد و بدل و جابجایی اطلاعات ایجاد می‌شوند به عنوان یک منبع اطلاعات، به مراتب بیش از روابطی که توسط جریانات نیرومند و اعمال قدرت ایجاد می‌شوند، در مورد مفاد و معنای اطلاعات اهمیت دارند[6].

بیتسون در مقالهٔ از ورسای (پیمان ورسای) تا سابرنتیک اظهار می‌دارد[7][8]: به طور کلی برای پستانداران و طبیعتاً ما انسان‌ها الگوی روابط‌‌‌‌شان از اهمیت بیشتری برخوردار است تا رویدادها و جزییاتی که در حین روابط‌شان رخ می‌دهد. وقتی شما در یخچال را باز می‌کنید و گربه‌تان سر و کله‌اش پیدا می‌شود و صدا از خودش درمی‌آورد، نمی‌گوید که به من شیر بده یا گوشت بده، هر چند ممکن است شما خیلی خوب بدانید که این دقیقاً همان چیزی است که او می‌خواهد. آنچه او در واقع می‌گوید چیزی در مورد رابطهٔ بین خودش و شماست. اگر پیام او را به کلمات ترجمه می‌کردید، احتمالاً چیزی بود شبیه به:‌وابستگی، وابستگی، وابستگی. او در حقیقت در مورد یک الگوی انتزاعی در یک رابطه صحبت می‌کند. در واقع او با بیان این الگو از شما می‌خواهد که با از یک موضوع عمومی به یک موضوع خاص برسید که همان شیر یا گوشت است. این همان چیزی است که در مورد پستانداران وجود دارد. آنها نگران الگوهای روابط‌شان با دیگران هستند، محبت، نفرت، احترام، وابستگی، اعتماد و موضوعات انتزاعی دیگر.

از دیدگاه بیتسون روابط انسان‌ها و رفتار و احساسات‌شان زمانی آسیب می‌بیند که این الگوها خدشه‌دار شوند، نه رویدادهای جزیی. زمانی که به الگویی اعتماد می‌کنیم و بعد متوجه می‌شویم که آن الگو در اصل خدعه‌ای بیش نبوده یا زمانی که به الگویی اعتماد نمی‌کنیم و بعد متوجه می‌شویم که دچار اشتباده شده‌ایم و بهتر بود که به آن اعتماد می‌کردیم، آن موقع است که از خطای خود به شدت رنج می‌بریم.

دین

بیتسون در خانواده‌ای خداناباور بزرگ شد. با این حال، پدرش اهمیت زیادی به آموزش دانش مذهبی پسران خود و کتاب مقدس داده بود تا آنها به «ملحدانی بی‌مغز» تبدیل نشوند. بیتسون خداناباور باقی ماند و وجود هر گونه موجود یا قدرت فرا طبیعی را رد می‌کرد ماند. تصویر بیتسون از مذهب و دین به شدت تحت تأثیر ملاحظات و اندیشه‌های بوم‌شناسانهٔ وی قرار گرفت[9]. وی امور قدسی و اساس معنویت را در چارچوب موضوعات بوم‌شناسانه جستجو می‌کرد و سعی داشت آنها را تحت عناوینی مانند همساخت‌شناسی (هومولوژی)، فرگشت همگرا (آنالوژی) و استعاره تعریف کند («تمثیلها در علف»)[10]: «پرواضح است که کاربرد استعاره منحصر به شعر و ادبیات نیست. همچنین استعاره فقط یک موضوع منطقی خوب یا بد نیست. استعاره، منطقی است که بر اساس آن جهان زیستی ساخته و بنا شده است. استعاره اصلی‌ترین ویژگی و موجب پیوستگی سازمان یافته و اتصال فرایندهای ذهنی در این دنیاست»[11]. در کتاب «ذهن و طبیعت»[12]، بیتسون پیشاپیش گفت که در کارهای بعدی خود به اموری مانند «زیبایی، امر قدسی، و آگاهی» خواهد پرداخت زیرا به نظر وی، این پدیده های مرموز در اصل با یکدیگر مرتبط و پیوسته هستند. او به قول خود عمل کرد و در یک اثر مشترک با دخترش مری كاترین بیتسون (انگلیسی: Mary Catherine Bateson) کتاب فرشتگان می‌ترسند (انگلیسی: Angels Fear) کتابی منتشر کرد که هر کدام نگارش چند فصل را بر عهده گرفته بودند. در این اثر بیتسون بر اساس فرضیهٔ خود مبتی بر وحدت زیست کره اعتقادات رایجی را که در طیفی از مادیگرایی تا فراطبیعت‌گرایی (انگلیسی: Supernaturalism) قرار می‌گرفتند به چالش می‌کشد. بیتسون برخلاف اندیشمندان زمان خود که ریشهٔ دین را سحرپنداری انسان تصور می‌کردند، معتقد بود که اساس دین بر توتم‌گرایی بنا نهاده شده است و ریشهٔ دین در ارتباط و اتصال فراطبیعی انسان با محیط زیست بومی وی است. او معتقد بود که آیین‌های سحرآلود نوعی دین فاسد و انحطاط یافته هستند، زیرا پیگیری آنها برای رسیدن به اهداف خاصی است که جایگزین تأمل در زمینهٔ علل و اسباب بوم‌شناسی را می‌گیرد و این باور خود را چنین تشریح می‌کند که هدف ابتدایی رقص‌های باران، درخواست برای بارش باران نبوده است، بلکه بیان ارتباط و پیوستگی و همبستگی با محیط زیست بوده است و در گذر زمان حالت اصلی خود را از دست داده و تبدیل به رقص یا دعای باران شده است. در همین زمینه، بیتسون از خدای بوم (انگلیسی: اکو - Eco) سخن می‌گوید[12].

