عروه بارقی

عروة بن جعد بارقی ازدی و به قولی ابن ابی جَعد بارقی، از صحابیون محمد پیامبر اسلام و بعدها از طرفداران علی بن ابی طالب گردید.[2][3] عروه، از «اصحاب صُفّه» بود.[4][5] او در کوفه ساکن شد و پس از چندی به مدائن و از آن جا به (بَرازُ الروز) در یک منزلی نهروان رفت و به عنوان مرزبان در آن جا ماند.[6]
بنابر گزارش ابن حجر، عروه اوّلین قصّه گو در شهر کوفه بوده‌است. در فتوحات روزگار ابوبکر در منطقه شام و به سرکردگی خالد بن ولید حضور داشت و عمر قبل آن که شریح را قاضی کوفه کند، او را همراه سلیمان بن ربیعه برای تصدی امر قضا به کوفه فرستاد.[7] در روزگار عثمان و به امر او، ابتدا به کوفه و سپس همراه عدّه ای از بزرگان کوفه که از کارهای خلیفه انتقاد می‌کردند، به شام و سپس به حمص تبعید شد.

عروة بارقی
مقبرهٔ عروة بارقی در شهر حلب سوریه
زادهٔ۲۰ه‍.ق
بارق[1]، یمن
درگذشت۷۳ هجری
کوفه، عراق
دیگر نام‌هاابی جَعد
مکتباسلام

حدیث

درحدیث عروه بارقی است که رسول خدا به ایشان یک دینار داد تا با آن گوسفندی بیاورد. ایشان جایی می‌شناخت که گوسفند ارزان بود رفت و دو گوسفند خرید و جایی را می‌شناخت طالب گوسفند بودند یک گوسفند را یک دینار فروخت و خدمت آن حضرت با یک گوسفند و یک دینار رسید و حضرت به او تبریک گفتند در این دست با برکت تو. «بارک الله لک فی صفقه یمینک».

این حدیث را از پیامبر (ص) روایت کرده‌است: " بر پیشانی مبارک اسبان تا قیامت پاداش آخرت و غنیمت آویخته است. " شیب بن غرفده می‌گوید: در خانه عروه بن جعد هفتاد اسب دیدم که از روی شوقی که به (دستور و تشویق خدا در قرآن دائر بر) نگهداری اسب داشت تدارک کرده بود.[8]

و از روایت عروهٔ بارقی از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ظاهر می‌شود که حسن و حسین اسم دو درخت در بهشتند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در شب معراج از میوهٔ آن دو درخت خورده‌اند.

دوران خلافت ابوبکر و عمر

در دوران ابوبکر، عروه در جنگ دومة الجندل حضور داشت و یکی و فرمانده لشکر مسلمانان در جنگ خنافس.[9][10] در زمان عمر بن خطاب، عروه را قاضی کوفه کند.

دوران خلافت عثمان

در سال ۳۳ هجری چند تن از اشراف کوفه و مهتران و فصیحان عرب، به سخنرانی و شوراندن مردم علیه عثمان و به تعبیر برخی منابع، فتنهآفرینی بر ضد او پرداختند. رئوس این جریان افراد ذیل بودند: مالکاشتر نخعی، ثابت قیس نخعی، کمیلبن زیادبن نخعی عروةبن جعد، عمروبن جموح خساعی، و در نهایت، صعصعةبن صوحان. عثمان این جمعیت را از کوفه به شام تبعید کرد.[11]

اساساً روش عثمان این بود که بر هر کس خشم می‌گرفت او را نفی بلد می‌کرد. وقتی عثمان، امارت کوفه را از ولیدبن عقبه گرفت و به سعیدبن عاص سپرد، اعتراضهای مردمی تا حدی فروکش کرد. این امر الزاماً به معنای رضایت مردم از والی جدید ـ چنان‌که برخی منابع مدعی شدهاند[12] نبود؛ چون یکی از اولین اقدامات او نفی بلد مشاهیر فوق بوده‌است. وی با این اقدام که با حمایت مستقیم عثمان انجام داده بود، هم از سویی از مردم زهرچشم گرفته و آنان را می‌ترساند و هم با حذف رئوس مخالفان، به راحتی با مدیریت نهضت به نحوی آن را منحرف کرد. با این حال، جریان مخالفت با عثمان، پایان نیافت و تا حذف او از خلافت ادامه پیدا کرد. پس از مدتی که از سکونت این جمع در شام می‌گذشت، معاویه برای عثمان چنین نوشت: «همانا گروهی پیش من آمدند که نه خردی دارند و نه دین، از عدالت و دادگری به ستوه آمده و دلتنگ شدهاند، خدا را منظور ندارند و با دلیل و برهان سخن نمی‌گویند. همانا تنها قصدشان فتنهانگیزی است و خداوند، آنان را گرفتار و رسوا خواهد کرد و از آن گروهی نیستند که از ستیز ایشان بیمی داشته باشیم و اکثریتی میان کسانی که اهل غوغا و فتنهاند ندارند.» سپس معاویه آنان را از شام بیرون کرد.

