دیوژن کلبی

دیوژن یا دیوجانس کَلْبی (به یونانی: Διογένης ὁ Σινωπεύς؛ حدود ۴۱۲–۳۲۳ پیش از میلاد) در سینوپ در اجتماع Ionians در آسیای صغیر زاده شد که امروزه آنرا ترکیه می‌خوانند. او یکی از پایه‌گذاران فلسفه مکتب کلبیون به شمار می‌رود. او در جوانی به آتن رفت و به تحصیل فلسفه پرداخت. وی از مبلغین ساده‌زیستی بود. بطوریکه گفته می‌شود، سرمایه او یک عصا، یک بالاپوش و یک کاسه (کوزه) بوده‌است.[1] حکایات زیادی، نشان‌دهندهٔ ستایش وی از زندگی به شیوه سگ (به عربی: كلب) می‌باشد. او در سال 323 پیش از میلاد در شهر Corinth وفات یافت.

تابلوی دیوژن، نقاشی از جان ویلیام واترهاوس

پدر دیوژن در سینوپ سکه ضرب می‌کرد. دیوژن به دلیل ضرب سکه تقلبی به همراه پدرش و اتهام کاهش ارزش پول از سینوپ تبعید شد. پس از تبعید او به آتن مهاجرت نمود و بسیاری از هنجارهای شهر را مورد انتقاد قرار داد. او هراکلس را کهن الگوی خود قرار داد و اعلام کرد تقوا و ساده زیستی را می‌بایست در عمل نشان داد. او با سبک زندگی ساده خود تمام قوانین اجتماع را به سخره می‌گرفت. هنگامی که به او می‌گفتند اهل کجا هستی می‌گفت:

من شهروند جهان هستم.

حکایت مشهوری از او هست که شبی در آتن چراغ به دست گرفت و می‌گفت به دنبال انسان می‌گردم. مولوی قرنها بعد چنین داستانی را به شکل نظم در آورد و از فیلسوف یونانی یاد کرد. کلا روش درستی نداشت. او با عقاید افلاطون درباره انسان مخالف بود و چندان با نظریات ارسطو نیز سر سازگاری نداشت.

«دویژن نشسته در وان» اثر ژان-لئون ژروم سال ۱۸۶۰ میلادی

کلا ر

فیلسوف یونانی که پابرهنه و ملبس به ردایی - که از زندگی دنیایی تنها دارایی‌اش بود - زندگی ساده‌ای را می‌جست و چنان بی‌قید و نسبت به تعلقات دنیوی بی‌تفاوت بود که آزادانه، در بشکه‌ای می‌زیست. او که مادیات برایش بی‌ارزش بود؛ تنها برای معاش خود در قبال پند و اندرز حکمت‌آمیزی که به مردم می‌داد به قرص نانی بسنده می‌کرد. از این رو او را فیلسوف گدا نیز می‌گویند. دیوژن دارای طنزی گزنده و بی‌اعتنا به مقام‌های دنیوی و افتخارات زمانه بود چنانچه زمانی که اسکندر مقدونی که به دیدار دیوژن رفته بود؛ از او پرسید که آیا نیاز به چیزی داری؟ دیوژن در پاسخ گفت: «بلی، خواهش می‌کنم از جلوی آفتاب من کنار برو». اسکندر به همراهانش که از خشم می‌خواستند دیوژن را مورد آزار قرار دهند، گفت: «اگر اسکندر نبودم دوست داشتم دیوژن باشم.»[2]

زندگی دیوژن

درباره اوایل زندگی دیوژن اطلاعات زیادی در دسترس نیست. می‌دانیم پدر او در کار ضرب سکه و بانکدارای بوده است و همانگونه که اغلب پیش بینی می‌شود اون نیز به کار مذکور اشتغال داشته است. اما او و پدرش متهم به ضرب سکه تقلبی می‌شوند. دیوژن از سینوپ تبعید می‌شود و تمام موقعیت‌های مادی و اجتماعی خود را از دست می‌دهد. در یافته‌های باستان شناسی در سینوپ سکه‌هایی به نام پدر دیوژن(Hicesias) یافت شده است. سینوپ در آن زمان مدام میان یونانیان و ایرانیان در حال انتقال بوده و گمان می‌رود دلایل سیاسی پشت تبعید دیوژن وجود داشته است.