سطوح یادگیری

مطالعات بیتسون در مورد جنگ روانی در طول جنگ جهانی دوم منجر به شکل‌گیری نظریهٔ یادگیری او شد. او بر اساس سلسله مراتبی که در نظریهٔ نوع‌های برتراند راسل وجود داشت، یادگیری را در سطوح زیر تعریف کرد[13]:

  • یادگیری صفر: سطحی از یادگیری است که مشخصه‌اش جذب اطلاعاتی است که انعطاف‌ناپذیر هستند و در این سطح موجود یاد می‌گیرد به یک محرک ویژه، یک واکنش ویژه نشان بدهد. در این سطح رفتار تکراری و انعطاف‌ناپذیر است و قابلیت انطباق و متناسب نمودن رفتار و واکنش‌ها به تغییرات محیطی یا تغییرات ایجاد شده در محرک وجود ندارد. مانند کامپیوتری که از قبل برنامه‌ریزی شده و پاسخ‌اش به یک محرک خاص، همیشه یکسان است. رفتار چه غلط باشد، چه صحیح باشد قابلیت اصلاح ندارد. پاسخ به محرک، وقتی یاد گرفته شده باشد، از پیش تعیین شده است و اگر هزار بار هم یک کار تکرار بشود، پاسخ همان خواهد بود، مانند این در ماشین حساب دو به علاوهٔ دو را حساب کنیم، پاسخ همیشه چهار خواهد بود.
  • یادگیری سطح یک: سطحی از یادگیری است که در آن با اصلاح اشتباهات توسط مجموعه‌ای از گزینه‌هایی که در دسترس هستند، در ویژگی پاسخ متناسب با شرایط موجود تجدید نظر می‌شود. موجود یاد می‌گیرد در یک بافت ویژه (انگلیسی: context)، واکنش مناسب نشان بدهد. بافت از دسته‌بندی صحیح محرک‌ها ناشی می‌شود که موجب در نظر گرفتن محیط، حالات و شرایطی می‌شود که محرک‌ها در آن رخ می‌دهند. نمونهٔ بارز این سطح از یادگیری شرطی شدن کلاسیک است.
  • یادگیری سطح دو: در این سطح، اصلاح آموخته‌های سطح یک رخ می‌دهد یا با تغییر در میزان گزینه‌های انتخابی که می‌توان از آنها استفاده کرد یا با تغییر در ترتیب و توالی تجربیات. این سطح از یادگیری منجر به ایجاد عادت‌های فردی می‌شود و در شخصیت و ارتباطات شخص تأثیر می‌گذارد.
  • یادگیری سطح سه: این سطح سازماندهی دوبارهٔ آموخته‌های سطوح قبلی و تغییر در کل سیستم‌های مربوط به مجموعه پاسخ‌ها و تغییرات عمیق رفتاری است. این نوع از یادیگری بسیار نادر است که در نتیجهٔ انتخاب آزادانهٔ موضوع رخ می‌دهد یا در نتیجهٔ یادگیری متناقض. در این سطح یادگیری، بینشی آگاهانه در مورد چگونگی عملکرد ذهن شکل می‌گیرد و تغییری پایدار در پیش‌فرض‌ها و افزایش آگاهی نسبت به آنها در فرد رخ می‌دهد. به طور مثال تغییر مذهب، روان‌درمانی یا تغییرات عمیق در شخصیت یا رفتار (که البته می‌توانند مثبت نیز باشند) از این گونه موارد هستند. بیتسون معتقد این نوع یادگیری در برخی از جانداران ابداً وجود ندارد، حتی پستاندارانی مانند سگ‌ها نیز از رسیدن به چنین سطحی محرومند. چنین سطحی از پیامد چنین بینشی روشنگری است. البته این نوع یادگیری می‌تواند در برخی شرایط بیماری‌زا باشد.
  • یادگیری سطح چهار: تغییر در یادگیری سطح سوم است و احتمالاً در هیچ موجود زندهٔ بالغی در روی زمین رخ نمی‌دهد. وی معتقد است روند تکاملی موجودات را به سطح سوم یادگیری رسانده است و ترکیبی از رشد و تکامل نژادی (انگلیسی: ontogenesis) و تکامل گونه‌ای (تبارزایش) (انگلیسی: Phylogenesis) جانداران است که موجودات را به سطح چهارم یادگیری می‌رساند.