ابوالحسن مدائنی نقل کرده: در شام میان آنان و معاویه چند مجلس صورت گرفت و مذاکرات و گفتگوهای طولانی داشتهاند. حتی در یکی از این گفتگوها میان آنان و معاویه درگیری رخ داده است.[13]

عثمان در پاسخ معاویه نوشت که آنان را به کوفه و نزد سعیدبن عاص بفرستد و او چنان کرد؛ و ایشان در نکوهش سعید و عثمان و خرده گرفتن بر آن دو زبان گشودند، و عثمان برای سعید نوشت که آنان را به حمص تبعید کند و نزد عبدالرحمنبن خالدبن ولید بفرستد و او آنان را به حمص تبعید کرد.[14] وقتی آن گروه (مالکاشتر، ثابتبن قیس همدانی، کمیل بن زیاد نخعی و زیدبن صوحان و برادرش صعصعه، جندب بن زهیر غامدی و جندب بن کعب ازدی، عروةبن جعد و عمرو بن حمق خزاعی و ابن کواء) به حمص رسیدند، عبدالرحمنبن خالدبن ولید، امیر حمص، در مدت سکونت آنان بارها ایشان را مورد تحقیر و توهین قرار داد و سرانجام از معاویه درخواست کرد که ایشان را به کوفه بازگرداند.[15]

دوران خلافت علی

عروه وی از اصحاب علی علیه السلام دانسته.[16]

وفات

معروف است که عروة بارقی آخرین نفر از اصحاب پیامبر (ص) بود که در سال‌های بین ۷۰ تا ۸۰ هجری از دنیا رفت.[17][18]

منابع

  1. لغتنامه دهخدا:عروة بارقی واژه یاب (به نقل: انساب سمعانی)
  2. حسین نصار، دیوان سراقة البارقی ،
  3. الإصابة: ج ۵ ص ۲۴۵.
  4. نهج الدّعا (ع-ف) ج2 ص 541 ،
  5. حکمت نامه پیامبر اعظم صلَّی الله علیه و آله - محمد محمدی ری شهری - ج10 - ص523 ،
  6. اُسد الغابة: ج ۴ ص ۲۷ ش ۳۶۵۰.
  7. الطبقات الکبری - محمد بن سعد - ج ٦ - الصفحة ٣٤،
  8. مؤلفان شش " صحیح "، این حدیث را هر یک در " صحیح " خویش آورده‌اند.
  9. کتاب دراسات عربیة،
  10. البدایة والنهایة - ابن کثیر - ج ٦ - ص ٣٨٧،
  11. محمّدبن جریر طبری، تاریخ الامم والملوک، ج ۴، ص ۳۲۳ / ابن خلدون، العبر، ۱۴۰۸، ج ۲، ص ۵۸۹.
  12. محمّدبن محمّد بلعمی، تاریخنامه طبری، ۱۳۷۳، ج ۳، ص ۵۹۲.
  13. ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ۱۴۰۴، ج ۲، ص ۱۳۲.
  14. همان، ص ۱۳۳.
  15. همان، ج ۲، ص ۱۳۰–۱۳۵.
  16. رجال طوسی، ص 47، ش 9. رجال برقی، ص 3.
  17. ذهبی، الإشارة إلی وفیات الأعیان المنتقی من تاریخ الإسلام، ص 45، دار ابن الأثیر - الطبعة: الأولی. تاریخ الاسلام 5/ 185.
  18. الوافی بالوفیات - الصفدی - ج ١٩ - الصفحة ٣٦٠،
This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.