کشور مستقل

کشور مستقل، کشوری می‌باشد که در یک سرزمین مشخص دارای حاکمیت داخلی و خارجی، جمعیت پایدار، دولت و همچنین مستقل از دیگر کشورها و قدرت‌ها باشد و بتواند با دیگر کشورها رابطه برقرار کند.[1] دولت کشور مستقل صاحب عنوان قانونی برای دارای‌های آن کشور است. به‌طور معمول این کشور به عنوان کشوری شناخته می‌شود که به هیچ کشوری وابسته نیست، با تحت کنترل هیچ قدرتی با کشوری قرار ندارد.[2] البته به صورت انتزاعی، کشور مستقل می‌تواند بدون به رسمیت شناخته شدن توسط دیگر کشورهای مستقل اعلام وجود کند ولی هنگام بستن قراردادها یا برقراری رابطه با دیگر کشورهای مستقل ممکن است، دچار مشکل شود.

تاریخچه

در اواخر قرن نوزدهم، تمامی ساکنان زمین در قسمت‌هایی مختلف با مرزهای مشخص که توسط کشورهای گوناگون تعیین شده بود پخش شده بودند. پیش از آن مناطقی از زمین یا خالی از سکنه بودند یا صاحبی نداشتند یا اینکه افراد کوچ‌نشین در آنجا ساکن بودند و خوب این افراد توانایی تشکیل یک کشور را نداشتند. با این حال، هنوز هم نقاطی زیادی از زمین قابل سکونت توسط انسان نیستند، برای نمونه جنگل‌های آمازن که در بیشتر مناطق آن کسی زندگی نمی‌کند یا اینکه در آن بومیان یا افرادی که هنوز با محیط خارج رابطه‌ای نداشتند زندگی می‌کنند. هم‌چنین کشورهایی هستند که هنوز کنترل دفاکتو (بالفعل) بر سرزمین خود را ندارند. نمونه آن سومالی می‌باشد.

در حال حاضر جامعهٔ جهانی از بیش از ۲۰۰ کشور مستقل، که بیشتر آن‌ها عضو سازمان ملل متحد می‌باشند، تشکیل شده‌است. این کشورهای طبق نظریه‌های روابط بین‌الملل، سیستمی را ایجاد می‌کنند که در آن تصمیمات یک کشور با در نظر گرفتن وضعیت دیگر کشورها اتخاذ می‌شود. از این رو، کشورهایی که در یک سیستم بین‌المللی جای می‌گیرند، با بحران‌های داخلی و خارجی روبه‌رو می‌شوند. در دهه‌های اخیر تصوری در مورد جامعهٔ جهانی ایجاد شده‌است و بازمی‌گردد به کشورهای که قوانین، پروسه یا سازمان‌هایی را برای پیش بردن روابط خود ایجاد کرده‌اند. بدین ترتیب پایه‌های اصلی برای قوانین بین‌المللی، دیپلوماسی، رژیم‌های رسمی و سازمان‌های وابسته به آن‌ها به وجود آمد.

تعریف

حاکمیت (به انگلیسی Sovereignty) کلمه‌ای بوده‌است که از آن بسیار سوءاستفاده شده‌است.[3] تا قرن ۱۹، مفهوم نژادپرستانهٔ استاندارد تمدن برای تقسیم انسان‌ها به دو گروه متمدن و فاقد تمدن و جامعهٔ هدفمند استفاده می‌شد. در آن زمان، حاکمیت مستقل یا وجود نداشت یا اینکه در مکانی پایین‌تر نسبت با مردم و کشورهای متمدن قرار داشت.[4] لاسا اوپن‌هایم گفت: «مفهوم معنایی بحث برانگیزتر از حاکمیت تاکنون وجود نداشته‌است؛ و این امر مسلم است، که این مفهوم از زمان ورود به دانش سیاست تاکنون در همه جا با دید یکسان مورد پذیرش قرار نمی‌گیرد.»[5] از نظر اووت قاضی دیوان عالی استرالیا «حاکمیت نه یک سؤال در مورد یک پدیده است، نه یک سؤال قانونی، در واقع سؤالی است که اصلاً مطرح نمی‌شود.»[6]

حاکمیت با تعریف اصول خودمختاری و ممنوعیت به کار بردن زور یا تهدید، همان‌طور که در قوانین جدرن بین‌المللی جوس کوگانز تأکید شده‌است، مفهوم جدیدی پیدا کرده‌است. منشور سازمان ملل متحد، اعلامیه‌ای دربارهٔ حقوق و وظایف کشورهای عضو و منشور سازمان‌های منطقه‌ای بین‌المللی این موضوع را بیان می‌کنند، که تمامی کشورها دارای حقوق برابر و مسئولیت‌هایی هستند، که به این اصل که آن‌ها به عنوان فرد در قوانین بین‌المللی تعریف شده‌اند، بازمی‌گردد.[7][8] حق یک ملت برای تعیین وضعیت سیاسی و حاکمیت دائم با در نظر گرفتن مرزهای مشخص کشور به صورت گسترده مورد پذیرش است.[9][10][11]

در متون گوناگون نام‌های کشور، ملت و دولت به صورت هم‌معنی استفاده می‌شوند، ولی این صحیح نیست و آن‌ها در بعضی اوقات دارای تفاوت‌هایی هستند.