منابع

  1. Thomas Hylland Eriksen, "Bateson and the North Sea Ethnicity paradigm", folk.uio.no
  2. Gregory Bateson, Naven: A Survey of the Problems Suggested by a Composite Picture of the Culture of a New Guinea Tribe Drawn from Three Points, Stanford University Press, 1958
  3. مهدی افشاری گلجو، اثربخشی آموزش مهارتهای همدلی و مدیریت هیجان در کاهش آشفتگیهای روانشناختی خانواده‌های دارای بیمار اسکیزوفرنی، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه محقق اردبیلی، ۱۳۹۶، ص ۱۹ - ۲۵.
  4. Bateson, G. (1979). Mind and Nature: A Necessary Unity (Advances in Systems Theory, Complexity, and the Human Sciences). Hampton Press. ISBN 1-57273-434-5.
  5. Movie and website "An Ecology of Mind" A daughter's portrait of Gregory Bateson by Nora Bateson
  6. Tognetti, Sylvia S. (2002). "Bateson, Gregory". In Peter Timmerman (ed.). Encyclopedia of Global Environmental Chang e (PDF). Chichester: Wiley. pp. 183–184. ISBN 0-471-97796-9. Retrieved 15 August 2012. Instead, Bateson stressed the importance of relationships that provide the basis for organization, and that are a greater limiting factor than energy. Relationships, which are sustained through communication of information rather than by energy flows, are also important as a source of information about context and meaning.
  7. Bateson, Gregory (21 April 1966). ""Versailles to Cybernetics"". In Steps to an Ecology of Mind. 1987, Jason Aronson Inc, pp. 477–485.
  8. متن صوتی این سخنرانی که در ۲۱ آوریل سال ۱۹۶۱ در دانشگاه کالیفرنیا انجام شده است در سایت آرشیو اینترنت (https://archive.org/details/css_000051/css_000051_t02_access.mp3) قابل دسترس است.
  9. Gregory Bateson, Mary Catherine Bateson: Wo Engel zögern. Unterwegs zu einer Epistemologie des Heiligen. Suhrkamp, Frankfurt am Main 1993, Kap. V: „Weder übernatürlich noch mechanisch“ (S. 76–96).
  10. Gregory Bateson, Mary Catherine Bateson: Wo Engel zögern. Unterwegs zu einer Epistemologie des Heiligen. Suhrkamp, Frankfurt am Main 1993, S. 44–50.
  11. Gregory Bateson, Mary Catherine Bateson: Wo Engel zögern. Unterwegs zu einer Epistemologie des Heiligen. Suhrkamp, Frankfurt am Main 1993, S. 50.
  12. Bateson, G. (1979). Mind and Nature: A Necessary Unity (Advances in Systems Theory, Complexity, and the Human Sciences). Hampton Press. ISBN 1-57273-434-5.
  13. Gregory Bateson, Steps to an Ecology of Mind, University of Chicago Press, 1972, p 293.
  • مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا. «Gregory Bateson». در دانشنامهٔ ویکی‌پدیای انگلیسی، بازبینی‌شده در ۳۰ آوریل ۲۰۱۴.
  • «Gregory Bateson». بایگانی‌شده از اصلی در ۱۹ اوت ۲۰۱۴. دریافت‌شده در ۳۰ آوریل ۲۰۱۴.

پیوند به بیرون

در ویکی‌انبار پرونده‌هایی دربارهٔ گرگوری بیتسون موجود است.
This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.