در آتن

دیوژن :«به دنبال انسان می‌گردم.» از J. H. W. Tischbein

داستانی وجود دارد که دیوژن به نیایشگاه دلفی رفت و از الهه دلفی کمک خواست و الهه به او اعلام کرد که خود را از «مادیات برهاند.» سپس دیوژن هدف زندگی خود را مشخص کرد که به چالش کشیدن آداب و رسوم و ارزش‌های تثبیت شده یونان باستان بود. بحث درباره تفاوت میان ذات انسان و قوانین و احکام انسانی موضوع مورد علاقه فلسفه یونان باستان بود. دیوژن با برده‌ای به نام منس به آتن آمد. او هنگام جدایی از همسفر خود گفت «اگر منس می‌تواند بدون دیوژن زندگی کند پس دیوژن نیز می‌تواند بدون منس زندگی کند.» در فلسفه دیوژن وابستگی به شدت سرکوب می‌شود و آنرا را نالازم می‌داند. او از آنتیستنس خواست که مرشدش باشد اما فیلسوف مهجور یونانی خواسته او را رد کرد و حتی اشیایی به سمت او پرت کرد! دیوژن به او گفت «هیچ چیزی نمی‌تواند مرا از یادگیری باز دارد تا وقتی که تو به من چیزی یاد دهی.» همچنان مکان و زمان ملاقات این دو نامشخص است. دیوژن دوری از لذت‌های زمینی را زمینه ساز آزادی می‌دانست و نظری ریشخند آمیز نسبت به رفتار متظاهرانه، احمقانه، پوچ و مصنوعی انسان داشت. او آنچنان ساده زیست بود که هنگامی که دید پسری با دستانش از جوی آب می‌خورد کوزه‌اش را به کناری انداخت و خود را احمق خطاب می‌کرد!

هنگامی که افلاطون در کلاس درس خود انسان را دوپای بدون پر دانست دیوژن مرغی پرکنده را به درون کلاس او انداخت و گفت« مراقب باشید! این انسان افلاطون است!» پس از این اتفاق آکادمی افلاطون تعریف ناخن‌های پهن را به تعریف انسان اضافه نمود.

در کرینت(به عربی: قرنت)

بر اساس حکایات جسته گریخته دیوژن توسط دزدان دریایی در حمله به شهر اژیون اسیر شد و در کرت به عنوان برده به یک کنت (عنوان) فروخته شد. او درباره فروش خود گفت که هر که او را بخرد غلام نمی‌خرد بلکه رئیس می‌خرد! کنتی از روحیه او خوشش آمد و دیوژن را به تربیت فرزندانش گماشت. مشخص نیست که آیا پس از تربیت دو پسر کنت آزاد گردید و بقیه عمر خود را در کرینت گذراند یا در خانه کنت درگذشت. گمانه‌هایی بر اینکه حتی او در بشکه ای در آتن زیست و فوت کرد وجود دارد. اما اکثر مورخان تایید می‌کنند او در بشکه‌ای در کرینت مابقی عمر خود را گذراند.

یکی از حکایاتی که از او در کرینت نقل می‌شود این است که

اسکندر مقدونی دیوژن را ملاقات میکند و فیلسوف یونانی به او می‌گوید« مانع تابش افتاب بر من نشو،سایه‌ات را از سرم کم کن.»

نقل شد به زودی فیلیپ مقدونی (پدر اسکندر مقدونی) وارد شهر خواهد شد. همه اعضای شهر به کاری مشغول شدند. عده‌ای مشغول وصله پینه شدند. دیگری با سنگ اشیایی آماده می‌کرد و افرادی از لحاظ بدنی خود را آماده می‌کردند. همه سعی می‌کردند خود را مفید نشان دهند به جز دیوژن که معمولاً هیچ کاری نمی‌کرد. ناگهان دیوژن شروع کرد تشت آب خود را جابجا کردن هنگامی که دلیل کار او را پرسیدند گفت« من نمی‌خواستم تنها بیکار شهر باشم.»