  • ملت نشان‌گر مردمی است که دارای فرهنگ، مبدأ و تاریخ مشترک می‌باشند. با این حال، صفت ملی و بین‌المللی به صورت مکرر برای اشاره به مسائل مربوط به کشورهای مستقل، برای نمونهسرمایه ملی، قانون بین‌المللی استفاده می‌شود.
  • دولت اشاره به مجموعه از نهادها می‌باشد که حاکمیت بر یک سرزمین و ساکنان آن را بر عهده دارند.

به رسمیت شناختن

به رسمیت شناختن کشور نشان‌دهنده تصمیم یک کشور مستقل، برای در نظر گرفتن یک سرزمین دیگر به عنوان کشور مستقل است.[12] به رسمیت شناختن می‌تواند به صورت ضمنی یا رسمی با تبعات گوناگون صورت گیرد. این موضوع ربطی به برقراری روابط دیپلماتیک ندارد.

هیچ تعریفی از حاکمیت مستقل میان تمامی اعضای جامعهٔ جهانی مورد قبول نیست. در عمل، دلایل این امر بیشتر سیاسی هستند تا قانونی.[13] ال.سی. گرین با استناد به رسمیت شناختن کشورهای متولد نشده لهستانی و چک در جنگ جهانی اول، توضیح می‌دهد «به رسمیت شناختن استقلال یک موضوع اختیاری است، برای هر کشوری این امکان وجود دارد که که سرزمینی را به عنوان کشور مستقل بشناسد و این موضوع هیچ ارتباطی با وجود دولت یا حکومت در آن سرزمین ندارد.»[14]

در قوانین بین‌المللی تئوری‌های متفاوتی از اینکه چه کشورهایی را می‌توان به عنوان کشور مستقل در نظر گرفت وجود دارد.[15]

پانویس

  1. Shaw, Malcolm Natෟhan (2003). International law. Cambridge University Press. p. 178. Article 1 of the Montevideo Convention on Rights and Duties of States, 1933 lays down the most widely accepted formulation of the criteria of statehood in international law. It note that the state as an international person should possess the following qualifications: '(a) a permanent population; (b) a defined territory; (c) government; and (d) capacity to enter into relations with other states'
    Jasentuliyana, Nandasiri, ed. (1995). Perspectives on international law. Kluwer Law International. p. 20. So far as States are concerned, the traditional definitions provided for in the Montevideo Convention remain generally accepted.
  2. Wheaton, Henry (1836). Elements of international law: with a sketch of the history of the science. Carey, Lea & Blanchard. p. 51. A sovereign state is generally defined to be any nation or people, whatever may be the form of its internal constitution, which governs itself independently of foreign powers.
    "sovereign", The American Heritage Dictionary of the English Language (4th ed.), Houghton Mifflin Company, 2004, retrieved 21 February 2010, adj. 1. Self-governing; independent: a sovereign state.
    "sovereign", The New Oxford American Dictionary (2nd ed.), Oxford: Oxford University Press, ISBN 0-19-517077-6, adjective … [attrib.] (of a nation or state) fully independent and determining its own affairs: a sovereign, democratic republic. Unknown parameter |yeat= ignored (help)
  3. See "Sovereignty: organized hypocrisy, Stephen D. Krasner, Princeton University Press, 1999, ISBN 0-691-00711-X
  4. Ralph Wilde, ‘From trusteeship to self-determination and back again: the role of the Hague Regulations in the evolution of international trusteeship, and the framework of rights and duties of occupying powers,’ Fall, 2009, 31 Loy. L.A. Int'l & Comp. L. Rev. 85, page 94,
  5. 1 Lassa Oppenheim, International Law 66 (Sir Arnold D. McNair ed. , 4th ed. 1928) 1928)
  6. See Sovereignty in cases of Mandated Territories, in "International law and the protection of Namibia's territorial integrity", By S. Akweenda, Martinus Nijhoff Publishers, 1997, ISBN 90-411-0412-7, page 40
  7. "Draft Declaration on Rights and Duties of States" (PDF). UN Treaty Organization. 1949. Archived from the original (PDF) on 14 May 2011. Retrieved 21 November 2010.
  8. "Chapter IV Fundamental Rights and Duties of States". Charter of the Organization of American States. Secretariat of The Organization of American States. Retrieved 21 November 2010.
  9. "International Covenant on Civil and Political Rights". United Nations. Archived from the original on 5 July 2008. Retrieved 21 November 2010.
  10. Schwebel, Stephen M. , The Story of the U.N.'s Declaration on Permanent Sovereignty over Natural Resources, 49 A.B.A. J. 463 (1963)
  11. "General Assembly resolution 1803 (XVII) of 14 December 1962, "Permanent sovereignty over natural resources"". United Nations. Archived from the original on 18 February 2011. Retrieved 21 November 2010.
  12. "Recognition", Encyclopedia of American Foreign Policy.
  13. See B. Broms, "IV Recognition of States", pp 47-48 in International law: achievements and prospects , UNESCO Series, Mohammed Bedjaoui(ed), Martinus Nijhoff Publishers, 1991, ISBN 92-3-102716-6
  14. See Israel Yearbook on Human Rights, 1989, Yoram Dinstein, Mala Tabory eds. , Martinus Nijhoff Publishers, 1990, ISBN 0-7923-0450-0, page 135-136
  15. Thomas D. Grant, The recognition of states: law and practice in debate and evolution (Westport, Connecticut: Praeger, 1999), chapter 1.

منابع

This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.