دیوژن و اسکندر مقدونی

در کرینت بود که دو تن از مشهورترین افراد تاریخ ملاقات کردند. حکایاتی که از ملاقات این دو در دسترس است تفاوت‌های کوچکی دارد اما اصل حکایت تغییر نکرده است.((هنگامی که دیوژن در صبحگاه حمام آفتاب می‌گرفت، اسکندر مقدونی مشتاق به ملاقات او بود. اسکندر به او گفت آیا لطفی هست که برای تو انجام دهم؟ دیوژن پاسخ داد «بله، مانع تابش آفتاب بر من نشو. اسکندر اعلام نمود «اگر اسکندر نبودم، مایل بودم دیوژن باشم!» و دیوژن بلافاصله پاسخ داد «اگر دیوژن نبودم همچنان دوست داشتم دیوژن باشم!» یکی دیگر از حکایاتی که درباره ملاقات این دو فرد نقل می‌شود این است که دیوژن میان انبوهی جسد انسان به دقت دنبال چیزی می‌گشت. اسکندر از او دلیل کارش را جویا شد و او پاسخ داد« من به دنبال استخوان‌های پدرت بودم اما نمی‌توانم میان استخوان‌های او و یک برده تفاوتی بیابم.

مرگ

گمانه زنی‌های بسیاری درباره مرگ دیوژن و علل این اتفاق وجود دارد. عده ای نقل کرده‌اند که او با خوردن یک هشت پای خام مریض شد و درگذشت.[3] گمانه دیگر آلوده شدن توسط گاز گرفتن سگی است.[4] هنگامی که از او پرسیدند چگونه دفن شوی به دیوار های شهر اشاره کرد و گفت او را به بیرون شهر بیندازند تا طعمه حیوانات شود. از او پرسیدند آیا این موضوع ناراحتت نمی‌کند گفت« خیر! حتی باید یک تکه چوب به من دهید تا اخرین لحظات زندگی خود حیوانات را از خود دور کنم!» از او پرسیدند چگونه می‌خواهد از چوب استفاده کند زمانی که از کمترین میزان هوشیاری برخوردار است؟ پاسخ داد «اگر هوشیار نیستم چرا باید به اتفاقی که زمان مرگم می‌افتد اهمیت بدهم؟» [5] در نهایت دیوژن حتی مردم کرینت را مسخره میکرد که درباره رفتار مناسب با مردگان بسیار نگرانند. در نهایت مردم شهر به یادبود او ستونی از تندیس مرمر در جایی که همیشه استراحت می‌کرد قرار دادند در حالی که سگی نیز کنار او نشسته بود.

عقاید و فلسفه دیوژن

کلبی مسلکی

در کنار آنتیستنس و هیپارچیا دیوژن یکی از پایه گذاران مکتب فلسفی مکتب کلبیون شناخته میشود.هیچ نوشته ی مکتوبی از دیوژن به جا نمانده است با وجود آنکه گفته شده او بیش از ده کتاب را تالیف نوده و هفت نمایشنامه تراژدی نیز نوشته است.ایده های کلبیان از نحوه تعلیم و زندگی آنان جدا نیستند.بنابراین تمام آنچه امروزه از دیوژن میدانیم مربوط به حکایات و جملات منسوب به او در متون کلاسیک است.

دیوژن صراحتاً اعتقاد داشت هنجارهای مصنوعی جوامع انسانی با خوشبختی ناسازگار است و می بایست به سادگی طبیعت بازگشت.ریاضت او در تعالیم اش آنچنان بود بعدها رواقیان او را مردی خردمند نامیدند.او میگفت:((انسانها هدایا ساده خدایان را پیچیده کرده اند.))[6] همانگونه پیشتر ذکر کردیم ارسطو فردی بود که از تعلق به جهان سخن گفت نه به یک شهر یا کشور.[7] اما دیوژن اولین فردی بود که خود را شهروند جهان نامید.دیوژن عقیده ارسطو درباره آنکه فیلسوف پزشک روح انسان است را قبول داشت در حالی که به ارسطو میتاخت که چرا فحاشی را تحقیر میکند.افلاطون دیوژن را اینگونه توصیف کرد :

ارسطو است در حالی که دیوانه شده.

شناعت

دیوژن اعتقادی را که داشت زیست.او تلاش داشت نشان دهد خرد و خوشبختی از جامعه مستقل است و با تمدن تنها به قهقرا خواهید رفت.او خانواده،سازمان های سیاسی و حقوق مالکیت را نیز تحقیر نمود و اعتقادی به شرافت و نجابت نیز نداشت.دیوژن در بازار غذا میخورد.[8] به کسانی که به او توهین میکردند ادرار میکرد.[9]در تئاتر قضای حجات میکرد.[10].

دیوژن سگ مسلک

در بسیاری از حکایات دیوژن را به سگ تشبیه نموده اند و خود او نیز فضایل سگ را می ستود.هنگامی که از او پرسیدند چرا خود را مثل یک سگ میبینی گفت :((تشکر میکنم از آنان که به من چیزی میدهند.زوزه میکشم بر سر آنان که مرا پس میزنند و مقابل شیطان صفتان نیز دندان تیز میکنم.[11] دیوژن اعتقاد داشت انسانها همچون سگان ریاکار و چاپلوس هستند و باید شیوه زندگی سگان را مطالعه کرد.او میگفت انسان را یکدیگر را فریب میدهند و دروغ میگویدن در حالی که سگ ها با اتکا به غریزه رفتار میکنند.

به چهار دلیل افرادی چون دیوژن را کلبی مسلکی میخوانند:

تندیس دیوژن در زادگاه او سینوپ

1:به سبک زندگی انسانهای جامعه بی توجهند و همچون سگ ها در جمع غذا میخورند و عشق میورزند و در خیابانها و وانها میخوابند.

2:سگ را حیوان بی شرمی میخوانند و آنان نیز بدون خجالت و نجابت زندگی میکنند اما بی شرمی را پایین تر از عفت نمی‌دانند بلکه بالاتر میخوانند.

3:سگ نگهابان خوبی است و آنان نیز از فلسفه خود نگهبانی میدهند.

4:سگ یک حیوان تیزبین است که به راحتی دوست را از دشمن تشخیص میدهد.کلبی مسلکان نیز آنان را که منطبق بر فلسفه خود هستند را دوست میشناسند و برآنان که با فلسفه‌شان دشمنی دارند مانند سگها واغ واغ میکنند.[12]

به همین دلیل است که مردمان کرینت تندیس او را بر پا ساختند در حالی که یک سگ کنار فیلسوف نشسته بود.

آرای معاصر

عقاید دیوژن در سال 1983 توسط نویسنده و مورخ آلمانی پیتر اسلوتردیک به شکل جدی مورد بحث گماشته شد.او در کتاب اسلوتردیک به نام Critique of Cynical Reason بهkynical یاد شد.چنین فردی آنچه را که در جامعه فاسد و تحقیر آمیز می یابد در خود تخریب میکند تا تلنگری به جامعه بزند.هدف چنین فردی تجسم بخشیدن به یک قهقرایی کادب است تا جمعه عناصر فاسد خود را در نهایت حذف کند.[13]

جستارهای وابسته

فلسفه کلبی

آنتیستنس

پانویس

  1. دانشنامه پیام بخش فلاسفه مشهور
  2. The Life of Alexander
  3. Laërtius & Hicks 1925, VI:76; Athenaeus, 8.341. (2021-01-14). "Diogenes". Wikipedia.
  4. Laërtius & Hicks 1925, VI:77 (2021-01-14). "Diogenes". Wikipedia.
  5. Cicero, Tusculanae Quaestiones, 1.43. (2021-01-14). "Diogenes". Wikipedia.
  6. Laërtius & Hicks 1925 (2021-01-14). "Diogenes". Wikipedia.
  7. "Diogenes". Wikipedia. 2021-01-14.
  8. "Diogenes". Laërtius & Hicks 1925. 2021-01-14.
  9. "Laërtius & Hicks 1925". Laërtius & Hicks 1925. 2021-01-14.
  10. "Dio Chrysostom". Diogenes. 2021-01-14.
  11. "Diogenes". Examined Lives from Socrates to Nietzsche by James Miller p. 78.
  12. "Dudley 1937". Scholium on Aristotle's Rhetoric, quoted in Dudley 1937, p. 5.
  13. "Critique of Cynical Reason". Sloterdijk, Peter (1983). Critique of Cynical Reason. Minneapolis: University of Minnesota Press. pp. 1–600. ISBN 978-0816615865.
مجموعه‌ای از گفتاوردهای مربوط به دیوژن کلبی در ویکی‌گفتاورد موجود است.
This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.